رفتن به مطلب

پیغام‌گیر شاعران


spow

ارسال های توصیه شده

پیغام‌گیر شاعران

 

لطفا پس از شنیدن صدای بوق ... و پیام‌های زیر ... پیغام بگذارید:

 

پیغام‌گیر حافظ:

رفته‌ام بیرون من از کاشانه‌ی خود غم مخور!

تا مگر بینم رخ جانانه‌ی خود غم مخور!

بشنوی پاسخ ز حافظ گر که بگذاری پیام

زآن زمان کو باز گردم خانه‌ی خود غم مخور!

 

پیغام‌گیر سعدی:

از آوای دل‌انگیز تو مستم

نباشم خانه و شرمنده هستم

به پیغام تو خواهم گفت پاسخ

فلک گر فرصتی دادی به دستم

 

پیغام‌گیر فردوسی:

نمی‌باشم امروز اندر سرای

که رسم ادب را بیارم به جای

به پیغامت ای دوست گویم جواب

چو فردا بر آید بلند آفتاب

 

پیغام‌گیر خیام:

این چرخ فلک عمر مرا داد به باد

ممنون توام که کرده‌ای از من یاد

رفتم سر کوچه منزل کوزه فروش

آیم چو به خانه پاسخت خواهم داد!

 

پیغام‌گیر منوچهری:

از شرم به رنگ باده باشد رویم

در خانه نباشم که سلامی‌گویم

بگذاری اگر پیام٬ پاسخ دهمت

زان پیش که همچو برف گردد رویم!

 

پیغام‌گیر مولانا:

بهر سماع از خانه‌ام رفتم برون٬ رقصان شوم!

شوری برانگیزم به پا٬ خندان شوم شادان شوم!

برگو به من پیغام خود٬ هم نمره و هم نام خود

فردا تو را پاسخ دهم٬ جان تو را قربان شوم!

 

 

پیغام‌گیر بابا طاهر:

تلیفون کرده‌ای جانم فدایت!

الهی مو به قربون صدایت!

چو از صحرا بیایم نازنینم

فرستم پاسخی از دل برایت!

 

پیغام‌گیر نیما:

چون صداهایی که می‌آید

شباهنگام از جنگل

از شغالی دور

گر شنیدی بوق

بر زبان آر آن سخن‌هایی که خواهی بشنوم

در فضایی عاری از تزویر

ندایت چون انعکاس صبح آزا کوه

پاسخی گیرد ز من از دره‌های یوش

 

پیغام‌گیر شاملو:

بر آبگینه‌ای از جیوه‌ی سکوت

سنگواره‌ای از دستان آدمی

تا آتشی و چرخی که آفرید

تا کلید واژه‌ای از دور شنوا

در آن با من سخن بگو

که با همان جوابی گویمت

آنگاه که توانستن سرودی است

 

پیغام‌گیر سایه:

ای صدا و سخن توست سرآغاز جهان

دل سپردن به پیامت چاره ساز انسان

گر مرا فرصت گفتی و شنودی باشد

به حقیقت با تو همراز شوم

بی نیاز کتمان

 

پیغام گیر فروغ:

نیستم.. نیستم..

اما می آیم.. می آیم ..می آیم

با بوته‌ها که چیده‌ام از بیشه‌های آن سوی دیوار

می آیم.. می آیم ..می آیم

و آستانه پر از عشق می‌شود

و من در آستانه به آنها که پیغام گذاشته‌اند

سلامی دوباره خواهم داد

  • Like 2
لینک به دیدگاه

سهراب سپهری :

 

ساختم قایق را

 

و در اندیشه ی رویای تو من خواهم راند

 

دور خواهم شد از این رویایی

 

که تو را منکر شد

 

دل به دریا دادم تا شاید

 

قایق کهنه من

 

برسد تا کویت

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...