هولدن کالفیلد 19946 ارسال شده در 23 اسفند، 2011 از عشق و باران در پاسخ شان چه خواهی گفت اگر بپرسند آستینت را کدام یک تر کرده است؟... از : کتاب ماه و تنهایی ( ترجمه عباس صفاری ) 9
*lotus* 20275 ارسال شده در 23 اسفند، 2011 میخواهی باور کن که ستاگرا ن کره هایی اتشین نیستند،و خورشید در مدار خود سیر نمیکند و حق باطل است و لی باور نکن که من تو را دوست ندارم.... از کتاب هاملت 7
Atre Baroon 19624 ارسال شده در 23 اسفند، 2011 در آخرین ایستگاه ، تنها جراحتی که داشتم حقیقت بود. من از جمعیت، فریاد، مشت و خون نترسیدم. از ولگردی آواره که در باران نگاهش که معنی مرگ را فراموش کرده بود ترسیدم. چمدون بوی سفر، کفشای خسته ی دمِ در، توی یک قابِ قدیمی، آدمای در به در جسدِ شیشه ای/ مسعود کیمیایی 6
هولدن کالفیلد 19946 ارسال شده در 24 اسفند، 2011 رابطه ِ انسانی عمر مفیدی دارد. متاسفانه داستانهای عاشقانه با ریاکاری و احساسات گرایی چنین باوری ایجاد کردهاند که عشق هرگز نمیمیرد. نه دوست من! عشق هم میمیرد. یک باره احساس میکنی دلت تنگ نمیشود. همیشه هم اسمش هرزگی نیست. گاهی اوقات واقعا همه چیز تمام میشود. تمام میشود. جوری تمام میشود که انگار هرگز نبوده است. مجنون لیلی / سید ابراهیم نبوی 10
O r k i d e 34 ارسال شده در 26 اسفند، 2011 «به گذشته چسبیدن و به آسایش وضع موجود راضی بودن، شما را از دیدن آینده محروم میسازد.» وقتی که شرکت ماشینسازی کره را در سال ۱۹۷۶ خریداری کردم، برای اولین بار از اهمیت بزرگ توسعهی فناوری آگاه شدم. چون توسعهی فناوری میزان موفقیت شرکت را تعیین میکرد. تصمیم گرفتم افرادی را به شرکت «مان» در آلمان بفرستم تا آموزش فنی ببینند. در دوو، از قبل توافقنامهی فنی با شرکت مان داشتیم. بنابراین، ۱۲ مدیر و معاون انتخاب کردم تا آموزش خارج از کشور را طی کنند. این ۱۲ نفر همگی دانشآموختهی رشتههای مهندسی بودند. هر چند مقاومتهایی در این مورد وجود داشت، مخصوصاً از جانب آنهایی که مسئول بخش تولید بودند. آنها احساس میکردند که از دست دادن ۱۲ نفر از پرسنل کلیدی به طور جدی به تولید لطمه میزد. البته اینان صادقانه نگران شرکت بودند. اما من حس میکردم که ضرورت داشت به جای اولویتهای کوتاهمدت به منافع شرکت در درازمدت فکر کنم. حس میکردم که بدون توسعهی فناوری، نمیتوانیم در آینده سکان هدایت کشتی را در اختیار داشته باشیم؛ بنابراین، مخالفان را متقاعد کردم که محرومیتهای کوتاهمدت، در واقع، سرمایهگذاری ما برای رشد درازمدت است. وقتی که ۱۲ مهندس مذکور پس از یک سال از آلمان مراجعت کردند، پرسنل بخش تولید متوجه شدند که حق با من بوده است. آن تکنولوژی که مهندسان در عرض یک سال آموخته بودند، حداقل در ۵ سال بعد، استانداردهای ما را ارتقا داد. از همه مهمتر، باید آیندهنگر بود. مردمی که همیشه به گذشته چسبیدهاند و همواره میگویند که: «قدیما همیشه ما...»، گذشته چشم آنها را کور کرده و نمیتوانند آینده را ببینند. به گذشته چسبیدن و به آسایش وضع موجود راضی بودن، شما را از دیدن آینده محروم میسازد. برگرفته از كتاب: چونگ، كيموو؛ سنگفرش هر خيابان از طلاست: راهي به سوي موفقيت واقعي؛ برگردان داوود نعمتاللهي؛ چاپ ششم؛ تهران: معيار علم 1388. 8
هولدن کالفیلد 19946 ارسال شده در 28 اسفند، 2011 من همیشه گمان میکردم که خاموشی بهترین چیزهاست .گمان میکردم که بهتر است آدم مثل بوتیمار کنار دریا بال و پر خود را بگستراند وتنها بنشیند.ولی حالا دیگر دست خودم نیست چون آنچه نباید بشود شد...حالا میخواهم سرتاسر زندگی خودم را مانند خوشه انگور در دستم بفشارم و عصاره آنرا.نه. شراب آنرا قطره قطره در گلوی خشک سایه ام مثل آب تربت بچکانم ! بوف كور/صادق هدايت 5
هولدن کالفیلد 19946 ارسال شده در 28 اسفند، 2011 چند جمله از كتابي كه خيلي دوستش دارم . "فصل گل های ابریشم تمام می شود، فصل در پیله ی تنهایی ماندن است - فصل حکومت اصوات . پوسیدگی بر هر آنچه پنهان شده دست می یابد و افسوس به جای می ماند ... بار دیگر شهری که دوست می داشتم – نادر ابراهیمی 5
کتایون 15176 ارسال شده در 28 اسفند، 2011 خدایا،جنگ چه چیز نفرت آوری است،این حرف را یک سرباز به شما میزند.حتما مخ کسانی که جنگ را بازیچه ی خود قرار می دهند خراب است حتما خل هستند که چنین جنگی را هیجان انگیز و افتخار آمیز می دانند.جنگ فاجعه ی وحشتناکی است که غیر از گریستن،کار دیگری برایش نمیتوان کرد.برای کسی گریه می کنیم که شاید روزی یک سیگار را از او دریغ داشته ایم و حالا مرده و دیگر برنمی گردد برای کسی گریه می کنیم که روزی تنبیهش کرده بودیم و حالا نابودیش را به چشم خود می بینیم و حتی برای کسی گریه می کنیم که دوستان شما را کشته.......... زندگی،جنگ و دیگر هیچ اوریانا فالاچی 6
کتایون 15176 ارسال شده در 30 اسفند، 2011 به اعتقاد من،اگر ما یک قرن دیگر زندگی کنیم-منظورم زندگی معمولی است نه زندگی های جداگانه و فردی- و هر کدام سالی پونصد پوند در آمد و اتاقی از آن خود داشته باشیم،اگر آزادی و شهامت آن را داشته باشیم که هر چه فکر می کنیم بنویسیم،اگر قدری از اتاق نشیمن عمومی بگریزیم و انسان ها نه فقط در ارتباط با یکدیگر بلکه در ارتباط با واقعیت ببینیم.............زیرا واقعیت این است که کسی وجود ندارد که به او تکیه کنیم و ما تنها هستیم و با دنیای واقعی سر و کار داریم... اتاقی از آن خود ویرجینیا وولف 3
هولدن کالفیلد 19946 ارسال شده در 30 اسفند، 2011 عشق، عشق می آفريند عشق، زندگی می بخشد زندگی، رنج به همراه دارد رنج، دلشوره می آفريند دلشوره، جرأت می بخشد جرأت، اعتماد به همراه دارد اعتماد، اميد می آفريند اميد، زندگی می بخشد زندگی، عشق می آفريند عشق، عشق می آفريند.... ------------------------------------------ چيدن سپده دم -- مارگوت بيكل -- ترجمه احمد شاملو 4
کهربا 18089 ارسال شده در 30 اسفند، 2011 خدا گفت: به دنیایتان می آورم تا عاشق شوید. آزمونتان تنها همین است: عشق. و هر که عاشق تر آمد، نزدیکتر است. پس نزدیکتر آیید، نزدیکتر. عشق، کمند من است. کمندی که شما را پیش من می آورد. کمندم را بگیرید. و لیلی کمند خدا را گرفت. لیلی نام تمام دختران زمین است عرفان نظر آهاری 2
Managerr 1616 ارسال شده در 30 اسفند، 2011 مقدمه کتاب شازده کوچولو :نویسنده:آنتوان اگزوپری تقدیم به لئون ورت: از بچه ها پوزش میخوام که این کتاب را به یکی از آدم بزرگها تقدیم کرده ام. دلیل خوبی برای این کارم دارم:این آدم بزرگها بهترین دوست من درجهان است؛ دلیل دیگری هم دارم:این آدم بزرگ میتواند همه چیز را, حتی کتابهایی را که برای بچه هاست, بفهمد. دلیل سومی هم دارم: این آدم بزرگ ساکن فرانسه است و آنجا از گرسنگی وسرما رنج می برد, ونیاز به دلجویی دارد. اگر این دلیلها باز هم کافی نباشد این کتاب را به او در زمانی که بچه بوده است تقدیم میکنم. آخر همه آدم بزرگها اول بچه بوده اند(ولی کمتر آدم بزرگی این را به یاد می آورد). پس سخن خودرا چنین اصلاح میکنم: تقدیم به لئون ورت هنگامی که پسر بچه بود. 5
Managerr 1616 ارسال شده در 30 اسفند، 2011 در جستجوی زمان از دست رفته ؛ مارسل پروست : " زمان آدم ها را دگرگون می کند، امّا تصویری که از آنها داریم را ثابت نگه می دارد. هیچ چیز دردناک تر ازین تضاد میان دگرگونی آدم ها و ثبات خاطره نیست. زندگی ولگرد اما حافظه ساکن است... هیچ آدم عاقلی پیدا نمی شود که در جوانی اش چیزهایی گفته و زندگی ای کرده باشد که خاطره اش آزارش ندهد و دلش نخواهد آن لحظه ها را هیچ گاه زندگی نمی کرد. جوانهای دیگری هم هستند که پدر یا پدربزرگشان آدم های برجسته ای اند، و الهه هایشان از همان سالهای نخستین به آنها درس اعتلای روحی و نجابت اخلاقی داده اند. چنین کسانی شاید هیچ چیز پنهان کردنی در زندگی شان نداشته باشند، شاید بتوانند همه ی آنچه را که گفته اند یا کرده اند منتشر کنند و امضایشان را هم پایش بگذارند. ... .. اما، آدم های بی مایه ای هستند. عقل و متانت و عمق را در زندگی نمی شود از دیگران گرفت، باید خود آدم کشفش کند. آن هم بعد از گذراندن مراحلی که هیچ کس دیگر نمی تواند به جای آدم بگذراند. همان لحظه هایی که آدم از به یاد آوردنش عذاب می کشد. این صحنه ها آدم را بزرگ می کند. عمق و متانت، نقطه ی دیدی است که آدم از تاثیر تصاویر ناخوشایند در ذهن خود می یابد. حاصل مبارزه با زمان و پیروزی ست ... " 4
Managerr 1616 ارسال شده در 30 اسفند، 2011 عقاید یک دلقک ؛ هاینریش بل: " ...یک چیز حالا برایم مسلم است، کسی که هنر جمع می کند، هنرمند نیست ... یک هنرمند مثل زنی است که کاری جز عشق ورزیدن نمی داند و گول هر نره خر کوچه گردی را می خورد ... . " 4
Managerr 1616 ارسال شده در 30 اسفند، 2011 مکبث؛ شاهکار ویلیام شکسپیر: آنگاه که آرزوهایمان بی آنکه خرسندمان کنند بر آورده می شوند, همه چیز بر باد می رود و دیگر چه چیزی در دست می ماند! قربانی بودن بهتر از بهره یافتن از شادی پر تشویش هلاک قربانی است...! شهریارا! چرا در تنهایی به سر می برید و خود را در کام اندوهبارترین پندارها می افکنید و اندیشه هایی در سر می پرورانید که می بایست با کسانی که آماجشان بودند مرده باشند؟ آنچه بی درمان است باید فراموش شود! گذشته, گذشته است...!!! 4
Managerr 1616 ارسال شده در 30 اسفند، 2011 تسلی بخش های فلسفه؛ اثر آلن دو باتن: سنکا : دوستی ، توطئه ای کوچک است علیه آنچه دیگران معقول می پندارند. 4
Managerr 1616 ارسال شده در 30 اسفند، 2011 کتاب 1984 نوشته جورج اورول ""اگر دیگران دروغی را که حزب تحمیل میکرد می پذیرفتند و اگر تمام اسناد همان دروغ ها رو می گفتند آنگاه دروغ به عرصه تاریخ وارد میشد و حقیقت می گشت!!! "" 4
*lotus* 20275 ارسال شده در 30 اسفند، 2011 مقدمه کتاب شازده کوچولو :نویسنده:آنتوان اگزوپریتقدیم به لئون ورت: از بچه ها پوزش میخوام که این کتاب را به یکی از آدم بزرگها تقدیم کرده ام. دلیل خوبی برای این کارم دارم:این آدم بزرگها بهترین دوست من درجهان است؛ دلیل دیگری هم دارم:این آدم بزرگ میتواند همه چیز را, حتی کتابهایی را که برای بچه هاست, بفهمد. دلیل سومی هم دارم: این آدم بزرگ ساکن فرانسه است و آنجا از گرسنگی وسرما رنج می برد, ونیاز به دلجویی دارد. اگر این دلیلها باز هم کافی نباشد این کتاب را به او در زمانی که بچه بوده است تقدیم میکنم. آخر همه آدم بزرگها اول بچه بوده اند(ولی کمتر آدم بزرگی این را به یاد می آورد). پس سخن خودرا چنین اصلاح میکنم: تقدیم به لئون ورت هنگامی که پسر بچه بود. عاشق این کتابم عاشق این مقدمه مرسی 2
Managerr 1616 ارسال شده در 30 اسفند، 2011 بعضي وقتا خيال ميکني با يه انقلاب،يا يه سلاخي که بهش ميگن انقلاب،قدرت رو کله پا کردي،اما مي بيني دوباره با يه رنگه تازه سر بلند ميکنه!اينجا سياه،اونجا قرمز،يا زرد يا بنفش يا سبز!مردمم يا قبول ميکنن يا خودشون رو بهش عادت ميدن! يک مرد - اوريانا فالاچي 5
Managerr 1616 ارسال شده در 30 اسفند، 2011 در اين چند هفته آخر,مهمترين تمريني را که يک دقلک بايد انجام دهد, يعني تمرين حرکات صورت را انجام نداده بودم . دلقکي که اساسا با حرکات اعضاي صورتش بايد تماشاگر جذب کند,ميبايستي سعي کند دائما عضلات صورتش را تمرين دهد.قبل هميشه پيش از شروع تمرين ,مدتي روبروي اينه مياستادم و در حالي که زبانم را از دهانم خارج ميکردم,خودم را از نزديک نظاره ميکردم تا احساس بيگانگي را از بين ببرم و به خودم نزديکتر شم .بعدها دست از اينکار برداشتم و بدون اينکه از عمل خاصي کمک بگيرم,حدود نيم ساعت در روز به خودم مينگريستم و اين کار انقدر ادامه ميدادم که حضور خودم را نيز از ياد ميبردم:از انجايي که در من تمايلات خودستايي وجود ندارد,بارها چيزي نمانده بود کارم به جنون بکشد . بعدها از انجام اين تمرينها خيلي راحت وجود خودم را فراموش کردم واينه را برميگرداندم و اگر بعدا در طول روز بع شکل تصادفي خودم را در اينه ميديدم,وحشت ميکردم:آن کسي را که در اينه ديدم مردي غريب در حمام و يادستشويي منزل من بود ,کسي که نميدانستم ايا او موجودي جدي است يا مضحک,مردي با بيني دراز , و صورتي بسان ارواح و انوقت بود که از ترس تا انجا که توان داشتم با سرعت پيش ماري ميرفتم تا خودم را در چشمان او نظاره کنم تا ازواقعيت وجود خويش مطمئن شوم عقايد يک دلقک/هاينريش بل 4
ارسال های توصیه شده