قاصدکــــــــ 20162 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۸۸ جيسون پسر پادشاه يونان بود. كه برادر ناتنيش به ناحق بجاي اون سلطنت رو بدست ميگره و جيسون هم كه سن كمي داشته فرار ميكنه. وقتي كه بزرگ ميشه اون به يونان برميگرده تا حقشو بگيره. پلیاس (Pelias) برادر ناتنيش، براي اينكه از شر اون خلاص شه ميگه حاضره سلطنت رو بهش برگردونه به شرطي كه اون پشم زرين رو براش بياره. این پشم زرین یا پوستین طلا هم برای خودش داستانی داره که اگه فرصتی شد، شاید براتون نوشتم . پلیاس انتظار نداشت كه جيسون زنده از اين ماجرا برگرده و بتونه خواسته اونو برآورده كنه. اما جيسون عزمشو جزم میکنه و به راه میافته . جيسون از بين تمام مردم يونان دليرترين مردان رو جمع كرد، از جمله هركول رو و با كشتي به راه افتاد. اسم كشتي اونا آرگو (Argo) بود و اين جمع هم تو افسانه ها به نام آرگوناتها (Argonaut) معروفن. پس از سفري طولاني و رویارویی با خطرات زياد به شرق دریای سیاه، به كشوري كه پادشاه اونجا پوستين طلا رو در اختيار داشت ميرسن. پادشاه اونجا براي دادن پوستين به جيسون دوتا شرط ميذاره: اول اينكه دوتا گاو نر بزرگ رو كه آتيش از دهنشون بيرون ميومد و بدني فلزي داشتند رو رام كنه . در شرط دوم اون دندونهاي اژدهايي رو كه كادموس، خالق همون شهری كه قبلا خدمتتون گفتم، رو ميپاشه روي زمين. از هر دندون يه گروه آدم مسلح سبز ميشه كه به سوي جيسون و همراهاش حمله ميكنن . جيسون با كمك مديا (Medea) ، دختر پادشاه موفق ميشه از پس همه اون آدما بربياد. جيسون خبر نداشت كه الهه هرا براي كمك به اون، مديا رو عاشق اون كرده بوده. مديا طلسمی به جیسون میده كه وقتی روی زره و سلاحاش میپاشید، شكستناپذير میشد و بازم كمكش میکنه اژدهای نگهبان پوستین طلا رو که هیچ وقت نمیخوابید رو، خواب کنه و پوستین طلا رو بدزده. در ازاى كمكش، جيسون به مديا قول میده که دوستش داشته باشه و به محض رسيدن به يونان باهاش ازدواج کنه. خلاصه اینکه جيسون پوستين زرين رو بدست مياره و با مديا و همراهاش از دست پادشاه فرار ميكنه و به یونان برمیگرده . وقتي به يونان رسيدن ديگه از همراهاش كسي نمونده بود. اون پوستين زرين رو پلو پلياس ميبره. پلياس در غيبت جيسون پدرشو مجبور كرده بود كه خودشو بكشه و مادرش هم از غصه دق كرده بود. جيسون از مديا خواهش ميكنه كه كمكش كنه انتقام بگيره. مديا دختراي پلياس رو فريب ميده تا پدرشونو تیکه تیکه کنن و بندازن تو یه دیگ بزرگ جوشان برای فریب اونا، مدیا یه گوسفند رو تیکه تیکه میکنه و میندازه تو دیگ، بعد وردی میخونه که یه بره از تو دیگ بیرون میاد. دخترا هم واسه اینکه پدرشون دوباره جون بشه، یه شب که مدیا پدرشونو با یه داروی قوی خوابونده بود، پدره رو تیکه تیکه میکنن و میندازن تو اون دیگ جوشان، اما مدیا دیگه پیداش نمیشه تا اون ورد جادویی رو بخونه . بعد از اين ماجرا جيسون و مديا باهم ازدواج ميكنن و میرن به کشور کورینث (Corinth) و اونجا صاحب دوتا پسر ميشن. جيسون بجاي تشكر از زحمات و فداكاريهاي مديا، ميره با دختر پادشاه اونجا عروسي ميكنه! مديا از روي ناراحتي، یه ردای سمی برای دختره مفرسته که باعث مرگش میشه. و از ترس اینکه پادشاه برای انتقام دخترش، بچه هاشو اسیر کنه، پسراشو هم میکشه. وقتي كه جيسون از فرط عصبانيت مياد تا اونو از بين ببره، اون با ارابه اي كه اژدهاها ميكشيدنش فرار ميكنه . لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده