رفتن به مطلب

جيسون و پوستين طلا ( روايت گفتاري )


ارسال های توصیه شده

جيسون پسر پادشاه يونان بود. كه برادر ناتنيش به ناحق بجاي اون سلطنت رو بدست ميگره و جيسون هم كه سن ‏كمي داشته فرار ميكنه. وقتي كه بزرگ ميشه اون به يونان برميگرده تا حقشو بگيره. پلیاس (‏Pelias‏) برادر ‏ناتنيش، براي اينكه از شر اون خلاص شه ميگه حاضره سلطنت رو بهش برگردونه به شرطي كه اون پشم زرين ‏رو براش بياره. این پشم زرین یا پوستین طلا هم برای خودش داستانی داره که اگه فرصتی شد، شاید براتون ‏نوشتم .‏

 

پلیاس انتظار نداشت كه جيسون زنده از اين ماجرا برگرده و بتونه خواسته اونو برآورده كنه. اما جيسون عزمشو ‏جزم میکنه و به راه میافته . ‏

جيسون از بين تمام مردم يونان دليرترين مردان رو جمع كرد، از جمله هركول رو و با كشتي به راه افتاد. اسم ‏كشتي اونا آرگو (‏Argo‏) بود و اين جمع هم تو افسانه ها به نام آرگوناتها (‏Argonaut‏) معروفن. پس از سفري ‏طولاني و رویارویی با خطرات زياد به شرق دریای سیاه، به كشوري كه پادشاه اونجا پوستين طلا رو در اختيار ‏داشت ميرسن. پادشاه اونجا براي دادن پوستين به جيسون دوتا شرط ميذاره:‏

 

‏اول اينكه دوتا گاو نر بزرگ رو كه آتيش از دهنشون بيرون ميومد و بدني فلزي داشتند رو رام كنه .‏

در شرط دوم اون دندونهاي اژدهايي رو كه كادموس، خالق همون شهری كه قبلا خدمتتون گفتم، رو ميپاشه روي ‏زمين. از هر دندون يه گروه آدم مسلح سبز ميشه كه به سوي جيسون و همراهاش حمله ميكنن .‏

‏ ‏

جيسون با كمك مديا (‏Medea‏) ، دختر پادشاه موفق ميشه از پس همه اون آدما بربياد. جيسون خبر نداشت كه الهه ‏هرا براي كمك به اون، مديا رو عاشق اون كرده بوده. ‏

مديا طلسمی به جیسون میده كه وقتی روی زره و سلاحاش میپاشید، شكست‌ناپذير میشد و بازم كمكش میکنه ‏اژدهای نگهبان پوستین طلا رو که هیچ وقت نمیخوابید رو، خواب کنه و پوستین طلا رو بدزده. در ازاى كمكش، ‏جيسون به مديا قول میده که دوستش داشته باشه و به محض رسيدن به يونان باهاش ازدواج کنه. خلاصه اینکه ‏جيسون پوستين زرين رو بدست مياره و با مديا و همراهاش از دست پادشاه فرار ميكنه و به یونان برمیگرده .‏

‏ ‏

 

وقتي به يونان رسيدن ديگه از همراهاش كسي نمونده بود. اون پوستين زرين رو پلو پلياس ميبره. پلياس در غيبت ‏جيسون پدرشو مجبور كرده بود كه خودشو بكشه و مادرش هم از غصه دق كرده بود. جيسون از مديا خواهش ‏ميكنه كه كمكش كنه انتقام بگيره. مديا دختراي پلياس رو فريب ميده تا پدرشونو تیکه تیکه کنن و بندازن تو یه دیگ ‏بزرگ جوشان

برای فریب اونا، مدیا یه گوسفند رو تیکه تیکه میکنه و میندازه تو دیگ، بعد وردی میخونه که یه بره از تو دیگ ‏بیرون میاد. دخترا هم واسه اینکه پدرشون دوباره جون بشه، یه شب که مدیا پدرشونو با یه داروی قوی خوابونده ‏بود، پدره رو تیکه تیکه میکنن و میندازن تو اون دیگ جوشان، اما مدیا دیگه پیداش نمیشه تا اون ورد جادویی رو ‏بخونه .

 

بعد از اين ماجرا جيسون و مديا باهم ازدواج ميكنن و میرن به کشور کورینث (‏Corinth‏) و اونجا صاحب دوتا ‏پسر ميشن.‏

 

جيسون بجاي تشكر از زحمات و فداكاريهاي مديا، ميره با دختر پادشاه اونجا عروسي ميكنه!‏

مديا از روي ناراحتي، یه ردای سمی برای دختره مفرسته که باعث مرگش میشه. و از ترس اینکه پادشاه برای ‏انتقام دخترش، بچه هاشو اسیر کنه، پسراشو هم میکشه. وقتي كه جيسون از فرط عصبانيت مياد تا اونو از بين ‏ببره، اون با ارابه اي كه اژدهاها ميكشيدنش فرار ميكنه .

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...