*Sanaz* 10640 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مهر، ۱۳۹۰ این نوشته ها دست خط خودتون بود؟ در اینکه اخلاق در مواردی نسبیه،خوب به نظرم تردیدی نباشه. واقعا چیزهایی در یک جامعه ارزشه که در جامعه دیگر ممکنه تحجر محسوب بشه. اما یکسری از اصول اخلاقی،به نظرم مطلق است و در هیچ جای دنیا نکوهش نشده. مثل کمک به همنوع،فداکاری،راستگویی و مواردی دیگه. بعضی وقت ها تفکیک مطلق از نسبی بودن اخلاق مشکله. 8 لینک به دیدگاه
M_Archi 7762 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مهر، ۱۳۹۰ این نوشته ها دست خط خودتون بود؟در اینکه اخلاق در مواردی نسبیه،خوب به نظرم تردیدی نباشه. واقعا چیزهایی در یک جامعه ارزشه که در جامعه دیگر ممکنه تحجر محسوب بشه. اما یکسری از اصول اخلاقی،به نظرم مطلق است و در هیچ جای دنیا نکوهش نشده. مثل کمک به همنوع،فداکاری،راستگویی و مواردی دیگه. بعضی وقت ها تفکیک مطلق از نسبی بودن اخلاق مشکله. دقیقا منم داشتم به همین فکر میکردممنظور از اخلاق اگه ارزشهای انسانی باشه همه جا ارزشه خیانت همه جا نکوهیدست دزدی همه جا بده قتل همه جا جرمه و .... بنظرم این چیزهایی که نسبیه به فرهنگ مربوط میشه نه اخلاق! فرهنگ گروهی ممکنه مورد پسند گروه دیگه نباشه و بالعکس! ولی اخلاق انسانی همه جا یکسانه و مطلق! 6 لینک به دیدگاه
*Sanaz* 10640 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مهر، ۱۳۹۰ دقیقا منم داشتم به همین فکر میکردممنظور از اخلاق اگه ارزشهای انسانی باشه همه جا ارزشه خیانت همه جا نکوهیدست دزدی همه جا بده قتل همه جا جرمه و .... بنظرم این چیزهایی که نسبیه به فرهنگ مربوط میشه نه اخلاق! فرهنگ گروهی ممکنه مورد پسند گروه دیگه نباشه و بالعکس! ولی اخلاق انسانی همه جا یکسانه و مطلق! درسته،اما مواردی هم داریم مثل حجاب. این موارد زمانی ممکنه ارزش باشن و زمانی ارزش نباشن. آیا زمان هم میتونه ارزش ها را کمرنگ و پر رنگ کنه؟ 5 لینک به دیدگاه
M_Archi 7762 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مهر، ۱۳۹۰ درسته،اما مواردی هم داریم مثل حجاب.این موارد زمانی ممکنه ارزش باشن و زمانی ارزش نباشن. آیا زمان هم میتونه ارزش ها را کمرنگ و پر رنگ کنه؟ ولی حجاب جزو اخلاق نیست که هست؟ 7 لینک به دیدگاه
*Sanaz* 10640 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مهر، ۱۳۹۰ ولی حجاب جزو اخلاق نیست که هست؟ از طرف بسیاری از مسلمانان جز ارزش هاست. ارزش ها هم زیر مجموعه اخلاقیات را در یک جامعه شکل میدن. 4 لینک به دیدگاه
M_Archi 7762 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مهر، ۱۳۹۰ از طرف بسیاری از مسلمانان جز ارزش هاست.ارزش ها هم زیر مجموعه اخلاقیات را در یک جامعه شکل میدن. ارزش هست ولی هر ارزشی جزو اخلاق شمرده نمیشه میشه؟:JC_thinking:مثلا الان شما یکی که محجبه است رو ببینی صرفا روی حجابش میگی خیلی با اخلاقه؟ بنظرم این جزو همون فرهنگ شمرده میشه. 5 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مهر، ۱۳۹۰ به نظر من اخلاق کاملا نسبی هست! حتی توی اون مواردی که دوستان هم گفتن مثل فداکاری، راستگویی و کمک به همنوع نسبیه مثال های دیگه مثل قتل واین ها هم که گفتند جزو اخلاقیات و صفات انسانی طبقه بندی نمی شه......اما با این حال برای اون ها هم نمی شه حکم کلی داد 8 لینک به دیدگاه
spow 44196 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مهر، ۱۳۹۰ تاریخ گواه روشنی است بر اینکه هرمسئله اخلاقی هرگاه نگاه قاطعانه ای پشتش بوده باعث وبانی مشکلات عدیده شده حتی گزاره های اخلاقی شدیدا ستوده شده فک کنم پارادوکس اخلاق اززمان ارسطو همچنان پابرجاست وکماکان به همون شکل هم بمونه این عقلانیت جمعی هست که میتونه به روشنگری دراین زمینه کمک بهتری بکنه ولی اونم تابع هزاران شرط واما واگر هست 7 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مهر، ۱۳۹۰ این نوشته ها دست خط خودتون بود؟ در اینکه اخلاق در مواردی نسبیه،خوب به نظرم تردیدی نباشه. واقعا چیزهایی در یک جامعه ارزشه که در جامعه دیگر ممکنه تحجر محسوب بشه. اما یکسری از اصول اخلاقی،به نظرم مطلق است و در هیچ جای دنیا نکوهش نشده. مثل کمک به همنوع،فداکاری،راستگویی و مواردی دیگه. بعضی وقت ها تفکیک مطلق از نسبی بودن اخلاق مشکله. نه نوشته مال خودم نیست ولی با حرفتون یکم مخالفم ، اعراب دختر ها رو رنده به گور میکنند ، در آفریقا قبیله ای دختران رو ختنه میکنند ، در مغولسان قبیله ای اجساد نزدیکانشون رو تکه تکه میکنند و به لاشخورها میدهند ، اینها همه از نظر ما ضد اخلاقه اما میبینیم که برای اونها کاملا مساله عادی و روتینی هست در بین مسلمانها مردها میتوانند 4 زن داشته باشند و بی نهایت صیغه کنند ،در نپال هم فقط زنها هستند که میتونند 2 شوهر داشته باشند مثال از این دست زیاده 8 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مهر، ۱۳۹۰ شما به من بگو چیز مطلقی هم داریم؟!؟! توی این تاپیک به صورت تفصیلی بحث شده: اصول 3 لینک به دیدگاه
*Sanaz* 10640 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مهر، ۱۳۹۰ ارزش هست ولی هر ارزشی جزو اخلاق شمرده نمیشه میشه؟:JC_thinking:مثلا الان شما یکی که محجبه است رو ببینی صرفا روی حجابش میگی خیلی با اخلاقه؟ بنظرم این جزو همون فرهنگ شمرده میشه. از نظر ما اخلاق نیست،اما از نظر معتقدان به حجاب اخلاق است. من نمیگم،ولی یک چادری میگه یک خانم چادری اخلاقش بهتر از یک خانم بی حجاب است!! 2 لینک به دیدگاه
Waffen 15118 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مهر، ۱۳۹۰ اخلاق نسبی هست... ولی من فکر نمی کنم به این معنایی که این دوستمون اینجا فرمودند باشه... نسبی بودنش رو من از جنبه ی دیگری فکر میکنم باید دید... و دوم اینکه ما الان مطمئن هستیم مسائلی وجود دارند که باید به اونها توجه بشه... خود این نسبی بودن اخلاق رو زیر سوال میبره... آیا واقعیتی وجود نداره ؟ من نمیتونم با این فکر کنار بیام... اگر اخلاق نسبی هست و کلا هر چیزی نسبی باشه به راحتی میشه هر کاری رو توجیح کرد... همین الان داشتم با یکی از دوستان در همین مورد حرف میزدم... 4 لینک به دیدگاه
Waffen 15118 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مهر، ۱۳۹۰ از نظر ما اخلاق نیست،اما از نظر معتقدان به حجاب اخلاق است.من نمیگم،ولی یک چادری میگه یک خانم چادری اخلاقش بهتر از یک خانم بی حجاب است!! خوب واقعیت چیه ؟ 4 لینک به دیدگاه
*Sanaz* 10640 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مهر، ۱۳۹۰ خوب واقعیت چیه ؟ چیزی به نام واقعیت نداریم. چون هرکسی با توجه به شناختش از جهان،یک چیزی را واقعیت معرفی میکنه. 5 لینک به دیدگاه
Abolfazl_r 20780 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 مهر، ۱۳۹۰ ماحصل صحبت های من و عمو وافن در تاپیک اصول جناب عابدی بی ربط به این موضوع نیست و نتیجه های خوبی رو با روشنگری وافن جان داده. من آخرین پست وافنمون رو کپی میکنم با اجازه خودش که فکر میکنم جمع بندی خوبی از اون گفتگو بود. شما هم اگه دوست داشتید یه سری به اون تاپیک بزنید که لینکشم عابدی گذاشته ولی من دوباره میزارم. دقیقا منظورم همین بود... دو نوع حقیقت داریم... یکی حقیقت فردی هست مثل روح و جن و برای مثال زئوس... یکی ممکنه باور داشته باشه که اینها واقعا وجود دارند و دیگری ممکنه باور داشته باشه که اینها وجود ندارند... ولی به دلیل اینکه هیچ راهی برای اثبات وجود یا عدم وجود اینها نیست اینها رو حقیقت فردی میخونند بدین معنا که باور من دلیل وجود اونها و عدم باور شما دلیل بر عدم وجود اونها هست... یک حقیقت دیگه وجود داره که به اون حقیقت جهانی میگند مثل خورشید یا وجود زمینی انسان (وجود خاکی به تنهایی) که اینها قابل اندازه گیری و سنجش و اثبات هستند و راهی برای رد اونها وجود نداره... شما و من میتونیم قبول کنیم که اینها وجود ندارند و یا بپذیریم که وجود دارند ولی گذشته از باور های ما حقیقتی خارجی وجود داره... ما انسان ها وجود داریم... خورشید وجود داره... چه ما بخوایم و چه نخوایم... حقیقت های فردی میتونند نسبی باشند ولی حقیقت های جهانی مطلق هستند... یا حداقل این چیزی هست که فلاسفه تا اونجایی که من میدونم اینطور اونها رو پذیرفتند... در مورد این تاپیک این بحث هم استاد بزرگوار نوترون گرامی همیشه میگند همه چیز نسبی هست... من این رو قبول ندارم... همه چیز هرگز نسبی نیست... تنها حقایق فردی هستند که میتونند نسبی باشند... اگر همه چیز در جهان نسبی بود شما هرگز نمیتونستید سوار یک هواپیما بشید و در مقصد به زمین بنشینید... این نشون میده که خیلی از حقایق صد در صد مطلق هستند... به هر حال در مورد حق و حقوق انسانی و اینکه واقعیت چیست و درست و غلط رو چه کسی مشخص میکنه و همچنین مسئله ی اخلاق بحث خیلی زیاده و خیلی ها اون رو مطلق و عده ی دیگری هم نسبی میدونند... مسئله اینجاست که اگر چیزی نسبی باشه دیگه حقیقتی وجود نداره... از اونجایی که هر چیزی که من به عنوان یک فرد به اون باور دارم میتونه درست باشه در صورتی که از نظر شما کاملا نادرسته... این مسئله در مورد تمام افراد جهان صدق میکنه... پس میشه گفت به تعداد مغز هایی که در جهان وجود داره تفکر های متفاوت (جهان های متفاوت... در این تفکر به تعداد انسان ها جهان های متفاوت هست... هر جهان انعکاس ذهن ماست) و در نتیجه ارزش ها و اصول و اخلاق متفاوت وجود داره و همه ی اونها هم کاملا درست هستند... اگر اینطور باشه درسته که عقل جمعی هست... ولی اینها فقط یک سری قرار داد ها هستند که انسان ها برای خودشون ساختند چون عقیده دارند اینطور بهتر به نتیجه میرسند... اما اگر فردی توجهی به نفع همه نداشته باشه و فقط نفع شخصی رو در نظر بگیره میتونه تمام این قوانین و قرار دادهای بشری رو زیر پا بگذاره و به هدف خودش برسه بدون اینکه در عمل کوچکترین قانون طبیعی رو زیر پا گذاشته باشه و خطایی انجام داده باشه... اما در مورد حرف شما... کاملا درسته... من شخصا خودم به این مسئله معتقدم... البته اعتقاد من مهم نیست... علم اثبات کرده که خیلی از رفتار و ارتباطات و قوانینی که انسان ها و خیلی از جانوران دیگه از اونها پیروی میکنند (به قول خود شما حتی حیوانات هم اخلاق دارند... البته اگر بشه به اونها اخلاق گفت... ولی به هر حال قوانینی دارند...) در مرور زمان و در اثر تکامل شکل گرفتند... اینها به این دلیل وجود دارند چون تنها با پیروی از این قوانین هست که جامعه و موجودات زنده میتونند دوام بیارند و در طبیعت پیروز بشند... البته یک نکته ی جالب هم هست که ربطی به بحث نداره... ولی شما اگر به جهان طبیعی و جانداران نگاه بکنی میبینی تمام این جانداران یک برابری با محیط اطراف خودشون دارند و ما انسان ها تنها موجوداتی هستیم که برای نفع خودمون این برابری و سیستم طبیعی رو به هم میزنیم... هیچ جاندار دیگری اینکار رو انجام نمیده... در مورد اون اولی هم بگم که ناراحت نباشید اگر جواب این سوالات رو نمیدوندی... هیچ فیلسوفی نتونست به اینها جواب بده... تازه کلی از این دست سوالات هست که آدم رو گیج میکنه... 6 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 مهر، ۱۳۹۰ ماحصل صحبت های من و عمو وافن در تاپیک اصول جناب عابدی بی ربط به این موضوع نیست و نتیجه های خوبی رو با روشنگری وافن جان داده. من آخرین پست وافنمون رو کپی میکنم با اجازه خودش که فکر میکنم جمع بندی خوبی از اون گفتگو بود. شما هم اگه دوست داشتید یه سری به اون تاپیک بزنید که لینکشم عابدی گذاشته ولی من دوباره میزارم. دقیقا منظورم همین بود... دو نوع حقیقت داریم... یکی حقیقت فردی هست مثل روح و جن و برای مثال زئوس... یکی ممکنه باور داشته باشه که اینها واقعا وجود دارند و دیگری ممکنه باور داشته باشه که اینها وجود ندارند... ولی به دلیل اینکه هیچ راهی برای اثبات وجود یا عدم وجود اینها نیست اینها رو حقیقت فردی میخونند بدین معنا که باور من دلیل وجود اونها و عدم باور شما دلیل بر عدم وجود اونها هست... یک حقیقت دیگه وجود داره که به اون حقیقت جهانی میگند مثل خورشید یا وجود زمینی انسان (وجود خاکی به تنهایی) که اینها قابل اندازه گیری و سنجش و اثبات هستند و راهی برای رد اونها وجود نداره... شما و من میتونیم قبول کنیم که اینها وجود ندارند و یا بپذیریم که وجود دارند ولی گذشته از باور های ما حقیقتی خارجی وجود داره... ما انسان ها وجود داریم... خورشید وجود داره... چه ما بخوایم و چه نخوایم... حقیقت های فردی میتونند نسبی باشند ولی حقیقت های جهانی مطلق هستند... یا حداقل این چیزی هست که فلاسفه تا اونجایی که من میدونم اینطور اونها رو پذیرفتند... در مورد این تاپیک این بحث هم استاد بزرگوار نوترون گرامی همیشه میگند همه چیز نسبی هست... من این رو قبول ندارم... همه چیز هرگز نسبی نیست... تنها حقایق فردی هستند که میتونند نسبی باشند... اگر همه چیز در جهان نسبی بود شما هرگز نمیتونستید سوار یک هواپیما بشید و در مقصد به زمین بنشینید... این نشون میده که خیلی از حقایق صد در صد مطلق هستند... به هر حال در مورد حق و حقوق انسانی و اینکه واقعیت چیست و درست و غلط رو چه کسی مشخص میکنه و همچنین مسئله ی اخلاق بحث خیلی زیاده و خیلی ها اون رو مطلق و عده ی دیگری هم نسبی میدونند... مسئله اینجاست که اگر چیزی نسبی باشه دیگه حقیقتی وجود نداره... از اونجایی که هر چیزی که من به عنوان یک فرد به اون باور دارم میتونه درست باشه در صورتی که از نظر شما کاملا نادرسته... این مسئله در مورد تمام افراد جهان صدق میکنه... پس میشه گفت به تعداد مغز هایی که در جهان وجود داره تفکر های متفاوت (جهان های متفاوت... در این تفکر به تعداد انسان ها جهان های متفاوت هست... هر جهان انعکاس ذهن ماست) و در نتیجه ارزش ها و اصول و اخلاق متفاوت وجود داره و همه ی اونها هم کاملا درست هستند... اگر اینطور باشه درسته که عقل جمعی هست... ولی اینها فقط یک سری قرار داد ها هستند که انسان ها برای خودشون ساختند چون عقیده دارند اینطور بهتر به نتیجه میرسند... اما اگر فردی توجهی به نفع همه نداشته باشه و فقط نفع شخصی رو در نظر بگیره میتونه تمام این قوانین و قرار دادهای بشری رو زیر پا بگذاره و به هدف خودش برسه بدون اینکه در عمل کوچکترین قانون طبیعی رو زیر پا گذاشته باشه و خطایی انجام داده باشه... اما در مورد حرف شما... کاملا درسته... من شخصا خودم به این مسئله معتقدم... البته اعتقاد من مهم نیست... علم اثبات کرده که خیلی از رفتار و ارتباطات و قوانینی که انسان ها و خیلی از جانوران دیگه از اونها پیروی میکنند (به قول خود شما حتی حیوانات هم اخلاق دارند... البته اگر بشه به اونها اخلاق گفت... ولی به هر حال قوانینی دارند...) در مرور زمان و در اثر تکامل شکل گرفتند... اینها به این دلیل وجود دارند چون تنها با پیروی از این قوانین هست که جامعه و موجودات زنده میتونند دوام بیارند و در طبیعت پیروز بشند... البته یک نکته ی جالب هم هست که ربطی به بحث نداره... ولی شما اگر به جهان طبیعی و جانداران نگاه بکنی میبینی تمام این جانداران یک برابری با محیط اطراف خودشون دارند و ما انسان ها تنها موجوداتی هستیم که برای نفع خودمون این برابری و سیستم طبیعی رو به هم میزنیم... هیچ جاندار دیگری اینکار رو انجام نمیده... در مورد اون اولی هم بگم که ناراحت نباشید اگر جواب این سوالات رو نمیدوندی... هیچ فیلسوفی نتونست به اینها جواب بده... تازه کلی از این دست سوالات هست که آدم رو گیج میکنه... خیلی جالب و منطقی و درست:yes: ولی یه سئوالی برای من پیش میاد ، اخلاق حقیقت فردی هست یا جهانی؟ به نظر من اخلاق جهانی هست ولی ما هنوز نتونستیم تعریف درستی ازش داشته باشیم بنابراین هرکس تعریف شخصیشو داره پیاده میکنه ؛ اصولا تعریف اخلاق باید این باشه که کار بد، بده ؛ کار خوب، خوبه ؛ ولی عملا اینجوری نیست ، چرا؟ چه چیزی مانع این موضوع میشه ؟ اگه من بخوام به این سئوال جواب بدم میگم افیون توده ها! مطمئنا پشت هر باور غلطی توجیحی به این صورت هست که دین اینگونه میگه ؛ قرآن تورات انجیل اینگونه میگه ؛ الهه فلان چیز اینگونه میگه و ... اگر تو این دنیا دین و مذهب و باورهای ماورایی نبود ... 3 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 مهر، ۱۳۹۰ .................... اما یکسری از اصول اخلاقی،به نظرم مطلق است و در هیچ جای دنیا نکوهش نشده. مثل کمک به همنوع ،فداکاری،راستگویی و مواردی دیگه. بعضی وقت ها تفکیک مطلق از نسبی بودن اخلاق مشکله. خیر این مثال هایی که شما فرمودین اصلا مطلق نیست . همین کمک به همنوع را عده ای قبول ندارند تازه خود همنوع را هم عده ای قبول ندارند !!! ارزش هست ولی هر ارزشی جزو اخلاق شمرده نمیشه میشه؟:JC_thinking:مثلا الان شما یکی که محجبه است رو ببینی صرفا روی حجابش میگی خیلی با اخلاقه؟ بنظرم این جزو همون فرهنگ شمرده میشه. حجاب یک مسئله فرهنگی است و این درسته نه نوشته مال خودم نیست ولی با حرفتون یکم مخالفم ، اعراب دختر ها رو رنده به گور میکنند ، در آفریقا قبیله ای دختران رو ختنه میکنند ، در مغولسان قبیله ای اجساد نزدیکانشون رو تکه تکه میکنند و به لاشخورها میدهند ، اینها همه از نظر ما ضد اخلاقه اما میبینیم که برای اونها کاملا مساله عادی و روتینی هست در بین مسلمانها مردها میتوانند 4 زن داشته باشند و بی نهایت صیغه کنند ،در نپال هم فقط زنها هستند که میتونند 2 شوهر داشته باشند مثال از این دست زیاده این ها همه فرهنگی است . و فرهنگ ها نیز اشتباه و غلط ندارند اخلاقی و ضد اخلاقی ندارند وقتی ما این صفات را به ان فرهنگ ها میدهیم فقط به معنای انست که ما فرهنگ دیگری داریم و لاغیر . همه فرهنگ ها در جامعه ای حضور دارند از نظر اکثریت مردم ان جوامع درستند ( یعنی اخلاقی هم هستند ) و وقتی که به نحوی حذف شدند دیگر فرهنگ حساب نمیشن که بشود در مورد انان حرفی زد . مثلا در مورد ختنه کردن دختران در افریقا و حتی در قسمت هایی از ایران اینا فرهنگی است و واقعیتی است موجود و میشود در مورد ان حرف زد اما زنده بگور کردن دختران دیگر یک بحث فرهنگی مث ختنه در زمان حال و موجود نیست و دیگه فرهنگ هم حساب نمیشه میرود در مبحث تاریخ . اصولا ما جامعه بی اخلاق در هیچ جای دنیا نداریم .این یک غلط مصطلح است که میگوییم مثلا فلان جوامع بی اخلاقند . این فقط نظر ماست چون فرهنگ دیگری داریم خوب واقعیت چیه ؟ چیزی به نام واقعیت نداریم.چون هرکسی با توجه به شناختش از جهان،یک چیزی را واقعیت معرفی میکنه. اما اینکه شما فرمودین در جامعه حجاب هست همین یک واقعیت است و اینکه شما نمیپسندی بازم واقعیته و اینکه دیگران میسندند باز واقعیتی دیگر . و نیز از طرف بسیاری از مسلمانان جز ارزش هاست.ارزش ها هم زیر مجموعه اخلاقیات را در یک جامعه شکل میدن. واین یک واقعیت است . .............................................................................................. ممنون جناب مهندس بحث خوبی است:rose: 2 لینک به دیدگاه
*Sanaz* 10640 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 مهر، ۱۳۹۰ خیر این مثال هایی که شما فرمودین اصلا مطلق نیست . همین کمک به همنوع را عده ای قبول ندارند تازه خود همنوع را هم عده ای قبول ندارند !!! عده ای کلا اخلاق را هم قبول ندارند،پس باید بگیم اخلاقی وجود نداره؟ دیگه چه برسه بخواهیم بحث کنیم اخلاق نسبی است یا مطلق. اما اینکه شما فرمودین در جامعه حجاب هست همین یک واقعیت است و اینکه شما نمیپسندی بازم واقعیته و اینکه دیگران میسندند باز واقعیتی دیگر . واین یک واقعیت است . ممنون جناب مهندس بحث خوبی است:rose: من مهندس نیستما.. این همه واقعیت متناقض؟ واقعیت و حقیقت یا باید یکتا باشه،یا نباشه. هر اصلی فقط یک حقیقت دارد. 1 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 مهر، ۱۳۹۰ چیزی به نام واقعیت نداریم.چون هرکسی با توجه به شناختش از جهان،یک چیزی را واقعیت معرفی میکنه. :rose: در امر واقعیت تقریبا همه متفق القول هستند انچه هر کس به نحوی تعریف میکند خود واقعیت نیست تعریف ان است . مثلا اینکه انسان وجود دارد . کسی منکر این واقعیت نیست منتها چگونگی این بودن است که باعث اختلاف است یک میگوید من نفس میشکم پس هستم و یکی میگوید من حرف میزنم پس هستم ویکی میگوید من فکر میکنم پس هستم . از نظر فلسفی اگر کسی واقعیت را نفی کند اول خود را نفی کرده است . لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده