Fahim 9563 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۰ سعید بیابانکی با نقد عملکرد تلویزیون در برخورد با حوزه ادبیات و شعر گفت: اصلاً تبلیغ کتاب در تلویزیون ممنوع است؛ یعنی یک شاعر نمیتواند تیزر بسازد و کتابش را تبلیغ کند، ولی برای چیپس میتواند این کار را انجام دهد. خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و ادب: در بخش سوم از نشست تحلیلی درباره «رویشهای شعر معاصر» مباحثی درباره شعر انقلاب و ریشههای شکلگیری آن از سالهای منتهی به پیروزی تا دهههای بعد از آن مورد بررسی قرار گرفت. اسماعیل امینی ضمن برشمردن ویژگیهای شعر انقلاب تقسیمبندی دههای را مناسب ندانسته و تاکید کرد بهتر است مبتنی بر اتفاقات ادبی و اجتماعی و یا ظهور یک شاعر تاثیرگذار تقسیم بندی صورت گیرد. حمیدرضا شکارسری با بازخوانی سه جریان شعری که پیش از انقلاب رواج داشته سرنوشت آنها را پس از انقلاب بررسی کرد که به اعتقاد وی تنها جریان شعر متعهد و ملتزم با آن دسته از شاعرانی که انقلاب را از خود می دانستند پس از انقلاب جریان غالب شعری شد. همچنین محمدسعید میرزایی تاکید کرد که تمامی جریانهای شعری شکل گرفته پس از انقلاب را حتی اگر در مضمون هم چندان سنخیتی با اندیشههای انقلاب اسلامی ندارد، میتوان در گفتمان انقلاب جا داد. در ادامه، اسماعیل امینی با رجوع به بحث «تکثر» و چند صدایی که از سوی شکارسری مطرح شده بود، نظرات خود را بیان کرد. امینی: آقای شکارسری! شما فرمودید که روزگار ما روزگار تکثر است، ولی به اعتقاد من همیشه روزگار تکثر بوده است؛ لااقل در کشور ما اینگونه بوده است و از کشورهای دیگر خبر ندارم. شما دوران مولانا را نگاه کنید. از تکثر قیامت بوده است. حالا امروز که ما تکثر را تحمل میکنیم، ولی آن روزگار سر اختلافات تئوریک همدیگر را میکشتند، در انکار همدیگر خونریزیها میشده و اینگونه نبوده که تنها یک تفکر بوده و همه آن را میپذیرفتند. تفکرات مختلف همواره بوده و این جریان تاریخ بوده که آنها را تصفیه کرده و از میان همه کسانی که آن روزها بودند، افراد بزرگی چون مولانا، حافظ و دیگران ماندهاند؛ وگرنه نظرهای مختلف درباره شعر و اندیشهها بوده است. لااقل در سرزمین ما همیشه درباره مسائل فکری و هنری تکثر و جدال و ستیز بر سر آن بوده است و افراد و جریانها به شدت همدیگر را انکار میکردند. شکارسری: منظورم تکثر ادبی است. امینی: تکثر ادبی هم بوده است. شکارسری: آن تکثری که در روزگار ما در زمینه استفاده و نگاه به فرم در ادبیات وجود دارد در گذشته نبوده است. مثلا در زمان مولانا چه تکثری بوده است؟ آیا دعوایی که بین همام و سعدی بوده به عنوان دعوای ادبی میتوان منظور کرد؟! اصلا آن دعواها، دعواهای ادبی نیست. امینی: ولی من معتقدم در آن روزگار تکثر ادبی بوده و روشهای مختلف را آزمایش میکردند، ولی بعدا برخی از آن روشها از بین رفته است. اگر از لحاظ تذکره و تاریخ ادبیات نگاه کنیم، اینگونه بوده که مثلا افرادی معتقد بودند شعر نباید هیچ حرفی بزند و فقط موسیقی باشد، یا افرادی معتقد بودند مبتنی بر صورت کلمات شعر بگویند که حاصل آن شعرهایی بود که نقطههایش همه بالا یا پایین بود یا شعر ریاضی میگفتند. اتفاقا در آن زمانها خیلی شاخهها را آزمایش میکردند. وقتی کتابهای بلاغی یا بدیعی را میخوانیم، میبینیم چقدر شاخههای شعری متنوعی بوده، ولی کم کم از بین رفته و ما چون امروز این یک صدا را میشنویم، فکر میکنیم از ابتدا همین یک صدا بوده است. بیابانکی: یک صدا از بین صداهای مختلف آن روزها غالب شده است. شکارسری: یعنی این صدا وجه غالب شده است. امینی: بعداً وجه غالب شده؛ وگرنه آن روزگار نبوده و همه در این میدان وارد میشدند. مثلا اهلی شیرازی در آخر دیوانش بخشی دارد که پیشنهادهای عجیبی درباره شعر میدهد و یا گونه دیگری از شعر بوده که مثل درخت بوده که از هر طرف میشد آن را بخوانی. شکارسری: کاری که فرمالیستها هم انجام میدهند. امینی: تجربه شیوههای مختلف اتفاقی نیست که فقط در این روزگار اتفاق بیفتد و اتفاقا آنها هم به ذهنشان میرسیده است اصلا کسی که کار ادبی میکن آنقدر خیالش باز است که خودش را محدود نمیکند که چون همه مثنوی و یا غزل میگویند من هم مثل آن را بگویم و چون همه متساوی المصراع شعر گفتهاند من هم مثل آنها بگویم. شکارسری: اینها را قبول دارم، ولی در گذشته ما کارهای تفننی زیاد داشتیم. شعر اطعمه اشربه که شما بهتر از من میشناسید همه تفنن بودهاند و اگر غیر این بود، الان در دیوانهای مختلف آنها را به عنوان یک صدا میدیدیم. ولی وقتی چیزی از بین میرود، یعنی صرفا تفنن بوده است. امینی: اول تفنن بوده، ولی بعدا جدی میشود، مثلا رباعی اول تفنن بوده است. چنانکه همین روزگار خودمان هم برخی کارها که در شعر تجربه میشود، ابتدا تفننی است، ولی بعدها جدی میشود. بعضی از آنها میماند و بعضی از بین میرود، بعضی کارآمد است و برخی نه. شکارسری: وقتی در سنت ما نمیماند و در یک دیوان محدود میشود، دیگر در حکم تکثر نیست. امینی: شما در مجموعه شعرهای نیما نگاه کنید با قافیه آنقدر کارهای مختلف کرده است. مثلا 2 مصراع دور همقافیهاند و 2 مصراع نزدیک با هم همقافیه هستند. یا تعدادی شعر بدون قافیه گفت است. همه اینها را هم از سر تفنن گفته ولی یک شیوه کوتاه و بلند کردن مصراعها از بین آنها ماندگار شده و دیگران بیشتر پسندیدهاند مثلا یک جنس مستضاد گفته که نیم مصراع دارد و مصراعهای کوتاه، نصف مصراع اصلی هستند که آنها هم قافیه مستقل خود را دارند. شکارسری: آیا متکثر شد یا از سر تفنن بود؟ امینی: نیما که در کارش جدی بود، اما از میان همه آنها برخی جدی شد. آغاز تکثر، تفنن است. شکارسری: آن نیم مصراع همان تفنن است و تکثر محسوب نمیشود. منظور از تکثر این است که نیروها روبه روی هم صفآرایی و اعلام حضور کنند. امینی: در روزگار خودش صفآرایی داشته است. شکارسری: نخیر. وجه غالب نبوده چون در حد تفنن بوده است، ولی امروز در وضعیتی هستیم که همه این نحلهها و تفننها محل حکومت است. امینی: برای اینکه هنوز از روزگار خودمان فاصله نگرفتهایم. شاید از این جریان متکثر در 20 سال بعد تنها دوتایش باقی بماند. بیابانکی: آقای شکارسری! در شرایط فعلی خیلی از جریانها و تجربهها همانطور که خودتان هم اشاره کردید تفنن است و الان نمیشود درباره آنها قضاوت کرد. شکارسری: زمان ما متفاوت با گذشته است. تفننهای گذشته اگر به وجه غالب تبدیل نمیشدند، عملا به تفننهای مرده بدل میشدند، ولی امروزه یک تفنن ثبت میشود، آن را کتاب میکنیم. چون محل دفاع تئوریک دارد. امروز با گذشته وضعیت تکثرمان فرق دارد. اصولا وقتی میگوییم چیزی متکثر است که تمام آن عناصر با هم قابلیت مقابله و عرضاندام داشته باشند، ولی وقتی چیزی در قبال چیز دیگری نمیتواند عرض اندام کند دیگر اصولا در جریان تکثر دخالت ندارد. میرزایی: من بحثی را از مطالبی که قبلاً مطرح شد، بیان کنم. خوانشی که آقای شکارسری درباره شعر انقلاب داشت خیلی خوب است و در آن نسبت بین جریانهای شعر پیش و پس از انقلاب و اینکه آن جریانها به کجا رفتند مشخص میشود. ولی از این منظر هم میتوان قضیه را نگاه کرد که انقلاب چند وجه دارد و پدیدهای جاری است. انقلاب ارزشی را نهادینه کرد که مبتنی بر نگرش الهی بود و اسم خداوند را بالا قرار داد و از سوی دیگر مردمی بودن مهم بود که این مردمی بودن در بطن خودش کثرت و همه جریانها را دارد. انقلاب در دهه 60 نیاز داشت که ادبیات جدیدی در آن اختراع و نمادهای جدید در آن تعریف شود و نیاز بود یک نسل جسور بیاید و این ادبیات را در شعر و نقد و تئوری وارد کند. که کتاب «ستیز با خویشتن و جهان» میرشکاک که با تابوها در افتاد نمونهای از آن تجربهها بود. وقتی یک دهه از انقلاب گذشت و به نوعی این هویت شکل گرفت، حالا این حوزه هویتی به شعر و ادبیات انقلاب اسلامی میآید و آن را به این سمت میبرد که ببیند از گذشته خودش چه خوانشی میتواند داشته باشد و حالا با تجربیاتی که کسب کرده و از ضرورتهایی مانند دفاع مقدس که شاعران را به واکنش واداشته و حتی شاعران پیش از انقلاب هم درباره جنگ شعر سرودهاند، فاصله گرفته میتواند بفهمد چه بخشهایی را میتواند تصرف کند و در بطن این گفتمان بگنجد. بعد میبینیم دهه 70 دوباره شعر شروع به تجزیه می کند و تئوریها دوباره زنده میشوند. بعد یک اتفاق دیگر میافتد؛ آن هم این است که جریانهایی که سقوط کرده بودند. حالا که پدیده انقلاب را شناخته و نسبتشان را با آن مشخص کردهاند خودشان را بازسازی و عرضه میکنند. این وضعیت را نمیشود انکار و متوقف کرد و فقط میشود هدایتش کرد. بیابانکی: بحث دیگری که میتوانیم درباره آن به بحث بنشینیم، مساله رسانه و شعر است. شعر امروز دیگر خیلی در رسانه حضور ندارد. رادیو و تلویزیون که رسانه رسمی و ملی است، یک جریان در برخورد با شعر و ادبیات دارد و رسانههای دیگر به ویژه فضای مجازی برخورد و جریانی از سوی دیگر دارد. هنوز در تلویزیون تلقی از شعر، مشاعره است و اینکه چند نفر بنشینند شعری بخوانند که آخر یکی به اول دیگری شبیه باشد. در حالی که مشاعره بیشتر به حافظه ارتباط دارد تا شعر و گاه آقا یا خانمی که شعر میخواند چندان درک درستی از آنچه میخواند هم ندارد. امینی: گاه کارشناسش هم به درستی آن شعر را نمیشناسد. بیابانکی: بعضی وقتها کارشناس هم شعر را اشتباه میخواند. اگر بخواهیم منصفانه برخورد کنیم، وضعیت شعر در رادیو بهتر از تلویزیون است، ولی طیف مخاطبان رادیو قابل مقایسه با تلویزیون نیست. با توجه به اینکه اختصاصیترین دیدار بالاترین مقام مملکت رهبر انقلاب با شاعران است، چرا وضعیت شعر در رسانه ملی اینگونه است. چه کنیم بین مخاطب رسانه و شعر آشتی برقرار کنیم؟ امینی: ابتدا لازم است بگویم کاری که در تلویزیون دارم مسئولیت نیست، بلکه مشورتی است و معمول هم اینگونه بوده که وقتی از هنرمندان مشورت میگیرند، برای این است که به حرفشان گوش نکنند! واقعا اینگونه نیست که هر چه از صدا و سیما پخش میکنند در مشورت با هنرمندان باشد، بلکه آنچه مشورت میکنند عکسش عمل میکنند. دلیل آن هم این است که به هنرمندان اعتماد زیادی ندارند و در همه دستگاههای فرهنگی نیز اینگونه فکر میکنند که کسانی با نگاه سیاسی، هوشمندتر از هنرمندان هستند. مثلاً فرض کنید در حوزه هنری، یوسفعلی میرشکاک میتواند درباره اینکه این شعر یا طنز قابل چاپ است یا نیست اظهار نظر کند، ولی به حرفش گوش نمیکنند، اما اگر یک جوان 25 ساله که از یک حزب سیاسی آمده حرفی بزند، به حرفش گوش میکنند و بیشتر از میرشکاک به او اعتماد دارند؛ چون بازیهای سیاسی را بهتر میشناسد. این مصیبت را متاسفانه همه جا داریم. در موسیقی و کتاب و چیزهای دیگر نیز همینطور است. در شعر این مملکت قابل اعتمادتر از جمع حاضر چه کسی هست که شعر را هم خوب بشناسد؟ یک زمانی کسانی مثل سیدحسن(حسینی) و قیصر(امین پور) بودند. اما درباره موضوع شعر در تلویزیون. تلویزیون به نظر من میان 2 سر طیف گیر افتاده است؛ یک بخش حرفهایی که به شدت تعلیمی، دانشگاهی، حوزوی و جدی است که آنها را بر اساس الزاماتی باید پخش کند، مثلا سخنرانی و مباحث جدی پخش کند. یک بخش دیگر هم بخش تفننی و سرگرمی است. خود آقایان تصورشان این است که آن بخش جدی را به الزام مسئولان بالاتر انجام میدهند، یک جور تکلیف اداری است که ناگزیر هستند، انجام دهند و تازگیها هم به این نتیجه رسیدهاند که این بخش خیلی هم مردمی نیست؛ یعنی با اقبال مردم روبهرو نمیشود و اگر یک تهیهکنندهای می خواهد برنامهای بگیرد، هرچه بیشتر سعی میکند این بخش را کمرنگ کند، اگر بخش شعر و سرودی است این بخش را کوتاه و کوتاهتر کند و تنها در حد ادای تکلیف، وظیفه عبادیش را انجام دهد. یک بخش دیگر هم که تفنن و سرگرمی است و تقریباً تمام حواس تلویزیون به این است و خیال میکند این بخش است که خیلی با اقبال روبهرو میشود و مخاطب پسند است. این میانه دیگر چیزی ندارد؛ یعنی اینکه چیزی باشد از برنامههای شعر و موسیقی که هم ارزش هنری داشته باشد، هم مطابق با سلیقه مردم باشد، اینجور برنامهای ندارد. تلویزیون ما در حال حاضر بین این دو رویکرد گم شده است. بیابانکی: نمیشود نقطه اتصالی بین آنها ایجاد کرد؟ امینی: تلویزیون الان مانند پدری است که یا حرفهای جدی برای بچهاش میزند یا جوک تعریف میکند و حرف عادی نمیزند. بنابراین وقتی شاعر و طنزپرداز و کارشناس شعر دعوت میکند، از او هم استفاده تفننی میکند. الان صبحها در یک برنامه استاد دانشگاهی حضور مییابد که شعر میخواند، ولی از حضور او هم استفاده تفننی میکنند که استاد! شعری درباره گل سرخ بخوان و یا «استاد امروز بارون میآد. سه تا شعر درباره باران بخون»! مسئولان تلویزیون این برخورد تفننی و سرگرمیگونه را دوست دارند و ما را هم که دعوت میکنند، میگویند شعری بخوانید که مردم خوششان بیاید. * مهر: چرا شعرا تن می دهند به این ماجرا؟ امینی: شعرا تن نمیدهند، ولی یک جنس دیگری هم داریم که شبیه شاعرها هستند و یال و کوپال و هیاهویی دارند و به موقعش میتوانند گریه کنند، به موقعش بخندند و نمایش بدهند. اینها خیلی با اقبال روبه رو میشوند و مثل برگ زر میمانند. چندی پیش جوانی پیدا شده بود که شعر دیگران را میخواند و میگفت خودم گفتهام. گریه و زاری هم میکرد و قسم میخورد که برخی از این شعرها در خواب به من الهام شده و یا آقا امام زمان خودشان آنها را به زبانم آورده است! همان فردایش از جاهای مختلف با من تماس گرفتند که این استاد را ما برای برنامههایمان احتیاج داریم. میگفتم این استاد یک دانه شعرش هم مال خودش نیست، ولی فایده نداشت. بعدا آن استاد را سفرهایی فرستادند و الان هم نهادی فرهنگی تحت مسئولیت آن استاد اداره میشود و بساطی دارد برای خودش. آقای بیابانکی هم قبلاً دربارهاش چیزی نوشته بود. هنوز هم هستند دیگرانی که از این روش استفاده میکنند و شباهتهایی هم به مرحوم آغاسی دارند. متاسفانه تلویزیون هم دنبال همین آدمها است و از آنها خوشش میآید؛ چون این جنس تفنن و سرگرمی در آنجا اصل است. مجریهایی که هیاهیو میکنند، با اقبال روبه رو هستند؛ در حالی که این خوب نیست و لااقل باید این برنامهها از برنامههای ادبی جدا شود. مشاعره هم همان جنس تفریحی ـ ادبی است که مثلا در قهوهخانه دور هم جمع شویم، یک چیزی بگوییم و بخندیم. از طنز هم همین انتظار را دارند و این خوب نیست و به ضررمان است. باید میان این دوتا تفکیک قائل شویم. بیابانکی: یک تضادی وجود دارد. آن هم این است که با وجود اینکه بالاترین مقام مملکت ما شاعر و ادیب و به جریانهای شعری حساس هستند و حتی امسال هم گفتند با شعر معترض مشکلی ندارند، ولی نباید به گونهای باشد که دشمن را خوشحال کند، بلکه بیشتر زنگ خطری برای دوستان باشد، اما رسانهای که تحت نظر و امر ایشان اداره میشود، در راستای این نظرات حرکت نمیکند. جایی به نام شواری عالی شعر در رسانه ملی هست که آقای امینی مدتهاست آنجا مسئولیت دارد و ما هم در رکابشان هستیم. ولی این نام پرطمطراق با جمع شاعرانی که آنجا هستند، وظیفهاش این است که بر تولید آثار موسیقایی یعنی شعرهایی که با موسیقی همراه میشود، نظارت کند. کار ما احتمالا همین است! وقتی میخواهند برنامهای درباره شعر و ادبیات بسازند از ما مشورت نمیخواهند. اگر قرار است اتفاقی در حوزه شعر و رسانه بیفتد و رسانه با شعر آشتی کند، این شورا باید تقویت شود، اختیار به آن بدهند و هر کسی از هر جایی هر شعری را قابل پخش از رسانه نداند. افرادی که میخواهند در این زمینه فعالیت کنند هم در مشورت با این شورا انتخاب شوند و افراد یک مرحلهای را بگذرانند و دسترسی به آنتن سیما آنقدر سهل الوصول نباشد که دختر خاله یا پسر خاله تهیهکننده باشیم به ما برنامه زنده بدهند. آن حرفها کجا ( تاکیدات مقام معظم رهبری) و این عملکرد رسانه ملی کجا! میرزایی: اول باید بدانیم شعر امروز از رسانه چه میخواهد. امروز رسانههای ما به طور عام آیینه روشنی از وضعیت شعر نیستند و شرایطش را درست انعکاس نمیدهند. حتی فکر میکنم نقد سینمایی، ادبیات خودش را پیدا کرده، اما ادبیات مشخصی برای گزارش اتفاقات شعری نداریم. نقد ادبی داریم، ولی گزارش از وضعیت ادبیات نداریم. به همین دلیل لازم میدانم ابتدا وضعیت ژورنالیسم را بررسی کنیم. شعر دهه 70 با همه ویژگیهای مثبت و منفی که دارد، سالهای پس از جنگ فرصتی به وجود آورد تا تجربههایی در شعر انجام گیرد. همه تجربههای تئوریک آن روزها روزی ثمر میدهد ولی نسلی باید از این تجربهها استفاده کند و همچنان تاکید دارم که همه اینها به هر حال شعر انقلاب است. امینی: فقط جذب مخاطب برای تلویزیون مهم است و میداند فلان بازیگر را اگر بیاورد، مخاطب دارد، ولی به غلط فکر میکند اگر مثلا اهل ادب و فرهنگ و کسی مانند ساعد باقری و سهیل محمودی را بیاورد، مخاطب از آن استقبال نمیکند. این رسانه حاضر است فلان مجری باشد که دستش را در چشم بیننده بکند و بگوید «با توام» ولی شاعران نباشند. * مهر: و بعد هم یک برنامهای به نام «خنده بازار» بسازد و همینها را مسخره کند. بیابانکی: بله خودش، خودش را مسخره میکند. امینی: چون همه چیز برایش بر اساس همان تفنن است. میرزایی: اول باید ژورنالیسم را بازسازی کنیم تا چیز مکتوبی داشته باشیم، بعد سراغ تلویزیون برویم. امینی: بحث این است که میگویند تو این لباس را بر تنت بپوشان تا تو را بازی دهیم. فردی که شلوغ کند و 10 درصد شاعر باشد و 90 درصد تئاتر بازی کند، کارش میگیرد. میرزایی: دهه 70 وقتی کتاب شعری چاپ میشد، چندین مجله بود که روی آن نقد مینوشت. الان دیگر آن مجلات و صفحات ادبی خوب را در بخش دولتی و غیردولتی نداریم. اگر این انتظار را از رسانه ملی داریم، ابتدا باید از بخش مکتوب داشته باشیم؛ آنگاه از نویسنده سازمان بخواهیم با این منابع برنامه بسازد. امینی: مگر الان دیگر مجله نداریم؟ میرزایی: به اندازه گذشته و نسبت به دهه 70 کمتر داریم. *مهر: این بی انصافی است که رسانههای مکتوب و دیجیتال را که بخش عمدهای از آنها هم خصوصی هستند در قیاسی با رسانه ملی با همه آن امکانات، نیروی انسانی و بودجه قرار دهیم. در بحث تبلیغات میبینیم که رهبر انقلاب چندی پیش با کتابداران در سخنانی صریح رسانه ملی را خطاب قرار میدهند که چطور در آن تبلیغ محصولات بعضاً مضر وجود دارد، ولی تبلیغ کتاب وجود ندارد. بیابانکی: من به شما بگویم که اصلاً تبلیغ کتاب ممنوع است و منع قانونی دارد؛ یعنی یک شاعر نمیتواند تیزر بسازد و کتابش را تبلیغ کند، ولی برای چیپس میتواند. 3 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 شهریور، ۱۳۹۰ مگه تو ایران کتاب خاصی هم چاپ میشه که حالا تبلیغاتش هم بشه؟!!! با نگاه کردن به شبکه های سیما،بهتر میشه از محتویات کتاب هایی که مجوز چاپ میگیرن سر در آورد. 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده