رفتن به مطلب

گریه کردن رضا شاه


viviyan

ارسال های توصیه شده

Reza_Shah_Pahlavi.jpg

 

ایران. سال 1308 خورشیدی.

پسین یکی از روزهای بسیار سرد زمستان، مانند هر روز، در پیشگاه رضاشاه پهلوی داستانهای شاهنامه از سوی «مراد اورنگ» بازگو میشود:

ــ شبی که قرار بود «روشنک» دختر «داریوش سوم» از سپاهان به سرزمین پارس نزد اسکندر برود، اسکندر اصرار داشت که مردم، پیش از حرکت او چراغانی کنند؛ در هالی که مردم اصفهان مانند همه شهرها لباس ماتم بر تن داشتند و عزای ملی اعلام کرده بودند. مردم ایران، کشور و شاه و اینک شاهدخت را نیز از دست میدادند و فردوسی طی یک شعر، این چشم انداز را نمودار کرده...

ــ ــ آن شعر کدامست؟

ــ ببستند آذین به شهر اندرون؛ لبان پر ز خنده، دلان پر ز خون!

رضاشاه بی اختیار شروع به گریستن کرد و ده دقیقه اشک میریخت. تا آن زمان کسی گریه او را ندیده بود.پس از این اتفاق رضا شاه فورا دستور ساختن آرامگاه فردوسی به شیوه معماری هخامنشی را صادر کرد.

 

دکتر باستانی پاریزی: کتاب "شاهنامه آخرش خوش است"

  • Like 10
لینک به دیدگاه

خوب شد به جای این طرف یکی از علما اونجا نبود.

 

وگرنه میگفت قبر این فردوسی را با لودر زیر و رو کنین.

 

همونطور که جدیدا تمامی نقاشی های شاهنامه را از روی دیوارهای مشهد پاک کردند.

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...