سیندخت 18786 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۹۰ ناکامی آدم هایی شیشه ای بهرام توکلی از آن جمله کارگردانانی است که توانسته در این سالها به کیفیتی ثابت و قابل توجه در فیلمسازی دست پیدا کرده و سیر صعودی را طی کند. او در سه اثر خود نشان داده به خوبی با قواعد سینما آشناست و میداند چگونه از ابزار و امکاناتش کمک بگیرد تا بتواند دنیای درونی آدمها را به تصویر بکشد. او که تجارب موفق پابرهنه در بهشت و پرسه در مه را در کارنامه دارد توانسته در سومین اثرش با اقتباس از متنی قوی و آشنا که نوشته تنسی ویلیامز امریکایی است دوباره به درون شخصیتهایش نفوذ کند و بیننده را با ذهنیات آنها درگیر نماید. /**/کارگردان با کمال مهارت و هوشمندی با داستانی ساده و ایدهای یک خطی، روایتی مرثیهوار از مشکلات و درد نهان انسانهای امروز را ارائه میدهد. رویاهایی که آدمها مدام با آن ها گلاویزند و تبدیل به دردی شده آمیخته از خواستنها و نتوانستنها. به عبارتی این همان دغدغهٔ تغییر در انسان مدرن است برای بهتر شدن. این نوع نگاه به خوبی در سه اثر توکلی یافت میشود. در پابرهنه در بهشت، یحیی در شمایل طلبه ای جوان برای فرار از فضای معمول و مرسوم در حوزه علمیه و یافتن خود به آسایشگاه و قرنطینه بیماران ایدزی میرود و در پرسه در مه، امین برای تغییر و رهایی از بحران روحیاش انگشت خود را قطع میکند و در اینجا بدون من، شاهد مادر و دو فرزندش هستیم که در تلاشاند وضعیت بحرانی و دشوار گذشته را جبران کرده و با آیندهای بهتر وضعیت نابسامان خود را التیام بخشند، از همین رو است که مادر (فاطمه معتمدآریا) از احسان (صابر ابر) می خواهد برای یلدا (نگار جواهریان) خواستگار بیاورد. این بار هم، همانند آثار قبلی کارگردان فیلم با مونولوگهای شخصیت اصلی داستان و از زاویه نگاه اول شخص شروع میشود. کمکم با شخصیتهای فیلمنامه و محیط زندگیشان آشنا شده و به درکی درست از آنها میرسیم. درست در زمانهای که به ندرت شاهد شخصیتپردازی در سینمای ایران هستیم و عمدتاً با کاراکترهایی بیجان روبهرو میشویم. احسان را در انبار لوازم یدکی، مادر را در کارخانه مواد غذایی و یلدا را داخل دستشویی در حین تمیز کردن حیوانات شیشهای میبینیم. پلانهایی ثابت از تختخواب، کتری آب بر روی بخاری، چرخ خیاطی، تختی کهنه بر روی ایوان، کاناپهٔ ساده و تاقچه ای که عکس پدر بر روی آن قرار گرفته و ما هیچ وقت او را در فیلم نمیبینیم. یک بار دیگر توکلی در فضایی سرد و یکدست روایتگر تعلیق و دودلی شخصیتهایش است و گاه با شکست زمان و مونولوگهای احسان بیننده را همراه او راهی سفر ذهن میکند تا بین تخیل و واقعیت مردد بماند. گاهی هم با صدای رعد و برق دلهرهٔ توهمی سرشار از بیسرانجامیها را به دلش میاندازد و به یکباره احساس میکند همهٔ شخصیتهای فیلم در خوابی ابدی فرو رفتهاند. بر خلاف تجربههای قبل این بار داستان و نوع روایت، به مراتب ساده و روانتر است و کارگردان توانسته خانوادهای از طبقه متوسط جامعه را بسیار واقعی و باورپذیر به تصویر بکشد. طوری که بیننده به راحتی با داستان و شخصیتها همراه شده و استیصال مادر، نگرانی احسان و پریشانی یلدا را درک میکند و قطرههای اشکش جاری میشود. آماندای نمایشنامه باغ شیشهای در «اینجا بدون من» مادری است رنجور که برای رسیدن به تعادلی نسبی و شرایطی بهتر سخت کار میکند و علاوه بر شغل دوشیفتهاش در کارخانه، لوازم آرایشی هم میفروشد. اگر چه گذشتهٔ او لبریز از سرخوردگیها است اما تلاش میکند دختر معلولش را سرپا نگه دارد تا روزی سرانجام ازدواج و زندگی خوش او را ببیند. زندگی او سرشار از ظاهرسازی است از خاطرات سر میز غذا بگیرید تا پخش موسیقی قدیمی (تصنیف شب انتظار داریوش رفیعی)، تغییر کاناپه، کفشهای پاشنه بلند یلدا و غلوهای بی حد و اندازه درباره او برای خواستگاری (پارسا پیروزفر) که هنوز نمیداند یلدا را پسندیده یا نه. اما انگار خودش فهمیده اینها نتیجهای ندارد تا آنجا که از احسان سیگار طلبیده و با او از پیشنهادش دربارهٔ خودکشی سخن میگوید. احسان هم از این وضعیت خسته است و از آنجا که سودایش نویسندگی در سینما است، میخواهد سفر کند یا بهتر بگویم از شرایط موجود فرار کند تا هم به علاقهاش برسد و شاهد فشار زندگی بر مادر و خواهرش نباشد. شاید راهی که سالیانی قبل پدرش رفته است. اینجاست که با ورود دوستش رضا به قصه شرایط برای خانواده احسان تغییر میکند و با دیدن سکانسی صمیمی از شام خوردن آنها سر میز منتظریم تا ازدواج یلدا و رضا را جشن بگیریم که یکباره آب سردی وجودمان را به لرزه درمیآورد و میفهمیم رضا نامزد دارد و فضایی غمبار بر فیلم حاکم میشود. » اینجا بدون من» روایتی است ایرانی از نمایشنامه باغ وحش شیشهای که به همراه اتوبوسی به نام هوس از بهترین نوشتههای تنسی ویلیامز به حساب میآیند. ویژگی قابل توجه فیلم اقتباس خوب توکلی و دقت او در انتقال متن از واژه به تصویر است. متأسفانه با وجود منابع عظیم و متون ادبی فاخر فیلمنامههای اقتباسی در سینمای ما انگشت شمارند. اینجا بدون من از آن جهت مهم و قابل احترام است که نویسنده توانسته با رعایت فراز و فرودهای متن اصلی شخصیتها، موقعیتها و دیالوگها را به شکلی ایرانی طراحی کند و با اجتناب از حاشیهرویهای بی مورد قصه را کنترل کند تا یک پلان اضافی هم مخاطب را آزار ندهد. البته شاید آمدن دوباره رضا به خانه احسان برای خواستگاری یلدا، بهبودی حال یلدا و موافقت مادر و احسان با ازدواج یلدا کمی غیرمنطقی به نظر میرسد که با عنایت به فضای کلی فیلم و تخیلات احسان قابل توجیه است. در این بین لحاظ برخی ریزهکاریها در فیلم جالب توجه است مانند تهدیگهای غذا، پاک کردن آرایش یلدا، جمله عزیزجون، غذا درست کردن مادر و سکانس گفتوگوی مادر و یلدا در رختخواب. همچنین تکرار برخی مولفهها که در آثار قبلی کارگردان دیدهایم مانند بوق ممتد تلفن زمانی که احسان تلاش میکند به یلدا غذا بدهد شبیه همان بوق پرسه در مه است، صدای غرش رعد و برقها که در دو اثر قبلی او هم بود، چراغ نفتی که در پابرهنه در بهشت دیدیم و یا پنهای حرکتی نرم برای تغییر لوکیشن. همه اینها اینجا بدون من را به اثری دیدنی و قابل توجه تبدیل کرده است. به قلم مسعود زارعیان 9 لینک به دیدگاه
yasi * m 5032 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۹۰ بازی بازیگرا فوق العاده بود، به نظرم هر کدوم نقش خودشونو به خوبی بازی کردن. صحنه ،فضا همه چیز عالی بود...ولی وقتی از سینما اومدم بیرون اصلا حس نمیکردم فیلم خوبی دیدم، اشکالش رو هم از فیلمنامه اش دیدیم....من نمیدونستم فیلمنامه ش اقتباصه از یه اثر خارجی، اما از اون مجسمه های شیشه ای و داستانی که اولش جذابیت داره ولی آخرش مثل همه ی فیلم های ایرانیه ،معلوم بود یه جای قضیه میلنگه.:164: خلاصه همه چیز خوب بود الا چیز اصلی!!! 5 لینک به دیدگاه
Atre Baroon 19624 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۹۰ ولی یکی از آشناهامون میگفت رفته بودم سینما وسطای فیلم بلند شدم!!! 3 لینک به دیدگاه
yasi * m 5032 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۹۰ ولی یکی از آشناهامون میگفت رفته بودم سینما وسطای فیلم بلند شدم!!! کار واجب پیش اومده حتما براش:w12: 1 لینک به دیدگاه
Atre Baroon 19624 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۹۰ کار واجب پیش اومده حتما براش:w12: نه! گفت خیلی چرت بود! 1 لینک به دیدگاه
pari daryayi 22938 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۹۰ نه! گفت خیلی چرت بود! یه زمانی منم از وسط فیلم دیوانه ای از قفس پرید اومدم بیرون اون موقع ۱۴ سالم بود! هر فیلمی را بهر شخصی ساختند 3 لینک به دیدگاه
Atre Baroon 19624 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۹۰ یه زمانی منم از وسط فیلم دیوانه ای از قفس پرید اومدم بیرون اون موقع ۱۴ سالم بود! هر فیلمی را بهر شخصی ساختند منم رفتم ولی تا آخرش وایستادم هرچند هیچی نفهمیدم ازش! آره، موافقم!!! 1 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۹۰ بازی بازیگرا فوق العاده بود، به نظرم هر کدوم نقش خودشونو به خوبی بازی کردن. صحنه ،فضا همه چیز عالی بود...ولی وقتی از سینما اومدم بیرون اصلا حس نمیکردم فیلم خوبی دیدم، اشکالش رو هم از فیلمنامه اش دیدیم....من نمیدونستم فیلمنامه ش اقتباصه از یه اثر خارجی، اما از اون مجسمه های شیشه ای و داستانی که اولش جذابیت داره ولی آخرش مثل همه ی فیلم های ایرانیه ،معلوم بود یه جای قضیه میلنگه.:164: خلاصه همه چیز خوب بود الا چیز اصلی!!! به نظر من یه جاهایی از فیلم شدیدا می لنگید یه قسمتایی از فیلم نامه رو اصلا درک نمی کردم. اما جاهییش عین حقیقت بود. در هر صورت جای بحث می تونه داشته باشه و البته بازی معتمدآریا که به نظرم بازهم بی نظیر بود. 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده