Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مهر، ۱۳۹۰ راحت برم سر اصل مطلب... من چند وقته با یه مشکلی مواجه شدم.... خیلی از دوستام میان پیشم درد و دل می کنن.... من اصولا" گوش می دم...اظهار نظری نمی کنم...نهایتا" می گم: من حای شما نیستم...هر جور صلاح می دونی عمل کن.... نه قضاوتی می کنم...نه راه حلی پیشنهاد می دم که فردا پس فردا یه چیزی شد ...نگن فلانی گفت و اینا.... تا اینجای موضوع من یه گوش شنوا هستم....نه به کسی چیزی می گم که یه کلاغ چهل کلاغ شه...نه هی می زنم تو سرش... خیلی وقتا هم یادم می ره... این هم خوبه.... مشکل از اینجا شروع می شه که بعضی از اونهایی که با من درد و دل کردن انتظار دارن که من هم با اونا دردو دل کنم بابا شاید من خودم باید راه حلم رو یدا کنم...اصلا" شاید یه مشکلیه که قابل بیان نباشه... اصلا" شاید مشکلی ندارم ..... اصلا" چرا مشکل...درسم زیاده...کار زیاد دارم...کم پیدا و کم حرفم.... محبت و اینا رو هم بذارید کنار.....اصلا" بحث محبت نیست که بخوایم بگیم... آخییییی خب دوست داره و اینا! بعد که بعد از n بار اصرار می گم به خدا ...به پیر ..به پیغمبر خوبم....100 تا متلک به آدم می ندازن!!!!! من نمی دونم اینجا مشکل از کیه؟!!!! 21 لینک به دیدگاه
مریم راد 2736 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مهر، ۱۳۹۰ مهنازی لازم به قسم خوردن نیست!کار خودتو بکن!تو مسیول ذهن و افکار مردم نیستی! 6 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مهر، ۱۳۹۰ راحت برم صر اصل مطلب...من چند وقته با یه مشکلی مواجه شدم.... خیلی از دوستام میان پیشم درد و دل می کنن.... من اصولا" گوش می دم...اظهار نظری نمی کنم...نهایتا" می گم: من حای شما نیستم...هر جور صلاح می دونی عمل کن.... نه قضاوتی می کنم...نه راه حلی پیشنهاد می دم که فردا پس فردا یه چیزی شد ...نگن فلانی گفت و اینا.... تا اینجای موضوع من یه گوش شنوا هستم....نه به کسی چیزی می گم که یه کلاغ چهل کلاغ شه...نه هی می زنم تو سرش... خیلی وقتا هم یادم می ره... این هم خوبه.... مشکل از اینجا شروع می شه که بعضی از اونهایی که با من درد و دل کردن انتظار دارن که من هم با اونا دردو دل کنم بابا شاید من خودم باید راه حلم رو یدا کنم...اصلا" شاید یه مشکلیه که قابل بیان نباشه... اصلا" شاید مشکلی ندارم ..... اصلا" چرا مشکل...درسم زیاده...کار زیاد دارم...کم پیدا و کم حرفم.... محبت و اینا رو هم بذارید کنار.....اصلا" بحث محبت نیست که بخوایم بگیم... آخییییی خب دوست داره و اینا! بعد که بعد از n بار اصرار می گم به خدا ...به پیر ..به پیغمبر خوبم....100 تا متلک به آدم می ندازن!!!!! من نمی دونم اینجا مشکل از کیه؟!!!! کاملا باهات موافقم حرف نزدن یه وقتایی بهترین کاره بابا دلم نمیخواد چیزی بگم چه اصراریه؟ کارت درسته مهنازی ادامه بده 3 لینک به دیدگاه
alimec 23102 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مهر، ۱۳۹۰ منم موقعیت مشابه شما رو داشتم...بسیاری از مشکلات رو بهتره به کسی نگیم چون اوضاع بدتر میشه. صحبت کردن و بدست آوردن اطلاعاتی در مورد یه موضوع یه مشکل یه ... یه فیدبکی هست به ضمیرناخودآگاه ما /همین امر باعث میشه اکثر اوقات شدت مشکل از حد واقعی اش بالاتر بره 5 لینک به دیدگاه
Sh.92 3961 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مهر، ۱۳۹۰ سال اول تو خوابگاه یکی از بچه ها بود با همه تریپ رفاقت و دوست همراه و .... یه چند وقت به ما گیر داده بود که اره من همیشه واسه دوستام سنگ صبورم همه واسه من دردو دل میکنن تو هم با من حرف بزن بگو از مشکلاتت بگو من گوش میدم . حالا ما با یه علامت تعجب بزرگ بالای سرمون . خب این یه مورد نمیدونم چی چی بود ،خانم وظیفه اش مخابره اخبار خوابگاه بود 6 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مهر، ۱۳۹۰ سال اول تو خوابگاه یکی از بچه ها بود با همه تریپ رفاقت و دوست همراه و .... یه چند وقت به ما گیر داده بود که اره من همیشه واسه دوستام سنگ صبورم همه واسه من دردو دل میکنن تو هم با من حرف بزن بگو از مشکلاتت بگو من گوش میدم . حالا ما با یه علامت تعجب بزرگ بالای سرمون . خب این یه مورد نمیدونم چی چی بود ،خانم وظیفه اش مخابره اخبار خوابگاه بود دقیقا" :biggrin: من خودم در مورد حودم یه وقتایی یه چیزایی می شنوم مغزم سوت می کشه 3 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مهر، ۱۳۹۰ منم موقعیت مشابه شما رو داشتم...بسیاری از مشکلات رو بهتره به کسی نگیم چون اوضاع بدتر میشه.صحبت کردن و بدست آوردن اطلاعاتی در مورد یه موضوع یه مشکل یه ... یه فیدبکی هست به ضمیرناخودآگاه ما /همین امر باعث میشه اکثر اوقات شدت مشکل از حد واقعی اش بالاتر بره مشکل اینه که من چیزی به کسی نمی گم و اونها از این شاکی هستن!!!! می گن چرا ما نباید بدونیم؟:icon_razz: 4 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مهر، ۱۳۹۰ قسمت اول پستت تا اونجایی که درشت نوشتی دست خودت نیست یعنی اونا میان پیشت و باید هم بیان . فکر میکنم در این دنیای پر از گرفتاری وظیفه یه دوست اقل اقل اینه که حرف رو از دوستش بشنوه البته زیباست اگه بتونه کمکی هم بکنه . چون خودت گفتی که >>>> خیلی از دوستام میان پیشم درد و دل می کنن . کاری که تو میکنی یعنی فقط گوش میدی کاملا عادی و طبیعیه و گرنه دیگه چیزی از دوستیه باقی نمیمونه اما اگه کاری از دستت بر نمیاد که براشون انجام بدی اینم طبیعیه ولی اگه میتونی و انجامش نمیدی پس وظیفه تو اینه که ان رابطه را قطع کنی ..قسمت دوم هم یعنی اصرار کردن انها به مشارکت در درد دل واسه اینه که لابد خودت گفتی تو هم مشکلی داری اونا هم میخوان سنگ صبور تو بشن واین خیلی پسندیده است اگه نگفته باشی اونا از کجا میدونن تو احتیاج به درد دل داری ؟؟؟ برای رفع این مشکل هم بهترین راه حل اینه که به دوستات نگی مشکلی داری اگه گفتی خب اونا هم میگن چی هست ؟؟ و این یعنی درد دل کردن ... 2 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مهر، ۱۳۹۰ با اينكه حرف تو دلم جا نميگره اما فكر ميكنم حرف تا تو دله جاش امنه، به ندرت و خيلي كم پيش اومده مشكلات شخصيم را پيش كسي بگم يا اصطلاحا درد دل كنم به جز اينكه اون ادم خيلي خيلي برام مهم و عزيز و قابل اطمينان باشه و اونم خيلي تحريكم كنه ودر عمل انجام شده قرارم بده ...خودم هم دلم نميخواد كسي پيشم درد دل كنه، و حد اكثر سعي ميكنم كه اين كارو نكنه چون ادمش نيستم ولي اگه كسي حرفي زد بهتره به حرفاش گوش بديم چون خوب گوش دادن هم خيلي سخته ... امشب به قصه ی دل من گوش می کنی فردا مرا چو قصه فراموش می کنی 6 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مهر، ۱۳۹۰ قسمت دوم هم یعنی اصرار کردن انها به مشارکت در درد دل واسه اینه که لابد خودت گفتی تو هم مشکلی داری اونا هم میخوان سنگ صبور تو بشن واین خیلی پسندیده است اگه نگفته باشی اونا از کجا میدونن تو احتیاج به درد دل داری ؟؟؟ برای رفع این مشکل هم بهترین راه حل اینه که به دوستات نگی مشکلی داری اگه گفتی خب اونا هم میگن چی هست ؟؟ و این یعنی درد دل کردن ... د نه دیگه.....مشکل از اینجا برای من شروع می شه که من آرومم!!! یعنی کم حرفم.... می گن چرا با ما حرف نمی زنی...چت شده؟ چرا اینجوری شدی؟ :JC_thinking: خب اینو باید چیکار کرد؟ وقتی سکوت آدمها رو قضاوت میکنن...هر چی هم بهشون بگی می گن داره می پیجونه... به نظرت اینطور نیست؟ 4 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مهر، ۱۳۹۰ د نه دیگه.....مشکل از اینجا برای من شروع می شه که من آرومم!!! یعنی کم حرفم....می گن چرا با ما حرف نمی زنی...چت شده؟ چرا اینجوری شدی؟ :jc_thinking: خب اینو باید چیکار کرد؟ وقتی سکوت آدمها رو قضاوت میکنن...هر چی هم بهشون بگی می گن داره می پیجونه... به نظرت اینطور نیست؟ جملاتت کمی متناقضه .. [ من آرومم!!! یعنی کم حرفم.... می گن چرا با ما حرف نمی زنی...چت شده؟ چرا اینجوری شدی؟quote] این یعنی اینکه تو قبلا اینجور نبودی .. نمیگن چرا اینجوری. میگن چرا اینجور شدی .. یعنی خودت هم هیچی نگی اوناحس کردند یه چیزیت شده .. به نظرم اگه رک وراست بهشون بگی که دوست داری از این به بعد اینجوری باشی و نه اینکه چیز خاصی پیش اومده مشکل حل میشه .. ویا اگه مشکل خاصی هست اما فکر میکنی از دست دوستات و با درد دل حل نمیشه هم بهشون بگی .من فکر نمیکنم مسئله خیلی مهم بشه .... 3 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مهر، ۱۳۹۰ جملاتت کمی متناقضه .. [ من آرومم!!! یعنی کم حرفم....می گن چرا با ما حرف نمی زنی...چت شده؟ چرا اینجوری شدی؟quote] این یعنی اینکه تو قبلا اینجور نبودی .. نمیگن چرا اینجوری. میگن چرا اینجور شدی .. یعنی خودت هم هیچی نگی اوناحس کردند یه چیزیت شده .. به نظرم اگه رک وراست بهشون بگی که دوست داری از این به بعد اینجوری باشی و نه اینکه چیز خاصی پیش اومده مشکل حل میشه .. ویا اگه مشکل خاصی هست اما فکر میکنی از دست دوستات و با درد دل حل نمیشه هم بهشون بگی .من فکر نمیکنم مسئله خیلی مهم بشه .... آهااااااااااان...به نکته ی گشنگی اشاره کردی رک و راست که می گم...یعنی گفتم هااااا...می گن: دوست جدید پیدا کردی؟ دیگه ما رو تحویل نمی گیری؟ :viannen_38: اصلا" خودم این شکلی می شم: :ydm47612zsesgift969 بعضی وقتها می خوام دوست داشته نشم 3 لینک به دیدگاه
Avenger 19333 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مهر، ۱۳۹۰ راحت برم صر اصل مطلب...من چند وقته با یه مشکلی مواجه شدم.... خیلی از دوستام میان پیشم درد و دل می کنن.... من اصولا" گوش می دم...اظهار نظری نمی کنم...نهایتا" می گم: من حای شما نیستم...هر جور صلاح می دونی عمل کن.... نه قضاوتی می کنم...نه راه حلی پیشنهاد می دم که فردا پس فردا یه چیزی شد ...نگن فلانی گفت و اینا.... تا اینجای موضوع من یه گوش شنوا هستم....نه به کسی چیزی می گم که یه کلاغ چهل کلاغ شه...نه هی می زنم تو سرش... خیلی وقتا هم یادم می ره... این هم خوبه.... مشکل از اینجا شروع می شه که بعضی از اونهایی که با من درد و دل کردن انتظار دارن که من هم با اونا دردو دل کنم بابا شاید من خودم باید راه حلم رو یدا کنم...اصلا" شاید یه مشکلیه که قابل بیان نباشه... اصلا" شاید مشکلی ندارم ..... اصلا" چرا مشکل...درسم زیاده...کار زیاد دارم...کم پیدا و کم حرفم.... محبت و اینا رو هم بذارید کنار.....اصلا" بحث محبت نیست که بخوایم بگیم... آخییییی خب دوست داره و اینا! بعد که بعد از n بار اصرار می گم به خدا ...به پیر ..به پیغمبر خوبم....100 تا متلک به آدم می ندازن!!!!! من نمی دونم اینجا مشکل از کیه؟!!!! در هر صورت گفتن در در دروازه رو میشه بست در دهن مردم رو نه هر جور راحتی زندگی کن و با کسی در دو دل نکن مخصوصا مسایل خصوصی شاید روزی بهترین دوستت دشمنت شد اونوقت میخوای چیکار کنی من خودم خیلی کم حرفم و معمولا تو کار کسی دخالت نمیکنم و معمولا برای کسی هم در دل نکینم 1 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مهر، ۱۳۹۰ این اهنگو تجویز کنی هم بد نیستا برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام یوسف گمگشته باز آید به کنعانغم مخور کلبه ی احزان شود روزى گلستان غم مخور اى دل غم دیده حالت به شود دل بد مکن وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن چتر گل در سرکشى اى مرغ خوشخوان غم مخور دور گردون گر دو روزى بر مراد ما نرفت دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور هان مشو نومید چون واقف نئى از سر غیب باشد اندر پرده بازیهاى پنهان غم مخور در بیابان گر به شوق کعبه خواهى زد قدم سر زنشها گر کند خار مغیلان غم مخور اى دل ار سیل فنابنیاد هستى بر کند چون ترا نوح است کشتى بان ز طوفان غم مخور حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب جمله میداند خداى حال گردان غم مخور گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید هیچ راهى نیست کانرا نیست پایان غممخور حافظا در کنج فقر و خلوت شبهاى تار تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور 2 لینک به دیدگاه
alimec 23102 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مهر، ۱۳۹۰ مشکل اینه که من چیزی به کسی نمی گم و اونها از این شاکی هستن!!!! می گن چرا ما نباید بدونیم؟:icon_razz: خب همون مواردی که اشاره کردم(فیدبک ضمیر ناخودآگاه و...) رو بهشون بگید 2 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مهر، ۱۳۹۰ داشتم به این فکر میکردم بهتر همونه که کمتر به درد دل های کسی گوش بدیم چون بعد از گوش دادن دیگه براش اون ادمی نیستیم که قبلا بودیم ممکنه بعد غرورش را پیش ما از دست رفته ببینه و همین بیشتر ازارش بده و ازمون متنفر بشه حتی! 2 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مهر، ۱۳۹۰ داشتم به این فکر میکردم بهتر همونه که کمتر به درد دل های کسی گوش بدیم چون بعد از گوش دادن دیگه براش اون ادمی نیستیم که قبلا بودیم ممکنه بعد غرورش را پیش ما از دست رفته ببینه و همین بیشتر ازارش بده و ازمون متنفر بشه حتی! خب این از این به بعده.... می گه من قبلا" به تو همه چیمو گفتم...حالا تو بگو :ydm47612zsesgift969 2 لینک به دیدگاه
nasim184 12256 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مهر، ۱۳۹۰ خوب بگو :تو دوست داشتی گفتی،حالا من نمیگم....می خوای چه کار کنی!!!!!!!!!!!!!بعدم کلی بخند:ws47: 1 لینک به دیدگاه
titi.kh 1793 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مهر، ۱۳۹۰ مشکل از اینجا شروع می شه که بعضی از اونهایی که با من درد و دل کردن انتظار دارن که من هم با اونا دردو دل کنم انتظارشون کاملا بی جاست دلیل نمیشه که آدم همیشه حرف بزنه و درد دل کنه.خیلی از ادما دوست ندارن... آدم عاقل اونیه که همیشه فقط شنونده باشه مشکل هم که مشخصه از کیه...کسی که همچی انتظار بی خودی داره... 3 لینک به دیدگاه
Ha.Mi.D 8376 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مهر، ۱۳۹۰ انتظارشون کاملا بی جاست دلیل نمیشه که آدم همیشه حرف بزنه و درد دل کنه.خیلی از ادما دوست ندارن... آدم عاقل اونیه که همیشه فقط شنونده باشه مشکل هم که مشخصه از کیه...کسی که همچی انتظار بی خودی داره... اورین اورین 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده