EN-EZEL 13039 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مهر، ۱۳۹۰ نقش حضرت ابوالفضل در واقعه عاشورا حجت الله جودکي* زندگاني حضرت عباس بن علي تا قبل از واقعه عاشورا کمتر مورد توجه مورخان قرار گرفته است. مطلبي هم که برخي نظير مورخ الدوله سپهر در ناسخ التواريخ و به تبع او ديگران در باب شجاعت عباس در جنگ صفين نقل کرده اند، کاملاً بي پايه و اساس است؛ چرا که وي هنگام جنگ صفين نوجواني چهارده ساله بود و در جنگ حضور نداشت. از سال 40 هجري يعني سال شهادت امام علي(ع) تا واقعه عاشورا هم در سال 61 هجري رويداد برجسته يي که حضور جنگاوري مثل عباس را ضروري کند، رخ نداد و دوران جواني عباس در صلح تحميلي طي شد. تقريباً کليه مقاتل معتبر متقدم، بر اين نکته اتفاق دارند که امام حسين(ع) پس از تصميم به هجرت از مدينه به سوي مکه، همراه فرزندان، برادران، برادرزادگان و همه خاندانش به جز محمد بن حنيفه از مدينه بيرون آمد. عبدالله، جعفر و عثمان ديگر برادران کوچک تر عباس از نسل علي و ام البنين، او را در اين سفر همراهي مي کردند. از اين چهار برادر فقط عباس متاهل بود و دو فرزند به نام هاي فضل و عبيدالله داشت به همين دليل کنيه او «ابوالفضل» نام گرفت. اگر چه فضل در نوجواني درگذشت و عبيدالله تنها وارث عباس بود. روزها و ساعاتي را که اين چهار برادر در کنار امام حسين(ع) و همراه کاروان او از مدينه تا مکه و سپس کربلا سپري کردند، تاريخ به روشني ثبت نکرده است، اما سير حوادث بعدي نشان مي دهد که آنان لحظه يي را در کنار امام حسين(ع) به غفلت طي نکردند. تاريخ نخستين خبر از ايفاي نقش عباس در واقعه کربلا را در روز هشتم محرم سال 61 هجري نقل مي کند. در روز هشتم کاروان امام در کربلا زمينگير بود. ابومخنف در اين خصوص مي نويسد؛ از عبيدالله بن زياد نامه يي به اين مضمون به عمر بن سعد رسيد؛ اما بعد از حمد و ثناي خدا بين حسين و يارانش با آب فاصله بينداز، تا قطره يي از آن را ننوشد، همان گونه که با اميرالمومنين خليفه متقي پاک و مظلوم عثمان بن عفان کردند. عمر بن سعد، عمرو بن حجاج زبيدي را در راس پانصد سپاهي به کناره فرات فرستاد و آنها بين حسين و يارانش و آب فرات مانع شدند تا قطره يي از آن را ننوشد. اين اقدام سه روز قبل از شهادت حسين(ع) بود. وي ادامه مي دهد؛ وقتي تشنگي بر حسين و يارانش عارض شد، برادر خود عباس بن علي بن ابي طالب را فراخواند و او را همراه سي سوار و بيست پياده و بيست مشک براي آوردن آب فرستاد. آنان شبانه آمدند تا به آب نزديک شدند. جلودار ايشان نافع بن هلال جملي با پرچم پيش آمد. عمرو بن حجاج زبيدي گفت؛ اين مرد کيست؟ آمد و گفت؛ براي چه آمده يي؟ گفت؛ آمده ايم از اين آبي که ما را از آن ممنوع کرده ايد، بنوشيم. گفت؛ بنوش، نوش جانت. گفت؛ نه، سوگند به خدا مادامي که حسين و يارانش تشنه هستند، قطره يي از آن نخواهم نوشيد. همراهان عمرو بن حجاج متوجه آنها شدند. عمرو گفت؛ آنان نمي توانند آب بنوشند. ما را اينجا گذاشته اند که نگذاريم آنها آب بنوشند. وقتي ياران نافع نزديک شدند، وي به پيادگان گفت؛ مشک هايتان را پر کنيد، پيادگان با سرعت مشک ها را پر کردند. عمرو بن حجاج و يارانش به طرف آنها هجوم بردند. عباس بن علي و نافع بن هلال نيز حمله آنها را دفع کردند. سپس به طرف خيمه ها بازگشتند.1 خبر دوم؛ عصر روز نهم محرم در اين روز عبيدالله بن زياد نامه شديداللحني براي عمر بن سعد فرستاد و او را به جنگ با حسين(ع) تشويق و ترغيب کرد و نامه را به شمر بن ذي الجوشن سپرد. شمر بن ذي الجوشن نامه را گرفت با عبدالله بن ابي المحل به عبيدالله گفت؛ خدا کار امير را سامان دهد، خواهرزاده هاي ما با حسين هستند، اگر صلاح مي داني براي ايشان امان نامه بده. ام البنين دختر حزام همسر علي بن ابي طالب(ع) بود که عباس، عبدالله، جعفر و عثمان را براي او به دنيا آورده بود. ام البنين عمه عبدالله بن ابي المحل بن حزام بن ربيعه بن الوحيد بن لعب بن عامر بن کلاب بود. عبدالله بن ابي المحل امان نامه را به وسيله غلام خود کزمان فرستاد. وقتي وي رسيد آنها را فرا خواند. او گفت؛ اين امان نامه را دايي شما برايتان فرستاده است. جوانان به او گفتند؛ سلام ما را به او برسان و بگو ما نيازي به امان شما نداريم. امان خدا بهتر از امان پسر سميه است. راوي گفت؛ شمر بن ذي الجوشن با نامه عبيدالله بن زياد نزد عمر بن سعد آمد. هنگامي که عمر بن سعد نامه را خواند، گفت؛ واي بر تو، خدا خانه ات را خراب کرده و اين نامه را نابود کند، سوگند به خدا مطمئن هستم تو مانع پذيرش پيشنهادهاي من به او شده و کاري را که اميد اصلاح داشتيم، خراب کردي. به خدا قسم حسين هرگز تسليم نمي شود، چون روح پدرش در اوست. شمر گفت؛ چه خواهي کرد؟ آيا دستور امير را اجرا کرده و دشمنش را خواهي کشت؟ اگر چنين نمي کني سپاهيان را به من واگذار. عمر بن سعد گفت؛ نه تو لياقت نداري، خود اين کار را به عهده مي گيرم و تو فرمانده پيادگان باش. راوي گفت؛ شب پنجشنبه نهم محرم عمر بن سعد به حسين و يارانش حمله کرد. شمر در مقابل ياران حسين ايستاد و گفت؛ خواهرزاده هاي ما کجايند؟ عباس، جعفر و عثمان فرزندان علي بن ابي طالب جلو آمده و گفتند؛ چه مي خواهي؟ گفت؛ شما در امانيد. جوانان به او گفتند؛ خدا تو و امانت را لعنت کند، چون دايي ما هستي در امانيم، ولي پسر رسول خدا در امان نيست، راوي گفت؛ سپس عمر بن سعد فرياد زد؛ اي لشگر خدا غبر اسبان خودف سوار شويد و خوشحال باشيد. آنان سوار شدند و بعد از نماز عصر براي جنگ با حسين آماده شدند.حسين در مقابل خيمه خود دو زانو نشسته و به شمشيرش تکيه داده بود. خواهرش زينب فريادي شنيد. نزديک برادر آمد و گفت؛ اي برادر، آيا نمي شنوي صداها نزديک شده است، حسين(ع) سر خود را بالا کرد و گفت؛ من رسول خدا صلي الله عليه و آله را در خواب ديدم که به من گفت؛ تو به سوي ما مي آيي. راوي گفت؛ زينب به صورت خود زده و گفت؛ اي واي بر ما، حسين(ع) گفت؛ خواهرم چرا واي بر تو، آرام باش، خدا تو را رحمت کند. عباس بن علي گفت؛ اي برادر، لشگر آمد. حسين برخاست، سپس گفت؛ عباس، اي برادر سوار شو و از ايشان سوال کن چه شده و چه اتفاق تازه يي افتاده است و براي چه آمده اند؟ عباس همراه بيست سوار از جمله زهير بن قين و حبيب بن مظاهر نزد سپاه عمر بن سعد رفت و گفت؛ چه شده؟ و چه مي خواهيد؟ گفتند؛ فرمان امير آمده که به شما اعلام کنيم يا بر حکم گردن نهيد يا به اين کار مجبور خواهيد شد. عباس گفت؛ عجله نکنيد تا نزد ابا عبدالله برگشته و پيغام شما را به او برسانم. گفتند؛ برو و او را از اين خبر آگاه کن و به ما بگو او چه گفته است. عباس با شتاب نزد حسين آمد و مطلب را به او گفت. ياران امام غنيزف در اين فرصت براي سپاه عمر خطابه مي خواندند. راوي گفت؛ عباس بن علي با شتاب خود را به لشگر عمر رساند و گفت؛ اي مردم، ابا عبدالله از شما مي خواهد که امشب را برگرديد تا در اين کار انديشه کند زيرا در مساله يي که ميان شما و او واقع شده سخن ره به جايي نمي برد. پس صبح هنگام يکديگر را خواهيم ديد ان شاءالله. اگر درخواست شما را پذيرفتيم پس بدان گردن مي نهيم و اگر مايل نبوديم؛ نخواهيم پذيرفت. حسين امشب را فرصت مي خواهد تا به کارهايش رسيدگي کرده و به خاندانش وصيت کند. هنگامي که عباس بن علي اين پيغام را داد، عمر بن سعد گفت؛ اي شمر نظر تو چيست؟ شمر گفت؛ تو چه مي گويي؟ تو فرمانده هستي. نظر، نظر توست، عمر بن سعد گفت؛ اي کاش نبودم. سپس عمر بن سعد به لشگر گفت؛ نظر شما چيست؟ عمرو بن حجاج سلمه زبيدي گفت؛ سبحان الله، به خدا سوگند اگر مردم ديلم هم چنين درخواستي از تو مي کردند بايد قبول مي کردي. قيس بن اشعث گفت؛ قبول کن، به جان خودم سوگند صبح زود براي جنگ با تو آماده مي شوند. عمر بن سعد گفت؛ سوگند به خدا اگر بدانم که چنين خواهند کرد هم امشب به ايشان مي تازم. راوي گفت؛ هنگامي که عباس بن علي پيام عمر بن سعد را براي امام آورده بود، امام گفت؛ به سوي ايشان برو اگر توانستي تا فردا از ايشان مهلت بگير و امشب آنان را دور کن، تا اين شب را به نماز و دعا و استغفار پروردگار بگذرانيم. او خود مي داند که من خواندن نماز و قرائت قرآن و دعاي فراوان و استغفار نمودن را دوست دارم.2 خبر سوم؛ شب عاشورا پس از دفع عمر بن سعد، حسين(ع) شب هنگام يارانش را جمع کرد و گفت؛ خدا را به بهترين شکل ممکن حمد و ثنا نموده و او را در خلوت و جلوت ستايش مي کنم. خدايا تو را مي ستايم که ما را به وسيله نبوت گرامي داشتي و به ما قرآن آموختي. در دين، بصيرتمان عنايت کردي و براي ما گوش و چشم و دل نهاده و از مشرکانمان قرار ندادي. اما بعد، من هيچ کس را شايسته و بهتر از ياران خود و هيچ خانداني را صادق تر و متحد تر از خاندانم نديده ام. خداوند از جانب من به شما بهترين پاداش را بدهد. آگاه باشيد من گمان مي کنم فردا سرانجام ما و اين گروه مشخص شود. بدانيد که من همه شما را آزاد کرده و بيعت خود را از شما برداشتم. تاريکي شب پوشش مناسبي است که سوار شده و برويد. حسين(ع) ادامه داد؛ از تاريکي شب استفاده کرده و بر شتر سوار شويد و هر کدام شما، دست يکي از افراد خانواده مرا بگيرد و به روستاها و شهرهاي خود ببرد تا زماني که خدا گشايشي حاصل کند زيرا اينان مرا خواسته و اگر به من دست يابند ديگران را دنبال نمي کنند. پس برادران، پسران، برادرزادگان و فرزندان عبدالله بن جعفر گفتند؛ چنين نمي کنيم که بعد از تو باقي بمانيم، خداوند اين کار را هرگز از ما نبيند. ابتدا عباس بن علي چنين گفت. سپس ديگر يارانش مطالب مشابهي بيان کردند.3 خبر چهارم؛ صبح عاشورا در صبح عاشورا وقتي که دشمن آماده نبرد شد بار ديگر حسين(ع) آنان را نصيحت کرد و گفت؛ اي مردم، سخنم را بشنويد و عجله نکنيد تا به دليل حقي که بر من داريد شما را اندرز داده و علت آمدن خود را شرح دهم. اگر عذرم را بپذيريد و سخنانم را صادقانه يافتيد و منصفانه قضاوت کرديد، چاره يي جز پرهيز از جنگ با ما نداريد و اگر عذر نپذيرفته و با حق و انصاف رفتار نکرديد فîأîجٍمًعïواٍ أîمٍرîکïمٍ وîشïرîکîاءکïمٍ ثïمٌî لاî يîکïنٍ أîمٍرïکïمٍ عîلîيٍکïمٍ غïمٌîةً ثïمٌî اقٍضïواٍ إًلîيٌî وîلاî تïنظًرïونً (71)4، إًنٌî وîلًيًٌـيî اللٌهï الٌîذًي نîزٌîلî الٍکًتîابî وîهïوî يîتîوîلٌîي الصٌîالًحًينî (196)5. شما با آن خدايانتان که شريک خداي جهان مي دانيد، همدست شويد و کار خود را به شورا بگذاريد تا مطلبي بر شما پوشيده نماند. سپس تصميم خود را درباره من به مرحله اجرا بگذاريد و مهلتم ندهيد، به يقين مولا و ياور من خدا است و از صالحان حمايت خواهد کرد. راوي گفت؛دختران و خواهران امام حسين(ع) با شنيدن اين سخن فرياد زدند و گريستند.حسين(ع) عباس و پسرش علي را نزد آنان فرستاد و به آن دو گفت؛ آنان را آرام کنيد.به جان خود سوگند از اين پس زياد گريه خواهند کرد و آنان براي ساکت نمودن زنان رفتند.6 پس از آن امام ياوران خويش را براي جنگ به صف کرد و پرچم جنگ را به دست برادرش عباس سپرد.از اين به بعد تا لحظه شهادت عباس خبر معتبري درباره او به دست نداريم. خبر آخر خبر آخر، شيخ مفيد مي نويسد؛ چون تشنگي بر امام حسين(ع) سخت شد به سوي فرات به راه افتاد و برادرش عباس همراه او بود. سواران دشمن راه بر او گرفتند. مردي از بني دارم تيري به سوي امام پرتاب کرد که زير چانه آن حضرت نشست و... امام به جاي خويش باز گشت. از آن سو لشگر دور عباس را گرفته به او حمله ور شدند و آن جناب به تنهايي با ايشان جنگ کرد تا شهيد شد و عهده دار شهادت آن جناب، زيد بن ورقاء حنفي و حکيم بن طفيل سنبسي بودند و اين پس از آن بود که زخم هاي سنگيني برداشته بود و نيروي جنبش نداشت.7 اخبار فوق را اکثر مقاتلي که تا قرن هشتم هجري نگارش يافته است درخصوص عباس بن علي ذکر کرده اند. برخي از آنها چهره او را چنين توصيف کرده اند؛ عباس بن علي مرد خوش صورت و زيبارويي بود، چون سوار اسب مي شد پاهاي مبارکش به زمين کشيده مي شد و به او «ماه بني هاشم» مي گفتند. ابوالفرج مي نويسد؛ «حرمي بن ابي العلا از زبير و عمويش نقل کرده فرزندان عباس بن علي او را «سقا» ناميده و کنيه اش را «ابوقربه» گذارده بودند، ولي من از هيچ يک از فرزندان عباس بن علي و آناني که پيش از ايشان بودند، چنين چيزي نشنيده ام.»8 عباس بن علي تقريباً جزء آخرين افرادي است که قبل از امام حسين(ع) به شهادت رسيد. آنچه در اقوال بيان مي شود و بيشتر ناشي از نقل روضه خوانان است، مبني بر آوردن آب از فرات و قطع دست راست و سپس دست چپ ايشان و به دندان گرفتن مشک آب و سخنان جانسوز عباس، پرداخته ملاحسين کاشفي در روضه الشهدا است و مجلسي نيز مطالب خود را از ايشان اخذ کرده است اگر چه نامي از او نمي برد. نويسندگان، مداحان و مرثيه خوانان هم به نوبه خود، بعدها اين تصوير غم انگيز را به شکل سوزناک تري تکميل کردند. متاسفانه بسياري از مداحان، شجاعت عباس بن علي در غلبه بر هواي نفس را ناديده انگاشته و فقط از زور بازوي او سخن رانده اند. در حالي که مي بينيم در شب عاشورا، سخنان عباس بن علي «فصل الخطاب» براي همه ياران و خويشاوندان امام حسين(ع) بود. وي اعلام داشت هرگز از امام جدا نخواهد شد. همچنين در روز عاشورا، عباس بن علي احتمالاً براي اکمال وفاداري، از برادران تني کوچک تر خود خواست تا زودتر از او به ميدان نبرد بروند و او با صبوري نظاره گر شهادت ايشان شد و آنگاه به نبرد با دشمن برخاست. با بررسي اخبار مربوط به عباس بن علي در کربلا به اين نکته واقف مي شويم که پندار (ظن و گمان) مردم باعث ستم مظاعفي بر اين پرچمدار باوفاي نهضت حسيني شد. کاش اين مردم به پيروي از اين آيات؛ وîلاî تîقٍفï مîا لîيٍسî لîکî بًهً عًلٍمى إًنٌî السٌîمٍعî وîالٍبîصîرî وîالٍفïوادî کïلٌï أïولـئًکî کîانî عîنٍهï مîسٍوولاً (36) و نيز يîا أîيٌïهîا الٌîذًينî آمîنïوا اجٍتîنًبïوا کîثًيرًا مًٌنî الظٌîنًٌ إًنٌî بîعٍضî الظٌîنًٌ إًثٍمى معرفت علمي را سرلوحه کار خود قرار مي دادند و از معرفت ظني دوري مي کردند. *پژوهشگر تاريخ اسلام پي نوشت ها؛------------------------ 1- قيام جاويد، ترجمه مقتل الحسين ابي مخنف، ترجمه حجت الله جودکي، انتشارات تبيان، ص67 2- همان منبع، صص 74- 71 3- همان منبع، ص 74 4- سوره يونس، آيه 71 5- سوره اعراف، آيه 196 6- همان منبع، ص 81 7- ترجمه ارشاد شيخ مفيد 8- ترجمه مقاتل الطالبين. ص 81 منبع: اعتماد لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مهر، ۱۳۹۰ راز رشيد ...... به گونه ی ماه نامت زبانزد آسمانها بود و پيمان برادريت با جبل نور چون آيه های جهاد محكم *** تو آن راز رشيدی كه روزی فرات بر لبت آورد و ساعتی بعد در باران متواتر پولاد بريده بريده افشا شدی و باد تو را با مشام خيمه گاه در ميان نهاد و انتظار در بُهت كودكانه ی حرم طولانی شد تو آن راز رشيدی كه روزی فرات بر لبت آورد و در كنار درك تو كوه از كمر شكست لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده