"nazanin" 3610 ارسال شده در 3 اسفند، 2012 تو را می خواهم بی سبب می کوشم سادگی را به لباس کهن قافیه ها سوی مسلخ ببرم تا که از آن شعری به بطالت سازم . . . . دستهایم خالیست من دگر میدانم انتظارم عبث است . . . . 2
mani24 29665 ارسال شده در 4 اسفند، 2012 تو را می خواهم بی سبب می کوشم سادگی را به لباس کهن قافیه ها سوی مسلخ ببرم تا که از آن شعری به بطالت سازم . . . . دستهایم خالیست من دگر میدانم انتظارم عبث است . . . . تنهایم که گذاشتی تازه فهمیدم چرا سوم شخص همیشه غایب است… 2
"nazanin" 3610 ارسال شده در 5 اسفند، 2012 تورا می شناسم! تو سالهاست که شاهزاده قصر رویاهای منی! تو سالهاست که مونس شب های تنهایی منی تو سالهاست آرزوی دیرین منی!!!!! و حالا به دیدارم آمدی زمانی که حتی تصورش را هم نمی کردم میخواستم از عشق فاصله بگیرم میخواستم تنهایی را مونس لحظه هایم معرفی کنم میخواستم در کلبه بی کسی هایم مسکن گزینم و از این روزگار انتقام بگیرم... اما تو با رنگ حضورت به همه بی رنگی های زندگی من, رنگی از مهربانی پاشیدی و مرا در برابر تمامی نا کامی ها در آغوش کشیدی.... براستی که تو مرا با عشق آشتی دادی با محبت آشنانمودی و به سرنوشت و آینده ام امیدوارکردی... 2
mani24 29665 ارسال شده در 5 اسفند، 2012 تورا می شناسم! تو سالهاست که شاهزاده قصر رویاهای منی! تو سالهاست که مونس شب های تنهایی منی تو سالهاست آرزوی دیرین منی!!!!! و حالا به دیدارم آمدی زمانی که حتی تصورش را هم نمی کردم میخواستم از عشق فاصله بگیرم میخواستم تنهایی را مونس لحظه هایم معرفی کنم میخواستم در کلبه بی کسی هایم مسکن گزینم و از این روزگار انتقام بگیرم... اما تو با رنگ حضورت به همه بی رنگی های زندگی من, رنگی از مهربانی پاشیدی و مرا در برابر تمامی نا کامی ها در آغوش کشیدی.... براستی که تو مرا با عشق آشتی دادی با محبت آشنانمودی و به سرنوشت و آینده ام امیدوارکردی... یاد تو رفتم اگه رفتی تو زدستم اگه یاد دیگرونی ... من هنوز عاشقت هستم با وجود اینکه گفتی دیگه قهری تا قیامت با تموم سادگی هام گفتم اما به سلامت شاید این خوابه که دیدم هر چه حرف از تو شنیدم قلب ناباور من گفت من به عشقم....نرسیدم! پیش از این نگفته بودی غیر من کسی رو داری توی گریه توی شادی سر رو شونه هاش بذاری تو رو می بخشم و هرگز دیگه یادت نمی افتم برو زیبای عزیزم ... تو گرونی ... من چه مفتم 1
"nazanin" 3610 ارسال شده در 5 اسفند، 2012 من در این لحظات پر از تشویش بغض غریبی در گلو دارم چشمانم به تصرف اشکهایم در آمده بی پناهی دستانم را آزار میدهد تصمیم توآتش به دل و جانم می اندازد اما باز هم درمقابل خواسته تو مهر سکوت برلبانم میزنم اندیشه با هم بودنمان را به تاراج می برم سرتعظیم در مقابل این فراق اجباری فرود میآورم وبه چشمان بی مهر تو لبخند می زنم 2
mani24 29665 ارسال شده در 5 اسفند، 2012 من در این لحظات پر از تشویش بغض غریبی در گلو دارم چشمانم به تصرف اشکهایم در آمده بی پناهی دستانم را آزار میدهد تصمیم توآتش به دل و جانم می اندازد اما باز هم درمقابل خواسته تو مهر سکوت برلبانم میزنم اندیشه با هم بودنمان را به تاراج می برم سرتعظیم در مقابل این فراق اجباری فرود میآورم وبه چشمان بی مهر تو لبخند می زنم مدتـــهاســـت دلـــم شـــروعــی تـــازه میخــــــواهــد تــو بیـــــــا مــــــرا دوبـــــاره آغـــــــاز کـــن… 2
"nazanin" 3610 ارسال شده در 8 اسفند، 2012 نرو! من بي تو ميميرم! اين جمله به ظاهر ساده پژواك تمامي فريادهاي بي صدايي است كه در گلويم به زنجير كشيده شده و من قدرت بيان كردنش را ندارم!!! براستي چشمان اشكبار من لرزش پيانو وار اندام ظريف من قلب به خاك و خون كشيده بينواي من هيچ كدام برايت اهميتي ندارد؟؟؟!!! مجنون من يه لحظه تنها يك لحظه به من كه قرار است بعد ازتو چه بر سرم بيايد بيانديش! اين قدر بي مهر اينقدر بي تفاوت سخن نگو و دم از جدايي نزن تو كه بهتر از هركسي ميداني اين رفتار آمرانه تو مرا ديوانه مي كند.... 2
mani24 29665 ارسال شده در 8 اسفند، 2012 نرو! من بي تو ميميرم! اين جمله به ظاهر ساده پژواك تمامي فريادهاي بي صدايي است كه در گلويم به زنجير كشيده شده و من قدرت بيان كردنش را ندارم!!! براستي چشمان اشكبار من لرزش پيانو وار اندام ظريف من قلب به خاك و خون كشيده بينواي من هيچ كدام برايت اهميتي ندارد؟؟؟!!! مجنون من يه لحظه تنها يك لحظه به من كه قرار است بعد ازتو چه بر سرم بيايد بيانديش! اين قدر بي مهر اينقدر بي تفاوت سخن نگو و دم از جدايي نزن تو كه بهتر از هركسي ميداني اين رفتار آمرانه تو مرا ديوانه مي كند.... دو حرفـــــــــ ــــــ ــــ بیشتر نیســـت ، " تـــو " کلمه ی کـــوتاهی کـــــ ـــ ـه برای گفتنش .. جانم به لبــــــ ـــ ـ رسید و ناتمـــــ ــــ ــام ماند ..* 2
"nazanin" 3610 ارسال شده در 9 اسفند، 2012 دستان سردم گرمای دستان تو را می طلبد چشمان بی فروغم حسرت نگاه تو را به دل دارد پیکره نیمه جانم با هر نفس آغوش تو را کم می آورد و تمامی هستی ام در دیدارت لحظه شماری میکند اما باز هم تو مرا در میان مشغله های روزمر گی ات به فراموشی سپرده ای در برابر سخن های پر تمنای من بی توجه ای!!! کار .... زمان .... درسهایت را بهانه میکنی از یک دیدار عاشقانه سر باز میزنی و مرا در حسرت دیدارت پنهان میداری... 2
mani24 29665 ارسال شده در 9 اسفند، 2012 دستان سردم گرمای دستان تو را می طلبد چشمان بی فروغم حسرت نگاه تو را به دل دارد پیکره نیمه جانم با هر نفس آغوش تو را کم می آورد و تمامی هستی ام در دیدارت لحظه شماری میکند اما باز هم تو مرا در میان مشغله های روزمر گی ات به فراموشی سپرده ای در برابر سخن های پر تمنای من بی توجه ای!!! کار .... زمان .... درسهایت را بهانه میکنی از یک دیدار عاشقانه سر باز میزنی و مرا در حسرت دیدارت پنهان میداری... یار من کنارم باش ... کنارم باش ، اگه حتی خیالی اگه یه حسرتِ بی انتهائی کنارم باش و با من زندگی کن ! اگه دنیا پره از بی وفائی به چشمات دلخوشم توُ قاب نقره تو این روزا که مثل شب سیاهه نمی گـم از دلم ، از بی قراری که حتی گفتنـش هم اشــتبـاهه می خوام معنی رفتن تو وجودم رسـیـدن به شـروع تازه باشـه تجسـم می کنم عشق نفس گیر که هستی ، تا دل ترانه وا شه که هستی و هنوز از بوته ی یاس سراغ عطـر دسـتاتو می گیـرم کـنــار پنـجـره مثــل قـدیـمـا با لجـبازی می آم جاتو می گیرم به غـم هایِ همـه دنیـا می خـنـدیـم من و تو ... هم نفس ... شونه به شونه اگـرچـه دوری ... امـا با خیـالت پر از گـرمی عـشـقـه تـوی خـونه ! کنارم باش ، اگه حتی خیالی اگه یـه حسـرت بی انتهـائی کنارم باش و با من زندگی کن ! شبـیـهِ لحـظـه هـای آشـنائی 2
"nazanin" 3610 ارسال شده در 10 اسفند، 2012 یار من نگو خداحافظ برای همیشه.... حال زمان مناسبی برای جدایی نیست!!! اخر هنوز هم ماهی قرمز قلبم با دیدن تو در برکه وجودم بالا و پایین می پرد نفسم به شماره می افتد دست و پایم بی اراده می لرزند با این حال ستاره های نگاهم می درخشند و نورهای حجب و حیا را به صورتم می پاشند. و قرمزی گونه هایم از همیشه شفاف تر و دل ربا تر می شود! 1
mani24 29665 ارسال شده در 10 اسفند، 2012 یار من نگو خداحافظ برای همیشه.... حال زمان مناسبی برای جدایی نیست!!! اخر هنوز هم ماهی قرمز قلبم با دیدن تو در برکه وجودم بالا و پایین می پرد نفسم به شماره می افتد دست و پایم بی اراده می لرزند با این حال ستاره های نگاهم می درخشند و نورهای حجب و حیا را به صورتم می پاشند. و قرمزی گونه هایم از همیشه شفاف تر و دل ربا تر می شود! درد و غصه مرا خواهد بلعید و دیگر حتی یک روز بدون تو زنده نخواهم ماند اشکهایم دریایی پدید خواهندآورد که من بی وقفه در آن در انتظار رسیدن به تو شنا خواهم کرد و این است دلیل بودن من اندیشیدن به اینکه تو روزی مرا ترک خواهی کرد مرا می ترساند 2
"nazanin" 3610 ارسال شده در 10 اسفند، 2012 دستانم دیگر از من اطاعت نمی کنند....بی وقفه از تو می نویسند.... از عشق کوتاهمان از محبت بینمان و از فراق نابهنگام واجباریمان... دلم برای پیکره سپید کاغذ میسوزد تا کی باید سنگ صبور نازنین تو باشد؟؟؟ تا کی باید سایه قلم مرا بالای سرش حس کند؟ تا کی باید از زخم کهنه قلب من خراش بردارد؟؟؟؟؟ دم بر نیاورد و در نبود تو همرایم کند... دیر یا زود او هم از دست غم وغصه های گاه وبیگاه من به ستوه می آید دیر یا زود قلم من به ورطه نیستی سقوط می کند آن وقت تو بگو عزیز کرده این دل ترک خورده, من با ید چه کار کنم؟ چگونه با این همه اشک و انتظار کنار بیایم؟ 2
mani24 29665 ارسال شده در 10 اسفند، 2012 دستانم دیگر از من اطاعت نمی کنند....بی وقفه از تو می نویسند.... از عشق کوتاهمان از محبت بینمان و از فراق نابهنگام واجباریمان... دلم برای پیکره سپید کاغذ میسوزد تا کی باید سنگ صبور نازنین تو باشد؟؟؟ تا کی باید سایه قلم مرا بالای سرش حس کند؟ تا کی باید از زخم کهنه قلب من خراش بردارد؟؟؟؟؟ دم بر نیاورد و در نبود تو همرایم کند... دیر یا زود او هم از دست غم وغصه های گاه وبیگاه من به ستوه می آید دیر یا زود قلم من به ورطه نیستی سقوط می کند آن وقت تو بگو عزیز کرده این دل ترک خورده, من با ید چه کار کنم؟ چگونه باید با این همه اشک و انتظار کنار بیایم؟ مهربانم، ای خوب یاد قلبت باشد یک نفر هست که اینجا بین آدمهایی که همه سرد و غریبند با تو تک و تنها، به تو می اندیشد و کمی دلش از دوری تو دلگیر است مهربانم ای خوب یاد قلبت باشد، یک نفر هست که چشمش به رهت دوخته ، بر درمانده و شب و روز دعایش این است 2
"nazanin" 3610 ارسال شده در 10 اسفند، 2012 تو ستاره ای هستی در آسمان دلم که هیچگاه خاموش نمیشوی تو خاطره ای هستی ماندگار در دفتر دلم که فراموش نمیشوی همیشه تو را در میان قلبم میفشارم تا حس کنی تپشهای قلبی را که یک نفس عاشقانه برایت میتپد از وقتی آمدی بی خیال تمام غمهای دنیا شدم و تو چه عاشقانه شاد کردی خانه قلبم را از وقتی آمدی گرم نگه داشتی همیشه آغوشم را ، عطر تنت پیچیده فضای عاشقانه دلم را همیشه پرتو عشق تو در نگاهم میتابد ، همیشه دلم به داشتن تو می بالد، دستانم دستان را میخواهد و اینجاست که گلویم ترانه فریاد عشق تو را میخواند چون همین گونه مرا عاشق خودت کردی ، همینگونه مرا اسیر عشق و محبتهایت کردی از وقتی آمدی ،آمدنت برایم یک حادثه شیرین در زندگی ام بود، نگاهم مال تو هست ، دلم گرفتار تو است ، من تو را دارم و به هیچکس جز تو نمی اندیشم مال من هستی و همین است که من زنده هستم 1
mani24 29665 ارسال شده در 10 اسفند، 2012 تو ستاره ای هستی در آسمان دلم که هیچگاه خاموش نمیشوی تو خاطره ای هستی ماندگار در دفتر دلم که فراموش نمیشوی همیشه تو را در میان قلبم میفشارم تا حس کنی تپشهای قلبی را که یک نفس عاشقانه برایت میتپد از وقتی آمدی بی خیال تمام غمهای دنیا شدم و تو چه عاشقانه شاد کردی خانه قلبم را از وقتی آمدی گرم نگه داشتی همیشه آغوشم را ، عطر تنت پیچیده فضای عاشقانه دلم را همیشه پرتو عشق تو در نگاهم میتابد ، همیشه دلم به داشتن تو می بالد، دستانم دستان را میخواهد و اینجاست که گلویم ترانه فریاد عشق تو را میخواند چون همین گونه مرا عاشق خودت کردی ، همینگونه مرا اسیر عشق و محبتهایت کردی از وقتی آمدی ،آمدنت برایم یک حادثه شیرین در زندگی ام بود، نگاهم مال تو هست ، دلم گرفتار تو است ، من تو را دارم و به هیچکس جز تو نمی اندیشم مال من هستی و همین است که من زنده هستم می خواهم كه مرا به حال خود وا مگذاری و مرا همیشه با خود همراه سازی بگذار تا از احساسات شیرینت لبریز شوم بگذار تا به وسعت قلب پرمهرت دست یابم زلالی عشقت را از من مگیر، انشای چشمت را برایم بخوان تا با شنیدن آن سرشار از شادی شوم دریچه ی نگاهت را به روی من مبند مگذار تا نگاههای محبت آمیزت انتها یابد بگذار تا با دلی سیر به تماشایت نشینم و از عمق نگاهت سیراب شوم ای رویای دیرینه ی من بگذار روییدن نرگس را در نگاهت ببینم بگذار باران عشقت بر من ببارد تا من در زیر این باران زیبا خود را سیراب نمایم بگذار تا برگهای خسته ی پاییزان به رقص عاشقی در بیایند تو را قسم به مقدسات عالم که بگذار کویر دلت به دریا راهی یابد بگذار برایت همچون زلیخای یوسف باشم بگذار تا جاودانگی عشق را در خود ببینم بگذارتا صدف دریای دل من باشی كه مروارید درونش برایم درخشش عشق زیبای تو را داشته باشد می خواهم در كنار تو به اوج ابرها برسم ای ستارگان آسمان همه بدانید و راز مرا همیشه با خود همراه سازید که من او را چگونه دوست دارم 2
"nazanin" 3610 ارسال شده در 10 اسفند، 2012 مجنون نازنین قسم خورده بودم هرگز خود را فراموش مکنم عهد بسته بودم که تنها خود را به خاطر خود دوست داشته باشم چشمان خویش را در برابر هیچ چشم دیگری نگشایم وتنها با خود اندیشه کنم اما تو آمدی وسوگند مرا شکستی چشمانم را در برابر چشمانت گشودم عهد خویش را فراموش کردم وخود را به خاطر تو فراموش کردم باخود اندیشیدم فقط برای تو نمیدانی با من چه کردی سراسر وجودم را از من گرفتی دیگر توانی برایم نمانده جز تنها عشق ابدی تو آمدی وبا آمدنت برای همیشه شکستم صدایم زدی وهمراه صدایت درخود محوشدم باورم باورتو بود وبودنم بودن تو دوستت دارم 1
mani24 29665 ارسال شده در 10 اسفند، 2012 مجنون نازنین قسم خورده بودم هرگز خود را فراموش مکنم عهد بسته بودم که تنها خود را به خاطر خود دوست داشته باشم چشمان خویش را در برابر هیچ چشم دیگری نگشایم وتنها با خود اندیشه کنم اما تو آمدی وسوگند مرا شکستی چشمانم را در برابر چشمانت گشودم عهد خویش را فراموش کردم وخود را به خاطر تو فراموش کردم باخود اندیشیدم فقط برای تو نمیدانی با من چه کردی سراسر وجودم را از من گرفتی دیگر توانی برایم نمانده جز تنها عشق ابدی تو آمدی وبا آمدنت برای همیشه شکستم صدایم زدی وهمراه صدایت درخود محوشدم باورم باورتو بود وبودنم بودن تو دوستت دارم مجنون شدم و ز دوریت نالیدم گفتی که شکوفه کن به فصل پاییز گل دادم و با ترنّمت روییدم گفتی که بیا و از وفایت بگذر از لهجه ی بی وفاییت رنجیدم گفتم که بهانه ات برایم کافیست معنای لطیف عشق را فهمیدم 2
"nazanin" 3610 ارسال شده در 10 اسفند، 2012 مجنون نازنینم عادت نکرده ام هنوز ... خیال می کنم روزی باز می گردی آرام از پشت سر می آیی، مرا که به انتهای خیابان خیره شده ام دوباره به نام کوچک صدا می زنی و عمر تنهایی ام به پایان می رسد... 1
mani24 29665 ارسال شده در 10 اسفند، 2012 مجنون نازنینم عادت نکرده ام هنوز ... خیال می کنم روزی باز می گردی آرام از پشت سر می آیی، مرا که به انتهای خیابان خیره شده ام دوباره به نام کوچک صدا می زنی و عمر تنهایی ام به پایان می رسد... داشت ابتدا ، ندارد انتها عشق ما چو بحر بی کرانه است کم شود جوانه های هر درخت سالهای سال اگر که عمر کرد ای عجب که نخل آرزوی من پیر شد ولی پراز جوانه است هر ره دراز را نهایتی ست دانم این قدر ولی بگو به من از چه رو به هیچ جا نمی رسد آه من که روز و شب روانه است پای عشق اگر که در میان نبود هیچ ارزشی نداشت زندگی پس بگو که زنده باد عشق بی دعا اگر چه جاودانه است
ارسال های توصیه شده