کهربا 18089 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 مرداد، ۱۳۹۰ مسافر کناری مدام خودش را رویم می اندازد، دستش را در جیبش می کند و در می آورد، من به شیشه چسبیده ام اما هر قدر جمع تر می شوم او گشادتر می شود. موقع پیاده شدن تمام عضلات بدنم از بس منقبض مانده اند درد می کنند... (تقصیر خودم بود باید جلو می نشستم.) مسافر صندلی پشت زانوهایش را در ستون فقراتم فرو می کند، یادم هست موقع سوار شدن قد چندانی هم نداشت، باید با یک چیزی محکم بکوبم توی سرش، چیزی دم دستم نیست احتمالاً فکر کرده خوشم آمده که حالا دستش را از کنار صندلی به سمت من می آورد... (تقصیر خودم بود باید با اتوبوس می آمدم.) اتوبوس پر است ایستاده ام و دستم روی میله هاست، اتوبوس زیاد هم شلوغ نیست و چشمان او هم نابینا به نظر نمی رسد ولی دستش را درست در 10 سانت از 100 سانت میله ای که من دستم را گذاشته ام می گذارد. با خودم می گویم ”چه تصادفی” و دستم را جابه جا می کنم اما تصادف مدام در طول میله اتفاق می افتد... (تقصیر خودم است باید این دو قدم راه را پیاده می آمدم.) پیاده رو آنقدر ها هم باریک نیست اما دوست دارد از منتها علیه سمت من عبور کند، به اندازه 8 نفر کنارش جا هست ولی با هم برخورد خواهیم کرد. کسی که باید جایش عوض کند، بایستد، جا خالی بدهد، راه بدهد و من هستم... (تقصیر خودم است باید با آژانس می آمدم.) راننده آژانس مدام از آینه نگام می کند و لبخند می زند. سرم را باید تا انتهای مسیر به زاویه 180 درجه به سمت شیشه بگیرم. مدام حرف میزند و از توی آینه منتظر جواب است. خودم را به نشنیدن می زنم. موقع پیاده شدن بس که گردنم را چرخانده ام دیگر صاف نمی شود. چشمانش به نظر سالم می آید اما بقیه پول را که می خواهد بدهد به جای اینکه در دستم بگذارد از آرنجم شروع می کند، البته من باید حواسم می بود و دستم را با دستش تنظیم می کردم. (تقصیر خودم است باید با ماشین شخصی می آمدم.) راننده پشتی تا می بیند خانم هستم دستش را روی بوق می گذارد، راه می دهم. نزدیک شیشه ماشین می ایستد نیشش باز است و دندانهای زردش از لبان سیاهش بیرون زده است. “خانم ماشین لباسشوئی نیست ها”. مسافرهای توی ماشین همه نیششان باز می شود. تا برسم هزار بار هزار تا حرف جدید می شنوم و مدام باید مواظب ماشینهایی که فرمانهایشان را به سمت من می چرخانند باشم. موقع رسیدن خسته هستم، اعصابم به کلی به هم ریخته است. (تقصیر خودم است زن جماعت را چه به بیرون رفتن!!!) 12 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 مرداد، ۱۳۹۰ (تقصیر خودم است زن جماعت را چه به بیرون رفتن!!!) خودت به عنوان یک زن فکر میکنی ریشه این وضعیت اسف بار فرهنگی در ایران امروز کجاست؟ لینک به دیدگاه
anvil 5769 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 مرداد، ۱۳۹۰ تقصیر کیست بعد از مدتها به گمانم یک راننده با شخصیت دیدم و کلمه مادرجان نثار مادرم میکرد ولی یک لحظه مادرم زودتر از من پیاده شد راننده به من متلک انداخت... لینک به دیدگاه
کهربا 18089 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 مرداد، ۱۳۹۰ خودت به عنوان یک زن فکر میکنی ریشه این وضعیت اسف بار فرهنگی در ایران امروز کجاست؟ نمی دونم تمام این اتفاق ها برای من هم افتاده!:icon_pf (34): فکر می کنم به خاطر محدودیت هایی که هست اینطور میشه به خاطر یک سری باور های غلط زن قدیم تو ایران ضعیفه بوده و همیشه پشت یک مرد ( قبل از ازدواج پدر و برادر و بعدش شوهر ) قایم شده بود و عملا تو جامعه نقش خاصی رو نداشته حالا که وارد جامعه شده باید با اکثریت مردهای جامعه که تصورشون نسبت به زن منجمده مبارزه کنه منظورم از حضور تو جامعه فقط شاغل شدن نیست یه خانم امروزی که خونه دار هم هست هنوز نمی تونه با یه اطمینان خاطر و به راحتی بره بیرون تا به یه سری کارای ساده مثل خرید برسه پسر های امروز ما هنوز با واژه زن انگاری غریبن انگار براشون ناشناختست:shame: ولی بدترین چیز برای من به عنوان یک دختر اینه که مرد های متاهل بیشترین و بد ترین آزار رو به دختر ها می رسونن نه پسر های مجرد و من اصلا دلیل این کارشون رو متوجه نمی شم لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 مرداد، ۱۳۹۰ ولی بدترین چیز برای من به عنوان یک دختر اینه که مرد های متاهل بیشترین و بد ترین آزار رو به دختر ها می رسونن نه پسر های مجرد و من اصلا دلیل این کارشون رو متوجه نمی شم جدی؟ بر چه اساسی اینطوری میگی؟ :JC_thinking: لینک به دیدگاه
کهربا 18089 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 مرداد، ۱۳۹۰ جدی؟ بر چه اساسی اینطوری میگی؟ :jc_thinking: قدیم فکر می کردم تصور خودمه حتی خجالت می کشیدم از کسی بپرسم اما یه بار تو جمع دوستان که بودم شاید 10 نفر بیشتر بودیم که همه با نظر یکی از دوستانم که همین حرف منو زد موافق بودن بعد از اون از خیلی ها پرسیدم و شنیدم که مردها بیشتر اذیت می کنن یکی از دوستانم که متاهل هم هست معتقد بود مردها چون بیشتر از پسر ها می دونن حریص ترن و اکثرا هم مردهایی هستن که همسرشون ایده آلشون نیست! لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 مرداد، ۱۳۹۰ قدیم فکر می کردم تصور خودمه حتی خجالت می کشیدم از کسی بپرسم اما یه بار تو جمع دوستان که بودم شاید 10 نفر بیشتر بودیم که همه با نظر یکی از دوستانم که همین حرف منو زد موافق بودنبعد از اون از خیلی ها پرسیدم و شنیدم که مردها بیشتر اذیت می کنن یکی از دوستانم که متاهل هم هست معتقد بود مردها چون بیشتر از پسر ها می دونن حریص ترن و اکثرا هم مردهایی هستن که همسرشون ایده آلشون نیست! البته اسمش را دیگه مرد نمیشه گذاشت.... شاید هم آزار نرهای گله بیشتر از پسران جوان باشد،ولی من برعکس فکر میکردم. :icon_pf (34): لینک به دیدگاه
alimec 23102 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 مرداد، ۱۳۹۰ آره من هی دارم می شنوم متاهل ها بیشتر اذیت می کنن:icon_pf (34): لینک به دیدگاه
کهربا 18089 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 مرداد، ۱۳۹۰ البته اسمش را دیگه مرد نمیشه گذاشت.... شاید هم آزار نرهای گله بیشتر از پسران جوان باشد،ولی من برعکس فکر میکردم. :icon_pf (34): آره خب حیف اسم مرد یه دوستی داشتم با تمام سادگیش بعضی وقتا حرف های خوبی می زد می گفت مرام پسر ها که اگه تیکه می ندازن آدم خندش می گیره اما این نرهای گله تیکه که چه عرض کنم درسته یه چیزی می گن ادم از شرم می خواد آب بشه! لینک به دیدگاه
maryam_bah 1612 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 مرداد، ۱۳۹۰ وای من یاد یه خاطره افتادم :banel_smiley_52: یه بار تو اتوبوس که نشسته بودم,که دیدم موبایل ودست پشت سریم از سمت پنجره به طرفم اومد اولش محل ندادم گفتم کاری به کار من نداره راحت باشه بعدش دیدم نخیر این آقا یه مرگیش شده هااااااااا:JC_thinking:با خودم گفتم حالشو بگیرم بعدش یکدفعه گوشی رو از دستش قاپیدم و پرت کردم سمتش؛گوشیش سر خورد رفت صندلی پشتیشرو داغ آخه اگه بگم که اول اینکه یارو نشست زنگید به خانمش و با کلی ناز و ادا از خانومش خواست که براش غذا رو داغ کنه تا ایشون برسن.اگه طرف متاهله پس دیگه آخه به دختر مردم چیکار داره:JC_thinking:؟ اگرم متاهل نیست؟پس این خانمه کی بود؟:JC_thinking:به هرحال اون روز من یکی بدجور حالشو گرفتم .آخه هرچی منتظر شدم تا پیاده بشه بازم حالشو بگیرم نشد,آخرین نفر اومد پایین از ماشین لینک به دیدگاه
کهربا 18089 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 31 مرداد، ۱۳۹۰ بعدش یکدفعه گوشی رو از دستش قاپیدم و پرت کردم سمتش تو دیگه کی هستی؟! لینک به دیدگاه
alimec 23102 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 مرداد، ۱۳۹۰ تو دیگه کی هستی؟! با اجازه ی مریم خانم: دختر شجاع دیگه لینک به دیدگاه
NYC 20977 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 شهریور، ۱۳۹۰ وای من یاد یه خاطره افتادم :banel_smiley_52:یه بار تو اتوبوس که نشسته بودم,که دیدم موبایل ودست پشت سریم از سمت پنجره به طرفم اومد اولش محل ندادم گفتم کاری به کار من نداره راحت باشه بعدش دیدم نخیر این آقا یه مرگیش شده هااااااااا:JC_thinking:با خودم گفتم حالشو بگیرم بعدش یکدفعه گوشی رو از دستش قاپیدم و پرت کردم سمتش؛گوشیش سر خورد رفت صندلی پشتیشرو داغ آخه اگه بگم که اول اینکه یارو نشست زنگید به خانمش و با کلی ناز و ادا از خانومش خواست که براش غذا رو داغ کنه تا ایشون برسن.اگه طرف متاهله پس دیگه آخه به دختر مردم چیکار داره:JC_thinking:؟ اگرم متاهل نیست؟پس این خانمه کی بود؟:JC_thinking:به هرحال اون روز من یکی بدجور حالشو گرفتم .آخه هرچی منتظر شدم تا پیاده بشه بازم حالشو بگیرم نشد,آخرین نفر اومد پایین از ماشین متاسفانه جامعه پره از این جور آدما. عجب حیوونایی پیدا میشن. حالا یکی از این آشناهای من نظرش اینه که کرم از خود دخترست وگرنه مثلاً فلان اتفاق نمی افتاد. آخه دختره بنده خدا دیگه چیکار کنه آخه. خیر سرش این رفیق من مهندس این مملکتم هست.:icon_pf (34): لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده