Hanaaneh 28168 ارسال شده در 6 مرداد، 2014 راه می روم و شهر زیر پاهام تمام می شود تو، هیچ کجا نیستی! 6
آرتاش 33340 ارسال شده در 10 مرداد، 2014 دخـتــَــر کـه بــاشی میـدونـی اَوّلــــیـن عِشــق زنـدگیـتــ پـــِدرتـه دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مُحکــَم تــَریـن پَنــآهگــاه دنیــآ آغــوش گــَرم پـــِدرتـه دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مــَردانــه تـَریـن دستــی کـه مـیتونی تو دستـِـت بگیـــری و دیگـه اَز هـــیچی نَتــَرسی دســــتای گَرم وَ مِهـــــرَبون پـــِدرتـه هَر کـجای دنیـا هم بـــاشی چه بـاشه چـه نبــاشه قَویتــریـن فِرشتــه ی نِگهبـــان پـــِدرته... 6
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 12 مرداد، 2014 باران که می بارد دلتنگی هایم را می شوید،هول می دهد به سمت قلبم . آنقدر قلبم پر می شود، که دلتنگی هایم از چشمانم فرو می ریزد. . . . باران که می بارد پنجره ی اتاقم تار می شود، نمی دانم از باران کوچه است یا باران چشم هایم. 5
ایلین1366 5544 ارسال شده در 14 مرداد، 2014 هيچكس تنهاييم را حس نكرد در تمام لحظه هايم هيچكس خلوت تنهاييم را حس نكرد آسمان غم گرفته هيچگاه بركه طوفانيم را حس نكرد 3
Hanaaneh 28168 ارسال شده در 17 مرداد، 2014 نمی شود که در کوچه های اردیبهشت تنهــا قــدم زد! خودت را زود برسـان... 3
آتیه معماری 7545 ارسال شده در 17 مرداد، 2014 باران بهانه بود ... تا تو زیر چتر من تا انتهای کوچه بیایی... کاش نه کوچه انتها داشت.... نه باران بند می آمد...... 2
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 19 مرداد، 2014 شاهزاده ی من! مرا به صلیب دستانت بکش این قظره های زلال باران است که برتن ظریف من می نشیند و مرا به مامن گاه آغوشت می کشاند لبانم را از ترنم بوسه های نمناک ات معطر می کند و مرا لیلی تو میخواند یار من! روح مرا در این معاشقه ی روحانی به آسمان بفرست تا بتوانم ابر های دلتتگی ام را پس و پیش کنم و برای قطره های با سخاوت مهر و عاظفه تو خورشید محبت را به دنیا آورم و رنگین کمان وصال را به نظاره بنشینم همسفرم! من زیر نم نم باران خود را به میعادگاه قلب تو می رسانم... فرمان روا میشوم و برای قلمرو احساسم( دل تو )سنگ تمام میگذارم در میان اعجاز دنیا,مرا ببین که چه مستانه به تو مینگرم و عاشقانه هایم را به زبان نگاه می سرایم نفسم! مرا در بظن خود احساس کن من تمام هستی ام را پیش کش ات میکنم و تو را زندگی، تکیه گاه و پر پرواز خوذ می دانم! تما م اندیشه ، باور و قلبم را به تو می بخشم و آرامشی جاودان را از تو به یادگار می گیرم 1
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 19 مرداد، 2014 آن هنگام که نگاهت را به چشمانم می بخشی و دستانت را محصور دستانم می کنی... تهی می شوم از زمینی بودن... به اوج آسمان می رسم و هستی ام را جانی تازه می بخشم... نگاه تو،عاشقانه هایی را که من تشنه ی شنیندن شان هستم زمزمه می کند و مکنونات دلت را نغمه سرایی... چشمانت را به من ببخش،تا همیشه سکوت میانمان را میزبانی کند... ملودی عشق را بنوازد و مرا به وادی زندگی ایدالم سوق دهد... زندگی من، بی نگاه تو سرد و بیروح است... این نگاه توست که رنگین کمان مهر را به چشمان بارانی ام می بخشد.... و بودنم را به سوی خوشبختی جاودانه رهنمون می کند... 1
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 19 مرداد، 2014 ﺑﻪ ﻧﯿﺖ ﻋﺸﻘﯽ ﺟﺎﻭﺩﺍﻥ، ﺑﻪ ﻣﺤﺮﺍﺏ ﺁﻏﻮﺷﺖ ﻣﯽ ﺁﯾﻢ... ﺁﯾﻪ ﯼ ﻭﺻﺎﻝ ﺭﺍ ﺗﻼﻭﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺣﺪﯾﺚ ﺩﻟﺪﺍﺩﮔﯽ ﺭﺍ ﺗﻔﺴﯿﺮ... ﺩﺭ ﺳﺠﺪﮔﺎﻩ ﭘﯿﺸﺎﻧﯽ ﻣﻦ،ﺑﻮﺳﻪ ﯼ ﺗﻮ...ﻣﺮﺍ ﺟﺎﻧﯽ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻗﻨﻮﺕ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾﻢ، ﺭﻩ ﺗﻮﺷﻪ ﯼ ﻧﯿﮑﺒﺨﺘﯽ... ﻋﺸﻖ ﻣﻦ؛ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ... ﺑﺎﺗﻮ، ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﻮ، ﺟﺮﻋﻪ ﯼ ﻧﺎﺏ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺭﺍ ﻧﻔﺲ ﻣﯽ ﮐﺸﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﺑﺮﯾﻦ ﻣﯽ ﺭﺳﻢ... ﺑﻬﺸﺖ ﻣﻦ ﻫﻤﯿﻨﺠﺎﺳﺖ! ﺑﻪ ﻭﺳﻌﺖ ﺑﺎﺯﻭﺍﻥ ﻧﯿﮏ ﺳﺮﺷﺖ ﺗﻮ... ﻭ ﺑﻪ ﻣﺎﻣﻦ ﮔﺎﻩ ﺍﻣﻦ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ.... ﻣﻦ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺍﻋﺠﺎﺯﯼ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﺑﺨﺸﺶ ﻻ ﻳﺰﺍﻝ ﭘﺮﻭﺭﮔﺎﺭ ﺭﺍ ﻫﺪﯾﻪ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻡ... ﻭ ﺑﯽ ﺗﻮ ﻧﯿﺎﯾﺸﯽ ﺑﺎ ﻣﻀﻤﻮﻥ ﻭﺻﺎﻟﯽ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺭﺍ .... ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﻤﺎﻥ ﺍﯼ ﺍﻫﻮﺭﺍﯾﯽ! ﮐﻪ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﻌﺎﺷﻘﻪ ﯼ ﺻﺎﺩﻗﺎﻧﻪ، ﻣﻘﺪﺱ ﺍﺳﺖ... 2
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 19 مرداد، 2014 ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ، ﺍﺣﺴﺎﺳﻢ ﮔﻞ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻗﻠﻤﻢ ﺍﺯ ﺷﺒﻨﻢ ﭘﺮﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﻣﻌﻄﺮ.... ﻭﺻﻒ ﺗﻮ ﻫﻤﺎﻧﻘﺪﺭ ﻟﻄﯿﻒ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮔﻠﺒﺮﮒ ﻫﺎﯼ ﮔﻞ ﺭﺯ 3
ایلین1366 5544 ارسال شده در 25 مرداد، 2014 خودت باش. . . به اعتبار هیچ شانه ای اشک نریز. . . به اعتبار هر اشکی شانه نباش. . . ادمی به خودی خود نمی افتد اگر بیفتد از همان سمتی می افتد که تکیه کرده است. . . 4
آتیه معماری 7545 ارسال شده در 21 شهریور، 2014 من آن مرغم که افکنده به دام صد بلا خود را به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را 1
ارسال های توصیه شده