"nazanin" 3610 ارسال شده در 10 اسفند، 2012 تو ستاره ای هستی در آسمان دلم که هیچگاه خاموش نمیشوی تو خاطره ای هستی ماندگار در دفتر دلم که فراموش نمیشوی همیشه تو را در میان قلبم میفشارم تا حس کنی تپشهای قلبی را که یک نفس عاشقانه برایت میتپد از وقتی آمدی بی خیال تمام غمهای دنیا شدم و تو چه عاشقانه شاد کردی خانه قلبم را از وقتی آمدی گرم نگه داشتی همیشه آغوشم را ، عطر تنت پیچیده فضای عاشقانه دلم را همیشه پرتو عشق تو در نگاهم میتابد ، همیشه دلم به داشتن تو می بالد، دستانم دستان را میخواهد و اینجاست که گلویم ترانه فریاد عشق تو را میخواند چون همین گونه مرا عاشق خودت کردی ، همینگونه مرا اسیر عشق و محبتهایت کردی از وقتی آمدی ،آمدنت برایم یک حادثه شیرین در زندگی ام بود، نگاهم مال تو هست ، دلم گرفتار تو است ، من تو را دارم و به هیچکس جز تو نمی اندیشم مال من هستی و همین است که من زنده هستم ، در قلبم هستی همین است که همیشه شاد هستم 2
mani24 29665 ارسال شده در 10 اسفند، 2012 تو ستاره ای هستی در آسمان دلم که هیچگاه خاموش نمیشوی تو خاطره ای هستی ماندگار در دفتر دلم که فراموش نمیشوی همیشه تو را در میان قلبم میفشارم تا حس کنی تپشهای قلبی را که یک نفس عاشقانه برایت میتپد از وقتی آمدی بی خیال تمام غمهای دنیا شدم و تو چه عاشقانه شاد کردی خانه قلبم را از وقتی آمدی گرم نگه داشتی همیشه آغوشم را ، عطر تنت پیچیده فضای عاشقانه دلم را همیشه پرتو عشق تو در نگاهم میتابد ، همیشه دلم به داشتن تو می بالد، دستانم دستان را میخواهد و اینجاست که گلویم ترانه فریاد عشق تو را میخواند چون همین گونه مرا عاشق خودت کردی ، همینگونه مرا اسیر عشق و محبتهایت کردی از وقتی آمدی ،آمدنت برایم یک حادثه شیرین در زندگی ام بود، نگاهم مال تو هست ، دلم گرفتار تو است ، من تو را دارم و به هیچکس جز تو نمی اندیشم مال من هستی و همین است که من زنده هستم ، در قلبم هستی همین است که همیشه شاد هستم مثل اندیشه یک برگ به گل مثل پروانه به شمع مثل عابد به عبادت مثل عاشق به زیارت و چه زیباست صدایت و چه زیباست صدایی که مرا می خواند... و چه زیباست نگاهی که به آن سوی افق دوخته ام... و تو را پس از درخشانی آن می نگرم... دوستت میدارم از همین نقطه خاکی تا عرش .... 3
"nazanin" 3610 ارسال شده در 10 اسفند، 2012 شاهزاده نازنین دلم آرزوی دیاری داردکه پروانه هایش از دور زدن ِ شمع ِ دلهای بی آلایش آن ، پروا دارند دلم بیتاب آسمانیست که صیادانش روز و شب بدنبال صید محبت باشند تا دلی را نشانه روند دلم هوایی آکنده از ابر میخواهد تا عاشقانه ببارد وشقایق ها حتی در خواب ِعشق هم سیراب گردند دلم زمینی می خواهد که آهنگ تیشه ی فرهاد ازدفتر خاطرات شیرین گوشش فراموش نشده باشد. دلم خلوتی خواهد تا بازیابی کنم گمشده ام را اگر یخبندان بگذارد!... عزیز تر از جانم من در چشم تو کتاب زندگی را میخوانم و هر بار که مژه های تو به هم می خورد یک صحفه از این زندگی را برای من ورق میزند 3
mani24 29665 ارسال شده در 10 اسفند، 2012 شاهزاده نازنین دلم آرزوی دیاری داردکه پروانه هایش از دور زدن ِ شمع ِ دلهای بی آلایش آن ، پروا دارند دلم بیتاب آسمانیست که صیادانش روز و شب بدنبال صید محبت باشند تا دلی را نشانه روند دلم هوایی آکنده از ابر میخواهد تا عاشقانه ببارد وشقایق ها حتی در خواب ِعشق هم سیراب گردند دلم زمینی می خواهد که آهنگ تیشه ی فرهاد ازدفتر خاطرات شیرین گوشش فراموش نشده باشد. دلم خلوتی خواهد تا بازیابی کنم گمشده ام را اگر یخبندان بگذارد!... عزیز تر از جانم من در چشم تو کتاب زندگی را میخوانم و هر بار که مژه های تو به هم می خورد یک صحفه از این زندگی را برای من ورق میزند دلیل بارش باران نهایت عشق اوج باور و سر حد احساسی آسمانی است .. وقتی نسیم عشق دستهای سپید ابر های عاشق را به دست هم می سپارد به یمن این پیوند پاک وجودشان اشک شوق می ریزد امروز به همراه نسیمی که می آمد بوی پاییز را از دور دستها احساس کردم... پاییز را به خاطر بادهایش و به خاطر برگهایش دوست دارم . پاییز رنگ گذشته ها و خاطرات دور را می دهد. پاییز را به خاطر رنگهایش دوست دارم....بوی پاییز می آید... باز باران بارید ، خیس شد خاطره ها ، مرحبا بر دل ابری هوا ، هر کجا هستی باش ، آسمانت آبی ، و تمام دلت از غصه دنیا خالی 3
"nazanin" 3610 ارسال شده در 10 اسفند، 2012 یاد دارم هر زمان که با دوریت یارای پیکارم نبود چشمها می بستم در خیالم با دو بال خویشتن سوی تو پر میزدم اوج پرواز خیالم بی افق بود مرزهای بسته ی هفت آسمان را می گشود کاش می دانستی چشم من از باز بودن خسته است کاش می دانستی من به چشم بسته از آن آسمانها میگذشتم تا بدان جا رسیدم کز خودم چیزی نبود هرچه هم بود از تو بود در من این حال غریب لحظه لحظه اوج و شدت میگرفت وقت و لحظه معنی خود را نداشت در من امید نگاه عاشقانه اوج میافت اما در خیال خام خود بودم... نمیدانستم دست تقدیر برایم چه نوشت! و از آن روز دگر غصه آن عشق نافرجام در من مانده است و از آن لحظه فقط اشکها یار وفادار منند درک من از عشق این شد که اگرخاطرت با رفتنم آسوده است من میروم 2
mani24 29665 ارسال شده در 10 اسفند، 2012 یاد دارم هر زمان که با دوریت یارای پیکارم نبود چشمها می بستم در خیالم با دو بال خویشتن سوی تو پر میزدم اوج پرواز خیالم بی افق بود مرزهای بسته ی هفت آسمان را می گشود کاش می دانستی چشم من از باز بودن خسته است کاش می دانستی من به چشم بسته از آن آسمانها میگذشتم تا بدان جا رسیدم کز خودم چیزی نبود هرچه هم بود از تو بود در من این حال غریب لحظه لحظه اوج و شدت میگرفت وقت و لحظه معنی خود را نداشت در من امید نگاه عاشقانه اوج میافت اما در خیال خام خود بودم... نمیدانستم دست تقدیر برایم چه نوشت! و از آن روز دگر غصه آن عشق نافرجام در من مانده است و از آن لحظه فقط اشکها یار وفادار منند درک من از عشق این شد که اگرخاطرت با رفتنم آسوده است من میروم میترسم تا آخر توی خیالت از حس تنهایی بمیرم هر قت که بارون میزنه بازم تا بی نهایت تو میرم چه احساسی به خرج بدم که بگم بی تو هیچم که چرا از کوچه راه به شب بارون می پیچم تو پنهونی توی قلبم که تماشات همه رازه غیر دوریت چیزی منو یاده گریه نمیندازه میدونم حالمو دیدی که سرو پا مست دردم اگه دستمو نگیری به کی دیگه دل ببندم هنوزم دلشوره داره بی تو هر خاطره دنیام تورو به قلبم سپردم تا نره از دست نفسهام اینجا که تنها تر منم بند بند تنم با تو مقصد خاموشه چشام یه دریا بارون تا توه خیال تو کمه برام شدی یه پاره از تنم راهی تا بودنت بزار دلو به دریا بزنم دور از تو بی تو سر کنم تا کی غم دقایقو کی جز تو پنهون می کنه از بغض من ای هق هقو دیداره ما با گریه رفت جاده به دنبال چشات این انتظار عذابم برگرد دلم تنگ برات 2
"nazanin" 3610 ارسال شده در 10 اسفند، 2012 یار نازنین گفتند ستاره ها را نمی توان چید... آنان که باور کردند حتی دستی برای چیدن ستاره ها دراز نکردند... اما... اما باور کن... که من به سوی دورترین ستاره ها دست یافتم و با این که دستانم تهی ماند... چشمانم لبریز ستاره شد 2
mani24 29665 ارسال شده در 10 اسفند، 2012 یار نازنین گفتند ستاره ها را نمی توان چید... آنان که باور کردند حتی دستی برای چیدن ستاره ها دراز نکردند... اما... اما باور کن... که من به سوی دورترین ستاره ها دست یافتم و با این که دستانم تهی ماند... چشمانم لبریز ستاره شد دنیای این روزای من هم قد تنپوشم شده اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده تنها مدارا می کنیم دنیا عجب جایی شده هر شب تو رویای خودم به تو فکر میکنم آینده این خونه را با شمع روشن میکنم در حسرت فردای تو تقویمو پر می کنم هر روز این تنهایی رافردا تصور میکنم هم سنگ این روزای من تنها شبم تاریک نیست اینجا بجز دوری تو چیزی به من نزدیک نیست 2
S a d e n a 11333 ارسال شده در 10 اسفند، 2012 دوست میدارم آن وجب خاک که تو هستی.....من که در مراتع سبز افلاک ستاره ای ندارم....این تکرار توست...تو تکثیر دنیای من....من در خفا میان سایه و روح دوستت دارم... . 3
mani24 29665 ارسال شده در 10 اسفند، 2012 دوست میدارم آن وجب خاک که تو هستی.....من که در مراتع سبز افلاک ستاره ای ندارم....این تکرار توست...تو تکثیر دنیای من....من در خفا میان سایه و روح دوستت دارم... . من از تو همین یه عکسو دارم ولی از عکستم توقع دارم مثه خودت پشینه پای حرفام بفهمه من چه قدر این روزا تنهام مگه خودت نگفتی بر میگردم ببین چه قدر واسه تو گریه کردم آخه کجارو دنبالت بگردم من از تو این یه عکسو کادو دارم دیگه چه فرقی داره قهر یا آشتی چه قدر دلم برات تنگ میشه هر روز تو از خودت برام یه عکس گذاشتی دل من که براش فرقی نداره که این توییو عکسای تو دستاش داره با اینا سر میکنه هر روز به عشق اینکه زنده بودی ای کاش تو نمیدونی وقتی که نبودی با نبود تو من چه چوری ساختم 3
"nazanin" 3610 ارسال شده در 10 اسفند، 2012 مجنون نازنین تونگران چه چیزی هستی؟ وقتی تمامی هستی ام را به تو بحشیده ام وقتی عاشقانه به پای تو نشسته ام وقتی با دیگران عهدی نبسته ام!!! یعنی اینکه تنها تورا میپرستم و تا اخرین نفس منتظر تو هستم!!! 3
mani24 29665 ارسال شده در 10 اسفند، 2012 تورا نگران چه چیزی هستی؟ وقتی تمامی هستی ام را به تو بحشیده ام وقتی عاشقانه به پای تو نشسته ام وقتی با دیگران عهدی نبسته ام!!! یعنی اینکه تنها تورا میپرستم و تا اخرین نفس منتظر تو هستم!!! می دونی من آرزومه خوش باشی هر جا که هستی بی تو شبام سوت و کور برگرد و ببین دل من واسه تو چقدر صبوره بیا تو باز با نگاهت نفسی تازه بگیرم سر روشنه هات بزارم بخونم برات میمیرم تو نیستی که ببین دلم چه تنهاست تو شبای محو و تردید یه اسیر میونه غم هاست 3
"nazanin" 3610 ارسال شده در 10 اسفند، 2012 تمام تردید های من دردوستت دارم های تو بی معنا شدند هرگز تصور نمی کردم که روزی اینچنین به دام عشق گرفتار شوم و همچون کبوتری دلبریده از دنیا در بند چشمانت اسیر شوم هر روز که می گذرد قلب کوچکم بیش از دیروز تو را می خواهد آری اکنون دیگر بدون عشق تو خواهم مرد من بیمار عشق توام و تنها طبیب من دستان هستی بخش توست پروانه ی خیالم هر لحظه شمع چشمانت می جوید ولی افسوس که تلاشش بی حاصل است دنیا را نمی خواهم آسمان را نمی خواهم جون تویی دنیای من و آسمان همان چشمان توست و حتی نفس هایت،نفس های من است و اگر روزی دیگر بر نیایند بی شک خواهم مرد 2
mani24 29665 ارسال شده در 10 اسفند، 2012 تمام تردید های من دردوستت دارم های تو بی معنا شدند هرگز تصور نمی کردم که روزی اینچنین به دام عشق گرفتار شوم و همچون کبوتری دلبریده از دنیا در بند چشمانت اسیر شوم هر روز که می گذرد قلب کوچکم بیش از دیروز تو را می خواهد آری اکنون دیگر بدون عشق تو خواهم مرد من بیمار عشق توام و تنها طبیب من دستان هستی بخش توست پروانه ی خیالم هر لحظه شمع چشمانت می جوید ولی افسوس که تلاشش بی حاصل است دنیا را نمی خواهم آسمان را نمی خواهم جون تویی دنیای من و آسمان همان چشمان توست و حتی نفس هایت،نفس های من است و اگر روزی دیگر بر نیایند بی شک خواهم مرد در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست بی هر لحضه مرا بیم فرو ریختن است مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق وسکوت تو جواب همه مسئله هاست 2
"nazanin" 3610 ارسال شده در 10 اسفند، 2012 تـــــــــو... ماه را دوست داری... من... ماه هاست که تو را... 2
mani24 29665 ارسال شده در 10 اسفند، 2012 در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست بی هر لحضه مرا بیم فرو ریختن است مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق وسکوت تو جواب همه مسئله هاست تو شبای غصه و درد ای سفر کرده تو برگرد کسی رو جز تو ندارم کسی که به وقت گریه سر رو شونه هاش بزارم بیا برگرد (بیا برگرد ) بی تو سرده شب و روزم بی تو تنهام بیا برگرد چشم براه تو نشستم می دونی من آرزومه 2
venoos*m 593 ارسال شده در 10 اسفند، 2012 تو شبای غصه و درد ای سفر کرده تو برگرد کسی رو جز تو ندارم کسی که به وقت گریه سر رو شونه هاش بزارم بیا برگرد (بیا برگرد ) بی تو سرده شب و روزم بی تو تنهام بیا برگرد چشم براه تو نشستم می دونی من آرزومه هزار تکّه می شوم هزار کوچه هزار خانه می شوم پای بغض پنجره ها هزار نی لبک هزار عاشقانه می شوم ذهن شمعدانی ها از عطر تو لبریز است من به دنبالت هزار برگ هزار جوانه می شوم تن ِ شب پر از باغ های رؤیائی ست من به دنبالت هزار گل هزار پروانه می شوم مثل تقدیر ِ بی برو برگرد می دانم عاقبت من به دنبالت هزار دیوانه می شوم مانی............. 2
S a d e n a 11333 ارسال شده در 11 اسفند، 2012 هزار تکّه می شوم هزار کوچه هزار خانه می شوم پای بغض پنجره ها هزار نی لبک هزار عاشقانه می شوم ذهن شمعدانی ها از عطر تو لبریز است من به دنبالت هزار برگ هزار جوانه می شوم تن ِ شب پر از باغ های رؤیائی ست من به دنبالت هزار گل هزار پروانه می شوم مثل تقدیر ِ بی برو برگرد می دانم عاقبت من به دنبالت هزار دیوانه می شوم مانی............. يادت بخير بگذار دلم خوش باشد.. به پاییز تنیده دور تن ِ عریان درخت ها.. به صدای قار قار ِ کلاغ ها... من از ادامه راه بعد از تو میترسم من از این همه "تو" میترسم و انگار اینجای ِ قصه که میرسد قلم هم هراسان میشود..میلرزد آذر ماه و یک دنیا اتفاق که می افتد.. یک حادثه ..یک نگاه.. پاییز را دوست دارم ...سیاهی انگار که میرود خودش را بین برف ها گم کند.. و تو میمانی و تو ... دست ِ تو نبود...دست ِ ما نبود.. آنقدر غرق بودیم که موج هارا ندیدیم... گوش ماهی هارا نچیدیم.. ذره ذره فرو رفتیم و نفس بریدیم.. حالا هم هرچه نگاه میکنم توی تقویم زندگی..همه اش دیروز است دیروزهایی که با فردا غریبند... و همه اش تاریک است !آنقدر که هیچکس زمین خوردنت را نمیبیند.. چه میشود کرد وقتی فرو رفته ای؟ وقتی میدانی بن بست به استقبالت نشسته... وقتی پر های پروازت را چیده ای و گذاشته ای بین دفترچه خاطراتت که فرداها..ببینند و بخوانند عمق دلتنگی هایت را... 2
"nazanin" 3610 ارسال شده در 11 اسفند، 2012 آسمان را بنگر، که هنوز، بعد صدها شب و روز مثل آن روز نخست گرم و آبی و پر از مهر، به ما میخندد یا زمینی را که دلش، از سردی شبهای خزان نه شکست و نه نگرفت بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید و در آغاز بهار، دشتی از یاس سپید ،زیر پاهامان ریخت تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست! دل به غم دادن و از یأس سخنها گفتن کار آنهایی نیست که خدا را دارند غم و اندوه، اگر هم روزی، مثل باران بارید یا دل شیشهایات، از لب پنجره عشق، زمین خورد و شکست با نگاهت به خدا، چتر شادی وا کن و بگو با دل خود، که خدا هست، خدا هست او همانی است که در تارترین لحظه شب، راه نورانی امید نشانم میداد او همانی است که هر لحظه دلش میخواهد، همه غرق شادی باشد غصه اگر هست، بگو تا باشد معنی خوشبختی بودن اندوه است این همه غصه و غم، این همه شادی و شور چه بخواهی و چه نه! میوه یک باغند همه را با هم و با عشق بچین ولی از یاد مبر؛ پشت هر کوه بلند، سبزهزاری است پر از یاد خدا و در آن باز کسی میخواند؛ که خدا هست، خدا هست و چرا غصه؟! چرا؟ 1
mani24 29665 ارسال شده در 11 اسفند، 2012 يادت بخيربگذار دلم خوش باشد.. به پاییز تنیده دور تن ِ عریان درخت ها.. به صدای قار قار ِ کلاغ ها... من از ادامه راه بعد از تو میترسم من از این همه "تو" میترسم و انگار اینجای ِ قصه که میرسد قلم هم هراسان میشود..میلرزد آذر ماه و یک دنیا اتفاق که می افتد.. یک حادثه ..یک نگاه.. پاییز را دوست دارم ...سیاهی انگار که میرود خودش را بین برف ها گم کند.. و تو میمانی و تو ... دست ِ تو نبود...دست ِ ما نبود.. آنقدر غرق بودیم که موج هارا ندیدیم... گوش ماهی هارا نچیدیم.. ذره ذره فرو رفتیم و نفس بریدیم.. حالا هم هرچه نگاه میکنم توی تقویم زندگی..همه اش دیروز است دیروزهایی که با فردا غریبند... و همه اش تاریک است !آنقدر که هیچکس زمین خوردنت را نمیبیند.. چه میشود کرد وقتی فرو رفته ای؟ وقتی میدانی بن بست به استقبالت نشسته... وقتی پر های پروازت را چیده ای و گذاشته ای بین دفترچه خاطراتت که فرداها..ببینند و بخوانند عمق دلتنگی هایت را... آن زمان که عاشق می شوی و می دانی که عشقی هست و باور داری کسی که تو را دوست دارد و در آن شبهای سرد و یخبندان با تو می ماند در آن لحظات می فهمی دوست داشتن چقدر زیباست و می دانی که عشقی هست و باور داری کسی که تو را دوست دارد و در آن شبهای سرد و یخبندان با تو می ماند در آن لحظات می فهمی دوست داشتن چقدر زیباست و آن زمان که کسی در فراسوی خیال تو نیست و تو تنهای تنها در جاده های برهوت زندگی قدم می زنی تنها اوست که به تو آرامش خیال می دهد . . 2
ارسال های توصیه شده