رفتن به مطلب

نظرتون در مورد جهان هولوگرافیک چیه؟


Neutron

ارسال های توصیه شده

جهان هولوگرافیک (The Holographic Universe) کتابی نوشتهٔ مایکل تالبوت ترجمهٔ داریوش مهرجویی است.

 

این کتاب کتاب جذابی است. حداقل برای من که موج ‏‎ مدرنیته دل و ایمانم را شبهه‌دار کرده و غبار شک بر آن نشانده است‌، و نـیز ‏‎ آنـهایی ‌که از سخنان متافیزیکـی بی‌محتوا‌ خسته شده‌اند و هنوز بر‌ای عقل و منطق ‏‎ انسانی احترام قائل‌اند.

 

چرا از توجیه بسیاری از پدیده‌های دنیای دور و بر خود ناتوان هستیم؟ چرا اگر اهل علم و استدلال هستیم، گاهی مجبور می‌شویم برچسب خرافه بر توجیه‌نشدنی‌ها بزنیم و گاهی به آسانی از کنار آنها بگذریم؟ چرا استثناها در علوم زیاد هستند و چرا در بسیاری از موارد یک نظریه به تنهایی نمی‌تواند همه پدیده‌ها را به دقت توجیه کند؟

 

جهان هولوگرافیک چگونه است؟

 

جهان ما و هر چه در آن است، از قطره‌های باران و دانه‌های برف و درختان کاج تا شهاب‌ها و ذرات الکترون‌ها و کوانتوم‌ها، همه و تنها تصاویر شبح گونه‌ای هستند از واقعیتی که دور از دسترس که خارج از مکان و زمان بر ما فراتابیده می‌شود.

 

به عنوان مثال در فیلم جنگ ستارگان‌، ماجرای سفرهای لوک اسکای ‌واکر زمانی آغاز می‌شود ‏‎که از روباتی به نام آرتو دیتو، اشعه‌ای نورانی فرا مــی‌تابد و تـصویر سـه‌بعدی ‏‎ مینیاتوری کوچک پرنسس لیا را روی زمین مجسم می‌سازد. لوک مسـحور و‏‎ شگـفت‌زده مجسمه نورانی و شبح‌گونه‌ای را می‌بیند که التماس‌کنان کسی را به نام ‏‎ اوبی‌-‌وان کنوبی‌ به کمک می‌طلبد. این تـصویر یک تـصویر هـولوگرام است‌، ‏‎یعنی تمثالی است سه‌بعدی که به وسـیله اشعه لیزر سـاخته شـده و جـادوی ‏‎ تکنولوژیک لازم جـهت سـاختن چـنین تـصویری واقـعا حـیرت‌آور است‌. ولی ‏‎ حیرت‌آورتر اینکه برخی دانشمندان بر این باورند که خود جهان نوعی هـولوگرام ‏‎غول‌پیکر است‌، یعنی توهمی است باشکوه، با همه جزئیاتش‌، ‌که ‌کم وبیش واقعی‌تر‏‎ یا ناواقعی‌تر از تصویر پرنسس لیا نیست که لوک را به جستجو و طلب وامی‌دارد. ‏

 

نظریهٔ هولوگرافیک بودن جهان نه تنها واقعیت‌های ملموس زندگی ما را در بر می‌گیرد، بلکه می‌تواند پدیده‌های حیرت آوری همچون تله پاتی، نیروهای فراطبیعی انسان، وحدت کیهانی، درمان‌های معجزه آساو... را توضیح دهد. :a030:

 

با خواندن جهان هولوگرافیک، با جهانی روبه رو می‌شویم که هر ذرهٔ آن ویژگی‌های کل آن را در خود دارد و خوانندهٔ ایرانی بسیاری از مفاهیم متافیزیکی را که ریشه در فلسفه و عرفان شرق دارد در قالب زبانی روشن و امروزی باز می‌شناسد.

 

جهان هولوگرافیک آن جـهانی است که هر قطعه کو‌چک و هر ذره آن قطعه‌، ‏‎ تمام ویژگی‌ها و اطلاعات کل را در بر دارد، یعنی تمامی محتوای کل در هر جزء ‏‎ نیز مستتر است‌. و این به‌واقع خصلت مغز ماست که ساختاری هولوگرافیک دارد، ‏و خاطره و درد و تجربه و برخی چیزهای دیگر را نه‌تنها در مغز که در هر ذرة ‏‎ کوچک آن نیز نگهداری می‌کند و نیز همین خصلت کلـی این جـان ماست کـه ‏‎ جهانی هولوگرافیک است‌.‏ در این کتاب‌، اتفاقاً بخشی هم هست که از علما و عرفای مکـاتب عرفانی ‏‎ ایران و از شـهرهای خیالی‌-‌مثالی جابلقا، جابلسا و غیره سخن می‌گوید و اینکه ‏‎ چگونه این حکیمان بزرگ به راز آن جهان‌، یا واقعیت دیگر یعنی نظم مستتر پی ‏‎برده و گاه در صور خیال و بینش اساطیری خود، یا در خوابها ر خیالهایشان آنها ‏‎ را به وضوح می‌دیده‌اند.‏

 

بوهم معتقد است که علاره بر راقعیت آروینی (آمپربیک) موجود ‌که همان ‏‎ نظلم پیدا و نامستور است‌، نظم دیگری هم هست که ناپیدا و در خود پوشیده است ‏‎ و این همان جهان امواج و فرکانسهای تداخل‌یافته بی‌شـکل است که ما از عهدة ‏‎ دیدن شکل واقعـی آنها، جز از طریق ابزار ر ادوات خاص ( مغز ما ) ، برنمی‌آییم‌.

‏‎ ابن جهان فرکـانسها وقتی با گیرنده‌های حواس و مغز ما ارتباط برقر‌ار مـی‌کند، از ‏‎ میان ساختار خاص مغز ما همچون صافی گذر می‌کند و به سنگ و کوه و شن ‏‎ تبدیل می‌شو‌د.‏ حال کدام ‌یک از این واقعیت‌ها واقعی‌تر است‌؟ خاصیت دیگرکتاب آن است که شاید تلنگر ناچیزی باشد؛ تلنگری ناچیز برای رسیدن به آگاهی‌ای هر چند محدود.»

 

 

اقتباس از 1 پزشک + وبسایت داریوش مهرجویی

 

--------------------

کازانتزاکیس میگوید:” شفاف و آرام به دنیا مینگرم و میگویم: همه آنچه میبینم، می شنوم، می چشم، می بویم ولمس میکنم آفریده ذهن من اند. ذهن فریاد میکشد : فقط من وجود دارم.”

 

 

خب حالا با این نیمچه مختصر توضیح ما

 

کسی در مورد جهان هولوگرافیک نظری نداره؟ :ws37:

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پ.ن:

 

شابک برای خرید:

 

جهان هولوگرافیک

نوشته: مایکل تالبوت

ترجمه: داریوش مهرجویی

نشر کتاب هرمس

۴۴۶ صفحه

۴۹۰۰ تومان

  • Like 7
لینک به دیدگاه

به این شکل قبولش ندارم

به نظرم جهان واقعیت دارد

آنچه اتفاق می افتد در ذهن من است که هلوگرامش را در دنیای بیرون می سازم!

  • Like 4
لینک به دیدگاه
به این شکل قبولش ندارم

به نظرم جهان واقعیت دارد

آنچه اتفاق می افتد در ذهن من است که هلوگرامش را در دنیای بیرون می سازم!

چطوری میتونی ثابت کنی ما واقعی هستیم؟

  • Like 1
لینک به دیدگاه
یکم توضیح بده...چجوری همچین چیزی ممکن میشه؟؟:ws38:

:a030:

 

ماهیت هولوگرافیک بر این مبنا است که کل در هر جزء وجود دارد.پژوهشها نشان میدهد که حتی اگر 98% از اعصاب بصری گربه برداشته شود باز خللی در توانایی دید گربه ایجاد نمیکند. و این نشان میدهد که بینایی نیز مثل یادآوری خاطرات هولوگرافیک است.

دانشمندان مجارستانی به این نتیجه رسیدند که در طول حیات هر فرد عادی چیزی

در حدود 000/000/000/000/000/000/280 تکه اطلاعات ذخیره میکند. این میزان اطلاعات گیجکننده است و توضیح چنین توان وسیعی ساز و کار پیچیدهای میخواهد.

 

 

 

هولوگرامها نیز از قابلیت حیرتانگیزی جهت ذخیرة اطلاعات برخوردارند. با تغییر زاویهای که از برخورد دو موج لیزری روی فیلم عکاسی ایجاد می کنیم میتوان تصاویر بسیاری را روی همان سطح ضبط کرد.

تکه هایی از فیلم هولوگرافیک تصاویر چندگانه، راهی است جهت فهم توانایی ما در به یاد آوردن و فراموش کردن خاطرات.

 

مثلا تجربه ی کسانی که میگن مرگ رو تجربه کردد از این طریق قابل توجیهه:

دکتر کنت رنیک رئیس مجمع مطالعات نزدیک به مرگ آمریکا (1980) میگه: تجربیات نزدیک به مرگ یا تجریبات خود مرگ، چیزی جز تغییر جایگاه آگاهی شخصی از یک سطح هولوگرافیک واقعیت به سطح دیگر نیست.

 

تداعی خاطرات پس از گذشت سالیان دراز نیز از طریق ایدة هولوگرافیک قابل تفهیم است. اگر اشعة لیزر را به دو شی به طور همزمان بتابانیم (مثلاً مبل و ساعت) سپس بگذاریم نوری که از دو شی مذکور باز میگردد با هم تلاقی کنند (یک طرح تداخلی) حاصل آن را روی فیلم ضبط می کنیم. سپس میگذاریم نوری که از دو شی مذکور باز میگردد با هم تلاقی کنند. و حاصل آن – یک طرح تداخلی – را روی فیلم ضبط میکنیم. سپس اگر به مبل راحتی نور بتابانیم، ساعت ظاهر میشود و اگر به ساعت نور لیزر بتابانیم مبل ظاهر میشود . پس اگر مغز ما کارکرد هولوگرافیک داشته باشد، میتوان گفت فرایندی مشابه، مسئول بازیابی برخی خاطرات ماست.

  • Like 2
لینک به دیدگاه

یکی از کشفیات حیرتانگیز فیزیکدانهای کوانتم این بود که اگر شما ماده را به تکههای کوچکتری تقسیم کنید سرانجام به جائی میرسید که آن تکهها – الکترونها، پروتونها – دیگر حاوی ویژگیهای شی مادی نخواهد بود. مثلاً ما میپنداریم که الکترون همچون گوی به دور و بر میچرخد این پندار از حقیقت بسیار دور است. اگر چه الکترونها گاه چنان عمل کردهاند که گویی یک ذرة منسجم است، فیزیکدانها دریافتهاند که الکترون تقریباً واجد هیچ بعدی نیست. و اندازهگیری ابعاد آن محال است کشف دیگر فیزیکدانها این بود که الکترون قادر است هم به صورت ذره و هم به صورت موج نمود کند. وقتی الکترون به صورت موج نمود پیدا میکند چنان اعمالی دارد که از هیچ ذرهای برنمیآید مثلاً اگر به مانعی مثل دو شکاف بربخورد، میتواند همزمان از هر دو شکاف گذر کند. هرگاه الکترونهای موج گونه به هم برخورد کنند بیدرنگ الگوهای متداخل تولید میکنند. عجیب اینکه کوانتمها تنها زمانی به صورت ذره نمود میکنند که ما به آنها مینگریم.

علم کلاسیک همواره وضعیت یک نظام را همچون یک کل، یعنی چیزی که صرفاً حاصل عملکرد اجزایش باشد، مد نظر قرار میداد اما نظریة کوانتومی این نظریة کلاسیک را کاملاً واژگون میکرد و اعلام میداشت که در واقع کل است که رفتار و عملکرد اجزا را سازمان میدهد یعنی هم ذرات زیر اتمی چیزهای مستقل نیستند و جزئی از یک نظام تقسیم ناپذیر اند، و هم اینکه کلیت به اشکال مختلف واقعیت اصیلتر و ازلیتر است.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

عجیبتر اینکه پتانسیل کوانتمی جا و مکانی ندارد. یعنی همة نقاط در فضا با همة نقاط دیگر فضا یکی میشوند و سخن گفتن از چیزی که جدا از چیز دیگر باشد بیمعناست فیزیکدانها این خصلت کوانتوم را لامکانی مینامند.

وقتی قطرة جوهر در بشکة گلیسیرین پخش میشود رو به بینظمی میرود و این بینظمی آشکار واجد یک نظم مستتر است و زمانی این نظم پنهانی آشکار میشود که قطره از نو در خود جمع شده و خود را آشکار میسازد. این مشاهده برای بوهم کافی بود تا به دنیای هولوگرام وارد شود دنیایی که بسیاری از سوالاتش را پاسخگو بود. او متقاعد شد که جهان در عملکردهایش به واقع اصول هولوگرافیک را به کار میبرد و خود، نوعی هولوگرام غول آسای جاری است. بوهم سطح عمیقتر واقعیت را نظم مستتر مینامد و به سطح وجود خود ما به عنوان نظم نا مستتر اشاره میکند. همانطور که یک قطره جوهر گلیسیرین در یک نقطة خاص پدیدار میشود حضور یک الکترون واحد نیز از طریق ابزار علمی مشخص میشود، در واقع یک جنبة تمامیت الکترون پیدا شده. وقتی به نظر میآید که یک الکترون دارد حرکت میکند به این دلیل است که یک رشته از چنین حرکات مداوم ظاهر شدن و غایب شدن در کار است . گفتن اینکه هر قسمت از قطعة فیلم هولوگرافیک مشتمل بر همة اطلاعاتی است که در کل آن وجود دارد،به واقع طرز دیگری است برای بیان این مطلب که اطلاعات برمبنای لامکانی توزیع شده است. بنابراین اگر جهان طبق اصول هولوگرافیک سازمان یافته، جهان نیز میباید دارای مختصات لامکانی باشد.

لینک به دیدگاه

انیشتن در نظریة عام نسبیت خود اعلام نمود که فضا و زمان هستیهای جداگانه نیستند بلکه به کل بزرگتری که او پیوستار فضا – مکان (زمکان) نامید متصل و جزئی از آنند بوهم با یک گام بلندتر میگوید که هر چه در جهان وجود دارد جزئی از یک پیوستار است. برخلاف جدائی ظاهری چیزها، هر چیز گسترة یکپارچة هر چیز دیگر است. یعنی همگی یک چیز هستند، یک چیز یک پارچه ، یک چیز عظیم که دست و پای خود را در همة اشیای پدیدار، به اتمها، به ستارگان، به زمین، به همه جا، دراز کرده است.(ما از رگ گردن به شما نزدیکتریم)

بوهم خاطرنشان میسازد که این تعریف بدان معنا نیست که جهان یک تودة عظیم غولآسای متمایز نشده است چیزها میتوانند بخشی از یک کل تقسیم نشده باشند و کماکان کیفیات یگانه خود را حفظ کنند.

 

 

فرضاً گردابی در یک رودخانه شکل گرفته در نگاه اول گرداب چیزی جداگانه به نظر میرسد که خصوصیات فردی خود را حفظ کرده اما بررسی دقیقتر نشان میدهد که تعیین اینکه کجا گرداب تمام شد و رودخانه آغاز شد، غیرممکن است. بنابراین تفاوت بین چیزها بیمعنا نیست بلکه فقط واقف باشیم که تقسیمکردن جنبههای مختلف هولوگرام به چیزها ، همواره کاری است انتزاعی، یعنی نحوهای است برای برجسته ساختن آن وجوه در ادراک ما از طریق اندیشیدن ما. بوهم میخواهد بگوید که تکه تکه کردن جهان و نادیده گرفتن همبستگی ماهوی همة چیزها اشتباه است.:ws37:

لینک به دیدگاه

در شعر معروف ویلیام بلیک میخوانیم:جهان را در ذرة شن دیدن/و بهشت را در یک گل خودرو/

/بی نهایت را در کف دست خود نگهداشتن//و ابدیت را در یک ساعت .. . /

این ایده که آگاهی و زندگی مجموعههای در خود پوشیدة سر تا سر عالماند یک رویة شگفتانگیز دیگر را نیز نشان میدهد: همانطور که یک بخش کوچکی از یک هولوگرام مشتمل بر تصویر کل آن است، هر بخشی از عالم نیز کل آن را در خود پوشیده دارد. بدین معنا که فرضاً ناخن انگشت ما تمام گذشته جهان و پیامدهای تمام آینده را در خود پوشانده دارد هر سلول بدن ما نه تنها وارث تمام صفحات ژنتیکی نسل قبلی خود است بلکه تمام عالم کیهانی را در خود پوشانده است.دل هر ذره که بشکافی .

اکثر فیزیکدانها نظیر ماهیهایی هستند که از حضور آبی که در آن شنا میکنند بیخبرند و فقط به اشیا کف اقیانوس تمرکز میکنند که جسمیت دارند، یعنی بر ماده.

فهم ایدة کل، در چیزی که خارج از ماست، مثل سیبی در هولوگرام است اما موضوع اینجاست که ما در حال نگاه کردن به هولوگرام نیستیم بلکه خود جزئی از هولوگرامیم.

لینک به دیدگاه

دکتر کن دیچواله dr. ken dychtwald میگوید:

اگر از نزدیک به یک موجود انسانی بنگریم، بیدرنگ در مییابیم که او به واقع یک هولوگرام یگانه و خاص خود است، خودکفا، خودزا و خودشناسا. با این حال اگر قرار بود این موجود زنده را از متن سیارهاش خارج سازیم، بلافاصله در مییابیم که شکل انسانی وی بیشباهت به یک ماندالا یا شعری نمادین نیست، زیرا به لحاظ شکل و طرز رفتارش آکنده از اطلاعاتی قابل فهم در باب امور جسمانی، اجتماعی، روانشناختی و تکاملی است اموری که خود در میان آنها آفریده شده است.

حالا اینجا رو با دقت بخونین، پیش از این شاید تصاویری از آدم کوچک در کف پا یا دست دیده بودید؛

میکروسیستمهای مستعد طب سوزنی و مرد کوچک توی گوش

هنر باستانی طب سوزنی چین استواربر این اندیشه است که هر عضو و استخوان بدن به نقاط خاصی در سطح بدن متصل است. با فعال ساختن این نقاط مستعد طب سوزنی، با سوزن یا هر نوع محرک دیگر می توان بیماری ها و اختلالات بخشهای مختلف بدن را که به این نقاط متصلند تسکین بخشید یا حتی شفا داد. بیش ازهزار نقطه مستعد طب سوزنی وجود دارد که روی خطوط فرضی سطح بدن که نصف النهار نامیده می شود ، سازمان داده شده است.

 

 

درسال 1957 پل نوژیه متخصص طب سوزنی درفرانسه کتابی به نام رساله درباره گوش درمانی (Tneatise of Awriculoth exapy ) منتشر کرد و نشان داد درهر دو لاله گوش نقاطی وجود دارد که اگرآنهارا به هم وصل کنیم نمایی از یک انسان مینیاتوری که نظیر نطفه است ظاهرخواهد شد. نوژیه نمی دانست4000 سال قبل چینی ها انسان کوچک توی گوش را کشف کرده بودند. که البته برای تفنن نبوده و نیست از این میکروسیستم داخل گوش می توان جهت تشخیص دقیق آنچه در بدن جریان است به کار برد. در 75% موارد تشخیص بیماری های مزمن توسط متخصص طب سوزنی تنهابا چکاب گوش قابل تبیین است. گوش می تواند مشکلات مربوط به اعضای داخلی و استخوانها راآشکارکند.

توجیه ممکن برای شکل آدم مینیاتوری گوش تنها باماهیت هولوگرافیک ذهن و بدن قابل توضیح است . درست همانطور که هر بخش یک هولوگرام حاوی تصویر کل است هر بخش از بدن نیز ممکن است حاوی تصویر کل باشد. درکشورهای مختلف محققین درمجموع هجده هولوگرام کوچک مستعد طب سوزنی در بدن ازجمله در دستها، پاها، بازوها، گردن، زبان ، لثه ، کشف کرده اند. این میکروسیستمها به واقع برگردان هولوگرافیک اندامها بزرگند. از طرفی بوهم معتقد بود هراکترون به نحوی حاوی همه جهان کیهانی است و دربدن مانیز هی سرانگشت یا حتی هرسلول بدن حاوی میکروسیستم مستعد طب سوزنی خاصی خود است.

لینک به دیدگاه

سرمشق هولوگرافیک برای ادعاهای باطن گرا و پرسش انگیز کف بینی زمینه ای توجیه پذیر ارائه می دهد. حدود 10 نوع معلولیت ژنتیکی از جمله نشانگان(سندرم) داون از طریق کف دست وانگشتان قابل شناسایی است . برسی خطوط کف دست زنان باردار تعیین می کند که آیا تحت آزمایش آمینوسنتیسیز قرار بگیرند یا خیر .

پیام مهم : از آنجا که ذهن بدن قادر نیست (یا مایل نیست) فرق میان آن دسته از هولوگرامهای عصبی را که مغز برای تجربه واقعیت به کارمی برد و آن دسته را که جهت تخیل کردن درباره واقعیت به کارمی برد از هم تشخیص دهد وهر دو تاثیر بسزایی بر ارگانیسم انسانی می گذارند پس هریک از ما این قابلیت را داریم تا حدی بر سلامتی خود اثر بگذاریم و جسم خود رابه شکلی شگفت آور تحت کنترل درآمدیم ؛ زخمها را شفا بخشیم، تومورها را آب کنیم یا شگفتیهای دیگر بیافرینیم.

البته عواملی که درساخت و پرداخت این هولوگرامهای عصبی دخیل اند بسیارزیاد و پیچیده هستند. این عوامل مشتمل اند بر تصاویری که موضوع مراقبه ما قرار می گیرند، بیم و امیدهای ما ، طرز رفتار پزشکان مان با ما، تعصبات ناخودآگاهان ، اعتقادات فردی و فرهنگی و ایمان ما به معنویات، این عوامل راهبرد یا علاماتی به شمارمی روند و اشاره می کند به هر آنچه که ما باید بر آن وقوف یابیم.

در جهان هولوگرافیک ، جهانی که درآن کوچکترین تغییر در طرز رفتار به مرگ و زندگی می انجامد، جهانی که در آن امورچنان به هم پیچیده و متصل اند که یک رویا قادر است ظهور توضیح ناپذیر یک سوسک طلائی را امکانپذیر کند(تصادف معنادار) و .. باید بدانیم که هرمعلول می یابد علتهای بیشمار داشته باشد وهی اتصال سرآغاز اتصالهای بیشتری است و به قول والت ویتمن، یک شباهت وسیع همه را به یکدیگر گره می زند.

لینک به دیدگاه

الگوی روانشناسی:

 

استانیسلاف گروف میگوید:

در حالی که الگوی سنتی روان درمانی و روانکاوی صرفاً شخصی و زندگینامهای است، پژوهشهای نوین در زمینة هشیاری توانسته ابعاد، سطوح و قلمروهای جدیدی عرضه کند و نشان دهد که روان انسانی اساساً با کل جهان و همة موجودات متناسب و هم سخن است.

فراز و نشیب آگاهی ما را نمیتوان دقیقاً تعریف کرد ولی میتوان آن را همچون واقعیتی ژرف و بنیادی در نظر گرفت که از میانش اندیشهها و عقاید ما شکوفا میشوند. این اندیشهها همچون امواج آب، گردابها و آبفشانهایی هستند که در مسیر جریان رودخانه میبینیم که پارهای نظیر گردابها دوام میآورند و همچنان کم و بیش ثابت و پایدار میمانند حال آنکه پارهای زودگذرند و به همان سرعت که پدیدار شدهاند ناپدید میشوند.

ایدة هولوگرافیک ارتباط و پیوند توضیح ناپذیری را هم که گاه میان آگاهی دو یا چند فرد به وجود میآید روشن میسازد. یکی از معروفترین نمونههای این پیوند در مفهوم ناخودآگاه جمعی روانشناس سوئیسی ، کارل گوستاو یونگ، تجسم یافته است.

یونگ در همان اوان زندگی حرفهای اش به تدریج متقاعد شد که رویاها، آثار هنری، صور خیالی و توهمات بیمارانش اغلب در بردارندة نماد و مفاهیمی بودند که نمی شد آنها را کاملاً به عنوان تراوشات و تولیدات برآمده از پیشینة زندگی آنها توضیح داد. برعکس، این نمادها بیشتر به تصاویر و مضامین اساطیر و ادیان بزرگ جهان شباهت داشتند. بنابراین یونگ به این نتیجه رسید که اساطیر، رویاها، توهمات و ژرف بینیهای دینی همگی از یک منشا سرچشمه میگیرند که همان ضمیر ناخودآگاه جمعی مشترک میان همگان است.

تجربة بخصوصی که یونگ را به این نتیجه رساند در 1906 رخ داد و مربوط به توهمات مرد جوانی بود که از پارانویای دو شخصیتی (اسکیزوفرنی) رنج میبرد. یک روز، یونگ متوجه شد که مرد جوان جلوی پنجره ایستاده به خورشید چشم دوخته و سرش را به شیوهای غریب این سو و آن سو میجنباند وقتی یونگ از او پرسید چه میکند، گفت دارد آلت خورشید را مینگرد. و هر وقت که سرش را از سویی به سوی دیگر میجنباند، باعث میشود که آلت خورشید نیز حرکت کرده، باد بوزد. چند سال بعد از قضا به ترجمة متن ایرانی مربوط به دو هزار سال پیش برخورد که یونگ را متوجه کرد متن حاوی پارهای رسم و رسومات و ادعیة خاص جهت ایجاد تصاویر ذهنی بود و یکی از تصاویر چنین شرح میداد که اگر شرکت کننده در این مراسم به خورشید بنگرد لولهای را میبیند که از آن آویزان است هرگاه لوله را به این سو و آن سو حرکت دهد سبب وزش باد میشود. یونگ به این نتیجه رسید که تصویر ذهنی مرد پارانوئیدی تنها محصول ذهن ناهشیار او نبود. بلکه از سطحی عمیقتر، یعنی به طور کلی، از ناخودگاه جمعی نژاد بشر، جوشیده بود. او معتقد شد که این تصاویر کهن الگو در ژرفای ذهن ناهشیارمان خاطرات دو میلیون سالة انسانهای دیگر است که با خود حمل میکنیم.

به رغم همة ظواهر و نشانه ها، ما موجوداتی هستیم بی حد و مرز یا آنطور که بوهم میگوید: آگاهی بشریت در نهایت عمیقاً یکی است.

 

 

 

 

باتشکر از وبلاگ جام خالی که ما را از زحمت تایپ نجات داد.:ws37:

لینک به دیدگاه
:a030:

 

ماهیت هولوگرافیک بر این مبنا است که کل در هر جزء وجود دارد.پژوهشها نشان میدهد که حتی اگر 98% از اعصاب بصری گربه برداشته شود باز خللی در توانایی دید گربه ایجاد نمیکند. و این نشان میدهد که بینایی نیز مثل یادآوری خاطرات هولوگرافیک است.

دانشمندان مجارستانی به این نتیجه رسیدند که در طول حیات هر فرد عادی چیزی

در حدود 000/000/000/000/000/000/280 تکه اطلاعات ذخیره میکند. این میزان اطلاعات گیجکننده است و توضیح چنین توان وسیعی ساز و کار پیچیدهای میخواهد.

 

 

 

هولوگرامها نیز از قابلیت حیرتانگیزی جهت ذخیرة اطلاعات برخوردارند. با تغییر زاویهای که از برخورد دو موج لیزری روی فیلم عکاسی ایجاد می کنیم میتوان تصاویر بسیاری را روی همان سطح ضبط کرد.

تکه هایی از فیلم هولوگرافیک تصاویر چندگانه، راهی است جهت فهم توانایی ما در به یاد آوردن و فراموش کردن خاطرات.

 

مثلا تجربه ی کسانی که میگن مرگ رو تجربه کردد از این طریق قابل توجیهه:

دکتر کنت رنیک رئیس مجمع مطالعات نزدیک به مرگ آمریکا (1980) میگه: تجربیات نزدیک به مرگ یا تجریبات خود مرگ، چیزی جز تغییر جایگاه آگاهی شخصی از یک سطح هولوگرافیک واقعیت به سطح دیگر نیست.

 

تداعی خاطرات پس از گذشت سالیان دراز نیز از طریق ایدة هولوگرافیک قابل تفهیم است. اگر اشعة لیزر را به دو شی به طور همزمان بتابانیم (مثلاً مبل و ساعت) سپس بگذاریم نوری که از دو شی مذکور باز میگردد با هم تلاقی کنند (یک طرح تداخلی) حاصل آن را روی فیلم ضبط می کنیم. سپس میگذاریم نوری که از دو شی مذکور باز میگردد با هم تلاقی کنند. و حاصل آن – یک طرح تداخلی – را روی فیلم ضبط میکنیم. سپس اگر به مبل راحتی نور بتابانیم، ساعت ظاهر میشود و اگر به ساعت نور لیزر بتابانیم مبل ظاهر میشود . پس اگر مغز ما کارکرد هولوگرافیک داشته باشد، میتوان گفت فرایندی مشابه، مسئول بازیابی برخی خاطرات ماست.

اگه بگم نمی فهمم میگی خنگم؟؟

 

یکم با زبون خودت توضیح بده...چه عناصری این بازتابها رو ممکن میسازن؟؟اصلا از اصل چجوری ممکنه؟؟

  • Like 1
لینک به دیدگاه
اگه بگم نمی فهمم میگی خنگم؟؟

 

یکم با زبون خودت توضیح بده...چه عناصری این بازتابها رو ممکن میسازن؟؟اصلا از اصل چجوری ممکنه؟؟

ببین. تصویر هولوگرام که میدونی چیه؟

"تصویر هولوگرام یه تمثالیه سه بعدی که بوسیله اشعه لیزرساخته شده ."

بعضی از دانشمندان فکر میکنن که که که جهان نیز نوعی هولوگرام است، یعنی یه نوع توهمه.

در این کتاب به شواهد علمی پرداخته می شه که نشون می ده جهان و هرچه توشه همگی فقط تصاویری شبح وار هستند ورای مکان و زمان.

 

هولوگرام مثل همون نوارهای درخشانی است که پشت اجناس دیدی با این توضیح که این تصویر دوبعدیه و اگر با یک منبع نوری دیگه با زوایه مناسب به یک جسم نور بتابانیم تصویری مجازی تشکیل میشه که سه بعدیه و عین همون جسمه با این تفاوت که اگه بخواین دست بهش بزنین دستتون از وسطش عبور میکنه چون عملا جسمی در کار نیست. کتاب کلی آزمایش علمی جهت اثبات تئوریهاش ارائه میده که هرکدوم در نوع خودش جالبه و البته از حوصله اینجا خارجه اما خوندنشون کلی لذت بخشه منم حال ندارم تایپش کنم. :ws37:

معماران اصلی این ایده دیوید و بوهم، فیزیکدان دانشگاه لندن و هوادار اینشتین واز مهمترین فیزیکدان های کوانتوم ودیگری کارل پریبرام، متخصص فیزیولو‍ژی اعصاب از دانشگاه استنفورد.

 

بوهم معتقده که واقعیت ملموس زندگی هر روزه ما در واقع نوعی توهم است درست مانند یک تصویر هولوگرافیک.

 

 

مثل این عکس:

 

 

holo.jpg

  • Like 1
لینک به دیدگاه

اینم اطلاعات تکمیلی از سایت hgheisi

 

هولوگرام

برای تهیه تصویر هولوگرام از یک شی آنرا تحت تابش لیزر قرار می دهند و سپس نور لیزر دومی را به انعکاس نور اول می تابانند و از نقطه ای که این دو نور به هم می رسند عکس می گیرند ، وقتی این فیلم را ظاهر می کنند بیشتر به گردابی بی معنی از خطوط تیره و روشن می ماند اما به محض اینکه از فیلم نور لیزر دیگری عبور می دهند یک تصویر سه بعدی از شیئی درآنسو تشکیل می شود .

سه بعدی بودن این تصاویر تنها خصوصیت قابل توجه آنها نیست ؛ اگر هولوگرام یک گل رز را نصف کنند و نور لیزر به آن بتابانند باز هم تصویر کاملی از گل را در خود دارد و اگر بازهم آن را به دو نیم تقسیم کنند هریک همیشه نسخه ای کوچکتر اما Intact از تصویر گل را در خود دارند . برخلاف تصاویر معمولی هرتکه ای از هولوگرام همه اطلاعات کلی را در خود دارد . این خصوصیت هولوگرام که کل را در هر جزء خود دارد ، راه کاملاً جدیدی را برای درک سازمان و ترتیب برای ما ایجاد می کند . علوم تجربی بخش اعظم تاریخچه خود را در خدمت این bias بوده که بهترین راه درک یک پدیده ، چه یک قورباغه باشد و چه یک اتم ، مطالعه اجزای آن است . اما هولوگرام به ما می آموزد که چیزهایی هم در جهان هستند که از این طریق نمی توان آنها را شناخت . اگر بخواهیم چیزی را که ساختار هولوگرافیک دارد را از این طریق بشناسیم ، تکه ها شامل اجزا نمی شوند بلکه تنها به کل های کوچکتر می رسیم .

این بینش به Bohm راه دیگری برای کشفیات Aspect نشان داد ، ذرات درون اتم ارتباطشان را با هم از دست نمی دهند صرف نظر از فاصله ای که آنها را از هم جدا کرده است و این به اعتقاد بوهم به این دلیل نیست که آنها نوعی سیگنال مرموز را با هم رد و بدل می کنند بلکه به این دلیل است که جدایی آنها از هم یک تصویر است و در سطحی عمیق تر از حقیقت ، این ذرات موجودات مجزا نیستند بلکه در واقع امتدادی از چیزی واحد و بنیادی هستند .

مدل آکواریوم

برای اینکه مردم تصویر بهتری از اندیشه های او داشته باشند بوهم از این مثال بهره می گیرد، آکواریومی با یک ماهی را تصور کنید که نمی توانید مستقیماً آن را ببینید و دانش شما درباره آن و اینکه حاوی چه چیزی است تنها حاصل دو دوربین تلویزیونی است که یکی از جلو و دیگری از کنار آکواریوم به آن نشانه رفته اند وقتی به تصاویر دو دوربین نگاه می کنید ممکن است تصور کنید که ماهی درون تصاویر موجودات مجزایی هستند چرا که دوربین ها زوایای متفاوتی دارند و تصاویر کمی متفاوتند . اما وقتی به تماشا ادامه بدهید عاقبت به این آگاهی می رسید که رابطه واضحی بین آنهاست . وقتی یکی می چرخد دیگری هم چرخش کمی متفاوت ولی مرتبط دارد ، وقتی یکی به جلو رو می کند دیگری به کناره نگاه می کند . اگر از همه این اتفاقات ناآگاه باشی ممکن است فکر کنی که ماهی ها با هم در ارتباطند .

اما یقیناً این اصل قضیه نیست ؛

بوهم می گوید که این دقیقاً همان است که در آزمایشات اسپکت بر ذرات درون اتم می گذرد . او بر این باور است که اتصال بین ذرات درون اتم که بی شک سریع تر از نور است در حقیقت مبین این نکته است که حقیقتی عمیق تر وجود دارد که ما privy نیستم ، بعدی پیچیده تر از بعد ما که شبیه آکواریوم است . او می افزاید ما ذرات درون اتمی را جدا از هم می بینیم چرا که آنچه ما می بینیم تنها بخشی از حقیقت آنهاست . این ذرات ، ذرات جدا از هم نیستند بلکه Facets از یک وحدت عمیق ترند که همانقدر هولوگرافیک است و نادیدنی که آن رز و از آنجا که هرچیزی در حقیقت فیزیکی تشکیل شده است از این eidolons ، کیهان خود یک جلوه است (Projection ) ، یک هولوگرام .

کیهان یک سوپر هولوگرام

علاوه بر طبیعت Phantom گونه اش ، چنین کیهانی خصوصیات شگفت انگیزی تری هم دارد . اگر جدایی ظاهری ذرات درون هسته ای تنها یک تصویر است ، این به این معنی است که در سطح عمیق تری از حقیقت همه چیز در کیهان بی نهایت به هم پیوسته است . الکترون های اتم کربن در مغز انسان وصل است به ذرات درون هسته ای هر Salmon که شنا می کند ، هر قلبی که می تپد و هر ستاره ای که در آسمان shinvers . هر چیزی در هر چیز دیگر نافذ است و اگر چه طبیعت انسانی شاید به دنبال طبقه بندی و Pigeonhole و تقسیمات جزئی هر پدیده ای در کیهان است ، همه اجزای آن به نوعی از ضرورت برخوردار است و همه طبیعت در نهایت یک شبکه بی نظیر است . در جهان هولوگرافیک حتی فضا و زمان هم دیگر مفاهیم بنیادی نیستند . از آنجا که مفاهیمی مثل مکان در جهانی که هیچ چیز واقعاً از چیز دیگر جدا نیست فرو می ریزد ، زمان و فضای سه بعدی را هم مثل ماهی و تلویزیون ها باید به عنوان تصاویری از نظام عمیق تر دید . حقیقت در لایه های عمیق تر خود به نوعی یک سوپرهولوگرام است که در آن گذشته ، حال و آینده همزمان وجود دارند و از این رو با در اختیار داشتن ابزار مناسب شاید روزی بتوان به این سطح سوپرهولوگرافیک رسید و از حقیقت صحنه هایی را از آن بیرون آورد که متعلق به گذشته های خیلی دور است .

این که سوپرهولوگرام دیگر چه چیزی را شامل می شود پرسشی بی انتهاست . سوپرهولوگرام ماتریسی است که باعث خلق هر چیزی در کیهان ما شده است و حداقل همه ذرات زیر هسته ای را شامل می شود که همه حالات تنظیمات ممکن ماده و انرژی از برف تا quasars و از وال های آبی رنگ تا اشعه های گاما را در بر می گیرد . باید آن را مثل یک انباری کیهانی دید که همه وجود را در خود دارد .

اگر چه بوهم بر این باور است(concedes ) که راهی برای دانستن این که چه چیزهای دیگری می تواند در سوپرهولوگرام پنهان باشد نداریم اما venture دارد که بگوید دلیلی هم ندارد که فرض کنیم چه چیز دیگری هم در آن نیست . یا شاید این سطح سوپرهولوگرافیک از حقیقت تنها مرحله ایست که در ورای خود ابدیت خلقت را نهفته است . بوهم تنها محققی نیست که به شواهدی دال بر کیهان هولوگرافیک رسیده است . کارل پریبراه که یک متخصص اعصاب و روان است و در دانشگاه استنفورد بدون ارتباط با این قضیه در زمینه مغز تحقیق می کند نیز متقاعد شده است که حقیقت از طبیعتی هولوگرافیک برخوردار است .

مغز به عنوان یک هولوگرام

پریبرام از آنجا به مدل هولوگرافیک کشیده شده که روی محل ذخیره خاطرات در مغز کار می کرد . تحقیقات مختلف از دهها سال پیش حکایت از آن داشت که خاطرات به یک منطقه مشخص از مغز محدود نمی شوند و در تمام مغز پراکنده اند . در سال 1920 و در تحقیقات کارل لشلی مشخص شد که هر قسمتی از مغز یک موش را که حذف کنند حافظه اش را در خصوص انجام کارهای پیچده ای که قبل از جراحی یاد گرفته نمی توانند از او جدا کنند . تنها یک مشکل وجود داشت و آن اینکه هیچ کس نتوانست به مکانیسمی برای توضیح این طبیعت کل در هر جزء در ذخیره سازی حافظه برسد .

در سال های 1960 پریبرام به تفکر هولوگرافی رسید و متوجه شد به توضیحی رسیده است که دانشمندان دیگر به دنبال آن بوده اند . پریبرام بر این باور است که خاطرات در نورون ها کد نمی شوند ، یا در مجموعه کوچکی از نورون ها بلکه در طرح هایی از پالس های عصبی ذخیره می شوند که تمام مغز را طی می کنند ، به همان شکلی که طرح هایی از نور لیزر سرتاسر یک تکه فیلم هولوگرافیک را طی می کنند . تئوری پریبرام به این سئوال هم که چگونه مغز می تواند این همه اطلاعات را در خود ذخیره کند هم پاسخ می دهد . مغز انسان می تواند حدود 10 میلیارد بیت اطلاعات را در طول زندگی یک انسانی معمولی به خاطر بسپارد که این مقدار معادل 5 برابر دایره المعارف بریتانیکاست و جالب اینکه هولوگرام ها هم علاوه بر قابلیت های دیگر شان ظرفیت غیرقابل تصوری برای ذخیره اطلاعات دارند . تنها با تغییر تابش لیزرها می توان تصاویر متعددی را روی یک ثبت کرد و یک سانتیمتر مکعب فیلم می تواند 10 میلیارد بیت اطلاعات درخود ذخیره کند .

می توانیم اطلاعاتی را که نیاز داریم بلافاصله از انبار عظیم حافظه پیدا کنیم و این قابلیت هم اگر مغز با اصول هولوگرافیک عمل کند مفهوم تر می شود. بی شک یکی از جالب ترین چیزها درباره فرایند فکر انسان این است که هرتکه از اطلاعات گویی به هر تکه دیگری متصل است که این هم خصوصیت دیگری در هولوگرام است . چرا که هر تکه ای از هولوگرام بی نهایت اتصال با هر تکه دیگری دارد که شاید عالی ترین مثال از سیستم ارتباط بینابینی در طبیعت باشد .

لینک به دیدگاه
ببین. تصویر هولوگرام که میدونی چیه؟

"تصویر هولوگرام یه تمثالیه سه بعدی که بوسیله اشعه لیزرساخته شده ."

بعضی از دانشمندان فکر میکنن که که که جهان نیز نوعی هولوگرام است، یعنی یه نوع توهمه.

در این کتاب به شواهد علمی پرداخته می شه که نشون می ده جهان و هرچه توشه همگی فقط تصاویری شبح وار هستند ورای مکان و زمان.

 

هولوگرام مثل همون نوارهای درخشانی است که پشت اجناس دیدی با این توضیح که این تصویر دوبعدیه و اگر با یک منبع نوری دیگه با زوایه مناسب به یک جسم نور بتابانیم تصویری مجازی تشکیل میشه که سه بعدیه و عین همون جسمه با این تفاوت که اگه بخواین دست بهش بزنین دستتون از وسطش عبور میکنه چون عملا جسمی در کار نیست. کتاب کلی آزمایش علمی جهت اثبات تئوریهاش ارائه میده که هرکدوم در نوع خودش جالبه و البته از حوصله اینجا خارجه اما خوندنشون کلی لذت بخشه منم حال ندارم تایپش کنم. :ws37:

معماران اصلی این ایده دیوید و بوهم، فیزیکدان دانشگاه لندن و هوادار اینشتین واز مهمترین فیزیکدان های کوانتوم ودیگری کارل پریبرام، متخصص فیزیولو‍ژی اعصاب از دانشگاه استنفورد.

 

بوهم معتقده که واقعیت ملموس زندگی هر روزه ما در واقع نوعی توهم است درست مانند یک تصویر هولوگرافیک.

 

 

مثل این عکس:

 

 

تمام اینایی رو که گفتی می فهمم متنها نمیتونم این موضوع رو در سطح جهان بسط بدم ....بازم میخونم حالا مرسی

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...