Abolfazl_r 20780 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مهر، ۱۳۹۰ دقیقا منظورم همین بود... دو نوع حقیقت داریم... یکی حقیقت فردی هست مثل روح و جن و برای مثال زئوس... یکی ممکنه باور داشته باشه که اینها واقعا وجود دارند و دیگری ممکنه باور داشته باشه که اینها وجود ندارند... ولی به دلیل اینکه هیچ راهی برای اثبات وجود یا عدم وجود اینها نیست اینها رو حقیقت فردی میخونند بدین معنا که باور من دلیل وجود اونها و عدم باور شما دلیل بر عدم وجود اونها هست... یک حقیقت دیگه وجود داره که به اون حقیقت جهانی میگند مثل خورشید یا وجود زمینی انسان (وجود خاکی به تنهایی) که اینها قابل اندازه گیری و سنجش و اثبات هستند و راهی برای رد اونها وجود نداره... شما و من میتونیم قبول کنیم که اینها وجود ندارند و یا بپذیریم که وجود دارند ولی گذشته از باور های ما حقیقتی خارجی وجود داره... ما انسان ها وجود داریم... خورشید وجود داره... چه ما بخوایم و چه نخوایم... حقیقت های فردی میتونند نسبی باشند ولی حقیقت های جهانی مطلق هستند... یا حداقل این چیزی هست که فلاسفه تا اونجایی که من میدونم اینطور اونها رو پذیرفتند... در مورد این تاپیک این بحث هم استاد بزرگوار نوترون گرامی همیشه میگند همه چیز نسبی هست... من این رو قبول ندارم... همه چیز هرگز نسبی نیست... تنها حقایق فردی هستند که میتونند نسبی باشند... اگر همه چیز در جهان نسبی بود شما هرگز نمیتونستید سوار یک هواپیما بشید و در مقصد به زمین بنشینید... این نشون میده که خیلی از حقایق صد در صد مطلق هستند... به هر حال در مورد حق و حقوق انسانی و اینکه واقعیت چیست و درست و غلط رو چه کسی مشخص میکنه و همچنین مسئله ی اخلاق بحث خیلی زیاده و خیلی ها اون رو مطلق و عده ی دیگری هم نسبی میدونند... مسئله اینجاست که اگر چیزی نسبی باشه دیگه حقیقتی وجود نداره... از اونجایی که هر چیزی که من به عنوان یک فرد به اون باور دارم میتونه درست باشه در صورتی که از نظر شما کاملا نادرسته... این مسئله در مورد تمام افراد جهان صدق میکنه... پس میشه گفت به تعداد مغز هایی که در جهان وجود داره تفکر های متفاوت (جهان های متفاوت... در این تفکر به تعداد انسان ها جهان های متفاوت هست... هر جهان انعکاس ذهن ماست) و در نتیجه ارزش ها و اصول و اخلاق متفاوت وجود داره و همه ی اونها هم کاملا درست هستند... اگر اینطور باشه درسته که عقل جمعی هست... ولی اینها فقط یک سری قرار داد ها هستند که انسان ها برای خودشون ساختند چون عقیده دارند اینطور بهتر به نتیجه میرسند... اما اگر فردی توجهی به نفع همه نداشته باشه و فقط نفع شخصی رو در نظر بگیره میتونه تمام این قوانین و قرار دادهای بشری رو زیر پا بگذاره و به هدف خودش برسه بدون اینکه در عمل کوچکترین قانون طبیعی رو زیر پا گذاشته باشه و خطایی انجام داده باشه... اما در مورد حرف شما... کاملا درسته... من شخصا خودم به این مسئله معتقدم... البته اعتقاد من مهم نیست... علم اثبات کرده که خیلی از رفتار و ارتباطات و قوانینی که انسان ها و خیلی از جانوران دیگه از اونها پیروی میکنند (به قول خود شما حتی حیوانات هم اخلاق دارند... البته اگر بشه به اونها اخلاق گفت... ولی به هر حال قوانینی دارند...) در مرور زمان و در اثر تکامل شکل گرفتند... اینها به این دلیل وجود دارند چون تنها با پیروی از این قوانین هست که جامعه و موجودات زنده میتونند دوام بیارند و در طبیعت پیروز بشند... البته یک نکته ی جالب هم هست که ربطی به بحث نداره... ولی شما اگر به جهان طبیعی و جانداران نگاه بکنی میبینی تمام این جانداران یک برابری با محیط اطراف خودشون دارند و ما انسان ها تنها موجوداتی هستیم که برای نفع خودمون این برابری و سیستم طبیعی رو به هم میزنیم... هیچ جاندار دیگری اینکار رو انجام نمیده... در مورد اون اولی هم بگم که ناراحت نباشید اگر جواب این سوالات رو نمیدوندی... هیچ فیلسوفی نتونست به اینها جواب بده... تازه کلی از این دست سوالات هست که آدم رو گیج میکنه... نمیدونم داستان سقراط و معبد سیتیان و آپولو رو میدونید یا نه ولی اگر فیلم ماتریکس رو دیده باشید اشاره ای به این فلسفه شده اونجایی که نیو میره پیش اون خانوم سیاه پوست که بهش اوراکل میگفتند... پشت سر نیو بالای در نوشته شده Temet Nosce... همین جمله رو بر سر در معبد سیتیان هم به یونانی نوشتند... وقتی سقراط میره اونجا در معبد آپولو از اون خدای بزرگ میپرسه که به من بگو چه کسی از من بیشتر میدونه... و آپولو به سیتیان میگه (زنی میانسال و نه باکره... برعکس خدمتکاران زئوس و بیشتر خدایان معبد های یونان که باکره و زیبا و جوان بودند) به سقراط بگو که تو داناترین دانایان هستی... سقراط این حرف رو باور نمی کنه و با خودش میگه این امکان نداره چون که من خیلی ها رو میشناسم که از من داناتر و با تجربه تر هستند... ولی همزمان با خودش فکر میکنه که چطور خدای بزرگ معبد میتونه اشتباه بکنه چون اگر خدایی اشتباه بکنه دیگه خدا نیست... و به این فکر میوفته که به خدای معبد اثبات کنه که داره اشتباه میکنه و برای اینکار باید فردی رو پیدا میکرده که از خودش بیشتر بدونه... به هر کسی که میشناخته و دانا بوده سر میزنه و از اونها سوال میپرسه و جوابی نمیگیره... تمام اون افرادی که فکر میکردند دانا ترین ها بودند در حقیقت چیزی نمیدونستند... و دلیل اینکه چیزی نمیدونستند هم این بوده که فکر میکردند چیزی میدونند... سقراط تنها کسی بوده که میدونسته چیزهایی که میدونه در حقیقت در مقابل دانش و راز های نهفته ی جهان هیچ نیست و همین اون رو داناترین دانایان کرده بوده... و مشخص میشه که خدای بزرگ آپولو اشتباه نکرده بوده... از اون روز سقراط در کوچه و خیابان راه میوفته و از دیگران سوال میپرسیده... میرفته پیش داناترین ها و از اونها سوال میپرسیده و سعی میکرده به مردم بفهمونه که در حقیقت چیزی نمیدونند... فقط توهم دانش و دانایی دارند... با همین کارش در بالاترین مقامات معبد ها و دادگاه ها و دانشگاه ها برای خودش دشمنان زیادی درست میکنه برای اینکه هیچکس دوست نداشته بهش بگند که چیزی نمیدونه... در نهایت هم برای همین کارها اعدامش میکنند... این روش رو متد سقراط میگند... روشی که در اون اینقدر از طرف مقابل سوال بپرسید تا بلاخره در جایی خودش خودش رو نفی کنه یا دیگه نتونه جواب بده... البته بنده هنوز الف رو از ب تشخیص نمیدم که بخوام از این زیاده گویی ها بکنم... فقط خواستم این داستان رو تعریف کنم... کلا بی ربط به مسئله بود... ممنون از توضیحات خوبتون. 2 لینک به دیدگاه
spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مهر، ۱۳۹۰ آیا چیزی به نام اصل غیر قابل تغییر وجود دارد؟ آیا اصول لازمه ی زندگی اخلاقی است یا خلاف آن است؟ (و آیا اساسا این سوال اشتباه است؟) آیا انسان پایبند به اصول ، انسانی رادیکال است؟ آیا شما در زندگی، اصولی داشته اید که تغییر کند؟ نه! البته همین نه هم قطعیت نمیتونه داشته باشه ولی درحالت کلی نه چون وقتی همین نه از بین میره یه نه بزرگتر ومجهولتری جایگزین اون میشه اصول شخصی؟ رادیکال بودن رو نمیتونم به این مقید کنم که پایبند یک سری قواعد واصول هستم بیشتر به این مقید میکنم که به ذهنم اجازه پرسشگری ندم وصرفا یا کلا قبول کننده باشم اما اینکه من خودم اصول ثابت داشته باشم به مفهومی که درتاپیک اوردی نه ولی مسایلی بوده که خودم رو ملزم ومقید به انجامشون کردم واگرروزی نقض اونو به دست بیارم یا مسئله روشنتری برام پیش بیاد میتونم اونارو هم کنار بزارم وافن چیزی برای نوشتن ما نذاشته که 2 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 مهر، ۱۳۹۰ به به عجب بحث خوبی شد این چند روز که ما نبودیم... البته دوستان توجه داشته باشند که فرق است میان واقعیت و حقیقت. والبته در واقعیت بنده نیز همچنان به نسبی گرایی معتقد هستم. همون قضیه من پروانه ام یا انسان و اگزیستانزیالیست ها. 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده