.Apameh 25173 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۳ ساخت: اين كه در دههء 60 ميلادي يك برنامهء كامپيوتري ابعاد و مكان دقيق هر سنگ نما را تعيين كند، كار خارقالعادهاي بود. 25 هزار قطعه سنگ در 15 هزار اندازهء مختلف، از 40 سانتيمتر تا 6 متر در نما به كار رفته است. برخي از آنها خميدهاند و بعضي نيستند.ايرج حقيقي كه ناظر ساختماني پروژه بود، به ياد ميآورد كه مختصات دقيق X، Y و Z و جانمایی هر سنگ را ميدانسته است. كنار هم چيدن اين سنگها، خود معمايي بوده است:مشابه جورچینی سه بعدی. مهندسان سازه پروژه از شركت معتبر Arup rOve و شركا و مايكل دانكن سرپرست پروژه بود. ابتكار ديگري كه در ساختمان به كار گرفته شد، اين بود كه پوشش سنگي روكار به عنوان قالب بتنريزي، كه در داخل بنا نمايان بود، عمل ميكرد. ضخامت سنگها از 7 تا 27 سانتيمتر متغير بود. نمای سنگی به عنوان نمای نهایی يك نوآوري فني ديگر، بهخصوص براي آن دوران و در ايران، استفاده از بتن نمايان با رنگها و بافتهاي گوناگون براي پوستهء داخلي بنا بود. درمقايسه با جريان غالب معماري آن دوره در غرب، كه از بتن نمايان در نماي بيروني استفاده ميشد، اين كار، با ارزش و مبتكرانه بود. در اينجا تصويري از 8 طرح و رنگ مختلف بتن را ميبينيد: بافت و رنگهای مختلف بتون مثل هميشه، مقطع گوياتر از هر نقشهء ديگر ساختمان است. دو ستون/ پشت بند براي جا دادن پلهها و دو ستون ديگر براي قرار دادن آسانسورها در نظر گرفته شد كه براي تطابق با شيب ستونها در دو مسير مختلف در ارتفاع بالاميروند. برش شمال- جنوب به طور كلي ميتوان گفت پيمانكار ساختمان، محمد پورفتحي، در اجراي طرح با تمام جزئياتش بسيار دقيق عمل كرده و حتي تكنيكهاي ساختماني جديدي به كار برده است. تمام گروه سازندگان ايراني بودند، موضوعي كه امروز هم امانت و حقيقي به آن ميبالند. در زماني كه كارشناسان خارجي در ايران بسيار فعال بودند و به آساني ميتوانستند با استخدام آنها كار ساختمان را پيش ببرند، گروه معماران اين پروژه و محسن فروغي به عنوان ناظر اصلي، تصميم گرفتند كه يك گروه كاملاً ايراني داشته باشند (به استثناي نقشههاي سازهاي كه Arup rOve آنها را طراحي كرده بود). جايي در بنا نيست كه ابداعات تكنيكي و طرحهاي خلاقانهء استثنايي به چشم نخورد. تونل ورودي اصلي، خود شاهكار مهندسي سازه است: عکس از رضا نجفیان .......................................................... پلان ورودی اصلی تونل بعد از ورودي اصلي، راهروي تونل مانندي به نام هست كه من ترجيح ميدهم آن را بنامم. داخل ديوارهاي اين راهرو، چهار ويترين عظيم كار گذاشته شده كه Knoll international آنها را طراحي كرده است. عکسهای تونل تاریخ از رضا نجفیان 2 لینک به دیدگاه
.Apameh 25173 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۳ انتهاي ورودي اصلي، كتابخانهء مركزي و در ادامهء راهروي شمالي كتابخانه، بخش اداري قرار دارد. يك انتقاد كلي از طرح تسهيلات زيرزمين- كه شامل فضاهاي ديگر، حتي بازسازي نقشهء ايران و شهرهاي اصلي آن هم ميشود- فقدان هرگونه نظمي در معماري زيرزمين است (تصوير 36). البته هميشه ميتوان توجيه كرد كه چون اين بخشها در زير زمين هستند و هيچ وقت ديده نميشوند، چگونگي قرارگيري آنها در كنار هم چندان اهميتي ندارد، بهخصوص چون بال جنوبي چهار سال بعد از ديگر بخشهاي مجموعه ساخته شده است. امانت توضيح ميدهد كه طراحي سطح بالاي زير زمين، با حياطهاي بازِ تسهيلات زير زمين مطابقت دارد و اين بارزترين نظم در طراحي است. پلان برج وتسهیلات زیر زمین به هر حال، از ديد معماري به نظر ميرسد 3 خوشه (اصلي): برج، گالريهاي ايراني، موزه و تسهيلات ديگر، بدون هيچ نظم و ترتيبي در كنار هم جمع شدهاند و چون نقشهها و محوطهسازيهاي موجود چندين بار بازسازي شدهاند، امكانِ پيدا كردن نظم و ترتيب در ارتباط بين تسهيلات زيرزمين با نقشهء موقعيت، وجود ندارد، به غير از مكان حياطها كه قبلاً اشاره شد. در نهايت، پيش از خاتمهء بحث دربارهء ساختمان برج، بايد بر يكي از جزئيات ويژهء اين بنا اشاره كرد كه حسين امانت خود بر آن بسيار تأكيد ميكرد: در اين برج چند درِ سنگي، به وزن تقريبي هفت تن و از سنگ گرانيت يكپارچه وجود دارد كه بر محوري فلزي ميچرخند و آنها را پيمانكار سنگ پروژه، غفار داورپناه كار گذاشته است. همهء گروههاي ايراني كه اين بنا را با كيفيتي ممتاز ساختهاند قابل تقديرند، از جمله، سيدمهدي كه يكي از ماهرترين سنگكاران گروه بوده است. درهای سنگی محوری- عکسها از رضا نجفیان 2 لینک به دیدگاه
.Apameh 25173 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۳ نوگرايي شهياد: چنانكه پيشتر اشاره شد، هوشنگ سيحون زودتر از غرب، قدم در راه پست مدرنيسم گذاشت. شهرداري پُرتلند (اورگون)، كار مايكل گريوز (1982-1980) به عنوان اولين بناي پست مدرن شناخته شده، گرچه چارلز جنكز شروع پست مدرنيسم را اوايل دههء 70 ميداند، يعني وقتي كه طرحهاي گريوز به ارتباط پيچيدهء هنر سنتي با معماري فرهنگهاي باستاني اشاره كردند و ونتوري و اسكات براون هم از معماري بومي آمريكايي و نمادهايش در طرحهاي خود استفاده كردند.امانت و همكارانش كه شاگردان سيحون بودند، در زمان ساخت برج شهياد، از هم دورهايهايشان در غرب جلوتر بودند. اين معماران جوان تازه فارغالتحصيل شده، يا هنوز در سالهاي آخر معماري، توانستند فضاهايي بهوجود آورند كه درتاريخ معماري سابقه نداشت. عکس از رضا نجفیان چون شهياد با سرعت زياد و در 3 شيفت كاري و با عشق و علاقه طراحي و ساخته شد9 و اولين تجربهء اين تيم طراحي بود و از آنجا كه اولين تجربه هميشه با احساسات شاعرانه آميخته است، ساختمان خصوصيات ويژهاي كسب كرد: زير تاق اصلي آن كه بايستيد، نوآوري را احساس ميكنيد، تجربهاي تازه كه هيچگاه در هيچ بناي يادبودي نداشتهايد. در هنگام عبور از روي پل بين دو بخش تاق اصلي، و اين بار در داخل، در فضايي كه مطلقاً كاركردي ندارد، دوباره تجربهاي تازه و شاعرانه را احساس ميكنيد. عکس از رضا نجفیان به نظر من، بسياري از فضاها، به دنبال طرح به وجود آمدند و تيم طراحي آنها را پيشبيني نكرده بود. به عنوان نمونه، بينظمي پلههاي داخل دو ستون/ پشتبند، فضاهايي مدرن و دراماتيك شبيه به معماري ديكانستراتيويستِ ليبسكيند به وجود آورده و بیش از آن فضاهای كانستراتيويستهاي روسي و در نتيجه كارهايزاها حديد را به ياد ميآورند.10 مدیا پارک زاها حدید،دوسلدورف 92-1989 فضاهاي داخلي درست نقطه مقابل نماي مرتب و منظم و آراستهء خارجياند، شايد بتوان اين مغايرت را ناشي از شرايط كار سريع دانست. اما به طور قطع، نوعي دوگانگي بين فضاهاي داخل و خارج وجود دارد، حتي نماي خارجي، خود پيوندي دوگانه از نمادگرايي ساساني و اسلامي است. البته ميتوان آن را بازتاب دوگانگي فرهنگ و مردم ما در قرن گذشته هم تلقي كرد. درست است كه ايران تكنولوژي غرب و بهدنبال آن مدرنيسم را پذيرفته و آن را با فرهنگ بومي خود تلفيق كرده بود و عموم هم آن را تائيد ميكردند، اما جامعه در كل خواهان تداوم تاقهاي سنتي بود و ساختمانهايي كه معماران صاحب نام طراحي كردند، صرفاً تك نمونههايي متفاوت بودند. شهياد هم در جزئيات و هم در ساخت، بنايي استثنايي و حداقل دو دهه جلوتر از زمان خود بود.نماد دو پهلواگر شهیاد ساختار ضعیفی داشت ، بدون شک، همان اوایل انقلاب،به عنوان سمبل معماری سلطنتی سرنگون و ویران شده بود.اما بنا چنان محکم و استوار بود و چنان عظمتی داشت که اسلامی تلقی شد و جان سالم بدر بردو نه تنهاویران نشد،بلکه به نقطه پایانی تظاهرات تبدیل شد و میدان آزادی نام گرفت و از آن پس رابطه عشق و نفرت 29 ساله ای بین این برج و جمهوری اسلامی آغاز شد.از شهیاد به عنوان یک نماد استفاده بسیار شد:روی اسکناس ها ،پوسترهای وزارت ارشاد،تبلیغات روزنامه ها،و هر چه که به شهر تهران مربوط می شد. ولی ناخشنودی کماکان وجود داشت تا در سال 1371کرباسچی،شهردار وقت تهران،پیشنهاد کردبنای جدیدی به عنوان نماد جمهوری اسلامی ایران ساخته شود. از آنجا که هیچ کس نمی دانست معماری اسلامی دقیقا چیست- سلجوقی است یا تیموری،مغولی یا صفوی و یا قاجاری،مغربی یا اسلامی اسپانیایی یا هندی،جمهوری اسلامی به سراغ شناخته شده ترین شکل معماری در اسلام رفت: یعنی مناره،غافل از اینکه برج های مخابراتی مشابه آن در دنیای غرب قبلا ساخته شده اند.به هر حال این برج چیزی شبیه مناره است که می تواند به نماد جدید جمهوری اسلامی تبدیل شود،اما مسئله اصلی،خلع شهیاد از مقامش به عنوان شناخته شده ترین نماد جمهوری اسلامی خواهد بود که در داخل،مقام اول و در خارج از کشور،مقام دوم را (بعد از چادر)دارد.خوشبختانه شهردار جدید تهران 30 میلیون دلار بودجه به بازسازی برج شهیاد و احیای عظمت گذشته اش اختصاص داده است.شاید این پایان رابطه عشق و نفرت باشد.شهیاد همچنان محبوبیت خود را حفظ کرده، چنان که در جشنواره اخیر مجسمه های یخی در استان چهارمحال بختیاری،هنرمندان یک شهیاد از یخ ساختند. اما تصوير محبوب من از شهياد، نقاشياي است كه پسر ده سالهام، صفا به تازگي از آن كشيده است.پمپیدو و میتران در دوران حکومتشان بناهای عظیمی ساختند.بنابراین،اگر شاه می خواست بزرگ ترین میدان جهان را بسازد،جمهوری اسلامی هم همان مسیر را دنبال می کند:ساخت بلندترین برج منطقه. متاسفانه ساخت این برج آنقدرطولانی شد-تا امروز 17 سال-که برجی در دوبی جای آن را گرفت.به هر حال بعید است که برج میلاد-باز هم با نامی نمادین،و این بار تجریدی تر و رساتر،چون به معنای تولد است-بتواند جای شهیاد را به عنوان نماد جدید ایران بگیرد.شهیاد به عنوان نماد مرکزیت شناخته شده،چون مقصد همه تظاهرات و راهپیمایی ها و محل برگزاری سخنرانی ها در خاتمه این مراسم است و واقعا حال و هوای مکانی قدرتمندی دارد.انرژی ناشی از حضور صدها هزار نفر که در میدان جمع می شوند،در بنا طنین انداز می شودو آن را به نمادی زنده تبدیل می کند. ازسوی دیگربرج میلاد،نماد محور است،نمادی که می کوشد آسمان و زمین را به هم بپیوندد.متاسفانه،موقعیت مکانی و برنامه ریزی آن مانع کارهای بزرگ و جمعی است.با وجود کاربری های متنوع:مخابرات ،دفاترکار،هتل،مرکزخریدو...این برج کماکان یک مجموعه اختصاصی و بسته باقی خواهد ماند.زنده بودن شهیاد به دلیل کاربری اش به عنوان موزه یا دروازه یا سالن اجتماعات نیست،به دلیل شکوه حضور توده مردم ،نفس شان،صداهایشان و جنبششان است.و شگفت این که جمهوری اسلامی با ساخت تسهیلات اختصاصی و تجملی، این حس زندگی را از برج میلاد به عنوان نماد جدید دریغ می کند. نویسنده: فريار جواهريان 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده