spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مهر، ۱۳۹۰ سلام نقد فیلم اثر پروانه ای Butterfly Effect تعریف وتمجیدهای چندباره حامد عزیز باعث شد تا دربین سیل فیلمایی که همینجوری راکد موندن به این تریلوژی ناپیوسته از لحاظ داستان وپیوسته ازلحاظ مضمون اولویت بدم وحتی دوسه نفرازدوستان رو مجبور کنم به تماشای این مجموعه بشینند قسمت اول این فیلم درسال 2004 ساخته شد وبراساس نظریه اشوب به ان پرداخته شده است که درزمینه های متفاوتی از مدیریت گرفته تا جامعه شناسی وهواشناسی زمینه های مطالعاتی وکاربردی دارد. موضوعی که فیلم به ان میپردازد محل بحث بزرگی است ومنم توصیه میکنم حتما این فیلم هارو ببینید تا با بعد متفاوتی ازدید به زندگی،خاطرات ،اتفاقات ومنشارفتارها ارتباط داشته باشید! درکل از لحاظ مفهوم فیلم اول نسبت به دومی ساخت بندی بهتری داشت (هرچند این نظر کاملا سلیقه ای هست!) اما درکل فیلمهایی هستند که دیدنشون رو به بقیه دوستان توصیه میکنم چندتا از نقدهایی که تو دنیای نت برای این مجموعه نوشته شده رو براتون قرار میدم تا دوستان عزیز هم نظرشون رو بنویسند موفق باشیم 10 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مهر، ۱۳۹۰ بر آن شدم که نقدی در مورد فیلم اثر پروانه ای ساخته ی زوج سینمایی اریک بروس و جاناتان مکی گروبر بنویسم. که پیشتر مقد نهایی2 و فیلم هایی کمدی مانندBlut را نوشته و ساخته بودند. مثل همیشه اول از سرچ اینترنتی شروع کردم. راستش از اول هم امیدوار نبودم در سایت های فارسی چیزی پیدا کنم اما دقیقا اینطور نشد. چند مطلب وجود داشت. مثلا در سایت فکسون www.fexon.com که خودم هم اونجا مطلب می نویسم برای این فیلم یک خلاصه داستان نوشته بود که عینا همین خلاصه رو توی بیشتر از هفت هشت تا وبلاگ و سه چهار تا فروشگاه اینترنتی فیلم و سی دی دیدم. خلاصه ی فیلم افتضاح شرح داده شده بود می تونم بگم اصلا اشتباه محض بود. ته دلم خوشحال شدم که خوب باز هم مطلبی که خواهم نوشت به درد کسی خواهد خورد. چند تا صفحه ی دیگه هم پیدا کردم : اولیش که واقعا نیازمند مرثیه بود، صفحه ی اطلاعات این فیلم در سایت ویکی پدیای فارسی که باید علی القاعده یک منبع باشد دو خط نوشته بود و سراسر اشتباه! فیلمی به کارگردانی اشتون کوچر؟؟!!! خدا به دادشون برسه. البته این لابد از مشکلات سایت های Open source هست. اما مطلب دیگه که اول فکر کردم به درد می خوره گفتگو با بروس و گروبر در روزنامه ی آفتاب به نقل از روزنامه ی شرق خدا بیامرز بود که بعد فهمیدم عملا دری وری گویی هایی از کارگردانان فیلم بود. از شرق و آفتاب واقعا بعید بود. یاد آرش خوشخو افتادم که دلم برای نوشته هاش تنگ شده واقعا و دیگر اعضای کافه شرق عزیز. اما مطلب آخری که در مورد این فیلم پیدا کردم از آرشیو روزنامه ی جام جم به مورخ هشتم خرداد همین امسال بود که بهترین مطلب موجود به فارسی بود الحق به قلم رضا صائمی . اما اون هم یک سری مشکلات داشت. اما در نهایت تصمیم گرفتم که همین مطلب رو نقد کنم و دیدگاه های خودم رو اضافه کنم. متن رو با دخل و تصرف می نویسم و متن اصلی رو به صورت ایتالیک نقل می کنم: «اثر پروانه اي» محصول 2004 به کارگرداني اريک بروس و جاناتان مکي گروبر مبتني بر «نظريه آشوب» بنا شده است که در مقابل نظريه نيوتني به رد روابط خطي ميان علت و معلول در تبيين پديده هاي هستي و روابط انساني مي پردازد و نوعي بي نظمي ، پيچيدگي و ساختارشکني را در نظام هستي مي پذيرد و معتقد است هيچ چيز در نظام فيزيکي جهان قابل پيش بيني نيست. اثر پروانه اي ، در معناي ماديش ناظر به همين معناست که تغيير کوچک در ذهن و خاطرات و ساحت فکري آدمي ممکن است به تغييرات اساسي و بنيادي در عالم واقع بينجامد. عنوان فيلم در واقع استعاره اي علمي از داستان است که در تيتراژ ابتداي فيلم نيز به وضوح خود را نشان مي دهد. جايي که بال زدن پروانه در شکل دروني مغز آدمي مي نشيند تا از اين استعاره براي تبيين نظريه آشوب استفاده شود. اثر پروانه اي ، داستان زندگي اوان است که در بازگشت به خاطرات گذشته و سفر به آينده اتفاق مي افتد. در واقع وي با بازسازي خاطرات و وقايع گذشته شکلهاي مختلفي از آينده را تجربه مي کند و در هر يک از اين تجريبات گويي انسان ديگري مي شود. اين بازسازي گذشته درباره 3 خاطره روي مي دهد. خاطره انفجار و کشته شدن مادر و کودکش ، دوم ، خاطره سوزاندن سگ و سومي نيز خاطرات مربوط به زيرزمين و فيلم ساختن پدر کيلي ، دختر مورد علاقه اش است. اين 3 حادثه که در ضمير ناخودآگاه اوان به ضربه هاي قدرتمندي بدل شده ، تمام شخصيت و هويت او را تحت تاثير خود قرار داده است. آنچه انگيزه و علت اصلي اين بازسازي هاست ، عشق به کيلي و رسيدن به اوست. اوان در هر يک از اين بازسازي خاطرات به کيلي نمي رسد و در پايان فيلم نيز همچنان اين فراق ادامه مي يابد. او مي کوشد با جابه جايي خاطرات و چيدمان دوباره آن شرايط را به نفع خويش تغيير دهد؛ اما در نهايت اين واقعيت بود که خود را بر وي تحميل مي کرد. شخصيت اوان در هر يک از اين بازسازي سه گانه براساس تيپ هاي متفاوتي شکل مي گيرد، گاهي در مقام يک قهرمان و گاهي ترسو و گوشه گير و بعضي وقتها نيز مقتدر و زورگو؛ اما هيچ کدام از اين کاراکترهاي رفتاري به تغيير اوضاع کمکي نمي کند و کيلي همچنان با او فاصله دارد. 2 نکته ظريف در اين بازسازي ها وجود دارد: يکي اين که هرگونه تغييري در خاطرات گذشته درجسم او نيز تاثير مي گذاشت به عنوان مثال در بازسازي خاطره انفجار، زماني که وي به نجات آن مادر و دختر مي شتابد در عالم واقع دستهايش را قطع شده مي بيند و نکته دوم اين که وي در تغيير دنياي گذشته آزادانه برخورد مي کند و حوادث آن را به ميل خويش تغيير مي دهد و بازسازي مي کند؛ اما در شکل دهي به آينده چندان اختياري از خود ندارد و به جبر تقدير تن مي دهد، مانند کشتن برادر کيلي يا رفتن به زندان! تا اینجا رضای عزیز خوب نقد کرده اما چند نکته رو نادیده گرفته: اول اینکه عالم خاطره رو در مقابل عالم واقع به کار می بره! فیلم قصد جدا کردن این دو عالم رو نداره در حقیقت نیز چنین چیزی وجود نداره. حتی چیزی که از عنوان فیلم بر میاد همین نکته هست که تغیرات کوچکی در تصمیم گیری ما به تغیرات عمیقی در آینده ی واقعی ما منجر میشه. جمله ی معرفی فیلم که یکی از دوستان در وبلاگ پنجره htpp://5are.blogfa.com به آن اشاره کرده بود هم ناظر بر همین مساله است: یک چیز رو تغییر بده، همه چیز تغییر خواهد کرد. Change one thing, Change every thing . یعنی با نوشته رضا آدم خیال میکنه که انگار اون خاطراتش رو در یک دنیای غیر واقعی مرور میکنه که اینطور نیست. نکته ی دیگر اینکه [ به قول رضا ] "کارکتر های رفتاری" اصلا قرار نیست اوضاع رو تغییر بدن، این خود اوان هست که با تغییر دادن خاطرات آینده یا همون "کاراکتر رفتاری" رو می سازه. اين فيلم در واقع به مساله جايگاه انسان در نوسان جبر و اختيار اشاره مي کند و تاثير اراده و تقدير را بر سرنوشت آدمي نشان مي دهد؛ گرچه کنشهاي جنون آميز اوان ريشه در حالات بيمارگونه وي دارد، ولي نشان از حقيقتي رواني در انسان دارد. حسرت گذشته ، احساس گناه و تاثيرات ماندگار خاطرات گذشته بر آدمي همواره وجود دارد و به رفتار وي در زمان حال و آينده شکل مي دهد. گذشته اي که ما را رها نمي کند و در ضميرناخودآگاه آدمي پنهان است. اینکه کنشهای اوان نشان از حقیقتی روانی در انسان داره کاملا درسته اما به لحاظ داستانی در اوان حالت جنون آمیز و بیمار گونه نبود بلکه گویی قدرتی ماورایی در اوان وجود داشت که منجر به تجربه ی جهان های موازی میشد که ناشی از اختیار کردن تصمیمات متفاوت در لحضاتی خاص از خاطرات و زندگی او بود. این لحضات در زندگی انسانها بی شمار است و گزینش این چند لحضه به لحاظ روایی تنها حالت تمثیلی داشت. اثر پروانه اي را مي توان بر مبناي نظريه هاي روانکاوي و ديدگاه هاي فرويد نيز تحليل کرد. سرکوب حوادث تلخ گذشته در ضمير ناخودآگاه مي ماند، اما فراموش نمي شود و در آينده به شکلهاي روان رنجوري ، افسردگي يا پرخاشگري و نابساماني هاي رفتاري بروز مي کند. روانکاوري و هيپنوتيزم به عنوان شيوه هاي درماني مبتني بر همين ديدگاه است. در سکانسي که دکتر روانپزشک او را هيپنوتيزم مي کند وقتي به خاطره تلخ و رنج آور انفجار و نزديک شدن اتومبيل آن مادر و فرزند به نقطه انفجار مي رسد، اوان مي کوشد مقاومت کند و درباره آن سخني نگويد، اين نقطه اي است که روانکاوان به آن مرحله خودسانسوري مي گويند. مرحله اي که انسان مي کوشد آن را فراموش يا سرکوب کند و به شکلي از بيان آن طفره رود؛ ولي روانکاو با شفاف سازي اين نقطه به آزادسازي ذهن و ضمير ناخودآگاه فرد از آن تکانه کمک مي کند و رهايي و درمان اتفاق مي افتد؛ البته بيماري پدر اوان را نيز نبايد ناديده گرفت. جيسون در يک آسايشگاه رواني به سر مي برد و گويي او نيز از يک خاطره تلخ و عذاب آور رنج مي کشد. امنيت نداشتن رواني ناشي از اين ارتباط عاطفي براي اوان وضعيت بغرنج رواني ايجاد مي کند و در فراموشي و روان پريشي هاي وي تاثير عميقي مي گذارد، نشانه هايي از اين درگيري هاي دروني را مي توان در نقاشي اوان دريافت ، نقاشي اي که نفرت از پدر و عقده اديپ را در وي بازنمايي مي کند و گويي او همواره به قتل پدر مي انديشيده است. در مورد این قسمت از تحلیل رضا زیاد توضیح نمی دهم اما کاش یک نکته دیگر را هم در کنار شباهت اوان با پدرش اضافه میکرد. اوان با پدرش شباهت هایی دارد که یکی از انها را خود رضا هم بعدا اشاره میکند اما اوان تها با پدرش شباهت ندارد، در آخر فیلم متوجه یک اتفاق بی نظیر خواهیم شد و آن به دنیا نیامدن اوان است که گویی تصمیم میگیرد اصلا به دنیا نیاید و از این لحاظ با سه فرزند دیگر خانواده که سقط شده اند مشابهت دارد. در این مورد شعر خیام هم زیباست که با جبر و اختیاری که مطرح شد و سرنوشت که از محورهای تفکر در نزد کارگردانان فیلم هم هست موازیست: گر آمدنم به مـــــن بدی نــــــامدمی ور نیز شدن به من بدی کی شدمی؟ به زان نبدی که اندر این دیر خراب نه آمدمــــــی نه شــــدمی نه بدمی و مساله دیگر در همین مورد مساله ی دور موجود در این داستان است که ما را به این فکر وا می دارد که انگار این اتفاق برای هرکسی از جمله پدر اوان و فرزندان دیگر خانواده و حتی خود ما می تواند رخ دهد که روزی برسیم به اینکه چشم باز کنیم و ببینیم تمام زندگیمان را در رحم مادرمان دیده ایم و آنگاه تصمیم بگیریم که به دنیا بیاییم یا نه! اثر پروانه اي ، گرچه از نظر ساختاري از جذابيت هاي تکنيکي و داستان پردازي برخوردار است ؛ اما از پشتوانه فلسفي و نظري عريان و شفافي برخوردار نيست و از نظر ايدئولوژيکي و هستي شناسانه به نظريه آشوب نمي پردازد و تاثير او از اين ديدگاه بيشتر در داستان پردازي و فرم صوري فيلم استفاده مي شود تا دفاع فلسفي از ادعاي خويش. اوان براي رهايي از وضعيت خويش و اثر پروانه اي آن به شيوه اي روانکاوانه عمل مي کند. اين اتفاق زماني مي افتد که دکتر روانپزشک به او مي گويد؛ دفترچه خاطراتي که خود نمادي از ضمير ناخودآگاه اوست ، تصوراتي است که ذهن او ساخته است و واقعيت ندارد، همان اتفاقي که براي پدرش افتاده بود، پدرش نيز هميشه از آلبوم عکس حرف مي زد که وجود واقعي نداشت و ساخته توهمات وي بود. در اين معني اثر پروانه اي به فيلم «ذهن زيبا» شبيه مي شود که قهرمان داستان به اين نتيجه مي رسد همه اين روان رنجوري ها ناشي از توهمات و ساخته ذهن خيالي وي بوده است. اوان نيز به حالات شيزوفرني خود پي مي برد و دفترچه هاي خاطراتش را در آتش مي سوزاند و از بين مي برد و مي گويد من خودم هستم و احتياج به آنها ندارم. حقيقتي که انسان معاصر امروزي سخت به فهم آن نيازمند است. بيشتر تصورات و حالات روحي ما بيش از آن که بر ساخته واقعيت باشند، ناشي از تصورات ذهني غيرواقعي است که در خيالات ما ساخته مي شود و همچون زخمي از گذشته (جاي سيگار روي بدن اوان) بر روح ما به يادگار مي ماند و رنجمان مي دهد. در آخر باید بگویم که فیلم درگیری روانی زیادی برای مخاطب عام ایجاد می کند که قابل تقدیر است و این در کنار ساخت کم نقص فیلم است. بدون شک نویسندگان فیلمنامه در جنبه های روانشناختی و حتی فلسفی فیلم قصد پاسخگویی به مسایل حیات زمان مند انسان را نداشتهاند و بیشتر به ایجاد پرسش ها و بررسی امکان های مختلف موجود در حیات انسان را مد نظر داشته اند. پرداختن به موضوع سرنوشت مخصوصا در دنیای سینما تازه گی ندارد، اما رویکرد تازه به موضوع از عوامل جذابیت هر اثر هنری است. نقل از هایلایت 4 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مهر، ۱۳۹۰ "اثر پروانهای" The Butterfly Effectفیلمی به کارگردانی اریک بروس و جی مکی گروبر و با بازی برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام و برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام ، محصول سال برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام ا برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام است. داستان فیلم از برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام مطرح شده در برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام استفاده میکند. نسخه دوم این فیلم هم با نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام در سال برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام ساخته شده است. داستان در این فیلم، شخصیتی به نام ایوان، از دوران کودکی خاطرههایش را از دست میداده. پس شروع به یادداشت خاطرات روزانه اش میکند. اتفاقات بسیار عجیبی می افتد که زندگی آنها را زیر و رو میکند، و ایوان تمام آنها را از یاد میبرد. اما زمانی که بزرگ میشود، روشی پیدا میکند که با استفاده از همان خاطراتی که یادداشت کرده، به خاطرههای فراموش شده برسد و این توانایی را پیدا میکند تا گذشته را عوض کند. اما با عوض کردن گذشته، آینده زیرو رو میشود و هر بار زندگی یکی از این دوستان خراب میشود. ایوان هیچ نمیدانست که عوض کردن یک چیز کوچک در گذشته هزاران برابر آینده را تغییر میدهد. نقد فیلم شیوهی روایت فیلم، شیوهای است مابین روایت سرراست کلاسیک و آثار ضد روایی معاصر. سکانس نخست داستان از انتها آغاز می شود و ما به گذشتهی شخصیت اصلی فیلم یعنی "ایوان" بازمیگردیم. در ادامه فیلم، این رفت و برگشت به حال و گذشته، به دفعات تکرار میشود تا مخاطب کنجکاوانه داستان را دنبال کند. این شیوهی روایت بسی کاملتر و دقیقتر در فیلم یادآوری (Memento)، مورد استفاده قرار گرفته است. فیلم یادآوری با پلان انتهایی سکانس آخر فیلم آغاز شده و دلایل حادثه رویداده را در ابتدای همان سکانس جستجو میکند. سپس سکانس ماقبل آخر به همان شکل قبلی پرداخت میشود. اینگونه است که فیلم از انتها شروع شده و تا ابتدای فیلم پیش میرود تا به نخستین سکانس برسد. ایراد قابل توجه در روایت "اثر پروانهای"، فراموشی فیلمنامهنویس در ادامه دادن نقش راوی اثر (ایوان) تا انتها داستان است. از ابتدای فیلم، داستان از زاویهی دید "اول شخص" که داستان را برای مخاطب بازگو میکند روایت میشود. ایوان به عنوان راوی در آخرین قسمت که به گذشته بازمیگردد تا تغییراتی ایجاد کند و از ناگوازیهای آینده در امان بماند؛ بهترین تغییر را در مردن خود در زمان جنینی و در شکم مادرش میبیند. ایوان میمیرد، اما حال که راوی مرده است، راوی دانای کل یا سوم شخص، که بر همه چیز در داستان احاطه دارد و حتی نسبت به احساسات و افکار شخصیتها دارای دانش کاملی است، جایگزین ایوان میشود! تغییر راوی قصه در انتهای فیلم، مخاطب را که حالا با قهرمان داستان و روای اول شخص، همذات پنداری میکرد و با نگرانی به عاقبتش انتظار پایانی پیروزمندانه را داشت، مایوس و ناامید میکند. "پایان خوش" (Happy End)، برای آثاری از این دست که سرشار از اتفاقات ناگوار به همراه خشونتهای گوناگون اعم از خشونت علیه کودکان تا خشونت جاری در روابط آدمهاست، نیازی مبرم به شمار میرود. زیرا بیننده در انتهای این همه فشارهای عصبی و روحی ناشی از حوادث نامطلوب، انتظار اتفاقاتی را میکشد تا ریسمان دردناک و پیچیده به روان او را پاره کند و نفس راحتی را به واسطه موفقیتهای شخصیتهای و قهرمانان اصلی داستان بکشد. تم اصلی اثر، سرشار است از موقعیتهای جبرگرایانه، که گریزی از آن نیست الا به مرگ. ایوان، به هر شکل ممکن سعی دارد حوادث آینده را با ایجاد تغییر در حوادث گذشته، به سمت دنیایی شیرین و به دور از تلخی و ناکامی سوق دهد. اما فقط میتواند با شیوهای تلختر، از وقوع اتفاقات منفی آینده پیشگیری نماید: "مرگ" خود در زمان جنینی. جامعهی مورد اشاره فیلمساز، جامعهای است ناگزیر از ناملایمات و شکستهای قهرآمیز که هیچ روی خوشی را برای مردمان آن، مقدر نساخته است. چنین اجتماعی، همگان را به نوشیدن جام زهر زندگی برزخی وادار میکند که شرارت را ذات غالب انسانی قلمداد مینماید. چنین انسانی همزاد شرارت و مستوجب عقوبتی این جهانی است که مستحق هیچ نوع عاطفه و مهری نخواهد بود و بایستی بین جهنم پلیدیها و نیستی پس از مرگ یکی را برگزیند. تم دیگر حاکم بر اثر را میتوان با استفاده از این بیت مثنوی مولوی توصیف نمود: "این جهان کوه است و فعل ما ندا، سوی ما آید نداها را صدا" و یا به تعبیری، دنیا دار مکافات عمل ماست، هر چه کشت کنیم حاصلی جز آن را درو نخواهیم کرد. نگاه تک بعدی فیلمساز به این مقوله، فضای یاسآلود و سهمگینی را خلق می کند که هیچ امیدی به بهبود آن نیست. حتی زمانی که کودکان به دلیل رفتارهای غیراخلاقی بزرگسالان آسیب میبینند، باید در آینده تاوان گناهان غیرانسانی سایرین را نیز بپردازند. جهان فیلم جهانی است هولناک که باید از آن گریخت، و هیچ نجاتبخشی نیست الا "مرگ". 2 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مهر، ۱۳۹۰ دو نکته در ارتباط با این فیلم قابل توجه است نخست اینکه این فیلم به یک پدیده در فیزیک کوانتم به نام تئوری بی نظمی اشاره دارد. در ارتباط با این تئوری و اثبات آن باید اطلاعات کاملی درباره فیزیک کوانتم داشت. که در تخصص من نمی باشد. ولی لازم است در باره پدیده دیگری که در این فیلم وجود دارد کمی صحبت کنم وآن سفر به گذشته و جابجایی زمان می باشد. در ارتباط با این پدیده فقط من به این نکته بسنده می کنم که بر اساس نظریه نسبیت آلبرت انیشتین این پدیده می تواند تحت شرایط خاصی از جمله حرکت با سرعت نور رخ دهد.اما درباره این فیلم باید بگویم که پدیده جابجایی زمان توجیه فیزیکی ندارد زیرا اولا در این فیلم ما سفر به گذشته وتغییر رویداد راداریم کلا در فیزیک رویداد شامل دو مولفه مکان وزمان می باشد که نمی توان (حتی اگر فرض کنیم شخصیت اصلی داستان تمام شرایط نظریه نسبیت رادارا باشد) آن را تغییر داد فقط می توان جابجا شد ثانیا اینکه در نظریه نسبیت معمولا ساعت ها عقب می افتد وما معمولا به آینده سفر می کنیم با توجه به دلایل گفته شده و اینکه اصلا فراهم کردن شرایط نظریه نسبیت با امکانات موجود غیر ممکن است بنابراین این فیلم صددرصد یک فیلم ماورایی می باشد. دوم اینکه این فیلم به این موضوع اشاره دارد که اراده انسان ها تا ثیر به سزایی در سرنوشت آنها دارد.وبه دید من پیام این فیلم درمخالفت با کسانی است که بر این عقیده پا فشلری می کنند که تمام رخدادهای زندگی ناشی از بخت اقبال است نه اراده آنها . که این فیلم به شکل هنرمندانه ای در قالب یک داستان تخیلی به بیان آن پرداخته است. در پایان لازم است به نکته ای که دوستمان آقای سروش بیان کرد اشاره کنم وآن تدوین هنرمندانه این فیلم می باشد. در سخن مخفی شدم مانند بو در برگ گل هر که خواهد دیدنم گو در سخن بیند مرا نقل از حلقه نقد فیلم 3 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مهر، ۱۳۹۰ چند روز پیش یکی از فیلم های زیبای سینمای هالیوود رو دیدم و از دیدنش لذت بردم، تصمیم گرفتم هرچه در موردش فهمیدم بنویسم تا این لذت دوچندان بشه. اسم این فیلم «اثر پروانه ای» هست. این فیلم به صورت یک اپیزود در سه قسمت ساخته شده و بحث پیش روی شما در مورد سری اول این فیلم است که در سال ۲۰۰۴ توسط اریک بروس و جاناتان مکی گروبر ساخته شده. [h=2]پیش گفتار :[/h] در کل این فیلم از لحاظ فنی در سطح خوبی قرار داره، فیلمنامه قوی کار شده، ساختار مناسبی داره، و برخوردار از داستانی جالب و جذابه که هیجان کافی رو هم برای بیننده داره. همچنین بازی های فیلم نیز در سطح مناسبی هستن و حتی از لحاظ انتخاب بازیگر هم خیلی خوب کار شده، به طوری که شخصیت های داستان با گذشت زمان و افزایش سن به راحتی قابل شناسایی هستند. البته در سینمایی مثل سینمای هالییود با سابقه فراوان و تجهیزات مناسبی که داره شاید این بحث ها آنچنان نقطه قوتی برای فیلم به حساب نیان و مهمترین مولفه داشتن فیلم نامه قوی و دارای فلسفه محکم و حساب شده هست. این فیلم براساس نظریه آشوب ساخته شده و عبارت اثر پروانه ای که یک عبارت معروف هست علاوه بر اسم فیلم عنوان یک کتاب در همین مقوله هم هست. در مقاله ای از ادوارد لورنتس در مورد همین مبحث سوالی مطرح میشه بدین مضمون که آیا بال زدن پروانه ای در برزیل می تواند باعث ایجاد تندباد در تگزاس شود؟ این نظریه به بحث در مورد یک پیچیدگی و بی نظمی موجود در نظام جهان و غیرقابل پیش بینی بودن رخداد ها و رد نظریه خطی بودن علت و معلول در جهان می پردازه البته این بحث موافق و مخالفان بسیاری داره و موضوعی مورد توافق همگان نیست به گفته نویسنده مقاله یک تغییر کوچک در گذشته می تونه موجب یک تغییر خیلی بزرگ در آینده بشه البته فیلم حاظر به نوعی به بررسی مسئله انسان و بحث جبر و اختیار هم می پردازه [h=2]بررسی داستان فیلم :[/h] در این فیلم سرگذشت نوجوانی به نام اوان روایت میشه. این پسربچه در سنین کودکی با موقعیت هایی روبرو میشه که در اون ها همه چیز رو فراموش می کنه. در ادامه داستان و با گذشت زمان دلیل این از یاد بردن ها مشخص میشه. حوادثی در طول دوران بچگی این پسر رخ میده که همگی در آینده این پسربچه تاثیرگزار هستند. در آینده و سنین جوانی اوان موفق میشه با تمرکز روی خاطراتش که همگی در دفترچه های خاطرات ثبت شدن به زمان گذشته برگرده. پس از اطلاع از این ویژگی اوان تصمیم میگیره گذشته اش رو تغییر بده و آینده ای بهتر برای خود و دوستانش بسازه. البته خط فکری این فیلم مسئله سفر در زمان و توانایی انجام چنین کاری برای بشر نیست و روی این مسئله چندان تمرکزی وجود نداره و مسئله ای که مورد بررسی قرار میگیره نقش حوادث گذشته روی زندگی بشر و میزان اختیار انسان در تغییر اون ها هست. اوان با تمرکز روی خاطراتش به گذشته برمیگرده و یکسری از خاطراتش رو به یاد میاره تمامی زمان هایی که اوان در سنین کودکی به فراموشی دچار شده بود جزو زمان هایی هستند که اوان در آینده به اون ها بر می گرده و سعی در تغییر اون ها داره. به همین دلیل در سنین نوجوانی این حوادث جزو حوادث عجیب زندگی اوان بودن که قادر به یادآوری اون ها نبوده. از جمله صحنه مربوط به کشیدن نقاشی قتل، مورد حمله قرار گرفتن از سوی پدر به قصد کشتن و همچنین سه ماجرای دیگر مربوط به انفجار، سوزاندن سگ و ماجرای زیرزمین پدر کلی که همگی از سوی اوان تغییر داده میشن. اوان با برگشت به گذشته این اتفاقات رو تغییر میده، پس از انجام این تغییرات به آینده برمیگرده، در حالیکه همه چیز عوض شده، انسان ها، محیط، شخصیت ها و حتی ویژگی های فیزیکی با توجه به تغییرات اوان در گذشته عوض شدن و گستره ی این تغییرات خیلی زیاد و وسیع هستند. اوان با این کارش سعی در ساختن زندگی بهتر برای نزدیکانش و رسیدن به معشوقه اش کلی داره، ولی با این حال و با وجود انجام تغییرات در حوادث گذشته باز هم ناموفق هست و نمی تونه زندگی رو بر وفق مراد خودش بسازه و این یعنی اینکه اختیاری در ساختن زندگی آینده به شکلی که دوست داره باشه، نداره. علی رغم اینکه در گذشته حوادث رو به میل خودش تغییر میده ولی باز زندگی آینده اش به میل خودش نیست. در این فیلم بحث انسان و جبر و اختیار با ابعاد گوناگونش مطرح میشه. از جهتی فیلم این پیام رو می رسونه که هیچ چیز در این جهان بی دلیل و الکی نیست و هر اتفاقی که برای انسان رخ میده نتیجه یکی از اعمالش در گذشته هست و همه اعمال گذشته در آینده فرد یک بازتاب دارن و انسان مسئولیت این اعمال رو باید بپذیره. ولی از جهتی هم میگه که اختیار انسان در همه امور در نهایت در دستان خودش نیست. اوان تمام تلاشش رو برای رسیدن به کلی انجام میده، ولی باز نمی تونه به کلی برسه و اینجا اختیار از دستان اوان خارجه، یعنی تقدیر اوان با کلی نیست. اوان تغییراتی در گذشته ایجاد می کنه، موفق میشه زندگی کلی رو نجات بده و سرنوشت بد دوستان و خانواده اش رو تغییر بده، ولی با این حال خودش به هیچ شکل نمی تونه به کلی برسه. در قسمتی از فیلم که اوان به زمان گذشته و نزد پدرش برمیگرده و این قسمت از حافظه پاک شده اوان به نمایش گذاشته می شه اوان به پدرش می گه که می خواد همه چیز رو درست کنه، پدرش می گه که تو نمی تونی جای خدا باشی و بعد میگه که اون باید با من تموم بشه، ولی اوان پدرش رو مسخره می کنه با این عبارت که وقتی همه چیز رو درست کردم برات کارت پستال می فرستم و در نهایت پدر تصمیم به کشتن اوان می گیره تا همه چیز رو همونجا تموم کنه، ولی موفق نمیشه. به هر جهت به عقیده من این فیلم نظرش رو به بیننده چندان تحمیل نمی کنه و تا حدی بیننده رو برای تصمیم گیری در مورد موضوعات مطرح شده آزاد می گذاره که از این جهت فیلمی قابل ستایش هست. مسئله دیگری که تو این فیلم مطرح میشه مسئله ضمیر ناخودآگاه افراد هست. در ابتدای فیلم که اوان دچار مشکل فراموشی هست دکتر ازش می خواد که خاطراتش رو بنویسه تا شاید مشکلش حل شه، این دفتر خاطرات در حکم همون ضمیرناخودآگاه فرد هستند که همه چیز توی این دفتر ثبت میشه. ولی در انتهای فیلم اوان تصمیم میگیره که کل این دفترها رو بسوزونه و میگه من خودم هستم و نیازی به این ها ندارم. چون خیلی از مسائل ساخته ذهن و توهم هستند و به گفته دکتر اصلا وجود ندارن. مثل آلبوم عکسی که پدرش همیشه به دنبالش بود و همه می گفتن که وجود نداره. به هرجهت بیننده این فیلم با فیلمی خوب و قابل ستایش روبرو هست که سعی در به فعالیت انداختن ذهن بیننده داره و من به شخصه توصیه می کنم حتما این فیلم رو ببینین. نقل از کاغذام همه تموم شد! 4 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مهر، ۱۳۹۰ * او گفت: «چیزی به کوچکی ارتعاش بالهای یک پروانه میتواند سرانجام باعث طوفانی سخت و عظیم در نصف دنیا شود» * یکی از فیلمهایی که تو این تعطیلات چند روزه دیدم و خیلی هم دوستش داشتم برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام بود. راستش من این فیلم رو ۲ بار پشت سر هم دیدم تا هم بفهممش و هم حوادث فیلم رو به هم مرتبط کنم. چون یک فیلم قوی پر از دیالوگهای زیبا هست. از طرفی سرعت فیلم و سکانس هایی که به گذشته بازیگر نقش اصلی برمیگرده خیلی زیاده. برای همین شاید وقتی اولین بار فیلم رو ببینین، چیز زیادی دستگیرتون نشه. * اسم این فیلم از یک اصطلاح در فیزیک کوانتم گرفته شده که بر اساس برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام هستش: اثر پروانهای نام پدیدهای است که به دلیل حساسیت سیستمهای آشوبناک به شرایط اولیه ایجاد میشود. این پدیده به این اشاره میکند که تغییری کوچک در یک سیستم آشوبناک چون جو سیارهی زمین (مثلاً بالزدن پروانه) میتواند باعث تغییرات شدید (وقوع توفان در کشوری دیگر) در آینده شود. ایدهٔ اینکه پروانهای میتواند باعث تغییری آشوبی شود نخستین بار در ۱۹۵۲ در داستان کوتاهی به نام آوای تندر کار ری بردبری مطرح شد. عبارت «اثر پروانه ای» هم در ۱۹۶۱ در پی مقالهای از ادوارد لورنتس به وجود آمد. وی در صد سی و نهمین اجلاس AAAS در سال ۱۹۷۲ مقالهای با این عنوان ارائه داد که «آیا بالزدن پروانهای در برزیل میتواند باعث ایجاد تندباد در تگزاس شود؟ لورنتس در حال تحقیق روی مدل ریاضی بسیار ساده ای که از آب و هوای زمین، به یک معادله دیفرانسیل غیر قابل حل رسید. وی برای حل این معادله به روشهای عددی با رایانه متوسل شد. او برای اینکه بتواند این کار را در روزهای متوالی انجام دهد، نتیجه آخرین خروجی یک روز را به عنوان شرایط اولیه روز بعد وارد می کرد. لورنتس در نهایت مشاهده کرد که نتیجه شبیه سازی های مختلف با شرایط اولیه یکسان با هم کاملا متفاوت است. بررسی خروجی چاپ شده رایانه نشان داده که Royal McBee، رایانهای که لورنتس از آن استفاده می کرد، خروجی را تا چند رقم اعشار گرد می کند. از آنجایی محاسبات داخل این رایانه با چند رقم اعشار صورت می گرفت، از بین رفتن دورقم آخر باعث چنین تاثیری شده بود. مقدار تغییرات در عمل گرد کردن نزدیک به اثر بال زدن یک پروانه است. این واقعیت غیر ممکن بودن پیش بینی آب و هوا در دراز مدت را نشان می دهد. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام * من این فیلم رو بیشتر از این جهت دوست داشتم که یکی از آرزوهای همیشگی من اینه که ای کاش میتونستم در زمان سفر کنم و برگردم به گذشته و یه سری چیزها رو اصلاح کنم تا حال و روزم بهتر از الان باشه. همش از خودم میپرسم اون موقع من انتخاب دیگه ای داشتم؟ میتونستم بهتر از این عمل کنم؟! اما این فیلم میگه با اینکار لزوما اوضاعتون بهتر نمیشه و ممکنه به شرایط دردناکتری برید. گذشته بخشی از انتخابهای ماست که همیشه باقی میمونه و نمیشه تغییرش داد. * داستان کلی فیلم: بازیگر اصلی یه پسر تقریبا ۲۰ ساله است که از کودکی در مواجه با فشارهای عصبی غش میکرده. مشاورش بهش توصیه میکنه که خاطراتش رو بنویسه تا شاید آروم بگیره. یه روز حین نوشتن خاطرات، اوان میفهمه که اگه روی چیزی که مینویسه، تمرکز کنه میتونه به گذشته برگرده و از اونجائیکه حوادث تلخ زیادی رو پشت سر گذاشته بوده، مدام سعی میکنه به اون حوادث برگرده تا روند اونها رو تغییر بده تا وضعیت فعلیش خوب بشه. به خصوص سه تا حادثه که غم انگیزترینش این بود که مدام سعی میکرد که از مردن دوست دخترش جلوگیری کنه یا حتی اونو زنده کنه… اما هرچقدر که تغییراتی تو حوادث میداد، علیرغم همه اون دستکاریها، باز هم حوادث متاثر کننده دیگه ای به وجود می اومد که ناخواسته و خارج از اراده اش بودن و به علاوه هر وقت به دنیای امروزیش برمیگشت باز هم میدید که چیزهایی خارج از خواست او تغییر کردن. به عبارت دیگه هر چقدر اوان سعی میکرد گذشته دردناکش رو پاک کنه، دنیا قابل تحمل امروزیش رو هم به کلی بهم میریخت. یه حادثه تو زندگی ما حالا چه ساده و یا بغرنج، تاثیرات خیلی زیادی در آینده خواهد داشت. رابطه خیلی زیادی بین چیزی که اتفاق افتاده، با چیزی که بعدا اتفاق خواهد افتاد وجود داره. به عبارت ساده تر تو زندگی ما، برخی ورودیهای کوچک، ممکنه خروجیهای بزرگ و ماندگار داشته باشن. * تو آخر فیلم، اوان بعد از اینهمه رفت و آمد تو گذشته و آینده اش می فهمه که بالاخره یه جایی باید دوست دخترش رو کنار بذاره و ازش بگذره. سکانس آخر فیلم، اوان رو نشون میده که کمی بزرگتر شده و یه جایی تو یه خیابونی دوباره دختر مورد علاقه اش رو میبینه ولی به سادگی از کنارش میگذره، حتی برنمیگرده بهش نگاه کنه که دوباره یه اثر پروانه ای دیگه رخ بده و به اصطلاح طوفان دیگه ای تو وجودش برپا نشه… * حتما این فیلم رو ببینید. من خیلی سعی کردم کل داستان رو لو ندم. حتی اگه احساس میکنین داستان رو لو دادم باز هم ارزشش رو داره که این فیلم رو ببینین !:) ظاهرا ۲ سری دیگه ازش ساخته شده من اولین سریش منظورم هست. چون ۲ و ۳ اش رو ندیدم. نقل از وبلاگ زهرا 4 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مهر، ۱۳۹۰ در شماره 410 ماهنامه فیلم ، درباره فیلم اثر پروانه ای ( قسمت 1و2و3) مطلبی نوشتم که در زیر مشاهده می کنید. در ابتدای مطلب مشخصات و خلاصه داستان هر یک از سه قسمت آمده است. اثر پروانه ای The Butterfly Effect نویسنده و کارگردان:اریک برس، جی، مکی گروبر.مدیر فیلم برداری:متیو اف.لیونتی.موسیقی:مایکل سوبی.تدوین:پیتر اماندسن.بازیگران:اشتن کوچر(اِوان)، اِیمی اسمارت(کیلی)، الدن هنسن(لنی)، ویلیام لی اسکات(تامی)، جان پاتریک ایمدوری(اوان در سیزده سالگی)، محصول 2004 آمریکا و 120 دقیقه. اوان تریبورن که پدرش جیسن در بیمارستان روانی بستری است، از هفت سالگی هنگام مواجهه با فشارهای شدید عصبی دچار حمله و بیهوشی و فراموشی موقت می شده و گاه نیز حرکت های عجیبی مانند کشیدن نقاشی های خشونت بار یا دست گرفتن ناگهانی کارد آشپزخانه از او سر می زده است.توصیه پزشک آن است که او خاطراتش را در دفتری بنویسد تا بر فراموشی غلبه کند.سه مقطع از زندگی اوان همواره برای او مبهم بوده و وقایع پس از آن ها را به یاد نمی آورد.نخست زمانی که در کودکی همراه با دختر خردسال همسایه، کیلی، به زیرزمین خانه برده شده و پدر کیلی از آن ها فیلم برداری کرده است.دوم زمانی که در نوجوانی همراه با کیلی و برادر او تامی و دوستی دیگر به نام لنی درصندوق پستی یکی از همسایه ها از روی شیطنت، دینامیت کار گذاشته اند.سوم زمانی که در جنگل بین او و تامی درگیری پیش آمده.مادر اوان برای آرامش پسرش او را برای زندگی به منطقه ای دیگر می فرستد، در حالی که اوان به کیلی علاقه دارد.حالا اوان بیست ساله است.او بر اثر حوادثی در می یابد که می تواند با تمرکز روی یادداشت های دفتر خاطراتش، به همان زمان خاصی که آن خاطره را تجربه کرده، برگردد و تغییرهایی را در روند شکل گیری شان اعمال کند.او می کوشد با ایجاد تغییر در گذشته و به ویژه در ارتباط با سه مقطع مبهم زندگی اش، وضعیت کنونی را بهبود بخشد.اما هر بار به رغم به وجود آوردن تغییرهایی در روند حوادث، اتفاق های ناخواسته دیگری پیش می آید که اوضاع را در زمان حال بدتر می کند.این تغییرها گاه به مرگ کیلی، گاه به قتل تامی و زندانی شدن خودش، گاه معلولیتش و ازدواج کیلی با لنی، گاه دیوانه شدن لنی یا ...می انجامد.در نهایت پزشکش به او می گوید که کل این ماجراها و حتی دفتر خاطرات توهم است و او اکنون در تیمارستان بستری است.اوان با تماشای فیلم زمان به دنیا آمدنش، به همان مقطع باز می گردد و در رحم مادر، خودش را می کشد تا دیگر اسباب بدبختی کسی نباشد. حالا دیگر او اصلاً وجود ندارد و همه خوشبخت اند. اثر پروانه ای 2 The Bufferfly Effect2 کارگردان:جان ار.لیونتی.فیلم نامه:مایکل دی.وایس.مدیر فیلم برداری:برایان پیرسن.موسیقی:مایکل سوبی.تدوین:جکلین کمباس.بازیگران:اریک لایولی(نیک)، اریکا دیورنس(جولی)، داستین میلیگن(ترِوِر)، جینا هولدن(آماندا)،اندرو اِرلای( ران)، محصول 2006 آمریکا، 92 دقیقه. نیک و ترور همراه نامزدهای شان، جولی و آماندا، در سفری تفریحی اند.در پی تماسی اداری، نیک تصمیم می گیرد سفر را نیمه تمام بگذارد و به محل کارش برود و به جولی قول می دهد که در عوض ماه عسل باشکوهی را برایش تدارک ببیند.موقع برگشت در یک سانحه اتومبیل، از جمع چهار نفری شان فقط نیک زنده می ماند. افسردگی نیک از این موضوع چنان شدید است که در اداره هم به درستی نمی تواند کار کند و اخراج می شود.نیک در می یابد که با نگاه کردن به عکس های یادگاری می تواند به زمان گذشته برگردد و تغییرهایی بدهد.اما با هر بار برگشت به گذشته، اوضاع کنونی تنها به طور ظاهری بهبود می یابد و دیری نمی گذرد که اوضاع بدتر می شود و مسایلی از قبیل جدایی جولی از او، مرگ ترور و کشته شدن جولی پیش می آید.در آخر کار، نیک به همان سفر ساحلی نخست بر می گردد و در سانحه اتومبیل، جانش را فدای جولی می کند.سال ها بعد، جولی از او صاحب فرزندی به نام نیک است.نیک خردسال هم با تماشای عکس ها حسی عجیب پیدا می کند. اثر پروانه ای 3:راز گشایی ها The Bufferfly Effect 3:Revelations کارگردان:ست گروسمن.فیلم نامه:هالی بریکس.مدیر فیلم برداری:دَن استالوف.موسیقی:ادام بالاش.تدوین:اد مارکس. بازیگران:کریس کارمک(سام راید)، ریچل ماینر(جنا راید)، سارا هیبل(الیزابت براون)، میا سرافینو(ربکا براون)، ریچارد ویلکینسن(لانی فلنانز).محصول 2009 آمریکا، 90 دقیقه. سام می تواند با استفاده از جریان برق، موقع خوابیدن در وان حمام به تاریخ های مشخصی گذر کند.او سال ها پیش با این ویژگی خواهرش جنا را که در آتش سوزی خانه شان کشته شده بود برگردانده و نجات داده و حالا از این قابلیت برای کمک به پلیس در یافتن آدم کش ها بهره می گیرد.یک شب الیزابت که خواهر ربکا، نامزد مقتول سام، است به او اطلاع می دهد که از دست نوشته های ربکا متوجه شده لانی فلنانز که اکنون متهم به قتل اوست بی گناه است و کسی دیگر ربکا را کشته است.سام برای نجات لانی از اعدام، به زمان قتل ربکا بر می گردد ولی حوادث به گونه ای پیش می رود که این بار الیزابت هم کشته می شود.سام در برگشت به زمان حال می فهمد که اوضاع عوض شده و حالا صحبت از یک قاتل زنجیره ای است که ربکا و الیزابت فقط دو تن از قربانیانش هستند.سام در بازگشت به گذشته، به سراغ کسی که قرار بوده سومین قربانی باشد می رود اما می بیند که او کشته نمی شود.در برگشت به حال، در می یابد که استادش هری مفقود شده و چندی بعد دختر پیشخدمتی که سام با او آشنا بوده نیز کشته می شود.حالا پلیس خود سام را در این جریان ها مقصر می داند.سام بار دیگر به گذشته بر می گردد و در محل کشته شدن قربانیان حاضر می شود و خواهرش جنا را در آن جا می یابد.جنا اعتراف می کند که به دلیل علاقه مفرطش به سام، تحمل همراهی دیگران با او را نداشته و برای همین دست به جنایت می زده است.سام بار دیگر به گذشته دور و زمان آتش سوزی خانه شان باز می گردد و این بار جنا را نجات نمی دهد تا دیگر کسی را نکشد.سال ها بعد سام و ربکا که با هم ازدواج کرده اند به یک مهمانی می روند، در حالی که رفتار دختر خردسال شان تداعی کننده ی رفتار جنا است. پرداختن به مبحث زمان در سینما(و البته سایر زمینه های هنری مثل ادبیات که با مصداق هایی مانند ماشین زمان اچ.جی.ولز، با سابقه تر از سینماست)یکی از جذاب ترین ایده هایی است که در دل خود مفاهیم دیگری را که وابسته به فلسفه و فیزیک و متافیزیک هستند می پروراند.اگر از بحث های زیبایی شناسانه بیانی خود سینما در این زمینه که مثلاً به فشرده سازی زمان واقعی در تبیین مجازی داستان اشاره دارد و با تمهیدهایی مانند کات و دیزالو و فید و از این قبیل شکل می گیرد بگذریم، خود مفهوم زمان هم به عنوان یک موضوع یا گره داستانی، قابلیت فراوانی در این زمینه دارد و فیلم های متعددی به ویژه در سال های اخیر ساخته شده اند که بازی های دل چسبی را با سیالیت و نسبیت و رفت و برگشت های زمانی انجام داده اند.در این باره که اصلاً زمان چیست و چه مختصاتی دارد، نظرهای مفصل و پیچیده ای در تاریخ علم و اندیشه ابراز شده است.به طور خیلی اجمالی زمان را می توان فاصله بین دو اتفاق متوالی دانست که البته خود مفاهیم «فاصله»و «اتفاق»و«توالی»آن قدر مناقشه پذیرند که همین تعریف هم نسبی است.فارغ از نظریه های مختلف و پر تأمل فیلسوفان یونان قدیم، دیدگاه های کلاسیک-با محوریت نیوتن-زمان را قسمتی از ساختارهای اساسی جهان و بعدی که اتفاق های پشت سر هم در آن رخ می دهند و قابل اندازه گیری است دانسته اند.در مقابل، دیدگاه دیگری-متعلق به اندیشمندانی مانند لایبنیتز و امانوئل کانت-زمان را قسمتی از ساختارهای ذهنی انسان معرفی می کند و هویت مستقلی برایش قایل نیست.از طرفی متفکری همچون برگسون معتقد بود که گذشته در خاطرات ذهنی انسان، زمان حال تلقی می شود و روندی سیال دارد.این ایده در ادبیات و سینما شبیه به همان پدیده ای است که ویلیام جیمز بعدها آن را جریان سیال ذهن نامید. حالا این که بعدها با ظهور فرضیه نسبیت اینشتین و نیز نظریه های نجومی استیون هاکینگ، بر پیچیدگی این ایده ها تا چه میزان افزوده شد بماند. در سینما مثال های فراوانی وجود دارد که براساس دیدگاه های مدرن تر زمانی، جذابیت های مضمونی یا دراماتیک را خلق کرده اند. مواجهه فضانورد جوان ادیسه فضایی 2001(استنلی کوبریک)با دوران میان سالی و سالخوردگی خودش در فراسوی زمان و مکان، خلق کمدی های ناشی از تضاد بین مختصات متفاوت گذشته و حال و آینده در سری فیلم های بازگشت به آینده، توقف در تله تکرار زمان در روز گراندهاک(هرولد ریمیس)، دخالت و تغییر در زمان آینده از طریق سفر به گذشته با استفاده از تکنولوژی مدرن در آشنا پنداری ( تونی اسکات)یا موقعیت های مرموز روانی و یا متافیزیکی ناشناخته در ژاکت(جان میبری)، تکثیر وجود آدمی در زمان های متوالی گذشته و حال و آینده و تقابل بین شان در فیلم تحسین برانگیز اسپانیایی جنایت های زمان(ناچو ویگالوندو)که متأسفانه منتقدهای ایرانی کم تر به آن پرداخته اند، توالی یک در میان دو موقعیت زمانی متفاوت که شخصیت اصلی داستان را دچار سرگردانی می کند در پیش آگاهی(منان یاپو)، تلفیق موقعیت برزخی و پسامرگی با سیالیت زمان در بمان(مارک فورستر)و من درون(رونالد سوسو ریختر)...و صد البته سریال پر آوازه گم شدگان که انگار همه پیچیدگی های زمانی را در ابعاد و لایه های مختلفش مطرح می کند. در کنار گم شدگان، مجموعه های تلویزیونی قهرمانان، 4400، Fringe و بسیاری دیگر هم از این موضوع استفاده های فراوان کرده اند.در مورد بازی های زمانی در سینما با محوریت این نمونه ها و الگوها می توان مبحثی مفصل و مجزا را مطرح کرد که خارج از حوصله این نوشتار است. اما یکی از شاخص ترین فیلم های این چنینی، اثر پروانه ای است . خود عنوان اثر پروانه ای البته مبتنی بر یک نظریه فیزیکی و ریاضی است و به پدیده ای اطلاق می شود که به دلیل واکنش سیستم های حساس به شرایط اولیه تشکیل دهنده شان شکل می گیرد.طبق این فرضیه، هر تغییر کوچکی مثل بال زدن پروانه در یک سیستم حساس مانند جو زمین، می تواند باعث تغییرهای شدید، مثل وقوع توفان در سرزمینی دیگر در آینده شود.این ایده که پروانه ای می تواند باعث تغییری اساسی شود، نخستین بار سال 1952 در داستان آوای تندر(ری برادبری)مطرح شد، ولی اصطلاح «اثر پروانه ای»را در اوایل دهه 1960 دانشمندی به نام ادوارد لورنتس مطرح کرد. لورنتس در پژوهش روی مدل ریاضی ساده ای از آب و هوای جو زمین دریافت که نتیجه شبیه سازی های مختلف با شرایط اولیه یکسان با هم کاملاً متفاوت است و این امر، ناممکن بودن پیش بینی آب و هوا در دراز مدت را نشان می داد.غیر از آب و هوا، در سیستم های پویای دیگر نیز حساسیت به شرایط اولیه به چشم می خورد.یک مثال ساده، توپی است که در قله کوهی قرار گرفته.این توپ با ضربه بسیار کوچکی، بسته به این که ضربه از چه جهتی زده شده باشد، می تواند به هرکدام از دره های اطراف سقوط کند.«نظریه ی اثر پروانه ای»، بعد زیست محیطی «نظریه ی آشوب»به شمار می آید که خود از مباحث پیچیده ریاضی است و البته در حوزه های علوم انسانی مانند اقتصاد و سیاست و جامعه شناسی هم کاربردهایی داشته و دارد. برگردیم به سینما و مجموعه فیلم های اثر پروانه ای که اگر آن ها را دیده یا خلاصه داستان هریک را در همین صفحه ها مطالعه کرده باشید، حتماً به وجه تسمیه این آثار پی برده اید.خلاصه ی ایده سینمایی این مجموعه فیلم ها آن است که اگر امکان بازگشت به گذشته برای انسان فراهم شود، می تواند با تغییر در جزییاتی اندک در زندگی اش سرنوشتی کاملاً متفاوت را برای خود و دیگر اطرافیانش ایجاد کند.در فیلم اول، قهرمان قصه با نفی موجودیت خود به اوج این امکان دست می یابد.در فیلم دوم، شخص با کشتن خود، شرایط را برای دیگران بهتر می کند و در فیلم سوم دیگر خبری از نابودی قهرمان داستان نیست و اوضاع و احوال، خوش و خرم و با نابودی عامل شر به سرانجام می رسد.همان طور که می بینید لحن رادیکال هر فیلم نسبت به فیلم قبلی سست تر می شود و مثل بیش تر فیلم هایی که برای شان دنباله هایی ساخته شده، اثر پروانه ای هم تنها قسمت اولش خوب است و دو قسمت بعدی، تنها از لایه سطحی این ایده، بهره هایی نازل برده اند.البته باید نقش مؤلفان آثار را هم در این تفاوت لحاظ کرد.سازندگان قسمت اول اگرچه این فیلم تنها کار سینمایی شان در مقام کارگردانی است، ولی تجربه شان در نگارش فیلم نامه فیلمی مثل مقصد نهایی، نشان گر دامنه تخیل شان در چنین حوزه هایی است.چنین سابقه ای در کارگردان فیلم دوم(که بیش تر فیلم بردار است)و کارگردان فیلم سوم(که بیش تر در تلویزیون کار می کند)کم تر مشاهده می شود. می توان مقایسه هایی دیگر را هم بین هر سه اثر دنبال کرد.مثلاً در فیلم اول، اوان با مطالعه ی خاطراتش به گذشته بر می گردد.این جا مسأله خواندن عنصر اساسی است.ولی در فیلم دوم نیک با مشاهده تصاویر این کار را انجام می دهد.شاید ایده مشاهده در این دومی، به نوعی عطف و ارجاعی به آخرین برگشت اِوان در فیلم اول باشد که با دیدن فیلمی خانوادگی رخ داده بود(در فیلم دوم ارجاع دیگری هم به فیلم اول به چشم می خورد:وقتی نیک متوجه قابلیتش می شود، در اینترنت به جست و جوی موارد احتمالی مشابه قبلی می پردازد که یکی از نتیجه هایش، موردی به نام جیسن تریبورن است، یعنی همان کسی که در فیلم اول، پدر اوان بود و در تیمارستان به سر می برد. جالب این جاست که در این جست و جو، نیک هرگز به نام اوان بر نمی خورد؛ چون او اصلاً در همان داستان نخست، موجودیتش را نفی کرد و دیگر حضوری عینی نداشت که بخواهد سال ها بعد در اینترنت نامش پیدا شود!).در فیلم سوم، وسیله بازگشت به گذشته کاملاً فرق دارد:سیم برق و آب وان حمام که البته هیچ منطق متقاعد کننده ای هم برایش وجود ندارد.در دو مورد نخست، ابزار بازگشت، بعدی روانی/جسمی داشت که در حوزه خاص خودش برای تماشاگر واجد منطقی درونی بود، ولی این جا ماهیت ابزار تفاوت کلی می یابد و کسی نمی فهمد که حالا چرا برق و آب؟ و اصلاً این چیزها به برگشت به گذشته چه ربطی دارد؟ نکته دیگر به انسجام داستانی سه فیلم مربوط می شود که به ترتیب از میزانش کاسته می شود.در فیلم سوم، گاه در میانه رفت و برگشت های زمانی، اشتباه های فاحش دراماتیک رخ می دهد و شخصیت های اصلی فیلم هم معلوم نیست چه گونه و با چه پیشینه ای به این قابلیت دست یافته اند، آن هم به شکل خواهر و برادر.و از این بدتر وجود استاد و پیر خردمندی است که قواعد و اسلوبی را برای سفرهای زمانی وضع کرده که آن نیز باز بی در و پیکرتر از آن است که ریشه و ماهیتی را بتوان برایش اندیشید (مثلاً پیر خردمند می گوید نباید از این قابلیت برای کارهای شخصی استفاده کرد ولی سام چند بار این کار را انجام می دهد و اتفاقی هم نمی افتد).بدتر از همه، تحریف ایدئولوژیک ایده ی اساسی ماجرا در فیلم سوم است.در دو فیلم قبلی بنا بر این بود که هر تغییری در سرنوشت به بهبود اوضاع که منجر نمی شود هیچ، اوضاع را بدتر هم می کند.اما داستان فیلم سوم جز یک عامل هشدار دهنده کلیشه ای(قرینه سازی دختر سام با جنا)، پایان خوشی دارد. در فیلم دوم اگر چه اوضاع به شلختگی نسخه سومی نیست، ولی نکته ی چندان بدیعی هم در قیاس با فیلم اول در آن لحاظ نشده و بیش از آن که ابعاد فکری ماجراها توجه تماشاگر را برباید، سانتی مانتالیسم سطحی رمانتیک بین زوج اصلی داستان، جلوه گری می کند. راستش این مطلب به بهانه فیلم سوم که محصول 2009 است و به هر حال از فیلم های روز محسوب می شود نگاشته شده، ولی انگیزه اصلی، پرداختن به همان فیلم اول است.اثر پروانه ای در بین آثار فانتزی ای که با زمان برخورد بازیگوشانه ای داشته اند از بهترین هاست.اولاً ایده کلی متن تا حد زیادی بدیع است.این که کسی سرنوشت خود را تا این حد تغییر دهد که قبل از به دنیا آمدن بمیرد، راه را برای انواع و اقسام ایده های فکری و ادراکی باز می کند. او اصلاً وجود داشته است؟ اگر داشته که دور باطل و تناقض و تعلیق به محال پیش می آید و اگر نداشته پس تا حالا با ذهنیت چه کسی سر و کار داشتیم؟ ذهن یک بیمار روانی؟ اما پزشک این بیمار مدعی است که همه این ایده های مربوط به خاطرات و غیره، باز زاییده تخیلات بی دامنه اوست.اگر چنین است پس تلاش نهایی او را تعبیر به چه کنیم؟ واقعیت یا ذهنیت؟ اصلاً خود ما که در این دنیا وجود عینی مان را حس می کنیم، تا چه حد مبتنی بر پندارهای مان و تا چه حد مبتنی بر انگاره های واقعی است؟ مرز بین واقعیت و خیال کجاست؟...در جای جای فیلم با این تلنگرهای تردید برانگیز رو به رو می شویم.اوج این نمودها در سکانس فال گیری است که زن کف بین به اوان می گوید او اصلاً وجود ندارد.آیا می توان ذهنیتی زنده در خلأ را تصور کرد که وجود عینی ندارد ولی کنش گر و کنش مند است؟ این چالش های فلسفی فقط درباره ی خود اوان نیست و با توجه به محوری بودن بحث سرنوشت در قصه، ابعاد پیرامونی اش را هم فرا می گیرد.همین که بتوان با هر بار بازگشت احتمالی به موقعیت های پر شمار لحظه ای زندگی، n بار تغییر ایجاد کرد و به تقدیرهای متفاوت رسید، خود نکته ای بسیار تأمل برانگیز است. البته این ایده فیلم که سرنوشت های ناشی از این تغییرها هر بار بدتر از قبل می شود، باز مؤید این انگاره است که خط کلی سرنوشت را نمی توان عوض کرد؛ نکته ای که قبلاً در آثاری مانند تصادف محض(کریشتف کیشلوفسکی)و درهای کشویی(پیتر هویت)هم مطرح شده بود. امتیاز دوم فیلم آن است که صرفاً فانتزی نیست و تلاش هایی شده تا با توسل به نظریه های روان شناسانه درباره ی اختلال های چند شخصیتی و شیزوفرنی یا بحث دوباره سازی حافظه، اگر نگوییم به شکلی علمی، دست کم با ارجاع هایی علمی نما، همه چیز در حوزه ی خیال و ذهن خلاصه نشود.اگر در لایه اول با تردیدها و سؤال های فلسفی رو به رو هستیم، در این بعد با زمینه های روان شناختی سر و کار داریم تا متن کاملاً تک بعدی نباشد.این که در فیلم حداقل سه شخصیت در تیمارستان حضور می یابند.(جیسن، لنی و اوان)و اصلاً فیلم با سکانسی در آسایشگاه روانی آغاز می شود، ناشی از همین بعد است. امتیاز سوم فیلم، انسجام روایی و ساختاری آن است.روایت فیلم در سه زمان کلی از زندگی اوان سپری می شود:کودکی، نوجوانی و جوانی.هریک از این سه محدوده تقریباً شش تا هفت سال را در بر می گیرد.در هریک از این مقاطع سه گانه، ماجراهای مرموز موقعیتی/زمانی اتفاق می افتد.در دوران کودکی با حالت های غریبی مثل گرفتن ناگهانی چاقو در دست، کشیدن نقاشی خشونت بار در دبستان، ملاقات عجیب با پدر در تیمارستان و نیز فراموشی های بعد از ماجرای زیرزمین منزل جرج مواجه هستیم.بعداً مشخص می شود که همه این موقعیت های غریب، نقاط عطف بازگشت های آگاهانه زمانی اوان به گذشته اند که همه این منظور تغییر سرنوشت انجام گرفته اند.در مقطع نوجوانی به دو موقعیت دیگر بر می خوریم:کار گذاشتن دینامیت در صندوق پست همسایه و درگیری در جنگل.هر دوی این موارد خالی از وجوه عجیب و غریب هستند، ولی اوان در مورد آن ها دچار فراموشی می شود.این فراموشی بعداً مایه ای دراماتیک است تا در مرحله ی سوم عمر او با ایده بازگشت های زمانی همراه شویم.بالاخره مقطع سوم که زمان جوانی و دانشجویی اوان است و گره های اصلی متن همین جا شکل می گیرد:پرت شدن از حال به گذشته با بازخوانی خاطره های مکتوب.در همین مقطع بارها رفت و برگشت زمانی داریم اما هریک از این مسیرها با توازن و تناوبی قابل توجه چیده شده است:اوان اول به جنگل بر می گردد( که در آن جا رفتاری منفعلانه دارد)، سپس به زمان انفجار دینامیت در صندوق پست (که منجر به افسردگی لنی و خودکشی کلی می شود )و بعداً به ماجرای زیرزمین(که در آینده، نامزدی او با کلی و قتل تامی و زندانی شدن اوان را در پی دارد)و دوباره جنگل(با عاقبت جنون لنی و روسپی گری کلی)و صندوق پست (با عاقبت معلولیت اوان)و زیر زمین(با فرجام بستری شدن اوان در تیمارستان).پس ابتدا سه مرحله از عمر اوان را داریم و بعداً در مرحله سوم، شش بازگشت تناوبی مختلف به دو مرحله قبلی رخ می دهد:یک توازن هندسی روایی که درست مانند نموداری دایره ای با تداخل های تو در تو است.تنها راهی که می شود از این دایره سرنوشت خلاصی یافت، انکار مرحله اول عمر است که به تبع خود، دو مرحله بعدی را هم نیست می کند و فیلم همین طور تمام می شود. جالب است که در همین زمینه، ارجاع سینمایی بامزه ای هم به یکی از شاهکارهای سینمایی داده می شود.در سکانسی که اوان نوجوان با دوستانش به سینما رفته، فیلم هفت دیوید فینچر نمایش داده می شود:ماجرای قتل هایی زنجیره ای که در بار هفتمش به نابودی خود قاتل توسط پلیسی زخم خورده می انجامد.اوان این فیلم هم شش سرنوشت مختلف را می آزماید و عاقبت به این نتیجه می رسد که در هفتمین بار، تنها با نیستی خودش، مسیر این زنجیره تقدیر به فرجامی قطعی و منطقی منتهی می شود. نقل از مهرخرد 4 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مهر، ۱۳۹۰ يك فيلم و چندين داستان براي حل يك معما عليرضا رضايي نويسنده و كارگردان: اريك برس و مكي گروبر مديرفيلمبرداري: ماتيو اف. لئونتي تدوين: پيتر آمندسون موسيقي: مايكل سابي بازيگران: آشتون كوچر(ايون تريبورن)، ملورا والترز (مادر ايون)، آمي اسمارت (كيلي)، الدن هنسون (لني)، ويليام لي اسكات (تامي)، جان پاتريك آمدوري (ايون 13 ساله)، لوگان لرمن (ايون 7 ساله) محصول آمريكا 2004 خلاصه داستان: ايون كه در يك كلينيك بيماريهاي رواني بستري است، پس از فرار از اتاق خود، به اتاق رئيس كلينيك وارد ميشود و يادداشتي را درباره تلاشش براي بازگشت به گذشته و نجات كيلي مينويسد. فيلم به 13 سال پيش بازميگردد. ايون 7 ساله نقاشي ترسناكي كشيده كه معلم و مادرش را به وحشت انداخته است. مادر ايون او را براي معاينه به يك كلينيك بيماريهاي رواني ميبرد. روانپزشك سلامت ايون را تاييد ميكند و به او توصيه ميكند كه خاطراتش را در يك دفتر روزانه يادداشت كند. مادر ايون از اين نگران است كه ايون نيز همچون پدرش به اختلالات رواني مبتلا شده باشد. او ايون را نزد كيلي و تامي ميبرد تا با آنها بازي كند. جرج، پدر تامي و كيلي، ايون را وادار ميكند تا به همراه كيلي در يك فيلم پورنوگرافي كودكانه بازي كند. مادر ايون به توصيه روانپزشك، ملاقاتي ميان ايون و پدرش كه در كلينيك بستري است، ترتيب ميدهد. در اين ملاقات، جيسون پدر ايون به او حمله ميكند، اما قبل از آن كه به او صدمهاي بزند، توسط نگهبانان كشته ميشود. 6 سال بعد، ايون، كيلي، تامي و لني در زيرزمين خانهي جرج سيگار ميكشند. تامي ديناميتي پيدا ميكند و به همراه ديگران، آن را در صندوق پستي خانهاي قرار ميدهند. انفجار زن صاحبخانه و نوزادش را ميكشد. پس از انفجار، ايون و تامي، لني را كه دچار حمله آسم شده به خانه ميرسانند. ايون هيچ چيز از انفجار را به خاطر نميآورد و از همين رو پرسشهاي مادرش را بيپاسخ ميگذارد. روانپزشك ايون را در خواب مصنوعي به زمان حادثه بازميگرداند و او ماجراي انفجار را بازگو ميكند. ايون پس از بيداري، باز هم چيزي از حادثه انفجار را به ياد نميآورد. در اين ميان، ايون و كيلي به يكديگر علاقمند ميشوند، اما حسادت تامي كه در اثر آزارهاي جنسي پدرش به انساني بيرحم و خشن بدل شده، مانع از نزديكي اين دو ميشود. ايون و كيلي نزد لني ميروند و او را با خود به گورستان خودروها ميبرند. آنها در آنجا تامي را ميبينند كه سگ ايون را در گوني انداخته و ميخواهد آن را در آتش بسوزاند. تامي با نهايت خشونت، كيلي و ايون را مضروب ميسازد و سگ را ميسوزاند. مادر ايون در اخبار تلويزيون ميشنود كه چگونه زن و نوزادي در يك حادثه انفجار كشته شدهاند و تصميم ميگيرد ايون را از اين منطقه دور كند. 7 سال بعد. ايون دانشجوي ممتاز دانشگاهش است. او پس از سالها به درخواست دوست دخترش صفحاتي از يادداشتهاي روزانهاش را ميخواند. خواندن يادداشتها، او را به گذشته و وقتي كه تامي سگش را سوزانده بازميگرداند. او پس از بازگشت به حال، براي يافتن خاطرات گذشتهاش كنجكاو ميشود. او به سراغ لني ميرود كه برخلاف او آدمي گوشهگير شده و فقط به ساخت هواپيماهاي ماكت علاقمند است. لني كه از يادآوري گذشته وحشت دارد، ايون را با خشونت از خود ميراند. ايون كه دريافته با خواندن خاطراتش ميتواند به گذشته سفر كند، خاطراتش را در باره روزي كه ديناميت را در صندوق پستي گذاشتند، ميخواند. او به صحنه وقوع انفجار بازميگردد و او ميبيند كه چگونه يك زن و نوزادش در اثر انفجار كشته شدند. ايون وحشتزده درمييابد كه خود را به درستي نميشناسد. از همين به ديدن كيلي ميرود و از او در باره خاطرات كودكيشان ميپرسد. پرسشهاي او كيلي را ميآزارد. كيلي از خاطرات گذشته و از اين كه ايون او را ترك كرده گله ميكند و او را از خود ميراند. وقتي ايون به دانشگاهش بازميگردد، پيغام تامي را روي پيغامگير تلفنش ميشنود كه از خودكشي كيلي خبر ميدهد و او را تهديد ميكند. ايون كه خود را در مرگ كيلي مقصر ميبيند با خواندن خاطراتش به گذشته بازميگردد و در زماني قرار ميگيرد كه جرج از آنها ميخواهد يكييگر را در مقابل دوربين ببوسند. ايون به جاي تبعيت از جرج به او ميگويد كه آزارهاي جنسي او موجب ميشود كه كيلي در جواني خودكشي كند. اين بار وقتي او به زمان حال برميگردد، خد را در كنار كيلي و در دانشگاه مييابد. با اين تفاوت كه موقعيت و دوستانش در دانشگاه تغيير كردهاند. او در شرف ازدواج با كيلي است كه تامي به آنها حمله ميكند. در اين درگيري تامي كشته ميشود و ايون به زندان محكوم ميشود. ايون براي آن كه از زندان رهايي يابد، از مادرش ميخواهد كه دفترهاي خاطراتش را برايش بياورد، اما پيش از آن كه بتواند آنها را بخواند، همجنسبازهاي زندان دفترها را از او ميربايند و فقط چند صفحه از آن نزد ايون باقي ميماند. ايون با خواندن همان چند ورق به همسلولي قويهيكل خود كه اعتقادات شديد مذهبي دارد، ميقبولاند كه مسيح به خواب او ميآيد و سپس با همكاري او دفترهايش را از همجنس بازها پسميگيرد و با خواندن خاطراتش بار ديگر به گذشته بازميگردد. ايون اين بار تامي را از سوزاندن سگ خود بازميدارد، اما لني با شيء تيزي كه ايون به او داده بود، تامي را به قتل ميرساند. ايون پس از بازگشت به حال، خود را در كلينيكي ميبيند كه لني بعنوان يكي بيمار خطرناك رواني در آن بستري است. ايون درمييابد كه با هر تغيير كوچكي در گذشته، اتفاق مهيبي در آينده روي ميدهد. او براي يافتن راه درست براي تغيير گذشته، با خواندن خاطراتش خود را به زمان ملاقات با پدرش بازميگرداند. ايون با آگاهي از اين كه پدرش نيز توانايي ذهني او را داشته از او ميخواهد كه راه انتخاب درست را به او بنماياند. جيسون مخالفت ميكند و ميگويد كه كسي نميتواند نقش خدا را ايفا كند. ايون پس از بازگشت به حال، كيلي را در هيات يك زن روسپي ميبيند. كيلي در عين ناباوري از ايون ميخواهد كه اگر ميتواند به گذشته برگردد، از كشتهشدن زن و نوزادي كه در اثر انفجار كشته شدند، جلوگيري كند. ايون همين كار را ميكند، اما در اثر انفجار دستهاي خود را از دست ميدهد و به معلولي وابسته به ديگران تبديل ميشود. بر خلاف او، لني، كيلي و تامي هر سه زندگي خوشي دارند. ايون خودكشي ميكند، اما تامي او را نجات ميدهد. او كه نميتواند زندگي كنوني خود را تحمل كند، بار ديگر به گذشته برميگردد. او اين بار ديناميت را روشن ميكند و با آن جرج را تهديد ميكند، اما در اثر درگيري آنها ديناميت در دسترس كيلي قرار ميگيرد و او كشته ميشود. ايون در زمان حال، خود را بيماري بستري در كلينيك بيماريهاي رواني ميبيند. ايون كه اين بار دفترهايش را در اختيار ندارد و از دستكاري گذشته براي نجات كيلي و تصاحب او نوميد شده، خود را به اتاق رئيس كلينيك ميرساند و با نوشتن چند سطر، خود را به نخستين ديدارش با كيلي ميرساند. در اين زمان، ايون خردسال كيلي را به شدت ميرنجاند تا به كلي از زندگي خود خارج شود. وقتي او به زمان حال بازميگردد، اثري از كيلي در زندگياش نيست. ((اثر پروانهاي)) فيلمي پيچيده و لبريز از داستانهاي كوتاه و درهمآميختهاي است كه دركش براي بيشتر تماشاگران دشوار است. در واقع، در نگاه اول اغلب تماشاگران چنين فيلمي را آشفته و سردرگم خواهند يافت و پيش از آن كه در چالش با دگرگونيهاي پيدرپي فيلم و شخصيتهايش به نتيجهاي روشن دست يابند، از تعمق در آن خودداري خواهند كرد. بديهي است نيل به چنين نتيجهاي را ميتوان به نوعي شكست فيلم قلمداد كرد، اما اگر به اين نتيجه برسيم كه اين آشفتگي ظاهري با ساختار فيلم همخواني و همسويي دارد، آنگاه داوري در باره آن را نيازمند تاملي بيشتر خواهيم يافت. سفر در تونل زمان و بازگشت به گذشته، دستمايهي تازهاي براي يك فيلم سينمايي نيست. فيلمهاي بسياري را با همين مضمون ديدهايم؛ از سري ((بازگشت به آينده)) گرفته ((تا ماشين زمان)). اما در ((اثر پروانهاي)) بر خلاف فيلمهاي مزبور كه نگاهي فانتزي و البته ماجراجويانه به سفر در زمان دارند، انگيزهي ايون براي بازگشت به گذشته، فقط نجات خود و دوستانش است. انگيزهاي كه عملا نتايجي مغاير با مقصود ايون را به بار ميآورد. آنچه ايون از طريق دفترهاي خاطراتش انجام ميدهد، آرزوي ديرينهي هر انساني است: بازگشت به گذشته و اصلاح خطاها و گناهها. اما تجربههاي تلخ ايون، ما را بسوي نوميدي از اصلاح گذشته سوق ميدهد. شايد گفتهي جيسون، پدر ايون، جان كلام باشد كه به پسرش ميگويد: هيچ راهي براي يافتن تصميم و عمل درست در گذشته وجود ندارد. تو نميتواني نقش خدا را ايفا كني! ((اثر پروانهاي)) بر پايهي توانايي شگفتانگيز ايون در بازي با زمان شكل گرفته است. بدين گونه كه با هر سفر زماني ايون به گذشته و دستكاري يكي از رويدادهاي آن، داستانهاي متفاوت و رخدادهاي گوناگوني پديد ميآيد. گاهي يك اشتباه او كيلي را به كام مرگ ميفرستد و گاهي خود او را به معلولي بيدستوپا بدل ميكند. آن چه در وراي ظاهر اين رويدادها به چشم ميخورد، نوعي تقديرستيزي عاري از شعارهاي فلسفي است. ايون نميخواهد نتايج اعمال گذشتهي خود را به عنوان سرنوشتي محتوم بپذيرد. از همين روست كه بارها ميكوشد اين تقدير را دگرگون كند. البته همانگونه كه ژانپل سارتر در باره تقديرستيزي ميگويد: سرنوشت ما در دست ماست، با وجود اين هيچيك از ما نميتوانيم چندان كه بايد از تقدير خود دور شويم؛ ايون نيز هيچگاه نميتواند از تقدير خود كه جدايي از كيلي است بگريزد و سرانجام در واپسين سفرش به گذشته، فقط كيلي را از زندگي خود خارج ميسازد تا از لطمات احتمالي مصون بماند. ((اثر پروانهاي)) از اين جنبه با فيلم ((تقدير نهايي 2)) شباهتهايي دارد. فيلمي كه اريك برس و مكي گروبر در ساخت آن نيز با يكديگر همكاري داشتهاند. در ((تقدير نهايي 2)) كيمبرلي كورمن، دختري 19 ساله است كه تمامي جزئيات يك سانحهي رانندگي مرگبار را پيش از وقوع آن – همانند يك كابوس – تجربه ميكند. كيمبرلي خود و دوستانش را به همراه عدهاي ديگر از ورود به بزرگراهي كه در آن سانحه رخ ميدهد، بازميدارد و به اين ترتيب، آنان را از مرگ نجات ميبخشد. اما همانگونه كه در تقدير نهايي 1 مرگ نجات يافتگان را تعقيب ميكندو به قتل ميرساند، در اين فيلم نيز كيمبرلي و دوستانش دائما در خطر رويارويي با مرگي هستند كه آنها را تعقيب ميكند. در پايان فيلم فقط كيمبرلي و دوست پليسش زنده ميمانند. كيمبرلي نيز همانند ايون در اثر پروانهاي، در سير وقايع، دست ميبرد، بي آن كه بتواند نتايج اين دستكاري و تغيير را پيشبيني كند. نقطه مشترك اصلي اثر پروانهاي و تقدير نهايي 2 در چالش قهرمانان آنها با تقدير است، اما تفاوت آنها در اين است كه در تقدير نهايي 2 ، مرگ به عنوان قهرمان نامرئي فيلم، محور همه رويدادها قرار گرفته و پيشبينيهاي كيمبرلي براي شكستدادن او تنش و تعليق را در فيلم پديد ميآورد. در حالي كه در اثر پروانهاي،ايون به مثابهي انساني كه ميخواهد سرنوشت خود و دوستان خود را رقم بزند، در مركز ماجراها قرار گرفته و به فيلم وجههاي انسانيتر بخشيده است. تلاش او براي رقمزدن آيندهاي مطلوب براي خود و دوستانش به ويژه در داستان يا بخشي جلوه ميكند كه او در اثر انفجار ديناميت، دستهايش را از دست داده و براي انجام هر كاري به دوستانش وابسته است. ايون اين بار به جاي آن كه به گذشته بازگردد و خود را از وضعيت اسفبارش نجات دهد، دست به خودكشي ميزند. در واقع، او ميكوشد دستكم خوشبختي را به دوستان خود هبه كند و خود را در اين راه قرباني سازد. نكتهي ديگري كه ميتواند هر نويسنده يا فيلمسازي را مجذوب اثر پروانهاي كند، امكاني است كه در داستان اين فيلم ابداع شده است. قهرمان داستان با هر سفرش به گذشته، فرصتي پديد ميآورد كه در آن شخصيتها، رويدادهايي جديد را در داستاني جديد تجربه ميكنند. بدين ترتيب، به جاي آن كه يك داستان را ببينيم با چندين داستان روبرو ميشويم كه همگي منطقي و باورپذير به نظر ميرسند. داستانهايي كه از يك جا شروع ميشوند، اما پايانهايي كاملا متفاوت دارند. چيزي شبيه به برخي سوالات امتحاني درس انشاء كه در آنها فقط جملهاي از يك داستان را مينويسند و از دانشآموز ميخواهند بقيه داستان را به ميل خود بنويسد. بازي آشتون كوچر بازيگر نقش اول اثر پروانهاي نيز در نوع خود منحصر به فرد است. او در هر يك از داستان هاي فيلم، در موقعيتي متفاوت قرار ميگيرد و بايد در عين آگاهي از گذشته و آيندهي پيشين خود، نقش خود را در شرايطي ديگر ايفا كند: از يك دانشجوي موفق و جذاب دانشگاه گرفته تا يك معلول مايوس از زندگي. اثر پروانهاي با تمام جذابيتهايش به دليل تكرر سفر به گذشته و حال و تفاوتهاي جزئي اما دقيقي كه فيلمنامهنويسان آن براي هر يك از داستانهاي در همتنيدهي فيلم قايل شدهاند، معمايي سينمايي است. معمايي كه بسياري از تماشاگران را پيش از آن كه جذب كند، به حل خود ميكشاند. بنابراين طبيعي است كه تماشاگراني كه حوصلهي حل چنين معمايي را ندارند، پس از ديدن سكانسهاي آغازين، از تماشاي باقي آن خودداري كنند. 5 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مهر، ۱۳۹۰ برای دانلود قسمت اول فیلم وزیرنویسش میتونید از این لینک استفاده کنید برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 4 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۹۰ من این تاپیک رو چقدر دیر دیدم شماره یکش جزو فیلمای محبوب منه، واقعا دوستش داشتم، جالبه شماره 1 این فیلم با 2تا پایان موجود! سجاد فیملی که تو دیدی آخرش چجوری بود؟ 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۹۰ من این تاپیک رو چقدر دیر دیدم شماره یکش جزو فیلمای محبوب منه، واقعا دوستش داشتم، جالبه شماره 1 این فیلم با 2تا پایان موجود! سجاد فیملی که تو دیدی آخرش چجوری بود؟ اخرش خاطرم نیست همون بود که پسره هرکاری میکنه اتفاقات دوران بچگیشون رو تغییر بده ولی نمیتونه وبالاخره به این باور میرسه که نمیتونه روی گذشتش اثرگذار باشه اون قسمتی که میره زندان خیلی بامزه بود 1 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۹۰ اخرش خاطرم نیستهمون بود که پسره هرکاری میکنه اتفاقات دوران بچگیشون رو تغییر بده ولی نمیتونه وبالاخره به این باور میرسه که نمیتونه روی گذشتش اثرگذار باشه اون قسمتی که میره زندان خیلی بامزه بود اینی که من دیدم آخرش میره تو شکم مامانش و همونجا میمیره تا دوستاش همشون خوشبخت بشن یکیشم هست میره دوران بچگی با دختره دعوا میکنه دیگه کلا سرنوشتشون از هم جدا میشه هیچکدوم از اتفاقای فیلم نمیوفته اولی باحالتر بود 2 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۹۰ اینی که من دیدم آخرش میره تو شکم مامانش و همونجا میمیره تا دوستاش همشون خوشبخت بشنیکیشم هست میره دوران بچگی با دختره دعوا میکنه دیگه کلا سرنوشتشون از هم جدا میشه هیچکدوم از اتفاقای فیلم نمیوفته اولی باحالتر بود اونی که من دیدم دومی بود اولی که پدر برتراند راسل رو هم درمیاره با اون فلسفش 1 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۹۰ اونی که من دیدم دومی بوداولی که پدر برتراند راسل رو هم درمیاره با اون فلسفش اولی شاهکاره، خیلی صحنه فوق العاده ایه، جنین میشه تو شکم مادرش ولی تمام خاطرات تو ذهنش مرور میشن و بعدش میمیره چرا با احساسات من بازی میکنی؟ برتراند راسل رو یکم توضیح بده خوبولی این فلسفه قوریش چه باحاله لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده