رفتن به مطلب

همه چیز در مورد امپراتور کوروش بزرگ


ارسال های توصیه شده

. تسخير گندار و سِند توسط داريوش

داريوش بزرگ در تعقيب برنامۀ تشکيل دولت واحد جهاني در سال ۵۱۲ پ م متوجه شرق شد و گندار و سِند را ضميمۀ شاهنشاهي کرد . اين بخش از هندوستان که پاکستان فعلي را تشکيل مي دهد، ميراث بر يکي از شکوهمندترين تمدن هاي هند باستان بود، و هنر و فرهنگ در آن ناحيه به مرحلۀ پيشرفته ئي رسيده بود، و بنادر جنوبي سند از مهم ترين مراکز تجارت ميان شرق و غرب به شمار مي آمد. با تسخير گَندار و سند مرزهاي شاهنشاه ي ايران در شرق به پهناورترين حد خود رسيد، و در غرب همۀ دنياي متمدن شناخته شده را دربر گرفت.

در دهۀ آخر سدۀ ششم پ م ايران حاکم واحد و بلامنازع کل جهان متمدن خارج از چين و هند بود و بر سراسر درياهاي شرق و غرب تسلط داشت ، و سراسر جهان متمدن ۔ به جز چين و هند ۔ در درون قلمرو بزرگترين و انسان سازترين شاهنشاهي تاريخ قرار داشت.

خوش باشید.

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 48
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

داريوش آرزومند آن بود که يک حکومت واحد جهاني تشکيل دهد و کل جهان آ ن روز را تحت فرمان و زيرِ نظرِ خويش درآورد تا اقوام و جماعات انساني با آرامش و آسايش درکنار يکديگر به زندگي برادرانه و تهي از درگيريها و جنگها و کشتارها و ناامني ها ادامه بدهند و براي آباداني جهان بکوشند . اين رسالتي بود که زرتشت چندين سده پيش از کوروش و داريوش به ايرانيان تعليم داده بود . داريوش در تعقيب اين هدف انساني در سال ۵۱۴ پ م با گذشتن از تنگۀ ميان اناتولي و اروپاي شرقي به اروپا لشکر کشيد. پلي که عبور لشکر بزرگ داريوش را امکان پذير ساخت توسط يونانيانِ جزاير ايژه به رهبري امير جزيرۀ ساموس ساخته بودند. اين پل مجموعۀ عظيمي از قايق هاي به هم چسپيده بود که رويشان الوار چيده بودند و روي الوارها شن ريزي شده بود و به شکل يک خيابان پهناورِ دراز درآمده بود که دوسوي تنگه را به هم وصل مي کرد. شمار يونانيان مزدور در سپاه داريوش در اين لشکرکشي کمتر از شمار پارسيان نبود . يونانيان لشکر پياده نظام را تشکيل مي دادند. هرودوت مي نويسد که شهرهاي يوناني داطلبانه اطاعت از داريوش را پذيرفتند و مردانشان به عنوان پياده نظام به سپاه داريوش پيوستند . راهنمايان داريوش نيز سران جزاير يوناني بودند؛ سران خردمندي که به صلاح مي دانستند که شرق اروپا ضميمۀ ايران شود تا درهاي پيشرفت بر روي مردم يونان گشوده گردد . نخستين کساني که داريوش را به لشکرکشي به يونان تشويق کرده بودند يونانيهائي بودند که پيشترها به عنوان مزدور در مصر مي زيستند، ازجملۀ اينها دموکدس کروتوني و سيلوسون ساموسي سهم عمده داشتند . هردوي اينها سربازان مزدور در مصر بودند و پس از آنکه علوم مصري در اثر اصلاحات کمبوجيه از انحصار معبد بيرون آمده بود نزد پزشکان مصري آموزش ديده بودند، سپس همراه داريوش به ايران رفتند و به دربار ايران نزديک شدند، و اوضاع يونانِ اروپايي را براي داريوش تشريح کرده او را تشويق کردند که يونان را ضميمۀ ايران کند . اينها مردان خردمندي بودند که صلاح قوم خودشان را در آن ديده بودند که با پيوستن به شاهنشاهي ايران درهاي آرامش و پيشرفت بر رويشان گشوده شود.

بخش اعظم شبه جزيرۀ بالکان (تراکيه، مقدونيه، اسپارت، چند شهر يونان به جز آتن)، به اضافه بخش جنوبي سرزمينهائي که اکنون کشور اوکراين را تشکيل مي دهد به اطاعت درآمدند. الحاق اين سرزمينها به ايران بدون هي چگونه جنگ و خون ريزي صورت گرفت. هدف داريوش از الحاق سرزمينهاي شمال غرب درياي سياه آن بود که به معادن ناحيۀ اورال که در يونان شهرت فراوان داشت دست يابد و از آنها در جهت درآمد بيشتر به منظور تأمين هزينه هاي بيشتر براي پيشبرد برنامۀ صلح جهاني استفاده کند . هدف ديگر او آن بود که به جنگلهاي ماوراي دانوب دست يابد؛ زيرا مي توانست از چوب اين جنگلها در صنعت کشتي سازي در درياي مديترانه به هدف تقويت نيروي دريايي ايران در اروپا استفاده کند . به نظر مي رسد که دربارۀ اين هردو مورد آگاهان يوناني به داريوش مشورتهاي شايسته داده بودند و او را به لشکرکشي به آن نواحي تشويق کرده بودند . موضوع ديگري را نيز مي توان در انگيزۀ داريوش به لشکرکشي به اين مناطق بسيار دور از مراکز تمدني يافت : در توصيفي که هرودوت از سنتها و آداب و رسوم قبايلي که در ناحيۀ شمال غرب درياي سياه ساکن بودند به دست مي دهد (و هرودوت آنها را اسکيت مي نامد) گفته شده که آنها آداب و رسومي وحشيانه داشتند، و در مراسمي کساني را زنده زنده به هوا پرتاب مي کردند تا بر روي نيزه ئي که در زمين فروکرده بودند فرونشينند . اينها کارهاي وحشيانه بود، و داريوش که خود را سرپرست تمدن جهاني مي دانست احساس مي کرد که وظيفه دارد چنين اقوامي را هرچه بيشتر از مرزهاي جهان متمدن دور سازد . يک گزارش هرودوت نشان مي دهد که داريوش پيش بيني کرده بود که شايد مجبور شود اين قوم را به طرف شرق در سوا حل درياي سياه تا نواحي قفقاز دنبال کند . اين موضوع را از اين نکته مي توان دريافت که بنا به نوشتۀ هرودوت، داريوش پس ازعبور از دانوب گروهي از يوناني ها را در کنار دانوب گماشت و به آنها گفت که اگر او تا ۶۰ روز برنگشت پل را تخريب کرده به يونان برگردند . يعني با حسابي که او کرده بوده، اگر قرار بود که اسکيتها را در جنوب اوکراينِ کنوني به طرف شرق تعقيب کند هيچ گاه به غرب برنمي گشت بلکه از راه قفقاز و آذربايجان به ايران مي رفت؛ و اگر قرار بود که آنها را تا زمينهاي دوردستي به سوي شمال تعقيب کند بيش از دوماه وقت او را نمي گرفت. ولي تعقيب اسکيتها به طرف شمال بود و او تا رود ولگا پيش رفت و وقتي اطمينان يافت که اين قومِ وحشي به حد کافي از مراکز تمدني دور شد ه اند دست از تعقيب کشيده به اروپاي شرقي برگشته راه بازگشت به ايران را در پيش گرفت. برگشتِ او به دانوب درست در همان زماني بود که براي يونانيهاي نگهبان پل تعيين کرده بود.

تا سال ۵۱۳ پ م سراسر يونان تبعيت از ايران را پذيرفته بود، شهرياران شهرهاي يونان را شاهنشاه در مقامشان تثبيت کرده بود، و شهريار ليديه که در اين زمان ارتَه فرنە برادرِ داريوش بود بر آنها نظارت داشت . فرمانده کل نيروهاي ايران در غرب اناتولي و جزاير يوناني نيز مگَه بازو (عموزادۀ داريوش ) بود . مگَه بازو براي آنکه پيوند يونانيان با ايران را بيشتر کند دختر يکي از نيرومندان يونان را به زني گرفت.

در بازگشت داريوش به ايران شماري از سران و بخردان يونان به عنوان خدمت گذار به سپاه او پيوستند و به ايران رفتند . تاريخ نگاران يوناني از اينها با عنوان «اندرزگرِ شاه» ياد کرده اند و لاف زنانه نوشته اند که اينها بزرگاني بودند که اجازه يافتند در مهماني شاه حضور يابند. از دختران بزرگان يونان که به عنوان هداياي گرانبها به کارگزاران بلندپايۀ پارسي تقديم شدند نيز در نوشته هاي يونانيان تحت عنوان همسران اين بلندپايگان ياد شده است . بزرگان يوناني را داريوش با خود برده بود تا راه و رسم همزيستي انساني را به آنان بياموزد و به يونان برگردانَد، و هرکدام که شايستۀ خدمت گزاري به بشريت است را به کار بگمارد.

داريوش وقتي بها يران برگشت به ناخداي کشتيهاي شاهي در درياي پارس که يک يوناني به نام اسکلولاکس بود دستور داد تا سفر درياييِ دور دنيا را از بندر جنوبي سند شروع کند درکنار عدن از تنگۀ ميان يمن و حبشه بگذرد، وارد درياي سرخ شود، ترعه ئي که به دستور او در مصر حفر شده را در نورديده وارد درياي مديترانه شده ازآنجا به اروپا برود، سپس به ايران برگردد . اسکولاکس چنين کرد، و در پايان سفرش کتابي دربارۀ اين سفرِ دور و دراز به زبان يوناني نگاشت . اين کتاب که معلومات بسياري را دربارۀ جهانِ شرقي گرد آورده بود يونانيان را با سرزمينهاي دوردست آشنا مي کرد و تاريخ ايران را براي آنها بازگو مي شد . تا کنون يک يوناني ديگر به نام هِکاتی مِليتي پس از بازگشت از ايران کتابي با عنوان «سفر دور دنيا» نگاشته بود تا مردم يونان را با تمدن و فرهنگ ايراني آشنا ساز د. فرزانگان جهان مشتاق شناختن ايران و فرهنگ انسان سازش بودند، و آن همه بزرگواري که از کوروش و کمبوجيه و داريوش ظهور يافته بود مردم کشورهاي زيرِسلطه را شيفتۀ شکوه ايران کرده بود . همۀ بخردان جهان مي خواستند بدانند که ايرانيان چگونه مردمي اند که اين همه ستايش از خويشتن را در جهان برانگيخته اند! همه مي خواستند بدانند که چگونه مي شود همچون ايرانيان شد ! آنچه که فرزانگان يوناني از اين زمان به بعد نوشتند، و براي ما تاريخ ايران را بيان مي کند، تلاشي در همين جهت بود . يونانيان ذهنهاي مستعد و تمد ن پذير داشتند. با بازشدنِ دروازه هاي جهان متمدنِ ميان رودان و مصر ايران بر روي يونانيها دروازه هاي نويني از دانش بر رويشان گشوده شد و آنها را به تلاش براي رسيدن به چنان مرحله ئي از تمدن و فرهنگ تشويق کرد که ايران و مصر و ميان رودان رسيده بودند . يونان در زمان داريوش بزرگ چهاراسپه وارد مرحلۀ نوين تمدن خويش گشت، بسياري از ميراث علمي مصر، به ويژه رياضيات و طب را يونانياني که روزگاري مزدوران فرعون بودند از مصر به کشورشان بردند و به زبان خودشان تدوين کرده شناسنامه اش را به نام خودشان ثبت کردند . آنچه «تمدن شکوهمند يونان» ناميده مي شود از اين زمان به بعد شکل گرفت.

لینک به دیدگاه

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

استقرار سلطنت داريوش به سادگي صورت نگرفت . او بي درنگ با سلسله شورشهاي گسترده ئي مواجه شد که رقيبانش از قبايل مختلفِ ايراني و غير ايراني برپا کردند . اين شورشها پي آمدِ طبيعي جابه جاييِ سلطنت از يک خاندان به خاندان ديگر بود که توسط داريوش صورت گرفته بود . بسياري از سپهدارانِ قدرت خواهِ ايراني در کشور به فکر افتادند که اکنون که کوروش و فرزندانش در جهان نيستند براي دست يابي به تاج و تختِ آنها به پا خيزند و جانشين آنها شوند . شورشهاي ضد داريوش را نمي توان مخالفت با شخص داريوش تعبير کرد، بلکه تلاشهائي بود که سپهدارانِ رقيب داريوش براي دست يابي به اورنگ شاهنشاهي به راه افکندند . لذا بازخواني اين شورشها را نبايد در ارتباط با کودتاي داريوش تفسير کرد، بلکه بايد آنها را به عنوان پيامد نابودشدنِ کمبوجيه و برديا و خلأ موقتي قدرت سياسي مورد بررسي قرار داد . به عبارت ديگر، اين شورشها نه نشانۀ نارضايتي مردمِ کشور از وضع موجود، بلکه تلاش سپهدارانِ نيرومند براي به چنگ آوردن تخت و تاج شاهنشاهي ايران بود. ولي آن گونه که از گزارش داريوش برمي آيد، هيچ کدام از اين اقتدارگرايان نتوانستند موقعيتي که داريوش و هخامنشيان داشتند را کسب کنند، و از چندان حمايتي در کشور برخوردار نشدند، و به آساني نابود گشتند . گزارش سرکوب شورشهاي داخلي در کتيبۀ بغستان چنين آمده است:

در خوزستان مردي به نام «آترينە» به پا خاسته براي خودش تشکيل سلطنت داد . در بابل مردي به نام «نيدين تابِل» مدعي شد که پسر نَبوخَدنصَّر است و مردم را پيرامون خويش گرد آورده خويشتن را شاه بابل خواند. آترينە را لشکر اعزامي داريوش به آساني شکست داده اسير کرد و به نزد داريوش برد که در بابل بود. براي مواجهه با شورش بابل داريوش شخصا لشکر کشيد و مدعي سلطنت بابل را طي سه دور نبرد شکست داده دستگير و معدوم کرد. به دنبال سرکوب شورشِ آترينە و نيدين تابِل، مدعيان سلطنت در پارس، خوزستان [براي بار دوم]، ماد، ارمنستان، پارت، هيرکانِيه، مرو، سيستان، بابل [براي بار دوم] به پا خاستند و هرکدام براي خودش تشکيل سلطنت داد . در مصر نيز شهريار پارسي که توسط کمبوجيه نشانده شده بود خودش را شاه مصر ناميد . داريوش پس از نابودسازي نيدين تابِل به خوزستان لشکر فرستاد، ولي پيش از آنکه لشکرش به خوزستان برسد مدعي پادشاهي خوزستان به دست هواداران داريوش که از خودِ خوزيها بودند کشته گرديد ، و خوزستان آرام شد. در ماد مردي به نام «فرورتيش» با ادعاي اينکه از خاندان شاهي ماد و نوادۀ هوخشتر است به پا خاسته تشکيل سلطنت داد . داريوش لشکر به ماد فرستاد ، ولي چونکه فرورتيش در ميان بخشي از قبايل ماد پايگاه مستحکمي داشت اين لشکر نتوانست که کاري از پيش ببرد، و داريوش مجبور شد که شخصا از بابل به ماد برود . براي مقابله با قيام ارمنستان نيز داريوش لشکر فرستاد . اين لشکر پس از چند دور نبرد توانست مدعي سلطنت ارمنستان را نابود کند . داريوش در ماد فرورتيش را شکست داد و فرورتيش با دسته ئي از وفادارانش به ري گريخت . لشکر اعزامي داريوش وي را در ري شکست داده دستگير کرده به ماد فرستاد ، و او در همدان به دار آويخته شد. در «سگَرتِيه » آذربا يجان مرکزي) مردي به نام ) «چيترن تخم» با ادعاي اينکه از خاندان شاهي ماد است قيام کرده تشکيل سلطنت داد . اين نيز توسط لشکر اعزامي داريوش که به فرماندهي يک پارسي به نام تخم اسپاد (تهماسپ) گسيل شد، شکست يافته دستگير و به ماد فرستاده شد و سپس در اِربيل (اکنون شمال عراق) به دار آويخته شد. زماني که فرورتيش در ماد قيام کرده بود سپهداران مادي که در پارت و هيرکانِيه بودند از او حمايت کرده سپاهيان را برضد داريوش شوراندند و گشتاسپ ۔ پدر داريوش ۔ که شهريار پارت بود را بيرون راندند. داريوش پس از فراغت از کار شورشگر مادي از ري نيروي امدادي براي پدرش فرستاد و گشتاسپ پس از دوجنگ بزرگ شورشيان را سرکوب کرد و آرامش را به پارت و هيرکانِيه برگرداند . در مرو مردي به نام «فراد» به پا خاسته تشکيل سلطنت داد . اين شورش نيز مثل بقيه به تدبير داريوش و توسط لشکر اعزامي او به شکست انجاميد و فراده نابود شد. در پارس مردي به نام «وهيزداته» مدعي شد که بردِيا پسر کوروش است، و حمايتي يافت، حتي سپاهيان پارسه گرد (پاسارگاد) نيز از او حمايت کردند . او در سه موضع و سه جنگ بزرگ از لشکريان اعزامي داريوش شکست يافت و سرانجام دستگير شد و به فرمان داريوش در پارس به دار آويخته شد . زماني که وهيزداتَە درگير نبرد با لشکريان داريوش بود در سيستان سپهداراني از وهيزداتَە هواداري کرده به ضد داريوش شوريدند . لشکر اعزامي داريوش در سيستان سه جنگ بزرگ با شورشيان داشت، و توانست شورش را سرکوب کرده آرامش را به منطقه برگرداند. در ميان گرفتاريهاي داريوش در پارس و شرق کشور، بابل مجددا شوريد و پيرمردي به نام «َارخَه» با ادعاي اينکه پسر نَبوخَدنصَّر بابلي است پادشاه شد. ارخه نيز مثل ديگر شورشيها توسط سپاه اعزامي داريوش شکست يافته دستگير شد و او را در بابل به دار آويختند. همۀ اين رخدادها در خلال کمتر از دو سال به وقوع پيوست. معمولاً جنگهاي به طور همزمان در چندين نقطه در جريان بود. داريوش در خلال اين مدت کوتاه همۀ مدعيان سلطنت را سرکوب و نابود کرد . و اين به آن معنا است که داريوش ۔ به عنوان جانشين واقعي کوروش و کمبوجيه ۔ بيش از مجموعِ همۀ رقيبان نيرومندِ خودش در ميان مردم کشور پايگاه داشته است . حتي در ارمنستان و ميان رودان نيز پايگاه داريوش نيرومندتر از پايگاه مدعيانِ بومي سلطنت بود . يعني هم ايرانيان و هم اقوام زير سلطه به سبب رفتارهاي نيکي که از کوروش و کمبوجيه ديده بودند سلطنت هخامنشيان را حتي بر مدعيان به پاخاستۀ سلطنت از خاندانهاي حکومتگرِ سابقِ خودشان ترجيح مي دادند.

داريوش پس از شرح اين وقايع تأکيد مي کند که همۀ رهبران شورشها با نيرنگ و دروغ مردم را پيرامون خودشان گرد آورده بودند، و هرکدامشان نامي را بر خودش نهاد که ازآنِ اونبود، ولي داريوش چونکه نيت خير داشت اهورامزدا به او کمک کرد تا همۀ اين دروغگويان و فريبکاران را يکي پس از ديگري از ميان بردارد . او سپس به همۀ شاهان آينده توصيه مي کند که از دروغ و نيرنگ بپرهيزند که عواقب دروغ خوش ايند نخواهد بود . او تأکيد مي کند که نسخه ئي از گزارش اين رخدادها را در چند زبان، ازجمله «زبان آريايي» بر طومارهاي چرم گاو و پوست گوسفند تهيه کرده و به سراسر سرزمينهاي شاهنشاهي فرستاده تا براي مردم خوانده شود . اين به آن معنا است که آنچه را داريوش گزارش کرده عين حقيقت بوده، و گزافه در آن نبوده است . فقط مي توان پنداشت که آنچه او مايل نبوده که مردم بدانند يا آنچه مايل بوده که فراموش گردد با سکوت برگزار کرده و در گزارشش به آن اشاره ننموده است.

داريوش فرماندهي قاطع و بي گذشت بود . او نسبت به سرکشان و شورشگران مدارا نمي کرد و چون برآنها دست مي يافت در مجازاتشان نسبتا بي رحمانه رفتار مي کرد . درآوردن چشم و بريدن گوش و بيني و به نمايش نهادن مذلت آميز مدعيان شکست خوردۀ سلطنت از روشهاي کيفردهي او بود. تدبيرهاي قاطعانۀ او وي را در ۱۹ جنگ بزرگ که کمتر از ۲سال وقت گرفت پيروز درآورد و امنيتي سراسري را در کشور پهناور او که ميراث کوروش و کمبوجيه بود برقرار کرده سلطنت او را تثبيت نمود و به او امکان داد که در غياب هر صداي مخالفي کوس مشروعيت مطلق بنوازد و خويشتن را مورد حمايت خداي جهان بنامد . در گزارش بغستان، او همۀ کساني که مخالفش بودند را مردم فريب مي نامد و تأکيد مي کند که آنها دروغ بندانه نامي بر خودشان نهادند که ازآنِ ايشان نبود تا در سايۀ اين نام مردمِ فريب خورده را به حمايت از خودشان بکشانند . او با اين شگرد مي خواست به مردم القا کند که نام هائي که اين مدعيان برخودشان بسته اند متعلق به کساني بود که در قيد حيات نبودند ، و اين کسان که اين نامها را برخودشان نهادند شياد و مردم فريب بودند و دروغ گفتند تا مردم را پيرامونِ خودشان جمع کنند و به مقصدشان برسند . معلوم نيست که او در اين ادعا تا چه اندازه صداقت داشته است ! شايد هم حقيقتًا چنين بوده است. ما وقتي مي بينيم که يک پارسي ادعا کرده که برديا پسر کوروش است، و حتي سپاهيان پارسه گرد نيز فريب او را خورده اند، به خودمان حق مي دهيم که ادعاي داريوش دربارۀ ديگر رقيبانِ قدرت را نيز درست بپنداريم. دربارۀ مدعي سلطنت در ماد و سگرتيه نيز داريوش يقينًا صداقت دارد، زيرا بازماندگانِ خاندان سلطنتيِ ماد براي مردم آن سرزمين شناخته شده بوده اند، و شکست هاي پياپي ئي که مدعيان سلطنت در ماد از داريوش ديدند نشانگر آن است که آنها درعين آنکه توانسته بوده اند نيروي قابل توجهي براي خودشان فراهم آورند، با اين حال در ماد چندان پايگاه مستحکمي نداشته اند که بتوانند دربرابر نيروهاي داريوش ايستادگي کنند . ارجي که داريوش پس از آن براي مردم ماد قائل شد، و اين را مي توانيم در نگاره هاي تخت جمشيد ببينيم که پارسي و مادي هم طرازند، نشانۀ حمايتي است که داريوش در ميان اين شورشها از سران قبايل ماد دريافت کرده بوده است.

داريوش در سنگنبشتۀ بغستان، همچون يک شاه يکتاپرست که خداي يگانه اش فقط اهورامزدا ۔ خداي زرتشت ۔ است با اختصاصِ ارادۀ مطلق به اهورامزدا همۀ پيروزيهايش را به ارادۀ اهورامزدا نسبت داده و کوشيده است تا وانمود کند که چونکه هدفش اجراي ارادۀ اهورامزدا در برقراري عدل و راستي و درستي بوده ، اهورامزدا همواره ياور و حامي او بوده و در همۀ جنگها و در برابر همۀ دشمنان به پيروزي رسانده است . او به اين گونه خويشتن را تنها ذات شايستۀ حکومت کردن قلمداد کرد، و معتقد بود که همۀ مردم روي زمين بايد از او فرمان ببرند تا بتواند خواسته هاي اهورا مزدا را، يعني برقراري نظم و امنيت و آرامش را در جهان به اجرا درآورد. او در سنگ نوشتۀ بغستان چنين ادعا کرده است:

از اين رو اهورامزدا مرا ياوري کرد و هر خداي ديگري که هست ، زيرا من بدباور نبودم، پيرو دروغ نبودم، زورگو و ستمگر نبودم؛ نه من و نه خانواده ام.

و در سنگ نوشتۀ نقش رستم چنين نويسانده است:

من هرچه کرده ام به ياري اهورامزدا بوده که پشتيبان من بوده و مرا کامياب گردانيده است. اهورامزدا به من ياري کرد تا اين کارها را انجام دهم . او ياور و نگهبان من باد ، و کشورم را از بلاها در امان بداراد . من امور خويش را به ارادۀ اهورامزدا وامي گذار م و اميدوارم که رستگاري نصيبم کند . اي مردم! دستورهاي اهورامزدا را که به شما رسيده است رها مکنيد و از راه راست و درست روگردان مشويد.

انسان وقتي اين سخنان را مي خواند يا مي شنود شخصيتي باايمان و پارسا و دادگر و مهرپرور از داريوش در نظرش مجسم مي شود و به اين شخصيت حق مي دهد که به خاطر انجام مأموريت دادگسترانه و مبارزه با کژيها و بديها و برقراري راستيها و درستيها هرشيوه ئي را که صلاح بداند به کار بندد و مخالفان راهش را به هر راهي که مناسب پندارد از ميان بردارد. ولي لحظۀ ديگر به خاطر مي آورد که اين خودستائي ها را يک زورمند خشم آور آتش شگاف بر زبان آورده که به کسي اجازه نمي داده در برابر او جز «لبيک» و «بله قربان» چيز ديگري بر زبان آورد؛ و همه کس حتي بلندپايه ترين شخصيتهاي کشوري و لشکري را فرمان بر چشم وگوش بستۀ خودش مي دانسته است . داريوش در کتيبۀ بغستان از شش تن رؤساي خاندانهاي بزرگ پارسي که او را براي حصول سلطنتش ياوري کردند به نام «دوستان من» ياد کرده ، و جز اينها از همۀ امراي ارتش و شهرياران تحت فرمانش و کارگزاران دولتش باعبارت «منا بندکا» (وابستۀ من / فرمان برِ من) نام برده است. اين شش تن همان سپهداران نيرومندي بودند که با روي کار آمدن او اعضاي شوراي سلطنت را تشکيل دادند و تخت شاهنشاهي بر دوششان نهاده شده بود و پس از آن هرکدام در بخشي از کشور براي خودشان شاهي کردند . داريوش سلطنت خويش را در حقيقت مديون اينها بود و اگر اينها نبودند او نمي توانست تاج و تخت را از دست فرزندان کوروش بيرون بکشد و به خود اختصاص دهد . حقيقت امر کمبوجيه و بردِيا را نيز همين شش تن مي دانستند. داريوش به پاس خدمت عظيمي که اين شش تن به او کرده بودند نامهايشان را يکي يکي در کتيبه اش ذکر کرده و ستوده و از شاهان آينده خواسته است که خانواده ها و فرزندان اينها را گرامي بدارند و همواره در زير چتر حمايت بگيرند. پيش از اين ديديم که اين شش تن بودند که با تدبيرخاصي همراه داريوش ۔ فقط و فقط هفت نفره ۔ وارد کاخ شدند و اورنگ نشينِ سلطنت ايران را غافلگير کرده کشتند. پس از آن داريوش شاهنشاه ايران شد، تا همان راهي را که کوروش بزرگ آغاز کرده بود بدون تغيير و تبديل کلي ادامه دهد ، و از تمدن جهاني و نظم و امنيت و آرامش جهان به شايستگي پاسداري کند.

لینک به دیدگاه

شخصيتکوروشكبير 1

همۀ نشانه ها بيانگر آنست که هدف کوروش از کشورگشايي ايجاد يک جامعۀ جهاني مبتني برامنيت و آرامش و دور از جنگ و ويران گري بوده است. کوروش در لشکرکشي ها و پيروزي هايش با ملل مغلوب در نهايت بزرگوا ري رفتار کرد، و عناصر حکومتي پيشين را مورد بخشايش قرار داده در مقام هايشان ابقا کرده مطيع و منقاد خويش ساخت . چنان که پس از تسخير ليدِيه کروسوس شاه مغلوب ليدِيه را ۔درعينِ آنکه متجاوز و آغازگرِ جنگ بود۔ بخشود و نواخت و درنتيجه از او يک فرمانده مطيع و باوفا ساخت. آن گونه که گزينوفون مي نويسد، کروسوس و ارتش ليدِيه در آينده براي پيشبرد هدفهاي امنيت گسترانۀ کوروش نبردها کرد ند. کوروش که شخصيتي آزادانديش و عاري از تعصب بود، خدايان و اديان ملل مغلوب را به رسميت شناخت، همگان را در اجراي مراسم دين ي شان آزاد گذاشت ، معابدشان را زير پوشش کمکهاي سلطنتي قرار داد و به اين وسيله قلوب همۀ ملل مغلوب را به سوي خويش جلب کرد . چشم تاريخ تا آن هنگام چنان فاتح پرمهر و شفقتي را به خود نديده بود ، و ملل مغلوب در برابر اين همه مهر و بزرگواري چار ه ئي جز محبت او را نداشتند و دوستي او در دل همۀ اقوامِ زيرِ سلطۀ ايران ريشه دواند.

کوروش كبير با ايمان استواري که به اهورامزدا داشت جهانگشايي را به هدف برقرار کردن آشتي و امنيت و عدالت و از ميان بردن ستم و ناراستي انجام مي داد، و در فتوحاتش به حدي نسبت به اقوام مغلوب بزرگ منشي و مهر و عطوفت نشا ن داده بود که داستان رأفتش به همه جا رسيده بود . او در هيچ جا به معابد و متوليان دين ملل مغلوب آسيبي نرسانده بود، و حتي هرجا در اثر جنگ تلفاتي به مراکز ديني و معابد وارد شده بود دستور مي داد تا آنها را به هزينۀ دربار ايران بازسازي کنند. در سندي که کاهنان معبد مردوخ به يادگار سقوط بابل نوشته اند، و در اوائل سدۀ بيستم در عراق کشف شده، تأکيد شده که مردوخ پشتيبان کوروش بوده و دست او را گرفته در ايران به پيروزي رسانده سپس بابل را نيز به او سپرده است . در اين سند گفته شده که وقتي کوروش وارد بابل شد، مردوخ نيز در پيشاپيش او بود و زمينه هاي پيروزي او را فراهم م يآورد. نوشتۀ کاهنان بابل دربارۀ کوروش چنين است:

چون مردم از دست ستمهاي نبونِهيد به فغان آمدند خداي خدايان ۔مردوخ۔ فغانشان را شنيد و از نبونِهيد به خشم شد. خدايان ديگر نيز از اينکه به بابل منتقل شده بودند از نبونِهيد در خشم بودند . خداي خدايان مردوخ ذوالجلال به همۀ اماکني که ويران شده و به همۀ ساکنان سومِر و اَکّاد که مانند جنازه شده بودند توجه نمود و به آنها نظر عطوفت و رحمت افکند . او به همۀ سرزمينها سر کشيد و جوياي يک پادشاه درستکار شد تا مبعوثش کند . اين پادشا ه کوروش شاه انشان بود که مردوخ پادشاهي جهان را به او بخشيد و گوتي ها و مادها را به زير پاهاي او افکند و لقبِ شاه سراسر گيتي به او داد و اين را به مردم جهان ابلاغ کرد . کوروش نسبت به همۀ مردمي که مردوخ به اطاعت او کشانده بود با دادگري و مهرباني رفتار کرد . خداي خدايان مردوخ ياور بندگانش بود و با شادي به کوروش نگريست و به کارهاي نيکِ او و قلب دادگر او برکت داد و او را فرمود که به جانبِ شهر او) بابل(رهسپار شود . او دست کوروش را گرفت و او را به راه افکند و خودش همچون چون يک دوست و رفيقِ راه در کنارش حرکت کرد . سپاه بي شمار کوروش که چونان سيلاب بر زمين جاري بودند و شمارشان را کسي نمي دانست جنگ ابزارهايشان را در کنار خود گرفته با آرامش به راهشان ادامه دادند . او به کوروش ياري کرد که بدون جنگ و خون ريزي وارد شهر او ۔بابل۔ شود و هيچ گزندي به شهر و مردم شهر نرسد . او شاه نبونِهيد را که وي را نمي پرستيد تسليم کوروش کرد . همۀ ساکنان بابل و مردم سومِر و َ ا ّ کاد و شاهزادگان و اميران در پيشگاه کوروش تعظيم کردند و بر پاهايش بوسه زدند . همگي از اين که او شاه شده بود خشنود بودند و هلهله مي کردند، و چهره هاشان از خرمي مي درخشيد . همۀ مردم از سروري او با شادي و سرور استقبال کردند زيرا به ياري او زندگي دوباره يافته بودند و شهرهايشان از تباهي و ويراني رسته بود . همگان شادمانه به او خوش آمد گفتند و نامش را ستودند.

کوروش پس از تسخير بابل اعلام عفو عمومي داد ؛ اديان بومي را آزاد اعلام کرد ؛ براي جلب محبت مردم ميان رودان و آموزش همزيستي عقيدتي به انسانها، مردوخ که کهنترين خداي بابل بود را به رسميت شناخته در پيشگاهش کرنش کرده بردستش بوسه زد و او را نيايش و گفت. او نه تنها هيچ کس را به بردگي نگرفت بلکه به همۀ برده شدگانِ شاه بابل آزادي داد، و سپاهيانش را از تجاوز به مال و جان رعايا بازداشت. در استوانۀ معروف به «اعلاميۀ حقوق بشر»اين پادشاه انسا ن دوست چنين آمده است:

من ام کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه شکوهمند، شاه بابل، شاه سومِر و َ ا ّ کاد ، شاه چهار اقليم جهان ، پور کام بوجيه شاه بزرگ شاهانشان، نوۀ کوروش شاه بزرگ شاهانشان، تخم ۀ چيش پيش شاه بزرگ شاهانشان، از دودمان شاهان روزگاران دور، شاهي که«بِل»و«نبو» سلطنتش را مورد عنايتِ خويش قرار داده اند و قلبا از سلطنتِ او خشنودند.

من هنگامي که با مسالمت و آرامش وارد بابل شدم در ميان هلهله هاي شادي مرد م ]بابل[جايگاه سلطنتي خويش را درکاخ و تختگاه تحويل گرفتم. سرورِ بزرگ مردوخ دلهاي نيک مردان بابل را با من که بابل را دوست مي دارم همراه ساخت، زيرا مي داند که برآن ام که او را تعظيم کنم و بستايم . سپاه بزرگ من در آرامش و نظم وارد بابل شدند. من به هيچ کس اجازه ندادم که مردم سومِر و اَکّاد را هراسان کند. من دارائيهاي مردم بابل و اطرافش را از دستبرد در امان داشتم . مردم بابل که نبونِهيد تکاليفي را بدون توجه به اراده و حکم خدايان برآنها تحميل کرده بود را من از تکاليف تحميلي رهاندم و آزادي بخشيدم.

سرورِ بزرگ مرد وخ از کردارهاي نيک من شاد شد . او رحمتها و الطاف بي پايان خويش را نثار من کرد که کورو ش ام و او را مي ستايم، و نثار کام بوجيه کرد که پسر من و از ريشۀ من است، و نثار همۀ سپاهيانم کرد . ما همگي به احترام او در پيشگاهش ايستاديم و او را ستوديم . به فرمانِ او همۀ شاهان مناطق مختلف جهان از درياي بالا تا درياي پائين (از درياي مديترانه تا درياي پارس) ، چه آنها که در کاخها بر تخت مي نشينند و چه آنها که در جاهاي دوردست در خانه هاي نوع ديگر ساکن اند و همچنين شاهان نواحي غربي که در چادر به سر مي برند ( شيوخ بيابانهاي شرقيِ شام و شمال عربستان)، همگي باجهايشان را در بابل به نزد من آوردند و بر پاهايم بوسه زدند. در همۀ سرزمينها از بابل تا آشور تا شوش ۔اگاده، ايشنونه، زامبان، مي تورنو، دير، آباديهاي گوتيان، اماکن مقدس در سمتِ ديگر دجله۔ من مجسمه هاي خدايان که مدتهاي درازي معابدشان متروک مانده بود و در اينجا در) بابل) اقامت داده شده بودند را به جايگاه اصل يشان برگرداندم تا در آرامش در جايگاه ابديِ خودشان به سر ببرند. مردم اين سرزمينها را گرد آوردم و همه شان را به سرزمينهاي اصلي خود شان برگرداندم و املاکشان را به آنان بازدادم. من خدايان سومِر و اَکّاد را که نبونِهيد بدون توجه به خشم سرورِ بزرگ مردوخ به بابل منتقل کرده بود را به امر مردوخ بزرگ در معابد پرشکوه اسکان دادم تا از آرامش ابدي برخوردار باشند . باشد که همۀ خداياني که به دست من در جايگاههايشان اسکان يافته اند همه روزه در پيشگاه بِل و نَبو براي من دعا کرده طول عمر و سلامت را از درگاه مردوخ براي من بطلبند . باشد که آنها به سرورشان مردوخ بگويند :« عنايت خويش را شامل حال کوروش ۔شاهي که تو را مي ستايد۔ و پسرش کابوجيه کن.»

لینک به دیدگاه

شخصیت کوروش کبیر 2

من امنيت و آرامش را براي مردم همۀ سرزمينها آورد ه ام. همۀ مردم با بل براي دوام سلطنت من دعا مي کنند. من تقديمي روزانه به معابد که عبارت از ماکيان و گوسفند است را افزايش مي دهم و بيش از آنچه که تا کنون تقديم مي شده است را تقديم خواهم داشت. من ديوارِ خشتيِ شهر بابل که پيش از اين يک پادشاهي شروع به ساختن آن کرده بود ولي ناتمام گذاشت چنانکه بخشهاي بيروني شهر را نپوشانده است را با آجر و ساروج خواهم ساخت و حفاظ شهر را تقويت خواهم کرد . من اين را خواهم ساخت و کارهاي ناتمامِ آنها را به اتمام خواهم رساند . دروازه هاي بزرگِ شهر را من با مس خواهم پوشاند، و پايه هايشان را از برونز خواهم ساخت. يک نوشته بر دروازه که نام آشورباني پال ۔شاهي که پيش از من بوده است۔ را برخود دارد و من آ نرا در وسطِ آن] دروازۀ بزرگ [ ديده ام را دست نخواهم زد تا براي ابد باقي بماند.

يک سندِ بابلي که نوشتۀ کاهنان مردوخ است نيز مثل خودِ کوروش دربارۀ کوروش داوري کرده است. اين سند نشان مي دهد که هرچه کوروش در استوانه اش نويسانده است حقيقي و راست است:

در ماه نيسان در يازدهمين روز )روز ۱۲ فروردين(که خداي بزرگ بر تختش جلوس داشت… کوروش به خاطر باشندگانِ بابل امانِ همگاني اعلان کرد .… او دستور داد ديوارِ شهر ساخته شود . خودش براي اين کار پيش قدم شد و بيل و کلنگ و سطل آب برداشت و شروع به ساختن ديوار شهر کرد .… مجسمه هاي خدايانِ بابل، هم زن خدا هم مرد خدا ، همه را به جاهاي خودشان برگرداند . اينها خداياني بودند که سالها بود از نشيمن گاهشان دور کرده شده بودند . او با اين کارش آرامش و سکون را به خدايان برگرداند. مردمي که ضعيف شده بودند به دستور او دوباره جان گرفتند ، زيرا پيشترها نانشان را از آنها گرفته بودند و او نانهايشان را به ايشان بازگرداند .… اکنون به همۀ مردم بابل روحيۀ نشاط و شادي داده شده است . آنها مثل زندانياني اند که درهاي زندانشان گشوده شده باشد . به کساني که در اثر فشارها در محاصره بودند آزادي برگشته است. همۀ مردم از اينکه او) يعني کوروش(شاه است خشنودند.

در اسفندماه ۵۳۹ مادر کوروش درگذشت . کوروش در اين زمان در پارس بود . مردم بابل و سراسر سرزمين اکاد با شنيدن اين خبر سوگوار شدند. به نوشتۀ سالنامۀ بابلي«همۀ مردم با سينه هاي باز و موهايش پريشان براي سوگواري بيرون آمدند . سوگواري از ۲۷ آذار تا 3 نيسان ادامه داشت . »اين را کاهنان بابل نوشته اند؛ و نشان مي دهد که مردم ميان رودان چه بزرگواريهائي از کوروش بزرگ ديده بوده اند و چه حرمت و عزتي براي او قائل مي شده اند . متن نوشته چنان است که خودِ مردم بدون آنکه کسي دستوري داده باشد براي شريک شدن در اندوه کوروش مراسم عزاداري يک هفته يي با اين شکوه و عظمت که در نوشته بازتاب يافته است برگزار کرده اند. لازم به توضيح نيست که چنين واکنشي تلاشي از طرف آنها براي بيان قدرداني شان از رفتار نيکو و پسنديد ه ئي بوده که از کوروش ديده بوده اند.

اين بود رفتار کوروش ايراني با اقوام مغلوب ؛ و اين بود آنچه سران بابل دربارۀ کوروش نوشته اند. به جرأت مي توان گفت که تاريخ جهان شخصيت سياسي ئي به بلندآوازگيِ کوروش كبير را به خود نديده است . اسکندر مقدوني نزد غربيان و عمر ابن خطاب نزد عربها بلندآوازه اند، ولي هيچ کدام از اين دو نتوانسته اند و شايستگيش را نداشته اند که همچون کوروش اتفاق نظر کليۀ اقوام و ملل جهان را در ستايشِ خويش کسب کنند . اين مزيت فقط براي کوروش بزرگ مانده است. ازنظر انسا ندوستي و مهرورزي نيز هيچ شخصيتي را در تاريخ جهان نمي توان يافت که بتوان با کوروش بزرگ مقايسه کرد . ازنظر اثرگذاري بر حرکت تاريخ جهاني نيز کوروش بزرگ يک شخصيتِ يکتا و منحصر به فرد است.

پيش ازاين ديديم که شاهان آشور و بابل با اقوام مغلوب چه رفتاري داشتند . در اينجا سندي که آشور باني پال به مناسبت پيروزيش بر شاه عيلام به سال ۶۴۰ پ م از خود به جا گذاشته را مي آورم و آن را با کردارهاي کوروش كبير و آنچه را کاهنان بابلي و انبياي اسرائيلي و متفکرانِ يوناني دربارۀ کوروش نوشت هاند مقايسه مي کنيم:

من شوش، شهر بزرگ مقدس، مسکن خدايان ايشان، مأواي اسرار ايشان را به ارادۀ خدايانم آشور و عِشتار گشودم . من وارد کاخهايش شدم و با شادي در آنجا نشستم . درِ گنج خانه هايش را گشودم که در آنها سيم و زر و خواسته و مال فراوان بود، آنچه را که شاهان پيشين تا شاه کنوني عيلام در آنها گرد آورده بودند و تا به حال هيچ دشمني جز من برآنها دست نيافته بود، من همه را به غنيمت گرفته به کشورم آشور بردم .… زيورآلات، نشانهاي سلطنتي، سلاحهاي جنگي، همه گونه اثاث کاخها که شاه روي آنها جلوس مي کرد و مي خوابيد، ظروفي که در آنها غذا مي خورد ، همه را به غنيمت گرفته به آشور بردم . من آجرهاي معبد شوش را که با سنگ لاجورد تزيين شده بود، و تزئينات معبد را که از مسِ صيقليِ زراندود ساخته شده بود، همه را شکستم. شوشيناک خداي جادوگر که در جاي رازآميز نشيمن دارد و کسي نديده است که چه گونه خدايي مي کند ) يعني کسي به خدايي او معترف نيست( و خدايان ديگر که در سومودو و لاکامار بودند، اين خدايان را با زيورآلاتشان و اثاثيه هايشان و ثروتهايشان و کاهنانشان همه را به آشور بردم . ۳۲ مجسمۀ سلطنتي را که از زر و سيم و مسِ ريخته شده يا از مرمر سفيد تراشيده شده بود به آشور بردم.… من همۀ متوليا ن معابد عيلام را نابود کردم. من مجسمه هاي گاوهاي نر خشمناکي که در برابر دروازه هاي معابد نصب شده بودند را ازجا کندم . من معابد عيلام را با خاک يکسان کردم و خدايانش را به اسارت بردم . سپاهيان من وارد باغستان مقدس شوش شدند که هيچ بيگانه ئي از کنارش نگذ شته بود . سپاهيان من اين باغستان را به آتش کشيدند. من گورهاي شاهان قديم و جديد شوش که از خدايم عِشتار نترسيده بودند )تقواي عِشتار نداشتند(و به پدران من که شاه بودند اهانت کرده بودند را زيرورو کردم، لاشه هايشان را از گورها برآورده درمعرض خورشيد قرار دادم سپس استخوانهايشان را به آشور بردم . من به مسافت يک ماه و ۲۵ روز راه، عيلام را تبديل به ويرانه و بيابان کردم و در زمينهايش نمک پاشاندم . من دختران و زنانِ خاندان سلطنتي و خاندانهاي قديم و جديد شاهان عيلام، اميران و دهخدايانِ آباديهايش، همۀ ساکنين مرد و زن و چارپايان بزرگ و کوچک را که شمارشان افزون تر از ملخ بود به اسارت و بردگي بردم . از اين پس گوره خران و آهوان و ددان از برکت وجود من با امنيت و آرامش در شهرهاي عيلام خواهند زيست . از اين پس نداي شادي انسان و صداي سم ستوران در عيلام به گوش نخواهد رسيد، ز يرا فريادهاي شادي انسانها و حيوانات اهلي به دست من از عيلام رخت بربسته است.

چنين بود لشکرکشي هاي جهادگرانۀ پيامبرشاهان قوم سامي، و چنان بود لشکرکشيهاي رهايي بخش کوروش بزرگ و شاهنشاه ان بعد از او . کاري که نَبوخَد َ نصَّر بابلي پس از اين آشور باني پال در اورشليم با يهوديان کرد نيز نسخۀ ديگري از چنين رفتار خشونت آميزي بود، و داستان دردآورش در تورات آمده است. پيش از او نيز شاه آشور در سال ۷۲۰ پ م با شهر سامره )پايتخت اسرائيل(همان کرده بود، چنانکه شهر سامره تا چندسده بعد نيز آباد نشد . پيشترها خودِ اين مردم اورشليم و سامره نيز در زمان شاهانشان داوود و سليمان با مردم بسياري از شهرهاي فلسطيني همان کرده بودند که آشور باني پال و نَبوخَد َ نصَّر با شوش و سامره و اورشليم کردند، و داستان کشتارهاي همگاني و شهرسوزيها توسط يهودان به فرمانِ خدايشان در تورات آمده است که در جاي خود خواهيم خواند. رفتار شاهان سامي با مردم مغلوب عموما به همين گونه بوده است؛ زيرا آنها پيامبران خدايشان بودند و مأموريت داشتند که پرستندگان خدايان بيگانه را نابود و شهرهايشان را ويران کنند . لشکرکشيهاي آنها جهاد براي محو دينهاي ديگر بود؛ و محو دين ها نيز با محو پيروان آن دينها انجام شدني بود . ولي لشکرکشيهاي کوروش هدف تمدني و جهان سازي و انسان سازي داشت . هدفِ او تأمين امنيت و آرامش براي مردم جهان بود، و اين چيزي بود که او از تعاليم زرتشت آموخته بود . آرزوي زرتشت آن بود که سلطنت خوب )وهوخشتر(برجهان حاکم شود و آرامش و آسايش برقرار گردد. انجام اين مأموريت را کوروش بزرگ بر دوش خود نهاده بود.

کافي است که رفتار کوروش بزرگ با جماعات يهودي که پيش از آن توسط آشوريها و شاهان بابل به ميان رودان کوچ داده شده در آباديهاي ميان رودان اقامت اجباري داشتند را مورد مطالعه قرار دهيم تا بدانيم که او چه گونه شاه آزادي پرور و انسان دوستي بوده است. اينها عموماٌ برده شدگاني بودند که طبق عرف زمان به بردگان شاه فاتح) يعني کوروش(تبديل مي شدند. ولي هدف کوروش از جهانگشايي نه برد ه گيري و نه اسارت انسانها بلکه آزادسازي بشريت از قيد و بند عبوديت بود. رفتار او با يهودانِ به بردگي افتاده و ساکن در ميان رودان گواه مکتوبي است که تا امروز براي ما مانده است و مي توانيم در کتابِ آنها بخوانيم. اين رفتار يک نمونۀ مشت از خروار است، و رفتار کوروش با همۀ ملل مغلوب چنين بود. وقتي برمبناي نوشته هائي که براي ما بازمانده است ستايشهاي مردم بابل و ستايشهاي انبياي يهود از کوروش را مي خوانيم متوجه مي شويم که همۀ ملل مغلوب در آن زمان کوروش را اين گونه مي ستوده اند. از يهودان نوشته ها مانده است و از ديگران نمانده است . در آن هنگام ۔بنا به روايت تورات ۔ حدود ۴۰ هزار يهودي در ميان رودان مي زيستند. اينها مردمي بودند که توسط شاهان آشور و بابل به ميان رودان کوچانده شده بودند و بيگاري مي کردند . روايت تورات مي گويد که اينها همه شان برد ۀ شاهان بابل بودند . کوروش ضمن يک فرمان رسمي دستور آزادي همۀ آنها را صادر کرده آنان را مورد نوازش قرار داده به آنان وعده داد که وسائل بازگشت به سرزمين خودشان را فراهم سازد و شهرهاي ويران شده شان را با هزينۀ دولت بازسازي کند.

لینک به دیدگاه

شخصیت کوروش کبیر 3

اين نمونۀ بازمانده که يهودان دربارۀ خودشان نوشته اند و وارد کتابشان شده است حکايت آزادسازي همۀ جماعاتِ کوچاند ه شده و به بردگي افتاده است که توسط کوروش كبير آزاد يشان را بازيافته اند. رفتار انسا ن دوستانۀ کوروش با اقوام مغلوب که در تاريخ قديم بي سابقه بود، در نظر ملل مغلوب نه رفتار بشري بلکه رفتاري خدايي جلوه کرد و از او در نظر همگان يک شخصيت مقدس و مافوق بشري ساخت . روحانيون بابل او را گزيدۀ مردوخ، و انبياي يهودي او را شبان يهوه و مسيح موعود و تجسم عيني خداي دادگستر خواندند. چونکه گواهي تورات و) در حقيقت گواهي رهبران ديني قوم يهود (يک نمونه از قضاوت اقوام مغلوب نسبت ب هکوروش است، يک مورد از اين گواهي را مي آورم:

خداوند به مسيح خويش کوروش ۔ به همان کسي که من يهوه دست راستش را گرفتم تا به حضور وي ُ امتها را مغلوب سازم و کمرهاي شاهان را برگشايم ، تا درها را به حضور وي باز کنم و ديگر هيچ گاه بسته نشود ۔ چنين گويد که من پيشاپيش تو خواهم خراميد و جاهاي ناهموار را هموار خواهم کرد، درهاي برنجين را خواهم شکست، چِفت و بندهاي آهنين را خواهم بريد، و گنجهاي زيرزمين و خزائن نهاني را به تو خواهم بخشيد، تا بداني که من يهوه که تو را به اسمت خوانده ام خداي اسرائيل ام. به خاطر بند ۀ خود يعقوب و برگزيد ۀ خويش اسرائيل هنگامي که مرا نشناختي تو را به اسمت خواندم و ملقب ساختم . من يهوه هستم و ديگري نيست و جز من خدائي نيست . من کمر تو را بستم هنگامي که مرا نشناختي .… خداوند گويد که حاصل مصر و تجارت حبش و سبا که مردان بلندقامت دارند در پيش تو عبور کرده ازآنِ تو خواهد شد و همه تابع تو شده در زنجيرها خواهند آمد و نزد تو خم شده التماس خواهند کرد و خواهند گفت که البته خدا در وجود تو است و ديگري نيست.

کاهنان بابلي نوشتند که خداي بزرگ بابل کوروش را برگزيده است، و انبياي يهود نوشتند که خداي اسرائيل کوروش را برگزيده است. هر قومي ادعا مي کرد که کوروش برگزيدۀ خداي او و مورد حمايت خداي او است. هر قومي ادعا مي کرد که خداي جهاني کوروش را برگزيده است تا آزادي و امنيت و آرامش را به بندگان خدا عطا کند.

مطالعه گر تاريخ با شگفتي مي بيند که تاريخْ همۀ زمينه ها را براي روي کارآمدن کوروش در يک مقطع خاص تاريخي فراهم آورده بود، و همۀ وسائل را براي تشکيل يک دولت مقتدر و پايدار در اختيار او نهاده بود . بخت با کوروش يار بود و همه جا درهاي پيروزي بر رويش گشوده مي شد . هيچ کدام از لشکرکشيهاي کوروش نه اقدام متجاوزانه بلکه يا اقدام دفاعي يا رهايي بخش بود . ما وقتي لشکرکشيهاي کوروش را مورد مطالعه قرار مي دهيم مي بينيم که همه بر او تحميل شد و او در آنها پيروز درآمد . انگار ارادۀ تاريخ چنان بود که در آن برهه سرنوشت جهانِ متمدن را به او بسپارد تا با خيرخواهيش آيندۀ جهان را دگرگونه کند. کوروش از نظر ويژگيهاي شخصيتي چنان رهبري بود که برنامۀ کاملا مشخص براي آيندۀ جهان درسر داشت و درصدد بود که آن را به مرحلۀ عمل درآورد و جهاني خالي از جنگ و ناامني وآشوب و چندمرکزي بسازد که همۀ مردمش در آسايش و آرامش و امنيت به سر ببرند. هدف کوروش آن بود که بستري فراهم کند که برنامۀ انسان دوستانۀ زرتشت در آن به مرحلۀ ثمر برسد و چنان شود که از آن پس رهبران مردم فريب و جنگ افروز و تباهي آفرين در جهان بروز نکنند و آشوب و ناامني از جهان رخت بربندد.

اندک زماني پيش از آنکه کوروش در پارس به سلطنت برسد، مقتدرترين دولت زمان در بابل بر پهناورترين، ثروتمندترين و متمدن ترين کشور جهان تسلط داشت، و چنان مي نمود که اين دولت براي مدتهاي طولاني پابرجا خواهد ماند . نَبوخَد َ نصَّر پادشاه اين کشور پهناور به چيزي کمتر از خدايي کردن برکل جهان راضي نبود . اما در خلال کمتر از ۲۰ سال جريان تاريخ به نحوي شگفت انگيز عوض شد، و کسي که اين جريان را عوض کرد کوروش بود. مطالعه گر تاريخ حق دارد با خود بگويد که اگر در آن عرصۀ حساس تاريخي شخصيتي جز کوروش در ايران به قدرت رسيده بود، و اگر در غياب شخصيتي چون کوروش نابسامانيهاي سياسي بابل پس از نبوخد نصَّر به روي کار آمدن يک شخصيت مقتدر سامي نژاد در ميان رودان انجاميد ه بود، بدون ترديد جريان تمدن بشري به گونۀ ديگري شکل مي گرفت . ولي تاريخ براي ايران و ايراني نقشي را در نظر گرفته و اجراي اين نقش را برعهد ۀ کوروش نهاده بود.

اهميت کوروش در شکل گيري تمدن خاورميانه براي پژوهند ۀ تاريخ قابل انکار نيست . کوروش به عنوان يک شخصيت جهاني زائيدۀ جريان منطقي تاريخ نبود، و در اين گفته جاي جدال نيست؛ ولي دست سرنوشت براي او چنين مقرر داشته بود که او يک شخصيت تاريخ ساز باشد و با اراده اش تحولي اساسي را در خاورميانه ايجاد کند . کساني که به نقش شخصيت در تاريخ عقيده دارند براي نقش کوروش در سازندگي تاريخْ اهميت ويژه قائل اند. انديشمندان سياسي يونان که يک سده پس از کوروش در تلاش ارائۀ الگوي رهبري ايده آل بودند چهرۀ رهبري نمونه و انسان ايده آل را در کوروش يافتند و تأليفات سياسي و اجتماعي خويش را کم و بيش با توجه به الگوي کوروش بزرگ تنظيم کردند . در اين زمينه گزينوفون (شاگرد سقراط و دوست و همفکر افلاطون ) يک سده و اندي پس از کوروش کتاب کوروشنامه را نوشت که در حقيقت خويش يک ستايشنامه است . به نظر مي رسد که گزينوفون يک نسخه از سيرۀ کوروش بزرگ را که در ايران نوشته شده بوده در دست داشته و کتابش را براساس آن نگاشته است، وگرنه يک فيلسوف يوناني هرقدر هم شيفتۀ شخصيتِ کوروش باشد، محال بود که بتواند به حدي از شاه ايران ستايش کند که اکنون غربيان مجبور باشند که تلاش کنند گفته هاي او را اغراق آميز و خيا ل بافانه بنامند شايد چيزي از عظمت کوروش در نظر غربيان کاسته شود.

به تحقيق مي توان گفت که کوروش به اهميت نقشي که براي حرکت دادن تاريخ برعهده گرفته بود وقوف کامل داشت . او پيش از حرکت تاريخيش تصور واضح تمدني از مسير و هدف اين حرکت در مدنظر داشت، و دقيقًا مي دانست که چه مي خواهد و حرکتش به کجا خواهد انجاميد. رفتار سياسي کوروش نشان مي دهد که هدف او از کشورگشايي و تأسيس دولت جهاني تشکيل يک جامعۀ آرماني بوده که همۀ اقوام و ملل در زير چتر حمايت يک دولت مقتدر سرتاسري با احترام به هويت فرهنگي يکديگر در همزيستي دوستانه و برادرانه زندگي کنند و ستيزه ها و کشتارها براي هميشه از جوامع بشري رخت بربندد، و بشريت در آرامش و آسايش و امنيت به زندگي و سازندگي ادامه دهد. اين آرزوئي بود که زرتشت قرنها پيش از کوروش تخمش را در اذهان ايرانيان کاشته بود و سراسر عمرش را براي آبياري آن فعاليت کرده بود . تصور اينکه يک نيروي اشغالگر پس از براندازي يک حاکميت در کشور اشغال شده باز حاکميت را به همان گردانندگان سابق بسپارد، حتي امروز نيز شگفت به نظر مي رسد. ولي کوروش در سرزمينهاي مفتوحه چنين کرد . او مي خواست که به همۀ حکومتگران درس انسانيت و صلح دوستي و خدمت به بشريت بياموزد . او مي خواست که دستگاههاي نظامي و ارتش کشورهاي مفتوحه را به خدمتگزاران بشريت تبديل کند، و فکر انسان ستيزانۀ«جهاد» را که نتيجه ئي جز ويراني و کشتار و تباهي نداشت را از سرهاي بيرون کند. تنها با بخشودن مغلوبين و منت گزار کردن آنها، و با آموزش همزيستي و احترام متقابل به حکومتگرانِ سابق، او مي توانست که اين برنامۀ بلندپروازانه را به مرحلۀ عمل درآورد.

لینک به دیدگاه

شخصیت کوروش کبیر 4

مرزهاي کشور کوروش در شرق از کوههاي هندوکش در شرق افغانستانِ کنوني و سيردريا در شرقِ ازبکستانِ کنوني آغاز مي شد ، در غرب به درياي مديترانه و درياي ايژه مي رسيد؛ و در شمال از يکسو به بيابانهاي شرقيِ درياي مازندران و از سوي ديگر به کوههاي قفقاز و درياي سياه مي رسيد . گزينوفون ضمن يادآوري مرزهاي پهناور شاهنشاه ي در زمان کوروش مي گويد که کشور کوروش بزرگ ترين و شکوهمندترين بود؛ و اين سرزمين پهناور را کوروش به نيروي تدبيرش يک تنه با فضيلت و تقوا اداره مي کرد. او مي نويسد که کوروش چنان به اقوامي که در اين سرزمينها مي زيستند دلبستگي داشت و از آنها مواظبت مي کرد که انگار همه شان فرزندان اويند؛ مردم اين سرزمينها نيز به نوبۀ خود وي را پدر و سرپرست غمخوار خودشان مي شمردند. کارگزاران دولت در زمان کوروش به طور کلي به همۀ عهد و پيمانها و سوگندهايشان وفاداري نشان مي دادند و به همين سبب همۀ حکومتگران بومي در کشورهاي تابع کوروش به او اعتماد داشتند و از او فرمان مي بردند و به خاطرش مي جنگيدند. و در جاي ديگر مي نويسد که در کوروش ويژگيهائي وجود داشت که درهيچ کدام از ديگر رهبران و شاهان جهان ديده نشده است«چه آنها که سلطنت را از پدرانشان به ارث بردند و چه آنها که به نيروي تدبير و شمشيرشان به سلطنت رسيدند»؛ و همين ويژگيها سبب شده بود که همۀ اقوام و ملل در هرجا که بودند و هر زباني که داشتند، با جان و دل علاقه مند بودند که از او اطاعت نشان دهند و جزو اتباع او باشند، و ارادۀ او را اجرا کنند.

جهان گيري آسان ولي جهانداري دشواراست . اين سخن در هر زمان و مکاني صدق پيدا مي کند. اسکندر و طغرل و چنگيز و هولاکو و نادر جهان گيران توانائي بودند؛ ولي جهانداران شايسته ئي نبودند، و تداوم حاکميتشان به ارعاب و وحشتي وابسته بود که در جوامع زيرِ سلطه ايجاد کرده بودند . اما کوروش هم جهان گير توانائي بود وهم شيوۀ جهان داري را خوب مي دانست. او در سرزمينهاي مفتوحه اعمال خشونت نکرد، دست به کشتار و غارت نزد، شهرها را ويران نکرد ، اديان و عقائد ملل مغلوب را مورد تعرض قرار نداد، و حتي دربيشتر موارد حکومتگران مغلوب را در مقام خودشان ابقا کرد و به شيوه هاي ملاطفت آميز و پدرانه وفاداري آنان را تأمين نمود . رفتار کوروش با ملل مغلوب به قدري بزرگ منشانه و انساني بود که پس از او متفکران يوناني به رغم همۀ خودبزرگ بينيِ کودکانه شان که قوم خودشان را تافتۀ جدابافته از مردم جهان مي پنداشتند، اخلاق و رفتار کوروش را تا سرحد تمجيد ستودند. گزينوفون که از فيلسوفانِ يونانيِ شيفتۀ کوروش است دربارۀ رفتار کوروش با ملل مغلوب داستانهاي بسياري آورده است. وي که ارمنستان را از نزديک ديده بوده است )و اين را در سخن از او درجاي خود خواهيم خواند ( مي نويسد که کوروش در زمان اشتِياگ به فرمان شاه ماد به ارمنستان لشکر کشيد، پادشاه ارمنستان به کوهستان گريخت و مردم برآن شدند که اموالشان را برداشته شهر را تخليه کنند . کوروش به مردم پيغام داد که هرکس در شهر بماند آسيبي نخواهد ديد ولي هرکس گريخت و دستگير شد با او همچون اسيران رفتار خواهد شد . مردم چون اين را شنيدند در شهر ماندند. افراد خاندان سلطنتي ارمنستان و گروه محافظانشان در کوهستان به محاصرۀ سپاهيان ايران درآمده دستگير شدند. شاه ارمنستان نيز که به کوهستان پناه برده بود در محاصره افتاد و به دستور کوروش به او آواز دادند که خودش را تسليم کند . شاه ارمنستان به ناچار تسليم شد . کوروش او را به خاطر اينکه در برابر ايران سربه شورش برداشته و از پيماني که با شاه قبليِ ماد داشته سر باز زده است مورد سرز نش قرار داد؛ و شاه ارمنستان با متانت از موضع خودش دفاع کرد و گفت اين را به آن خاطر انجام داده که از زير بار يک دولت ديگر خارج شده کشورش را آزاد سازد. سرانجام، کوروش زن و فرزندان و اعضاي خاندان سلطنت ارمنستان را به او بازداد و او را آزاد ساخت و در مقام سابق تثبيت کرد، و براي آنکه از احترامش نزد مردمش کاسته نشود او را به نحو شايسته مورد احترام قرار داد و به يکي از وفاداران به خويش تبديل کرد.

گزينوفون درجاي ديگر در پيوند با همين لشکرکشيِ کوروش به ارمنستان مي نويسد که گروهي از اسيران خالدايي که درهمسايگي ارمنستان مي زيستند را به اردوي کوروش آوردند . کوروش دستور داد که بند از دست و پايشان بردارند و آنان را نزد او حاضر آورند. آنگاه خطاب به آنان گفت:« ما نمي خواهيم که با شما بجنگيم . شما که همواره اين سرزمينِ ارمنستان را غارت مي کنيد اکنون بنگريد که در چه حال ايد! من شما را آزاد مي گذارم که برگرديد و انديشه کنيد. اگر تصميم گرفتيد که با ما بجنگيد با جنگ افزار برگرديد، و اگر تصميم به صلح گرفتيد بدون اسلحه به نزد ما بياييد . اين را بدانيد که اگر با ما دوستي کنيد من مصلحت شما را در نظر خواهم گرفت». آنها گفتند که صلح و آرامش مي خواهند ولي فقيرند و زميني که بر رويش کشت کنند ندارند . کوروش به شاه ارمنستان پيشنهاد کرد که زميني به آنها براي کشت و چراگاه واگذار د و درعوض از آنها خراج بستاند . اين پيشنهاد هم به سود شاه ارمنستان بود که درآمد مالياتيش افزوده مي شد، و هم به نفع اين مردم بود که داراي زمين و آب و مسکن مي شدند؛ و هر دو طرف از آن شادمان شدند.

لینک به دیدگاه

شخصیت کوروش کبیر 5

کوروش يک ايراني و يک مزدايسن نيک منش و انسان دوست بود . او به حيثيت انساني وعقائد انسانها احترام مي نهاد و به همين خاطر همۀ ملل مغلوب او را مثل يک پدر دوست مي داشتند. نه پيش و نه پس از کوروش، هيچ کدام از جهانگشايان تاريخ نتوانسته اند که مثل کوروش در دل اقوام مغلوب محبوبيت و تقدس يابند . اين فضيلت براي هميشه و تا امروز در تاريخ جهاني مخصوص کوروش مانده است.

ما وقتي جنبه هاي گوناگونِ رفتارِ سياسي کوروش را برمبناي اسناد موجود مورد بررسي قرار مي دهيم، درمي يابيم که کوروش برآن بود که تاريخ را مي توان با کاربرد شايسته و به جا و درستِ اراده و قدرت به پيش برد و جامعۀ بشري را در جهتِ سعادت و بهزيستيِ انسانها تطور و ارتقاء داد. اين جنبه از نبوغ کوروش بود که جهان هيچ گاه نتوانست همتائي براي او به بشريت عرضه کند . تاريخ بشري هرگز شخصيتي سياسي همچون کوروش را به خود نديده است .

ادارۀ کشور پهناوري که کوروش تشکيل داد با تجربۀ سياسي و اداري امپراطوري بابل وشاهنشاهيِ ماد امکان پذير نبود، وبه يک تشکيلات نوين و ابداعي نياز داشت که ايجاد آن فقط از عهدۀ پادشاهي چون کوروش برمي آمد.کوروش شخصيتي بود تاريخ ساز. او با تشکيل شاهنشاهيِ جهانيش مسير تمدن خاورميانه را تغيير داد . پيش از کوروش در تمدنهاي مصر و ميان رودان، دولت به هر گستردگي که بود، جنبۀ قومي و محلي داشت و به اقوام زير سلطه به ديدۀ بيگانگاني باج گزار و برده نگريسته مي شد نه رعاياي شاه . همۀ اقوام زير سلطۀ شاهان خاورميانه يي پيش از کوروش، چه در سلطنت پيامبرشاهان عيلام و آشور و بابل، و چه در سلطنت فرعونانِ مصر، به تعبيري «موالي» يعني نيمه بردگانِ شاه شمرده مي شدند و هيچ گونه حقوق انساني برايشان در نظر گرفته نمي شد. ملل مغلوب در اين تمدنها حق نداشتند که دين و خداي خودشان را حفظ کنند بلکه موظف بودند که دين رسمي شاهِ سلطه گر را بپذيرند.

تمدنهاي خاورميانه يي پيش از کوروش تمدنهاي ديني بودند، و شاه به عنوان نمايند ۀ خداي قومش خويشتن را موظف مي دانست که با خدايان و اديان بيگانه بجنگد و آنان را نابود کند؛ از اينرو همۀ جنگهاي آنها جنگهاي ديني بود، و جهاد براي گسترش دين خودشان و برانداختن اديان ديگر که با نابودسازي پيروان آن اديان صورت مي گرفت رکن اساسي نظريۀ سياسي شان را تشکيل مي داد. اسناد و نوشته هاي برجامانده از رع مسِس بزرگ ۔نيرومند ترين فرعون مصر و متعلق به سدۀ سيزدهم پ م۔ يک نمونۀ طرز تفکر شاهان دنياي پيش از هخامنشي است . او همۀ لشکرکشيهايش را جهاد در راه خدا نام داده و بر هرکدام از لشکرهايش نامي ديني مثل «سپاه آمون»، «سپاه رع» و امثال آن نهاده است که نشانگر آنست که وي ارتش خود را به زبان امروزين«جندالله» با تعبيرهاي گونه گونش نام نهاده بوده است ؛ و معلوم است که سپاه خداي او هدفي جز نشر پرستش آن خدا و براندازي پرستش خدايان بيگانه را درپس لشکرکشيها نداشته است . شاهان آشور پرچم خدايشان آشور را برفراز سر سربازانشان افراشته بودند، و شاهان بابل پرچم مردوخ را، و هرکدام با هدف براندازي خدايان ديگران و نشر پرستش خداي خودشان جنگ و جهاد مي کردند . برفراز سر سربازان عيلام نيز پرچمِ اينشوشيناک افراشته بود . در تورات نيز مي خوانيم که در جنگهاي شاهان اسرائيلي خدايشان يهوه همواره به شکل شعله هاي آتش در پيشاپيش سپاهيان در حرکت بود و دشمنانِ قومش را که پرستندگانِ خدايان بيگانه بودند نابود و شهرهايشان را ويران مي کرد.

با ظهور کوروش و تشکيل شاهنشاهي ايران جريان تمدن خاورميانه به کلي تغيير يافت و سلطۀ سياسي استثمارگرانه و مردم فريبانۀ دين به کنار زده شد، سلطۀ متوليان دين و مدعيان نمايندگيِ آسمان برسياست به کنار زده شد ، و دين نزد حکومتگران ايراني به صورت ارتباط خصوصي انسان با آفريدگار مهرورزي درآمد که چيزي جز نيکوکاري و مردم دوستي از انسان نمي طلبيد. به زبان ديگر ، با تشکيل دولتِ جهاني کوروش بزرگ سياست از دين جدا شد، و دولت وضعيت نويني يافت که تا پيش از آن در خاورميانه سابقه ندا شت؛ دولت از حالت قومي و منطقه يي بيرون آمد و جهاني شد؛ فرهنگ و هنر از خدمت به دين و معبد بيرون آمد و «دنیایی» شده در خدمت انسان قرار گرفت . دربار شاهنشاه ايران و شهرياران منطقه يي نقطۀ محوري خلاقيت فرهنگي و هنري شد، و تجارب فرهنگي خاورميانه در راه شکوه بخشيدن به سرزمينهاي « شاهنشاهی » و فعال کردن حيات اجتماعي به کار گرفته شد . از اين پس به جاي ساختن و شکوه بخشيدن معابد و گنبدها و گورها و صرف اموال انبوه در اين راهها و افتخار کردن به اين ساخته ها، توجه دربار معطوف به ساختن راهها و جاده ها و کاروانسراها و پلها و سدها و آب بندها و قناتها براي رفاه عموم انسانها شد . با اين حال هيچ گاه دربار ايران مانع از آن نشد که اقوام زير سلطه براي خودشان معابد و مراکز ديني بسازند؛ و حتي گاه دولت ايران به ساختن اين بناها کمکهاي مادي نيز مي کرد.

آنچه در متون تاريخ يديني قوم يهود دربارۀ خدمات انساني کوروش بزرگ به اقوام زيرسلطه آمده است را مي توانيم نمونه ئي براي رفتار کورش بزرگ با همۀ اقوام زيرِ سلطه بدانيم. در تورات مي خوانيم که کوروش دستور داد تا معبد قوم يهود در اورشليم را که نَبوخَد نصَّر پيشترها ويران کرده بود به هزينۀ دولت ايران بازسازي شود، و همۀ اموال و اثاث معبد را که پيشتر شاه بابل تاراج کرده به خزينۀ سلطنتي بابل سپرده بود (واينک در اختيار کوروش قرار گرفته بود) به اورشليم بازگردانده شود . اين سند مکتوب نمونۀ رفتار کوروش بزرگ با اديان و عقائد انسانهاي روي زمين بوده که دربارۀ همگان در همه جا اعمال مي شده است . در تورات ۔کتاب عزرا باب اول۔ چنين آمده است:

براي اينکه کلام خدا به زبان ارميا کامل شود، در سال اول سلطنت کوروش پادشاه پارس، خداوند روح کوروش پادشاه پارس را برانگيخت (يعني به کوروش الهام کرد) تا در تمامي ممالک خود فرماني صادر کرد و آن را براي همه مرقوم داشت و گفت : کوروش پا دشاه پارس چنين مي فرمايد: «يهوه خداي آسمانها جميع ممالک زمين را به من داده و مرا فرموده است که خانه ئي براي او در اورشليم که در يهودا است بنا کنم. کدام يک ازشما [سران بني اسرائيل ] به خاطر خدا به اورشليم مي رويد تا براي خدا خانه ئي که در اورشليم است را بازسازي کنيد . و هرکه [از بني اسرائيل] در جائي مانده است و در ميان مردم غريب است، اهل آن مکان بايد او را سيم و زر و اموال و چارپايان و صدقات براي خانۀ خدا که در اورشليم است مساعدت و ياري نمايد.

بخش آخر اين فرما ن به آن معنا است که کوروش بزرگ بخشي از مالياتها را به خدمتهاي فرهنگي به اقوام زيرِ سلطه اختصاص داد. اين شيوه ئي است که در ميان هيچ کدام از اقوام غالب در تاريخ جهان ديده نشده است؛ و اين امتياز در سراسر تاريخ بشريت براي ايرانيان مانده است. کمبوجيه و داريوش بزرگ نيز پس از کوروش همين شيوه را در پيش گرفتند.

دولتي که کوروش تشکيل داد دولت همۀ اقوام و ملل خاورميانه بود و چون چتري همۀ اقوام و ملل خاورميانه را در سايۀ خود گرفت. شاهنشاهي ايران به تمام معنا يک دولت جهاني بود که اقوام و ملل گوناگون را با زبانها و فرهنگها و اديان و عقائد مختلف دربر مي گرفت، و هر قومي حق داشت که خداي خاص خودش را داشته باشد ، دين خودش را حفظ کند و زندگي اجتماعيش را براساس سنتهاي فرهنگي خودش تنظيم کند . شاهنشاه ايران ضمن پايبندي به آزادي عقائد ديني انسانها خود را سرپرست همۀ رعايا مي دانست و آزادي عقيدۀ همگان را تأمين مي کرد. زبانهاي اقوام زير سلطه در کنار زبان پارسي به رسميت کامل شناخته شد، چنانکه فرمانهاي شاه همواره به زبانهاي مختلف درکنار زبان پارسي نوشته مي شد، نوشته هاي روي سنگها نيز چنين بود، زيرا کوروش تصميم گرفته بود که به همۀ اقوام و ملل جهان بياموزد که ما زبان شما را مثل زبان خودمان مي دانيم، شما نيز بايد بياموزيد که با اقوم جهان همين رفتار را داشته باشيد و ديگران را همتاي خودتان بشماريد. چنانکه گفته شد، کوروش پس از الحاق ميان رودان، سرزمينهاي شام تا درياي مديترانه را ضميمۀ ايران کرد ه و اميراني از خاندان حکومتگر سابقِ محلي را بر هرکدام از اقوامِ گوناگونِ شام گماشت.

وقتي در ۵۲۸ پ م اين پادشاه بزرگ پس از ۲۲ سال سلطنت درگذشت، کشور پهناوري از خود به ارث نهاد که يک سويش سيردريا بود و سوي ديگرش جزاير درياي ايژه و درياي مديترانه. جسد کوروش در زميني که ملک خانداني هخامنش بود و پارسه گِرد (پاسارگاد) نام داشت، در کنار کاخ کوروش در درون آرامگاهي که در ميانۀ يک مجموعۀ ساختماني شايستۀ کوروش برپا شده بود، به وديعه نهاده شد. پس از او پسر بزرگش کمبوجيه جانشين او شد.

کوروش آنچنان در جلب وفاداري اقوام سرزمينهاي تابع شاهنشاهيش موفق بود که اين وفاداري پس از مرگ اوهمچنان پابرجا ماند . گرچه به هنگام درگذشت کوروش بيش از ده سال از تشکيل شاهنشاهي عظيم او نمي گذشت، مردم سرزمينهاي تابع شاهنشاه ي چندان رضايت خاطري از رفتار کوروش داشتند که پس ازمرگِ او تلاش درخور ذکري براي بازيابي استقلال انجام نگرفت، و کوششهاي جزئيِ برخي ازعناصر قدرت طلب در اين سرزمينها، نه از حمايت رهبران ديني برخوردار شد و نه از حمايت مردمي . و کشور کوروش همچنان کپارچه ماند تا آنگاه که داريوش بزرگ به سلطنت رسيد.

لینک به دیدگاه

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

در سال ۵۴۰ نارضايتي در بابل به اوج رسيد و مردم آمادۀ شورش شدند؛ شورشي که محرکان آن کاهنان معابد بودند . در سراسر ميان رودان تبليغ برضدِ نبونهيد به راه افتاد وتصانيفي که او را به باد استهزاء گرفته بودند دهان به دهان مي شد. همه مي گفتند که او به دروغ ادعاي نبوت مي کند، و مردوخ نه تنها نبوت را به او نداده بلکه دشمن او است؛ خدايان ديگر نيز دشمنان اويند؛ فقط«سين» به او توجه دارد که معلوم نيست چه گونه خدائي است! اين گونه مؤمنين ميا نرودان براي شورش برضد نبونهيد آماده مي شدند.

نبونِهيد از تيماء به بابل برگشت، و کوشيد که با اقداماتي همچون اعادۀ حجِ سالانه به معبد مردوخ و دادن پيشکشها گرانبها به معبد رضايت کاهنان مردوخ را جلب کند . چندماه بعد در مراسم حج سال ۵۳۹ براي زيارت مردوخ«خدايان به بابل آورده شدند، شاه در مراسم حضور يافت، و مراسم به خوبي برگزار شد.» يک بار ديگر در مردادماه اين سال همۀ خدايان ميان رودان (شامل ۱۲ خدا ) براي زيارت مردوخ به بابل برده شدند . نبونِهيد بر آن شده بود که با اعادۀ حيثيت به مردوخ و ديگر خدايان ميا ن رودان خشم مردم را فرونشا َ ند . ولي او اين تلاشها را بسيار دير انجام داده بود. کوروش به دعوت کاهنان مردوخ و ديگر معابد ميان رودان براي لشکرکشي به بابل آماده مي شد . نبونِهيد همچنان سخن از وحي خدا مي گفت که خبر شکست حتمي کوروش و نابودي کوروش را مي داد.

پيش از اين دربارۀ بازسازي معبدِ بزرگِ سين در حران توسط نبونِهيد سخن گفتيم . تمجيدي که او د ر نوشته هاي آغاز سلطنتش از اشتِياگ و پدرش هوخشتر کرده مي تواند نشانۀ آن باشد که اشتِياگ به او اختيار تام داده بوده که هر اقدامي که براي بازسازي معبد سين در حران را شايسته مي داند انجام دهد . در اسناد برجا مانده از نبونِهيد سخني از بازپس گيري حران از دست ايرانيان درميان نيست . ولي به نظر مي رسد که او در آن اواخر اقدام به بيرون راندن ايرانيان از آن شهر کرده و آ ن را ضميمۀ پادشاهي خويش کرده است . لذا يک علت لشکرکشي کوروش به ميان رودان برسر همين حران نيز بوده که نبونِهيد تصرف کرده و از ممتلکات خودش شمرده است . نبونِهيد با تصرف يک سرزمين ايراني در واقع به ايران اعلان جنگ داده بود . شايد هدف کوروش آن نبوده که سلطنت بابل را براندازد، بلکه مي خواسته که از تماميت ارضي شاهنشاهي دفاع کند، و حران که به عنوان ميراث آشور به ايران رسيده بود را از نبونِهيد پس بگيرد . ولي زمينه ها در ميان رودان براي برچيده شدن دستگاه سلطنتِ تاريخي بابل فراهم بود، کاهان و مردم ميان رودان آمادۀ پذيرايي از کوروش بودند، و تاريخ برآن بود که دوران نويني را آغاز کند.

کوروش از تنگۀ جلولا گذاشت و وارد جلگۀ ميا ن رودان شد. او از دجله عبور کرد و به آرامي به بابل نزديک شد. ميان رودان آمادۀ پذيرائي از او بود. سراسر ميان رودان برضد نبونِهيد شوريد . در استوانۀ نبونِهيد تصريح شده که«وقتي کوروش شاه انشان شهر اوپيس بر کرانۀ دجله (در محل بغدادِ کنوني ) را گرفت مردم اکّاد شوريدند و نبونِهيد رهبران شورش را کشتار کرد . شهر مقدس سيپار نيز بي مقاومت تسليم کوروش شد.» سپاهيان نبونِهيد نافرمان شدند، و ارتشِ او چندان کارآيئي نداشت . کوروش مقاومتهاي نيروهاي نبونِهيد را در هم شکسته به کنار بابل رسيد. تلاشهاي نبونِهيد براي جلب رضايت کاهنان مردوخ و سرکوب شورش به جائي نرسيد . وعده هاي پيروزي که او مي گفت مردوخ به او داده است تحقق نيافت؛ زيرا مردوخ واقعا از او رنجيده و او را رها کرده بود، و کاهنان از مردم می خواستند که با سپاه کوروش همکاري کنند . با اين حال هنوز او به پيروزي حتمي خودش اطمينان داشت، و ادعا مي کرد که به من وحي شده که«شاه انشان در زير پاي من له خواهد شد، کشورِ او به دست من خواهد افتاد، دارائيهاي او را من به غنيمت خواهم گرفت.» همينکه سپاه کوروش به کنار ديواره هاي بابل رسيد مردم بابل به نداي کاهنان مردوخ برضد نبونِهيد شوريده شهر را بر روي کوروش گشودند . سپاهيان کوروش ب ه فرماندهي گاؤبروو (شايد برادر کوروش ) در روز 23 شهريورماه ۵۳۹ پ م به آرامي و مسالمت وارد بابل شد . نبونِهيد متواري شد . معبد بزرگ مردوخ در محاصرۀ سپاهيانِ پارسي و مادي درآمد تا گنج خانۀ بزرگش مورد تعرض قرارنگيرد. براي پاسداري از ديگر معابد بزرگ ميان رودان نيز ترتيب مشابهي اتخاذ شد . دستور داده شد که هيچ فردي با سلاح به هيچ معبدي نزديک نشود . ورود سپاهيان به درون معابد نيز به کلي ممنوع اعلام شد . کوروش در روز ۸ مهرماه با شکوه و جلال شاهانه وارد بابل شد . خيابان هاي بابل به فرمان کاهنان و بزرگان شهر با فرشهاي رنگين مفروش شده بود . همۀ سران بابل و با آنها بسياري از مردم شهر به پيشواز کوروش بيرون آمده بودند، و در پشت سر کوروش وارد شهر شدند. کوروش ضمن خطابه ئي به همۀ مردم شهر اعلام کرد که هدفش آرامش و آسايش مردم بابل و ميان رودان است؛ و تأکيد کرد که هيچ کس مورد تعقيب قرار نخواهد گرفت و هيچ کس بازداشت نخواهد شد . او به همۀ کارگزاران دستگاه سلطنت نبونِهيد عفو عام داد. او سپس براي زيارت مردوخ وارد معبد شد، در پيشگاه مردوخ سر خم کرد، به او سلام کرد و دست او را گرفته مراتب تعظيم را به جا آرود و کاهنان به نمايندگي از مردوخ به او برکت دادند . نبونِهيد که در بابل متواري بود يافته و دستگير شد . کوروش او را به شوش تبعيد کرد تا بقيۀ عمرش را زير نظر به سر برد . در سالنامۀ بابلي در دنبالۀ اين گزارشها مي خوانيم که کوروش دستور نوسازيِ ديوارهاي شهر بابل را صادر کرد و خودش براي اين کار پيش قدم شد و سنگ و خشت و سطلهاي آب و سبدهاي گِل برد، و همگان با ديدن اين اقدام او با شور و شوق مشغول کار براي ساختن ديوارها شدند . کوروش با اين اقدام نشان داد که درصدد مستحکم و آباد کردن بابل است و بيش از شاهان پيشين به اين شهر توجه دارد. ارتش نبونِهيد دست نخورده ماند و به اطاعت کوروش درآمد. همۀ کارگزاران نبونِهيد نيز در شغلهايشان ابقاء شدند و بلندپايه ترين هايشان به مشاوران شاه در امور بابل تبديل گشتند.

در چند نوشته از کاهنان بابل که از آ ن زمان بازمده است خبر داده شده که افتادن بابل به دست کوروش تا چه اندازه مرد م را خشنود کرده است. در برخي از اينها نفرينهائي به پشتِ سر نبونِهيد فرستاده شده است . در يکي از اينها مي خوانيم که«باشد که نبونِهيد در دنياي زير زميني به بند افتد و شکنجه شود؛ و هنگامي که مردوخ با شادي و مهرباني نظاره گرِ پادشاهي مهرورز کوروش است باشد که همۀ ياران سابقِ نبونِهيد در بندهاي گران افتند.» ولي کوروش بزرگوارتر از آن بود که کارگزاران نبونِهيد را بازداشت يا زنداني کند . او مي خواست که آنها با ديدن مهرورزيهاي او دگرگون شوند و با تجربه هائي که اندوخته اند به خدمت اهداف تمدنيِ او درآيند و خدمتکارانِ بشريت شوند. او مي دانست که انسانها را با تربيتِ درست مي توان ساخت و به سازندگي واداشت . اين چيزي بود که او از تعاليم زرتشت آموخته بود . زرتشت گفته بود که انسان ذاتًا نيک انديش و نيک خواه است ولي حاکمانِ بدسرشت سبب بدکاري انسانها مي شوند.

با برافتادنِ سلطنت بابل، سرزمينهاي تابع بابل در شام و فلسطين نيز به عنوان ميراث بابل به قلمرو شاهنشاهي افزوده شدند و مرز کشور شاهنشاهي به درياي مديترانه و غزه رسيد . سران شام (حمات، حلب، فينيقيه، کنعان، عمون، دمشق، ايدوم ) و شيوخِ شمال عربستان با شنيدن خبر پيروزي کوروش در بابل و از ميان برداشته شدن نبونِهيد شادمانه به بابل آمدند، و چنانکه در استوانۀ بابلي آمده است بر دستهاي کوروش بوسه زدند و ابراز اطاعت کردند.

گاؤبروو به شهرياري بابل منصوب شد، و سرزمينهاي ماوراي غربي فرات تا در ياي آشوريه » مديترانه »۔ که از آن زمان نام گرفت (زيرا منسوب به کشور سابقِ آشور بود)۔ جزو شهرياري گاؤبروو شدند . همۀ اميران خاندانهاي حکومتگرِ محلي که توسط نبونِهيد برکنار شده بودند در مقام سابقشان ابقاء شده فرما ن پذير گاؤبروو شدند . براي احياي امارتهاي اسرائيل و يهودا که از زمان نَبوخَد َ نصَّر برچيده شده بودند و خاندانهاي سرانشان به بردگي به بابل برده شده بودند نيز کوروش فکري انديشيد که شامل برگرداندنِ بازماندگانِ آن خاندانها به اسرائيل براي بازسازي کشورشان بود . او سران بني اسرائيل را طلبيد و دربارۀ بازگرداندنِ بني اسرائيل به کشورشان با آنها کنکاش کرد . آنها به او اطلاع دادند که چه تعدادي از بني اسرائيل در ميا ن رودان مي زيستند، و همچنين به او اطلاع دادند که زيورها و ظروف آلات معبد اورشليم را که نَبوخَد َ نصَّر ويران کرده بوده به بابل آورده شده و در خزانۀ خداي بابل نگهداري مي شود . کوروش دستور داد که از آنها صورت برداري شود تا در فرصتِ مناسبي که سران بني اسرائيل صلاح بدانند به اورشليم برگردانده شود؛ و به يکي از سرانشان که از مشاوران نبونهيد بود و نامِ بابليِ شيشبصرداشت فرمان داد که براي بازگرداندنِ قومِ از بر دگي رسته اش و همچنين اثاث معبد اورشليم اقدام لازم را انجام دهد . متن تورات در اين باره را پائين تر خواهيم خواند. کوروش نسبت به متوليانِ سابقِ همۀ معابد و خداخانه هاي مناطق مختلفِ ميان رودان و شام و شمال عربستان که نبونِهيد آنها را جابه جاکرده بود همين اقدام را انجام داد. در اين باره نيز گزارش بابلي را پائين تر خواهيم خواند.

پس از آنکه کوروش به پارس برگشت گاؤبروو با مردم بابل همان رفتار خشنودگرانه ئي داشت که منظور نظر کوروش بود. در سندهاي بازمانده از سالهاي شهرياري گاؤبروو که مردم بابل براي امور خودشان مي نوشته اند عباراتي ديده مي شود که نشان از عزت بسيار زياد او نزد مردم بابل دارد، تا جائي که مي بينيم در گزارش يک محاکمه در يکي از شهرهاي جنوب ميان رودان، مردي در حضور قاضي محلي به سرِ شهريار گاؤبروو سوگند خورده است که راست مي گويد؛ و قاضي دستور داده که اظهاراتش را ثبت کنند (روي يک خشت ثبت شده است). اين عزت براي آن بوده که گاؤبروو به امور مردم نظارت تام داشته، و مي کوشيده که بي نظمي و ناامني را از ميان بردارد . در سندي مي خوانيم که مردي شماري گوسفند دزديده بوده، شناخته و بازداشت شده و قاضي جريمۀ سنگيني بر او مقرر کرده است . او دادخواهي به دربار گاؤبروو مي فرستد، و گاؤبروو پس از تحقيق متوجه مي شود که اتهامش ثابت است، لذا حکم قاضي محلي را تأييد مي کند و مجرم به بازداشتگاه بابل فرستاده مي شود تا جريمۀ مقررشده را بپردازد. سند ديگري نشان مي دهد که گاؤبروو با برخي از سنتهاي اجتماعيِ مردم بابل توافق نداشته ولي برآن نيز نبوده که نظام اجتماعي دوهزارسالۀ مردم ميان رودان را برهم بزند . ازجملۀ اينها رسم برده داري نزد متوليان معابد است . برده داري در ايران وجود نداشته و دربار ايران نيز با آن موافق نبوده ولي براي الغاي اين رسم ظالمانه نيز به صلاح نمي ديده که اقدامي انجام دهد، زيرا چنين اقدامي نظام اجتماعي ميا ن رودان را برهم مي ريخت. يکي از سندها نشان مي دهد که دسته ئي از غلامان معبدِ عِشتار (واقع در شهر اوروک در جنوب ميا ن رودان) گريخته بوده و دستگير شد ه اند. موضوع را به گاؤبروو رسانده اند تا درباره شان حکم بدهد . او سکوت کرده و امر را به سرپرست معبد واگذاشته است. کساني که اين غلامان را به معبد برگردانده اند به سرپرستِ معبد گفته اند که گاؤبروو دربارۀ اينها هيچ فرماني نداده است . اين سخن به دستور سرپرستِ معبد بر روي خشتي ثبت شده و براي ما مانده است . ظاهر سخن به گونه ئي است که گاؤبروو به اينها فهمانده که سرپرستِ معبد نبايد بردگان را به خاطر فرارشان مجازات کند . اين تنها کاري بوده که گاؤبروو مي توانسته براي تخفيف آلام بردگان انجام دهد . و بايد در نظر داشت که در روزگاري که هر خطاي بردگان را کيفرهائي از قبيل بريدن گوش و بيني يا چيدن زبان مي داده اند سپس به سخت ترين کارهاي شکنجه بار وا مي داشته اند، حتي جلوگيري از اين کيفرها نيز براي زمانه بسيار پيشرفته بوده است . در سندهاي بازمانده نشانه هائي از بهبود وضعيت اجتماعي بردگان به چشم مي خورد، مثلا مي بينيم که بردگان واردبازار حرفه و صنايع شده اند و براي خودشان کار مي کنند و ماليات به ارباب مي پردازند . بردگاني را نيز مي بينيم که داراي پاره زميني شده اند که بخش اعظم درآمدش به خودشان تعلق مي گيرد. در کارگاههاي معابد نيز مي بينيم که زنانِ بيگار جايشان را به بردگان داده اند، و معلوم است که اصلاحاتي براي بهبود وضعيت زنان نيز انجام گرفته است که به نوبۀ خود به بهبود وضعيت بردگان نيز کمک کرده است . بردگاني نيز مي بينيم که در کارگاهها مشغول کارآموزي اند . حضور بردگان در بازار سوداگريِ خرده پا نيز در سندهاي بازمانده مشهود است . اينها خبر از اصلاحات گام به گام و آهسته ئي مي دهد که به دستور کوروش بزرگ براي بهبود اوضاع انساني در ميان رودان انجام مي گرفت. مهمترين گامي که در زمان کوروش براي بهبود اوضاع انساني و جلوگيري از افتادن مردان و زنان آزاده به بردگي برداشته شد لغو قانوني بود که مقرر مي کرد بدهکار اگر نتواند بدهکاريش را بپردازد بايد خودش يا يکي از فرزندانش را به طلبکار بفروشد . اين قانون از زمان حمورابي تا آن زمان در ميا ن رودان ۔به عنوان حکم شرعي و آسماني۔ برجا مانده بود . عقايد ريشه دار ديني مردم ميان رودان مانع از آن بود که کوروش بزرگ بتواند اصلاحات را به گونه ئي به پيش ببرد که دل خواهش بود . مردم خودشان داوطلبانه فرزندانشان را براي غلامي و کنيزي معبد مي بردند و در اختيار کاهنان قرار مي دادند؛ و معبد حق داشت که اينها را در بازار به فروش برساند تا براي هميشه در بردگي بمانند . اين از احکام شرعي بود که نمي شد به آن دست زد. بيگاري بر روي زمينهاي کشاورزي و در نخلستانهاي معبد، در کارگاههاي معبد، در چوپاني رمه هاي بزرگ گاو و گوسفند معبد نيز از رسوم معمولي بود که مردم داوطلبانه براي رضاي خدا و حصول بهشت انجام مي دادند . اين رسم هرچند که درنظر ايرانيان ظالمانه بود ولي نمي شد به آن دست زد؛ زيرا اينها را احکام شرعيِ ديرينه مقرر کرده بود و مردم قبول داشتند، و هر قانوني که ناقض اين احکام شرعي بود از طرف مردم به عنوان احکام ضدشرعي و کافرانه تلقي مي شد و قابليت اجرايي نمي يافت. معابد (دستگاه روحانيتِ ميان رودان) واقعا مردم را غارت مي کردند، ولي براي تغيير اين وضعيت و آشنا کردن مردم با حقوق واقعي خودشان به گذشت زمان و نسلها نياز بود. بالارفتن قيمت زمين کشاورزي و خانه و همچنين اجاره بها در بابل در اواخر عمر کوروش و دوران سلطنتِ داريوش بزرگ ۔که در برخي اسنادِ کشف شده ديده مي شود۔ خبر از تحولي مي دهد که اصلاحات کوروش در جهت بهبود وضع زندگي اقشار سابقًا محروم ايجاد کرده بوده است.

با رسيدن مرزهاي شاهنشاهي ايران به درياي ايژه از يک سو و درياي مديترانه از سوي ديگر، بزرگترين شاهنشاهيئي که چشم تاريخ تا آ ن روز به خود ديده بود بر صحنۀ جغرافياي جهان ظاهر شد؛ شاهنشاه يئي که علاوه بر سراسر فلات ايران، امپراطوريهاي سابقِ بابل و آشور و ليديه و آرمنيه و پاشاهي هاي کوچک جنوب اناتولي را دربر مي گرفت. اينک شاهنشاهي ايران در غزه با کشور فرعوني مصر همسايه شده بود . روابط کوروش با فرعون مصر حسنه بوده، زيرا براي ساختن کاخ شاهنشاهي در پاسارگاد از خدمات هنرمندانِ سنگ تراش و مجسمه ساز مصري استفاده شده، و اين را مي توانيم در نقشي ببينيم که از کوروش بزرگ در پاسارگار برجا مانده است و اثر هنر مصري در آن آشکار است. در بناي آرامگاهِ کوروش بزرگ که در زمان خودِ او ساخته شده نيز حضور هنرمندان مصري هويدا است، و اين بنا ۔که يک بچه هرمِ کوچک است۔ ما را به ياد هرمهاي بزرگ مصر مي اندازد . شايد هم کوروش سفري به مصر کرده بوده و معماري مصر را از نزديک ديده و مهندسان و معماراني را از مصر با خود آورده بوده است، زيرا در مجموعۀ کاخ شاهنشاهي که در پاسارگاد ساخت بازتاب معماري مصر به نحو آشکاري خودنمايي مي کند . پزشکان مصري نيز در دربار او بودند که شايد ره آوردِ همين سفر او بوده است . نقشي از فروهرِ کوروش اول (نياي بزرگ کوروش بزرگ ) بر بناي يادبود ويژه که يک ستون وارۀ سنگ يک پارچه است و در جاي خاصي از کاخ کوروش برپا داشته شده بوده هنر مصري را به وضوح نشان مي دهد، حتي لباسي که فروهر بالدارِ کوروش اول در اين نقش برتن دارد تزييناتِ حاشيه اش شبيه تزيينات لباس مصري است . تاج گلي که بر روي سرِ اين فروهر نهاده است نيز بازگويندۀ هنر مصري است . بر بالاي سر اين فروهرِ بالدار به سه زبان پارسي و بابلي و عيلامي نوشته شده است«من ام کوروش شاه، هخامنشي». کساني به غلط مي پندارند که اين خودِ کوروش بزرگ است، ولي بالهائي که در دوسوي تنش قرار داده اند و او را در حال پرواز به تصوير کشيده اند خبر از آن مي دهد که فروهر کوروش اول (نياي کوروش بزرگ) است.

امپراطوريِ پير و فرتوت شدۀ مصر در اين زمان آخرين نفسهاي تاريخيش را مي کشيد، و تاريخ اراده کرده بود که آن کشورِ باستاني و شکوهمند رانيز ضميمۀ شاهنشاه ي ايران کند

لینک به دیدگاه

كوروش كبير كه بود؟

 

كوروش توانست با اتحاد طوايف پارس، ماد، مكران و پارت (خراسان) وحدت آريايي را پديد آورد. اين وحدت به او اين قدرت را بخشيد كه به فكر تسخير سارد افتد و براي انجام اين منظور قبل از آنكه اتحاد ميان سارد و بابل پيش آيد، به نواحي غربي تاخت و تا بابل خواست از خواب شهوت‌آلود خود برخيزد، سارد را در هم كوبيد و كرزوس را از تخت جبروت خود پايين كشيد.

پس از آن نوبت بابل بود. بابل خطه بزرگي براي ايران محسوب مي‌شد، علاوه بر اين يك انگيزه ديگر نيز كوروش را به فتح بابل بر مي‌انگيخت و آن صيت ظلم و جوري بود كه نام بخت نصر در گوش‌ها افكنده بود. پادشاهي كه قلاب زنجير را به زبان يكي از مخالفان خود كوبيد و او را چون سگ به پايه تخت خود بست! حاكمي كه با خنجر طلا و مرصع خود، چشمان پادشاه فلسطين را از كاسه بيرون كشيد، معابد سليمان را آتش زد و دستور بريدن زبان و چشم مردم فلسطين را داد!

در اين شرايط بعضي از بزرگان بابل كه متوجه روي كارآمدن كوروش شدند و از طرفي ديدند كه شرق و سلاطين شرقي هم به كوروش عنايت خاص دارند، با وي مكاتبه كردند تا بالاخره كوروش وارد بابل شد و با همكاري همين افراد بابل را فتح كرد.

پس از اين فتح است كه كوروش اعلاميه معروف خود را كه اولين اعلاميه حقوق بشر است، منتشر مي‌كند و به موجب اين اعلاميه چهل هزار نفر از قيد اسارت بابلي‌ها آزاد شدند.

متن بابلي اين فرمان كه بيست‌وپنج قرن پيش صادر شده، در سال 1879ميلادي در حفاري‌هاي بابل كشف شد و اكنون در موزه بريتانيا (لندن) قرار دارد. اين فرمان از نظر اهميت موضوع و تفويض حقوق اجتماعي و آزادي به ملل تابعه در آن عصر چنان حائز اهميت است كه در محافل حقوق‌دانان جهان به عنوان اولين منشور آزادي تلقي شده است و فرمان مزبور كه به سطح استوانه‌اي از گل رس در چهل و پنج سطر حك شده، معروف به «اعلاميه كوروش» و آن استوانه نيز به «استوانه كوروش» مشهور شده است.

تاج‌گذاري كوروش

كوروش در بابل تاج‌گذاري كرده و تفصيل آن را گزنفون نوشته است. اين تاريخ بر طبق سالنامه‌هاي بابلي «در روز سوم ماه مرهسوان» ضبط كرده‌اند كه از آن تاريخ درست 2505 سال مي‌گذرد.

گزنفون، طي داستاني كه به نام «سيرو پديا» نوشته و تحت عنوان «كوروش‌نامه» ترجمه شده است، خاطره‌اي از اين تاج‌گذاري را آورده در آن آمده است، كه چگونه سربازان، درباريان و مردم شهر براي اين مراسم حاضر شده و سپس، تاجي از جواهر را بر سر مي‌گذارد و پس از آن باقبايي ارغواني كه حاشيه‌اي سفيد دارد، چنان باشكوه مي‌شود كه تماشاچيان بي‌درنگ در برابرش تعظيم مي‌كنند.

 

manshore_kouroshkabir.jpg

 

 

مرگ كوروش

مرگ كوروش، سردار بزرگ ايران نيز مانند تولدش مرموز و شگفت‌انگيز و در پرده‌اي از اسرار پوشيده است.

مورخان يوناني داستان كودكي و پرورش كوروش را به صورت افسانه‌اي نوشته‌اند كه از همه مفصل‌تر روايت هرودت است كه مي‌گويد: آستياگ، پادشگاه ماد شبي خواب ديد كه از شكم دخترش ماندانا، درخت تاكي برآمد و آسيا را فراگرفت، معبرين گفتند: از دخترت فرزندي به دنيا خواهد آمد كه سلطنت را از تو خواهد ستاند و او تصميم گرفت طفل نوزاد دخترش را بكشد. وزير، طفل را به دست چوپاني به نام مهرداد سپرد تا به قتل برساند. مهرداد، زني داشت به نام «سپاكو» كه در همان روزها طفلي مرده به دنيا آورده بود.

او جريان سپردن طفل و امر به قتل او را به زن خود گفت و اظهار داشت كه از پدر و مادر طفل چيزي نمي‌داند، ولي از اشياي زرين و لباس‌هاي فاخر بچه به نظر مي‌آيد از خاندان شاه باشد.

«سپاكو» با مشاهده طفل، دل به او مي‌بندد و مانع كشتنش مي‌شود و او را بزرگ مي‌كند.

بعدها كه آستياگ از ماجرا مطلع شد، هم وزيرش را سخت تنبيه كرد و هم كوروش را به نزد پدر و مادرش در فارس فرستاد، ولي كوروش در آنجا حكومت يافت و بالاخره بر آستياگ پيروز شد.

مرگ كوروش نيز داستان پيچيده‌اي دارد و بعضا هنوز در پرده‌اي از ابهام است.

طبق روايت يونانيان كوروش كه در مغرب، كارها را رو به راه كرده بود، براي يكسره كردن كار مشرق و جلوگيري از هجوم قبايل ماساگت و سكاها به مشرق تاخت. در اين وقت بر اين طوايف مهاجم، زني حكومت مي‌كرد كه «تومي ريس» نام داشت. كوروش تا رود سيحون (آراكس) راند و از آن رود نيز گذشت و به پيغام ملكه كه گفته بود «شاه ماد، رها كن كارهايي كه مي‌كني، چه مي‌داني نتيجه آن چه خواهد شد» اعتنايي نكرد. اما در اين جنگ سپاهيان ايران شكست يافتند و ظاهرا در همين وقت خبر توطئه‌اي در غياب كوروش از پايتخت (پارس) نيز به گوش او رسيد و وضع را مشوش‌تر كرد و پسر ملكه ما ساگت‌ها نيز كه در اسارت كوروش بود، خودكشي كرد و بالاخره خشم و توحش طوايف مهاجم شديدتر شد و در جنگ بعد، هنگام گير و دار جنگ، به قول كتزياس، كوروش از اسب به زير افتاد و يكي از جنگي‌‌هاي هندي زوبيني به طرف او انداخت كه به ران او برخورد كرد.

پس از اين ماجرا، كوروش را به اردوگاه بردند، او وصايايش را كرد و پس از 3 روز درگذشت.

روايت شده است كه «تومي ريس» امر كرد مشكي از خون انسان پر كردند و سپس جسد كوروش را يافته، سر او را در مشك خون فرو كرد و خطاب به آن گفت: اي پادشاه، با اين كه من زنده‌ام و سلاح به دست بر تو پيروز شده‌ام اما تو كه با خدعه و نيرنگ بر فرزند من دست يافتي، در حقيقت مرا نابود كردي، اكنون ترا از خون خواري سير مي‌كنم.»

 

 

kouroshkabir.jpg

 

پاسارگاد، آرامگاه كوروش

بر اثر حمله كمبوجيه به مصر و قتل او در راه مصر، اوضاع پايتخت پريشان شد تا اينكه داريوش روي كار آمد و سال‌ها با شورش‌هاي داخلي جنگيد و همه شهرهاي مهم يعني بابل، همدان، پارس، ولايات شمالي و غربي و مصر را آرام كرد و پس از بيست سال جنازه كوروش را از پارت به پرسپوليس (تخت جمشيد) منتقل كرد.

اين انتقال طي مراسم باشكوهي و طي چند روز برگزار شد و روي مقبره كوروش به زبان يوناني چنين نوشتند: اينجا است آرامگاه من، كوروش، شاهنشاه ... .

 

منبع : IranianUK.com

لینک به دیدگاه

خداوند درباره کوروش کبير ميگويد

 

که او شبان من است و هر چه او بکند آن است که من خواسته ام. منم که او را از جانب مشرق برانگيختم تا عدالت را روي زمين برقرار کند. من امتها را تسليم وي ميکنم و او را بر پادشاهان سروري ميبخشم و پادشاهان را مثل غبار به شمشير وي و مانند کاهي که پراکنده شود، به او تسليم ميکنم .

 

من کوروش را به عدالت برانگيختم و تمامي راهها را در پيش رويش استوار خواهم ساخت. منم که شاهين خود را(کوروش)، از جانب مشرق فرا خواندم و دوران عدالت را نزديک آوردم.

 

خداوند، کوروش را برگزيد و فرماندار جهانش کرده است . بازوي او را بر کلدانيها، فرو خواهد آورد و راه او را هموار خواهد ساخت.

 

در سال اول سلطنت کوروش پارسي، کلام خداوند کامل شد. خداوند روح کوروش پادشاه پارس را برانگيخت تا در تمامي سرزمينهاي خود فرماني صادر کند که خداي آسمانها، تمام ممالک زمين را بر من داده است، خانه براي او در اورشليم بنا کنم .

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

كورش كبير

 

کورش کبير اولين پادشاه هخامنشي ، افزون بر ايرانيان ، به دليلصدور نخستين اعلاميه حقوق بشر نزد همه جهانيان و دانشمندان (ويل دورانت، ويکتورهوگو،کنت گوبينو، هگل، شاتوبراين ، پاپ کلمنتوس ۵ ، بوسويه، ناپلئون، دانيل روپس،گيرشمن و...)محترم است .در دوران باستان نيز بسياري از انديشمندان (مانند افلاطون،فيثاغورث، هرودت، گزنفون، ديودور سيسيلي و...) او را ستوده اند.

كوروش بزرگ بنا به پژوهشهاي 100 ساله اخير دانشمندان مسلمان همان ذوالقرنين (که برخي او را بدليل سخن گفتن خداوند با وي «و قلنا يا ذا القرنين» پيامبر الهي مي دانند) است كه در سوره كهف قرآن (آيات83 تا 99) از او ياد شده است. ازجمله معروفترين اين محققان مي توان به افراد زير اشاره کرد:

مولانا ابوالكلام آزاد مفسر بزرگ قرآن و وزير فرهنگ هند در زمان گاندي در تفسير البيان ( ترجمه تفسير سوره کهف از باستاني پاريزي)ــ علامه طباطبايي در تفسير الميزان ــآيت‌الله العظمي ناصر مكارم شيرازي و 10 نفر از مفسران بزرگ قرآن در تفسيرنمونه(مانندقرائتي، امامي، آشتياني،حسني، شجاعي، عبدالهي و محمدي)ــ تابنده گنابادي در کتاب سه داستان عرفاني از قرآن ــ آيت الله مير محمد کريم علوي در تفسيرکشف الحقايق (با ترجمه عبدالمجيد صادق نوبري)ــ حجه الاسلام سيد نورالدين ابطحي درکتاب ايرانيان در قرآن و روايات _ دکتر علي شريعتي در کتاب بازشناسي هويت ايراني اسلامي ــ سيد صدر بلاغي در قصص قرآن _ جلال رفيع در کتاب بهشت شداد _ دکتر فاروق صفي زاده در کتاب از کورش هخامنشي تا محمد خاتمي ــ منوچهر خدايار در کتاب کورش در اديان آسياي غربي ــآيت الله سيد محمد فقيه استاد اخلاق و عضو مجلس خبرگان دوم _ استاد محيط طباطبايي _ حجه الاسلام شهيد هاشمي نژاد _ سر احمد خان بنيانگذاردانشگاه اسلامي عليگر هند.

قاسم آذيني فر در کتاب کورش پيام آور بزرگ صفحه 89 مي گويد: خواجه عبداله انصاري در تفسير ادبي عرفاني خود در سوره کهف پس از آيه «انا مکناه له في الارض=ما او رادر زمين نيروي بسيار داديم» اين دو را يک نفر مي شمارد.

دکتر فريدون بدره اي درکتاب کورش در قرآن و عهد عتيق پس از يکي دانستن کورش و ذوالقرنين ازشيخ محمد باقرکمر ه اي شارح اصول کافي کليني (از کتب چهارگانه شيعه) روايت مي کند که: اميرالمومنين علي(ع) خود را مانند ذوالقرنين دانسته و به اين همانندي افتخار کردده است.

كوروش نزد يهوديان ،زرتشتيان ، مسيحيان ومسلماناناز جنبه آسماني و تقدس برخوردار است . در كتاب تورات ( اشعيا ـ دانيال نبي ـ حزقيال ــ ارمياي نبي ) از او به عنوان حضرتمسيح، بت شکن، فرستاده پروردگار، چوپان خدا،دست خدا،شکست دهنده فرعونيان، شاهين خدا، نجات بخش و دانشمند خدا نام برده شده است .

درصحف عزراي پيامبر (حضرت عزير) آمده است : کورش فرمود خداوند به من دستور داده است تا خانه اي براي او در بيت المقدس بسازم.

ابوريحان بيروني (قرن 4 هجري) و غياث الدين خواند مير (قرن 6 هجري در کتاب حبيب السير، جلد يک، صفحه 136) از او بعنوان باني بيت المقدس ومسجد الاقصي (يا همان قبله نخست مسلمانان) نام مي برند.

در تفسير قرآن ابوالفتح رازي آمده است: که خداي تعالي بر زبان بعضي پيغمبران امر کرد پادشاهي از پادشاهان پارس را نام او کورش و او مردي بود مومن.

 

مسعودي درکتاب مروج الذهب،صفحه606 مي نويسد :

اين خبر در انجيل هست كه كورش پادشاه، ستاره را كه هنگام مولود عيساي مسيح طالع شده بود ، ديده بود... وما تفصيل اين قصه را با آنچه مجوس ونصاري در باره ي آن گفته اند...در كتاب«اخبارالزمان» آورده ايم.

آرامگاه باشكوه كوروش بزرگ درپاسارگاد طرحي گيرا ، باوقار ، متوازن ، مقدس و اهورايي دارد. ساختمان اين گونه آرامگاه ، پيش و پس از آن ( به جز يك مورد و در اندازه‌اي كوچكتر كه آن هم از نياكان يا نوادگان كوروش است ) ديده نشده است .

پس از اسلام در دوران پادشاهي اتابكان فارس (در قرن 5 و 6 هجري خورشيدي ) به دليل جنبه تقدس آرامگاه ، مسجدي در اطراف آرامگاه ساخته ، درون آرامگاه هم محرابي از سنگ تراشيده و پيرامون آن آياتي از قرآن به خط ثلث نگاشته‌اند. (دکتر رضامرادي غياث آبادي در کتاب نقش رستم و پاسارگاد).

قبله نمايي نيز در سنگ در کنار مهراب تراشيده اند . در زمان گذشته نوشته اي در آرامگاه به خط ميخي بوده كه متن آن ، چنين است :

« اي رهگذر، من كوروش هستم كه پادشاهي جهان را به پارسيان دادم ، به مشتي خاك كه پيكرم را دربرگرفته رشك مبر .»

پس از اسلام ( حداقل هزار سال) ، به دليل ندانستن صاحب آرامگاه ، آن را به نامهاي مسجد مادر سليمان(ع) ، مشهد مادر سليمان ، گور مادر سليمان ، گور سليمان(ع) ،مشهد ام النبي ، مقبره سليمان(ع) و مشهد مرغاب ناميده اند . همچنين بر روي تپه مشرف به آرامگاه باقيمانده يك دژوجود دارد كه به نام تخت سليمان معروف است.

حاج ميراز حسن فسائي (در کتاب فارسنامه ناصري صفحه 301) مي نويسد : « مشهد محل شهادت و قبر انبياء و اولياء و بزرگان دين را گويند و چون اين بلوك را مشهد ام النبي گفتند و چون عجم حضرت سليمان (ع) و جمشيد را يك نفر و پيامبر دانسته اند آنرا مشهد مادر سليمان نيز گفته اند.

که در هر صورت (چه سليمان نبي، چه مادر او، چه جمشيد و چه کورش) نشان دهنده الهي و سپند بودن صاحب آرامگاه است.

در دشت مرغاب در پاسارگاد ، نقش برجسته‌اي از كوروش كبير باقيمانده است كه همچون فرشتگان ، با بالهايي آسماني تراشيده شده است . نكته جالب است كه ايرانيان از زمان باستان تا‌كنون اين پيكره را مقدس مي‌دانند و با اينكه پيكره‌ هاي ديگر در سراسر ايران در اثر ناداني آسيب ديده استهيچ ‌كس جرأت نداشته به اين پيكره اهورايي آسيب برساند. هنوز هم تصور مقدس بودن اين پيكره در ميان مردم بومي باقي است . (دکتربهرام فره وشي در کتاب ايرانويچ) مردم محلي دستان او را رو به قبله و در حالت نيايشمي دانند.

تا چند دهه پيش ، مراسم روز تاسوعا و عاشوراي حسيني اهالي دشت مرغاب در دورا دور آرامگاه پاسارگاد انجام مي‌شد و مردم منطقه نذرهاي خود را تقديم آرامگاه مي‌كردند و آن را همانند امامزاده‌ها با پارچه‌هاي رنگي و قفل مي‌پوشاندند. ( دكترباستاني پاريزي در كتاب كوروش ذوالقرنين)

آب رودخانه پلوار نيز هميشه آبي مقدس و شفابخش به شمار مي آمد. (دکترعليرضا شاپور شهبازي در کتاب پاسارگاد)

دکتر جمشيد صداقت کيش در ويژه نامه فصلنامه فارس شناخت در نوشتار مسجدهاي فارس در صفحه 88 مي نويسد : در روايتهاي اسلامي هم از مقدس و آسماني بودن اين جايگاه سخن بسيار رفته است از جمله در كتابهاي زير :

1 ـ مسالك و ممالك ( اصطخري بهسال 320 هجري ) صفحه‌هاي 109 و 141

2 ـ حدود العالم من المشرق الي المغرب ( نوشته شده به سال 372 هـ ) صفحه 131

3 ـ اشكال العالم ( ابوالقاسم جيهاني به سال 367 هـ ) صفحه‌هاي 113 و 123

4 ـ نزهت ‌القلوب ( حمداله مستوفي به سال 740 هـ ) صفحه 178

در كتاب شيراز نامه نوشته زركوب شيرازي ( سال 740 هـ ) درصفحه 144 آمده است:

« نقل است كه : شيخ محمد‌بن يزيد عروس ( هم زمان با مأمون 218 ـ 198 هـ . ق ) نقل فرمود كه در عهد او جمعي از زهاد و عرفا بيت ‌المقدس به شيراز آمدند و طلب متصوفه و ائمه شيراز مي‌كردند . ايشان را به من حواله كردند . سؤال كردم كه سبب آمدن شما به اين طرف چه بود و باعث اين نهضت چيست ؟ گفتند كه : مادر بعضي از اخبار خوانده‌ايم كه در شيراز به طرف حوامه شهر مسجدي هست كه آن را مسجد سليمان (يا همان آرامگاه كوروش ) مي‌گويند و در بعضي كوهستان كه در برابر مسجد است، چشمه ‌اي هست و آن به چشمه مرغان (يا همان دشت مرغاب ) مشهور است . سليمان نبي آن مسجد بنا كرده و آن چشمه از آثار قدم او پديد آمده . هر كس كه در آن آب وضو سازد ودر آن مسجد دوگانه‌اي بگذارد ، حق سبحانه و تعالي حاجات دين و دنيايي او برآورده گرداند. ما به اين بيت متوجه گشتيم تا زيارت مسجد دريابيم .»

در پايان بد نيست نگاهي داشته باشيم به گفتار استاد ابراهيم پورداود ( کتاب ذوالقرنين و کورش از محمد کاظم توانگر زمين): هر ايراني همانگونه که مکلف است درصورت استطاعت در مدت عمر خود يک بار به حج مشرف شود شايسته است که يک بار هم بهزيارت کورش که پايگاه مليت ايراني است خود را برساند. نه فقط بخاطر ايراني بودن بلکه به جهت زيارت فردي که قرآن بيشترين تعريف (17 آيه) در مورد يک زمامدار را از او کرده است

لینک به دیدگاه

معناي پاسارگاد چيست؟

در138 کیلومتری شهر شیراز ، در جاده آسفالت شیراز به آباده ، کمی دورتر از جاده امروزی ( حدود 3 کیلومتر) به بقایای شهری می رسیم که روزگاری پایتخت بزرگترین و بی نظیرترین پادشاهی جهان بوده است. این پایتخت در دشتی به نام مرغاب واقع است که مساحت تقریبی این دشت تقریباً 15×20 کیلومتر است. رودی به نام پلور که البته در عهد باستان به آن مِدوس می گفتند در آن جریان دارد و در کل این دشت 1200 متر از سطح دریاهای آزاد ارتفاع دارد.

 

پیش از ساخته شدن پاسارگاد در دشت مرغاب ، این منطقه از تمدنی کهن برخوردار بوده است که روستاهایی مانند : تل نخودی ، تل سه آسیاب ، دوتولان ، تل خاری در هزاره های سوم و چهارم در آنجا ایجاد گردیده و در دوره خود دارای رونق و شکوهی بی نظیر بودند.

 

هنگامیکه بازمانده های این پایتخت کهن ایران را مشاهده می کنید ناخودآگاه از خود می پرسید چرا در اینجا این پایتخت بنا شده است؟ انگیزه از برپایی آن چه بوده است؟

بر اساس نوشته های تاریخ نگاران قدیم کوروش بزرگ ، آستیاگ ( آستیاژ ، آستیاگس) پادشاه ماد را در این دشت شکست داده و این کار مبنای ایجاد بزرگترین و قدرتمند ترین پادشاهی ایران می باشد. از این رو کوروش بزرگ فرمان بنای پایتختی را در این دشت داد. هرچند با ایجاد تخت جمشید ( توسط سایر پادشاهان هخامنشی ) برجستگی پاسارگاد کمتر گردید اما ارزشمند بودن آن هیچ گاه کمرنگ نگردید بطوریکه پس از بنای تخت جمشید هنوز پادشاهانی بودند که برای تاجگذاری پاسارگاد را برمی گزیدند. کوروش پاسارگاد را در550 تا 559 قبل از میلاد بنا کرد و البته در سال 336 قبل از میلاد این شهر به همراه گنجینه پربهای آن به دست اسکندر مقدونی افتاد..

 

معنای پاسارگاد چیست؟

 

در مورد این واژه هنوز نظری قطعی داده نشده است اما هرودوت در کتاب خود ادعا می کند که پاسارگادی مهمترین قوم پارسیان بوده اند و ریشه هخامنشیان از آنهاست. پاسارگاد در برخی از نوشتارهای قدیمی پارسه گَدَ نیز گفته شده است. اما در کل معناهایی که برای آن مطرح شده است شامل: زیستگاه پارسیان ، تختگاه پارسه ، محل استقرار پارسیان و دژ پارسیان می باشد. در این دشت که در سینه خود هویت ایرانیان را نگه داشته و مانند بغضی در گلو هر لحظه منتظر حکایت تاریخ آن دوره است ، نشانه های زیادی از تمدن ایرانیان وجود دارد که البته مربوط به دوره های گوناگونی است.

 

این دوره ها را در کل می توان به سه دوره متمایز تقسیم نمود:

 

1- آثار پیش ار تاریخ و قبل از هخامنشیان: در ایوان سنگی مسقفی ( البته امروز اثری از سقف در آن نیست ) در شما آرامگاه کوروش به نام تُل تخت ( تخت سلیمان) تکه سفالهای نقش داری و قسمتی از یک مجسمه مربوط به دوران عیلامی کشف شده است.

 

2- دوره هخامنشی: شاید بدون هیچگونه شک و تردید بایستی گفت که با شکوه ترین آثاری که در حال حاضر در دشت پاسارگاد ایران می باشد ، مربوط به این دوره می باشد. آثاری مانند: کاخ پذیرایی کوروش بزرگ - کاخ شرقی با نقش برجسته انسان بالدار - کاخ اختصاصی کوروش بزرگ - تَل تخت - اولین چهارباغ ایرانی - آب نماهای کاخ شاهی - ویرانه برج سنگی - بنای معروف به زندان - دژ پاسارگاد - آتشکده پاسارگاد - حوضچه های سنگی و در نهایت آرامگاه کوروش بزرگ.

 

3- آثار بعد از اسلام: مسجد اتابکان که توسط اتابک زنگی در رمضان سال 621 ه . ق ساخته شده است.. کتیبه و محراب و قبله نمایی که بر روی قبر کوروش کنده شده مربوط به این دوران است. علاوه بر این اتابک زنگی در صد متری شمال آرامگاه کوروش بنایی اسلامی بنا کرده که البته امروز هیچ اثری از آن نیست و ویرانه ای بیش از آن نمانده است و از روی آن می توان به عظمت معماری دوران کوروش بزرگ پی برد که بنای آن هنوز پا برجاست اما سایر آثار بعد از آن یا کاملاً مفقود شده اند و یا بکلی ویران گردیده اند. در سال 1328 خورشیدی ، قطعه سنگی از یک کتیبه که روی آن جمله ( السلطان المطاع ابوالفارس) به خط ثلث زیبا حکاکی شده است از زیر خاک یافت شد و از آنجا که لقب ابوفارس مربوط به شاه شجاع مظفری (759 تا 776 ه. ق) بوده و چند سکه از او نیز در همان محل یافت گردیده می توان گمان برد که این پادشاه نیز در این منطقه بناهایی را ایجاد کرده بوده است که امروز از آنها هیچ برجای نمانده است.

 

آرامگاه کوروش بزرگ به همراه ستونها و درگاه مسجد اتابکان ( آثار دوره اسلامی )

 

قبله نما در گوشه غربی آرامگاه کوروش بزرگ( واژه قبله در گوشه سمت چپ دیده می شود.)

 

نقش برجسته انسان بالدار - اعتقاد بر این است که این تصویر ، ذوالقرنین یا همان کوروش بزرگ است.

 

آرامگاه کوروش بزرگ در سال 1840 میلادی کار دو هنرمند فرانسوی فلاندن و کست.

 

کمی که می گذرد و شما پس از مشاهده تمدن نیاکانتان به خودتان باز می گردید و می خواهید جای آنها بیاندیشید و کشف نمایید که آنها چگونه این بناها را ایجاد کرده اند. قبل از هر چیز توجه تان به مقبره باشکوه کوروش بزرگ جلب می شود. مدل سازه این مقبره با تمامی مقبره های سرزمین ما فرق دارد و به آن یگانگی خاصی می دهد. هرچند شاید برای ما فرق کند اما جالب آنکه مقبره ای دیگر شبیه به آن در سرزمین ما موجود است که بعد از آن ساخته شده است و شاید بد نباشد در اینجا به آن نیز اشاره ای کنیم که مانند بسیاری از اثرهای با شکوه سرزمین در حال نابودی است و آن مقبره ای در کازرون( سر مشهد) می باشد که به گور دختر ( آرامگاه منسوب به چیش پش - دوره هخامنشی ) مشهور است.آرامگاه کوروش بزرگ در طول این قرن ها با اُبهت ایستاده است ولی باستان شناسان هنوز نتوانسته اند بطور یقین بگویند که این بنا توسط کدام قوم سرزمین کوروش بنا شده است و هر کدام گمانه هایی زده اند. برخی آنرا طرحی از آن مردمان میانرودان بخصوص شبیه زیگورات می دانند. برخی دیگر آنرا طرحی مشترک و آمیخته از میان رودان و سایر اقوام می دانند. گروهی آنرا از آن قومهای لودیه و ایونیه خطاب کرده اند و برخی باستان شناسان می گویند این بنا از بناهای سنتی خود ایرانیان است و نظریه دهندگان آخر ادعا کرده اند سازه یونانی و یا ساخته شده اقوام آناتولی غربی است. اگر کمی به شواهد و آثار بر جای مانده بر روی بنا دقت نماییم می توانیم تا حدودی تشخیص دهیم که بنای فوق ساخته و پرداخته کدام یک از مردمان سرزمین کوروش بزرگ است. از آنجا که معماران ، ایونیه و لیدیه ای در ساخت بنا از ابزاری خاص استفاده کرده اند و در مقبره کوروش نیز این آثار یافت گردیده می توان حدس زد که این بنا توسط ایشان و به دستور کوروش بزرگ در زمان زنده بودن خود او ساخته اند :

 

1- به کار گیری سنگهای تراش خورده که با اتصال های دم گیری شده اند.

2- اندازه داخلی اتاق با اندازه های ایونی مطابقت دارد.

3- نحوه برجستگی ها و فرورفتگی ها در حاشیه درگاه و سقف شیب دارد.

4- استفاده از بست های آهنی و سربی ، دُم چلچله ای.

5- اندازه های خارجی کل سازه. البته بیان گردیده که غیر از مهندسان و معماران ، مُغ ها نیز در ساخت آن مؤثر بوده اند و آنها توصیه کرده اند مقبره رو به شرق ساخته شود.

 

در مورد تاریخ ساخت قبر نیز گمانه ها مختلف است اما می توان تخمین زد که مقبره در 530 یا 540 پیش از میلاد بنا گردیده است. تصویر دم چلچله ای از آرامگاه کوروش بزرگ که می تواند گواه و تأییدی باشد بر معماران لیدی و ایونیه آرامگاه کوروش بزرگ. جنس فلزات از سرب و آهن می باشد. اما برخی از این دم چلچله های آرامگاه به سرقت رفته است اما جای خالی آنها هنوز باقی است.

لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...
  • 3 ماه بعد...

روزی کوروش در حال نیایش با خدا گفت: «خدایا به عنوان کسی که عمری پربار داشته و جز خدمت به بشر هیچ نکرده از تو خواهشی دارم.آیا میتوانم آن را مطرح کنم؟» خدا گفت: «البته»

- از تو میخواهم یک روز، فقط یک روز به من فرصتی دهی تا ایران امروز را بررسی کنم. سوگند میخورم که پس از آن هرگز تمنایی از تو نداشته باشم.

- چرا چنین چیزی را میخواهی؟ به جز این هرچه بخواهی برآورده میکنم، اما این را نخواه !

- خواهش میکنم! آرزو دارم در سرزمین پهناورم گردش کنم و از نتیجه ی سالها نیکی و عدالت گستری لذت ببرم. اگر چنین کنی بسیار سپاسگزار خواهم بود و اگر نه، باز هم تو را سپاس فراوان می گویم.

خداوند یکی از فرشتگان خود را برای همراهی با کوروش به زمین فرستاد و کوروش را با کالبدی، از پاسارگاد بیرون کشید.فرشته در کنار کوروش قرار گرفت.کوروش گفت: «عجب! اینجا چقدر مرطوب است!»و فرشته تاسف خورد...

- میتوانی مرا بین مردم ببری؟ میخواهم بدانم نوادگان عزیزم چقدر به یاد من هستند.و فرشته چنین کرد...

کوروش برای اینکار ذوق و شوق بسیاری داشت اما به زودی ناامیدی جای این شوق را گرفت. به جز عده ی اندکی،کسی به یاد او نبود . کوروش بسیار غمگین شد اما گفت: « اشکالی ندارد. خوب آنها سرگرم کارهای روزمره ی خودشان هستند.»

 

در راه میشنید که مردم چگونه یکدیگر را صدا میزنند: عبدالله، قاسم …

-هرگز پیش از این چنین نام هایی نشنیده بودم !!!

فرشته گفت: « این اسامی عربی هستند و پس از هجوم اعراب به ایران مرسوم شدند.

- اعراب؟!!!

- بله.تو آنها را نمیشناسی. آخر آن موقع که تو بر سرزمین متمدن و پهناور ایران حکومت میکردی، و حتی چندین قرن پس از آن، آنها از اقوام کاملا وحشی بودند.

کوروش برافروخت: «یعنی میگویی وحشی ها به میهنم هجوم آورده و آن را تصرف کردند؟! پس پادشاهان چه میکردند؟!!! فرشته بسیار تاسف خورد...

سکوت مرگباری بین آنها حاکم شده بود. بعد از مدتی کوروش گفت: «تو می دانی که من جز ایزد یکتا را نمی پرستیدم. مردم من اکنون پیرو آیینی الهی هستند؟

-در ظاهر بله

کوروش خوشحال شد: «خدای را سپاس! چه آیینی؟

- اسلام

-چگونه آیینی است؟

-نیک است

و کوروش بسیار شاد شد. اما بعد از چندین ساعت معنی «در ظاهر بله» را فهمید و فهمید که بت های زیادی بر قلبهای مردم حکومت می کند

-نقشه فتوحات ایران را به من نشان می دهی؟ می خواهم بدانم میهنم چقدر وسیع شده.

و فرشته چنین کرد

-همین؟

کوروش باورش نمی شد. با ناباوری به نقشه می نگریست...

پس بقیه اش کجاست؟چرا این سرزمین از غرب و شرق و شمال و جنوب کوچک شده است؟ و فرشته بسیار زیاد تاسف خورد...

-خیلی دلم گرفته است، هرگز انتظار چنین وضعی را نداشتم. میخواهم سفر کوتاهی به آنسوی مرزها داشته باشم و بگویم ایران من چه بوده شاید این سفر دردم را تسکین دهد

و فرشته چنین کرد... تازه به مقصد رسیده بودند که با مردی هم کلام شدند. پس از چند دقیقه مرد از کوروش پرسید: «راستی شما از کجا می آیید؟» کوروش با لبخندی مغرورانه سرش را بالا گرفت و با افتخار گفت:

ایران

 

لبخند مرد ناگهان محو شد و گفت : اوه خدای من، او یک تروریست متحجّر است.

عکس العمل آن مرد ابدا آن چیزی نبود که کوروش انتظار داشت. قلب کوروش شکست.

-مرا به آرامگاهم بازگردان

فرشته بغض کرده بود: « اما هنوز خیلی چیزها را نشانت نداده ام، وضعیت اقتصادی، فساد، پایمال کردن حقوق بانوان، زندان های سیاسیو...

کوروش رو به آسمان کرد و گفت: «خداوندا ! مرا ببخش که بیهوده بر خواسته ام پافشاری کردم، کاش همچنان در خواب و بی خبری به سر می بردم

و فرشته گریست...

لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

kurosh_kabir.jpg

 

نقشه ایران در عهد پادشاه کوروش

 

4bob1jm.gif

 

مراسم نصب تندیس پادشاه کوروش

f_1m_3e09370.png

 

عظمت پادشاه کوروش

ATT73965.jpg

 

درفش ایران در عهد پادشاه کوروش

 

flag_cyrus.jpg

 

تصویر پادشاه کوروش در لحظه ورود به بابل

2mo5jyh.jpg

 

بخشی از وصیتنامه پادشاه کوروش

150.jpg

لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

 

 

80604666895377882138.gif

 

 

اعلام خبر کشف تکه‌هایی جدید از متنی منسوب به کوروش هخامنشی، باعث شد تا بار دیگر ارسال استوانه کوروش از موزه بریتانیا به ایران به تعویق بیفتد.

رییس سازمان میراث فرهنگی ایران که قبلا موزه بریتانیا را به قطع روابط تهدید کرده بود، در بیست و پنجم دی ماه اعلام کرد این موزه به دلیل کشف قطعات جدید از لوحی مربوط به کوروش فعلا امانت دادن استوانه کوروش را به زمان دیگری موکول کرده است. حمید بقایی همچنین اعلام کرد به گفته رییس موزه بریتانیا، این موزه قصد دارد کارگاهی با شرکت کارشناسان ایرانی در لندن برگزار کند.

با این حال از آنجا که اطلاعات بیشتری در مورد چگونگی پیدا شدن این قطعات جدید، زمان پیدا شدن‌شان و ارتباط آنها با استوانه کوروش اعلام نشده بود، ابهام‌هایی در خصوص آن‌ها وجود داشت.

کارشناسان موزه گفته‌اند یکی از قطعات حاوی بخش از میان رفته استوانه کوروش است

اکنون پایگاه اینترنتی «روزنامه هنر» که در لندن منتشر می‌شود، اطلاعات جدیدتری در مورد این کشفیات ارائه کرده است. این نشریه به نقل از برخی کارشناسان برجسته موزه بریتانیا اعلام کرده است قطعات جدید در حقیقت دو کتیبه گلی کوچک هستند که به تازگی و به طور جداگانه کشف شده اند.

اولین قطعه در آخرین روز سال گذشته میلادی در داخل خود موزه بریتانیا شناسایی شد. این به آن مفهوم است که این قطعه پیش از این در میان انبوه آثار این موزه وجود داشته ولی کسی موفق به تشخیص هویت واقعی آن نشده بوده است.

به گزارش «روزنامه هنر»، روز سی و یکم دسامبر سال 2009، ویلفرد لمبرت، استاد بازنشسته دانشگاه بیرمنگام توانست این قطعه را در میان بیش از یکصد و سی هزار لوح موجود در موزه بریتانیا شناسایی کند. این لوح گرچه پیش از این توسط سایر محققان نیز دیده شده بود، اما تا آن زمان کسی نتوانسته بود ارتباطی میان متن این لوح و استوانه کوروش پیدا کند.

آقای لمبرت که باستان‌شناس و مورخ است اکنون در زمینه فهرست کردن مهرهای استوانه‌ای غرب آسیا (شامل تمدن‌های میانرودانی) موجود در موزه بریتانیا با این نهاد همکاری می‌کند.

قطعات جدید در میان بیش از صد و سی هزار لوح در موزه بریتانیا شناسایی شده‌اند

قطعه دوم که در اصل متعلق به همان اول لوح است، کمی بعد توسط یکی از متصدیان موزه بریتانیا به نام ایروینگ فینکل پیدا شد. آقای فینکل متخصص فرهنگ و زبان‌های میانرودان باستان است و در موزه بریتانیا متصدی بخش الواح و کتیبه‌های میخی مربوط به میانرودان است.

هر دو این قطعات تازه که کوچکتر از قوطی کبریت هستند در جریان کاوش‌های باستان‌شناسی موزه بریتانیا در سال 1879 در منطقه Dailem در جنوب بابل باستان پیدا شدند. این منطقه که در زمان کاوش‌های موزه بریتانیا متعلق به امپراتوری عثمانی بود اکنون در عراق قرار دارد. دو سال پس از کشف این قطعات، آنها به مجموعه موزه بریتانیا ارسال شدند.

بنابر گزارش «روزنامه هنر» یکی از این قطعات پیدا شده به خواندن بخشی از استوانه کوروش کمک می‌کند که تا پیش از این به درستی خوانده نشده بود. اما قطعه دوم، حاوی بخش از میان رفته استوانه کوروش است. این بخش از استوانه پیش از اکتشاف آن شکسته و نشانی از آن به دست نیامده است.

این دو قطعه کشف شده، بر خلاف متن اصلی فرمان کوروش، به شکل استوانه نیستند و روی لوحه‌های مسطح نوشته شده اند. جان کورتیس، مسئول بخش خاورمیانه موزه بریتانیا و متخصص تاریخ ایران و عراق، این دو قطعه جدید را فوق العاده مهم توصیف کرده است.

استوانه کوروش در سال 539 پیش از میلاد مسیح در شالوده‌ی ساختمانی در بابل دفن شد. با کشف قطعات جدید به نظر می‌رسد که متن فرمان کوروش روی لوحه‌های دیگری نیز احتمالا به قصد انتشار در نقاط مختلف امپراتوری نوشته شده باشد.

ایرونیگ فینکل، متخصص زبان و فرهنگ‌های میانرودان، یکی از قعطات را در موزه شناسایی کرد

کشف این قطعات ممکن است بتواند به فرضیه‌ای کمک کند که مطابق آن استوانه کوروش اعلامیه‌ای برای انتشار در سراسر یا حداقل بخش مهمی از امپراتوری هخامنشیان بوده است.

به نوشته «روزنامه هنر» این قطعات می‌توانند منجر به تقویت این فرضیه شوند که کتاب عزرا، یکی از بخش‌های عهد عتیق، متن کوروش را مبنای شرح رویدادهای خود قرار داده است.

با این حال هنوز متن این کتیبه‌ها به طور دقیق منتشر نشده و مشخص نیست بخش‌های ناخوانده و از میان رفته فرمان کوروش، که به گفته مسئولان موزه بریتانیا در این قطعات موجود هستند، حاوی چه نکات تاریخی است.

استوانه کوروش که یکی از ارزشمندترین اشیاء موزه بریتانیا تلقی می‌شود، قرار بود روز بیش و ششم دی‌ماه برابر با شانزدهم ژانویه به ایران امانت داده شود. اما کشف قطعات جدید روند ارسال آن را با تاخیر مواجه کرده است.

با این‌حال موزه بریتانیا اعلام کرده همچنان متعهد به امانت دادن این شیء باستانی همراه با قطعات جدید به ایران است. همچنین احتمال دارد کارگاهی با حضور متخصصان ایرانی برای بحث در مورد کشفیات جدید در ماه ژوئن (ماه‌های خرداد و تیر) برگزار شود و پس از آن استوانه به ایران برود.

پیدا شدن دو قطعه از لوحی که فرمان کوروش را بر خود دارد، این امید را به وجود آورده که همچنان قطعات بیشتری در آینده پیدا شوند.

محتمل‌ترین مکان برای یافتن قطعاتی دیگر، همان موزه بریتانیاست گرچه احتمال دارد در موزه‌های ترکیه، عراق، اروپا و آمریکا نیز نشانی از آنها پیدا شود.

البته ما میترسیم منشور بیاد ایران و این متعصبین نابودش کنن ! همون کاری که بیش از 30 ساله دارن با تاریخ و اثار باستانی ما میکنند...

متن کامل همراه با ترجمه منشور کوروش کبیر در ادامه مطلب

koroshmanshurF.jpg

لینک به دیدگاه

ایسكیلوس :

 

" میان اقوام برادر صلح برقرار كرد ... آسمان با او سر كین نداشت چون فرزانه بود "

 

تورات :

 

" خداوند می گوید ... در باره كورش ... كه او شبان من است و تمامی مسرٌت مرا به اتمام خواهد رسانید "

 

هرودتوس :

 

" پایه و ارجش چنانست كه آنان ( پارسیان ) حتی فرزندان خود را در برابر وی ارزشی نمی نهند "

 

افلاطون :

 

" هنگام پادشاهی كورش ... كشور از هر لحاظ پیشرفت كرد و بزرگ شد زیرا افراد آزادی داشتند و در میان آنان محبت بود و نسبت بهم حس خویشاوندی می كردند "

 

گزنفن :

 

" چون او كسی شایسته فرمانروایی، از مادر زاییده نشده است "

 

دیو دروس :

 

"همه گفته اند كه كورش نه تنها در جنگ دلاور و بی باك بود، بلكه در رفتار با زیردستانش میانه رو و پاك اندیش و انسان دوست بود "

 

گوبینو :

 

" او هیچگاه نظیر خود را در این عالم نداشته است ... این یك مسیح بود ، مردی كه در باره اش تقدیر مقرر داشته بود باید برتراز دیگران باشد "

 

فلویگل :

 

" هنگامیكه اوضاع تاریك و اندوهبار جهان را در اندك روزگاری پیش از كورش بیاد می آوریم ، اهمیت بیكران آن شاه شكوهمند و بزرگ، بهتر نمایان می شود "

 

جرج راولینسن :

 

" می دانم كه وی یك زن بیشتر نگرفت و وی شاهدخت كاسان دانه ... چون درگذشت شوهر را به اندوهی گران فرو برد "

 

ادوارد می یر:

 

پارسیان سر بلندانه از وی بعنوان پدر یاد می كردند و یونانیان و دشمنان دیگر، به بزرگی او سركرنش فرود می آورند "

 

سایكس :

 

"ما نیز می توانیم بدان ببالیم كه نخستین مرد بزرگ آریایی كه سرگذشتش بر تاریخ روشن است، صفاتی چنان عالی و درخشان داشته است "

 

دورانت :

 

" كورش یكی از كسانی بود كه گویا برای فرمانروایی آفریده شده اند"

 

گیرشمن :

 

" نسیمی جدید بر سراسر جهان وزیدن گرفت، شهرها را از قربانی ها و قتل های بناحق نجات بخشید، حریق شهرهای غارت شده را خاموش نمود و اقوام را از اسارت و بردگی آزاد كرد "

 

شاهپور شهبازی :

 

" كورش قلب ها و فرهنگ ها را بهم نزدیك و خویشاوند ساخت، مردم ایران و یونان وهند و بین النهرین را با هم آشنا كرد "

 

ابوالكلام آزاد :

 

" كورش همان ذوالقرنین در قرآن كریم است "

 

 

از تو درباره ذوالقرنین می پرسند بگو اكنون درباره او با شما سخن خواهم گفت

و یسئلونك عن ذی القرنین قل ساتلو علیكم منه ذكراً

او را در زمین پادشاهی دادیم و همه وسیب حكمروائی را برایش فراهم ساختیم

انا مكنا له فی الارض و اتیناه من كل شی سببا

بدینوسیله تا بدانجا راند كه محل غروب خورشید است و چنان می نمید كه خورشید در چشمه ی كه آب تیره رنگ دارد فرو می رود در آنجا قومی یافت

فاتبع سببا حتی اذا بلغ مغرب الشمس وجدها تغرب فی عین حمئه و وجد عندها قوما

با او گفتیم اكنون می توانی درباره انها به عذاب و ستم رفتار كنی و یا اینكه به رفتار نیكو گرائی

قلنا یا ذی القرنین اما ان تعذب و اما ان تتخذ فیهم حسنی

گفت كسی كه بیداد كرد زود خواهد بود كه عذاب بیند و پس از آنكه به سوی خدا رفت باز عذابی شدید دامنگیراوست

قال اما من ظلم فسوف نعذبه ثم یرد الی ربه فیعذبه عذابا نكرا

اما كسیكه یمان آورد و رفتار نیكو كرد سزی او نیك است و از طرف خدی نیز بر كار او گشیشی حاصل ید

و اما من امن و عمل صالحا فله جزاء الحسنی و سنقول له من امرنا یسرا

سپس راهی پیش پی او گذاشتیم و او تا بدانجا رفت كه خورشید طلوع می كند و قومی در آنجا یافت كه میان یشان و آفتاب حجابی و پوششی نبود

ثم اتبع سببا حتی اذا بلغ مطلع الشمس وجدها تطلع علی قوم لم نجعل لهم من دونها سترا

بدین طریق بدانچه لازم بود از او آگاه شدیم

كذالك قد احطنا بما لدیه خبرا

باز همچنان رفت تا رسید به جائیكه میان دو دیوار عظیم بود و در آنجا قومی یافت كه زبان نمی فهمیدند

ثم اتبع سببا حتی اذا بلغ بین السدین وجد من دونهما قوما لا یكادون یفقهون قولا

آن قوم گفتند یا ذئالقرنین یاجوج و ماجوج در این سرزمین دست بر فساد و خرابكاری زده اند. پول و مال لازم در اختیار تو می نهیم تا میان ما و ایشان سدی بنا كنی

قالو یا ذی القرنین ان یاجوج و ماجوج مفسدون فی الارض فهل نجعل لك خرجا علی ان تجعل بیننا و بینهم سدا

گفت خدای آنقدر به من توانائی داده كه از مال شما بی نیاز هستم فقط به نیروی بازو من را یاری كنید تا بین شما و آنها دیواری بپای كنیم

قال ما مكنی فیه ربی خیر فاعینونی بقوه اجعل بینكم و بینهم ردما

تخته های آهن بیاورید آنقدر كه بتوان با آندو كوه را به هم برآورد پس گفت آنقدر در آن دمیدند تا همچو اتش گردید و بعد به كمك آب آنرا به شكل مطلوب درآورده سد را ساختند

اتونی زبرالحدید حتی اذا ساوا بین الصدقین قال انفخو حتی اذا جعله نارا قال اتونی افرغ علیه قطرا

كه آن قوم - یاجوج و ماجوج - نمی توانستند از آن بگذرند یا در آن رخنه یجاد كنند

فما سطاعو ان یظهروه و مااستطاعو له نقبا

ذوالقرنین گفت این خواست و رحمت خدای بود و چون خواست خدای فرا رسد آنرا ویران خواهد ساخت خواست و وعده خدا حق است

قال هذا رحمه من ربی فاذا جاء وعد ربی جعله دكاء و كان وعد ربی حق

 

 

 

شرح مختصری بر اثبات ذوالقرنین بودن كوروش بزرگ هخامنشی جهت اطلاعات بیشتر و كاملتر به كتاب كوروش ذوالقرنین نوشته مولانا ابوالكلام آزاد و ترجمه دكتر باستانی مراجعه نمائید

 

Courush119soton.jpg

Korous1.jpg

كوروش كبیر یكی از ابرمردان تاریخ ایران است كه هر ایرانی بید به وجود چنین شخصیت بزرگی افتخار كند و جهت افتخار به بزرگترین پادشاه یران زمین و حتی جهان داشتن حداقل اطلاعات بری هر یرانی لازم است.

ی دوست یا می دانی كه كوروش كه بود از كجا آمد چگونه متولد شد دیگران در مورد او چه میگویند چه خدماتی برای ایران و جهان روزگار خود انجام داد.

یا می دانید نام كوروش در كتابهی آسمانی آمده است و می دانید كه نام او به نیكی و افتخار در ین كتابها آمده.

بزرگترین افتخار ما ایرانیان در مورد كوروش كبیر این است كه نام این پادشاه ایرانی در قران كریم بزرگترین كتاب آسمانی آمده است، كه هر چند نام كوروش به صراحت آورده نشده ولی نام ذوالقرنین در

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
به هیچ كس به جز كوروش كبیر نمی تواند نسبت داده شود زیرا هیچ گاه از این پادشاه بزرگ در تاریخ به بدی حتی از طرف دشمنان نیز یاد نشده است و صفات بزرگ و خدمات عظیمی كه در
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
برای ذوالقرنین ذكر شده فقط با اعمالی كه بری كوروش كبیر به جا مانده است برابری می كند.

پس بیایید به این پادشاه ایرانی افتخار كنیم و برای اینكه بخواهیم افتخار كنیم بیایید بیشتر بدانیم.

Korous1.gif

كسیكه درباره او از حضرت رسول اكرم ص پرسشهائی شده است كه نشانه این است كه وی لقب ذوالقرنین را داشته و قران كریم این لقب را به او نداده است.

خداوند كشوری را در حیطه قدرت و كفیت او سپرده است و وسائل حكمرانی و سلطنت را بری او فراهم ساخته است .

كارهای عمده او عبارت است از سه جنگ بزرگ اول در غرب تا آنجا كه به حد مغرب رسیده است . دوم جنگ در مشرق زمین تا آنجا كه جز صحرائی خشك و بدون آبادی ندیده است و ساكنین آن هم بدوی بوده اند و كار سوم ینكه به تنگه و دره ی صعب العبور رسیده كه از وری آن تنگه عده ی مرتباً به ین قوم حمله و آنها را غارت میكردند ساكنین ین قوم یاجوج و ماجوج نامیده شده اند كه بسیار وحشی و بدون فرهنگ و تربیت بوده اند .

ذوالقرنین در برابر هجوم ین قوم سدی از آهن و پولاد و سنگ و آجر بنا كرده كه چنان عظیم بوده است كه از هجوم غارتگران به طور كامل جلوگیری مینوده است.

ذوالقرنین پادشاهی عادل و رعیت نواز بوده و از خونریزی جلوگیری كرده و قوم مغلوب را آزار و قتل عام نمی كرده است هر چند خداوند اختیار عذاب قوم مغلوب را به او داده بود.

به مال و اندوخته دنیا نیازی ندارد و حریص نبود و حتی از مغلوبین هم كه خواستند هزینه ساخت سد را بدهند قبول نكرد چرا كه خداوند او را از مال آنان بی نیاز كرده بود .

با توجه به مطالب فوق از قران شریف از شخصیت ذوالقرنین بیان نموده است بید در تاریخ به دنبال شخصیتی بگردیم كه چنین قدرت و كمال را داشته باشد باید شخصی باشد كه اولا داری قدرت عظیمی باشد كه خداوند به او عطا نمده است دوماً داری اخلاق بسیار نیكو باشد كه هیچگونه حرص و طمعی نداشته باشد سوماً بید خداپرست باشد .

با توجه به ینكه قصد اختصار در كار را داریم به دو شخصیت عمده به اختصار اشاره میكنیم .

بعد از كوروش كبیر تنها شخصیت عمده كه حرف از ذوالقرنین بودن وی می باشد و حتی تعدادی از بزرگان یرانی هم ین اشتباه زشت را در حق یرانیان مرتكب شده اند اسكندر مقدونی می باشد.

بید دید از خصوصیات بارزی كه جهت ذوالقرنین در قران ذكر شده است كدام به اسكندر و اعمال وی شباهت دارد .

اسكندر شخصیتی خونریز داشته و جهت غارتگری و جمع مال و كشورگشائی به یران حمله نموده است اسكندر حتی با نزدیكانش هم مهربان نبوده چه با دشمنانش چراكه یكی از بهترین و نزدیكنرین سردارانش را كه جان وی را در جنگ با داریوش نجات داده بود در یك مجلس بزم و شراب خواری آنگاه كه مست كرده بود با ضربه شمشیر كشت پدرش وی را ترد كرده بود و به خاطر سو ظنی كه به مادر اسكندر پیدا كرده بود و وی را طلاق داده بود گفت كه اسكندر پسر او نمی باشد.

یا اسكندر به سه

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
كرده بود او به سمت یران حمله كرد و بدون بازگشت در راه كشته شد اسكندر حتی به هند هم نرسید و مورخان به اشتباه ین قدرت عظیم را به او داده اند او تقریبا به یك جهت لشگركشی كرد و در بین راه با راهزنانی كه دشمن یران نیز بودند همراه شد.

و بعد از شكست داریوش به مناطقی از یران حمله برد كه هندیجان نیز جزئی از آن بوده و اینگونه برداشت شده است كه هند را نیز تصرف كرده و بعد به طرز مرموزی كشته شد و هیچ سدی هم نساخت هیچ قومی را یاری نكرد و هیچ یك از خصلتهای ذوالقرنین را هم نداشت مگر تا حدی قدرت نظامی را داشت.

بعداز اسكندر حادثه خاصی بری تاریخ یونان پیش نیامد كه بخواهد سرگذشت تاریخ را بگونه ی محو نماید كه اگر اعمال ذوالقرنین را اسكندر انجام داده باشد بواسطه آن حادثه امر مشتبه گریدیده باشد ولی بعد از كوروش كبیر همین اسكندر تاریخ را مشتبه كرد.

او بعد از شكست داریوش هر آنچه كه در ایران بود نابود كرد كتابهای پارسیان را یا نابود كرد یا به یونان فرستاد تا بعد از ترجمه با نام خود یونانیان ثبت گردد و هنرهای ایرانی را هم تا حدی به سرقت برد دانشمندان یرانی را به یونان فرستاد و یكی از بزرگترین سرقتهی او دزدیدن القاب با عظمتی همچون ذوالقرنین بری خود بوده است آنگاه كه دید مردم از این لقب داری ابهت و كرامت زیادی است آنرا برای خود انتخاب كرد ولی خدا راشكر كه اجل بیش از این او را مهلت نداد.

اما آنچه كه از سرگذشت كوروش برای ما مانده تماما دلالت بر مشخصات ذكر شده در قران كریم برای ذوالقرنین دارد كوروش كبیر به تمام جهاتی كه در قران برای ذولقرنین آمده

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
و هیچ گاه قصد قتل عام مردم و مغلوبین را نداشته است و داری خصلتهی نیكو بوده و حتی دشمنان یران آنروز یعنی یونانیان هم از او به نیك یاد میكنند نام كوروش در دیگر كتابهای آسمانی هم به عنوان مظهر قدرت و یاری دهنده مردم آمده است .

مولانا ابواكلام آزاد در كتاب خود به صراحت ثابت نموده كه ذوالقرنین مذكور در قران كریم همان كوروش هخامنشی پارسی می باشد و ین كتاب و دلیل او مورد قبول بسیاری از بزرگان و دانشمندان واقع شده است حتی علامه آیت الله طباطبائی در شاهكار بزرگ خود تفسیر المیزان از دلیل ابواكلام استفاده نموده و آنرا از هر مورد دیگری به حقیقت نزدیكتر دانسته است.

 

شاید یكی از افتخارات ما ایرانیان داشتن پادشاهی است كه درقرآن از او به نیكی یاد شده است.

بله پادشاه دادگر و مومن ایرانی كوروش كبیر كه از او در قرآن با نام ذوالقرنین و در تورات با نام عقاب شرق یاد شده است.

خداوند در قرآن كریم در سوره مباركه كهف ضمن چند آیه نام شخصی از تاریخ قدیم آمده است كه وی به ذی القرنین ملقب است. بین مفسرین و مورخین در مورد اینكه این شخص كیست اختلاف وجود دارد. این بخش از تفسیر نمونه جلد دوازدهم ص 542-552 اتخاذ شده است.

در این مورد سه گزینه مطرح می شود:

 

 

 

از آنجا كه نظریه اول و دوم تقریبا هیچ مدرك قابل ملاحظه تاریخی ندارد و از آن گذشته نه اسكندر مقدونی دارای صفاتی است كه قرآن برای ذوالقرنین شمرده و نه هیچ یك از پادشاهان یمن…

به همین دلیل گزینه سوم محتمل تر به نظر می رسد …

 

آیات قرآن پیرامون ذوالقرنین:

« و یسبلونك عن ذی القرنین قل سأتلوا علیكم منه ذكراً. انا مكنا له فی الارض و آتیناه من كل شیء سببا. فاتبع سببا حتی اذا بلغ مغرب الشمس وجدها تغرب فی عین حمثة و وجد عندها قوما. قلنا یا ذاالقرنین اما ان تعذب و اما ان تتخذ فیهم حسنا. قال اما من ظلم فسوف نعذبه ثم یردالی ربه فیعذبه عذابا نكراً و اما من آمن و عمل صالحاً فله جزاء الحسنی و سنقول له من امرنا یسراً ثم اتبع سببا حتی اذا بلغ مظلع الشمس وجده تطلع علی قوم لم نجعل لهم من دونها ستراً. كذلك و قد احطنا بما لدیه خبراً. ثم اتبع سببا. حتی اذا بلغ بین السدین وجد من دونهما قوماً لایكادون یفقهون قولاً. قالوا یا ذاالقرنین ان یأجوج و مأجوج مفسدون فی الارض فهل نجعل لك خرجا علی ان تجعل بیننا و بینهم سداً. قال ما مكنی فیه ربی خیر فاعینونی بقوة اجعل بینكم و بینهم ردما. آتونی زبر الحدید حتی اذا ساوی بین الصدفین ,. قال انفخوا حتی اذا جعله ناراً قال آتونی افرغ علیه قطرا. فما اسطاعوا ان یظهروه و ما استطاعوا له نقباً. قال هذا رحمة من ربی فاذا جاء وعد ربی جعله دكاء وكان وعد ربی حقاً »

خصایص كوروش كبیر(ذوالقرنین) در قرآن خلاصه آنچه در آیات از خصایص ذوالقرنین آمده این است:

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نظریّة‌ علاّمة‌ شهرستانی‌ دربارة‌ ذوالقرنین‌

و علاّ مه‌ سیّد هبة‌ الدّین‌ شهرستانی‌ در تأیید این‌ گفتار فرموده‌ است‌:

ذوالقرنین‌ كه‌ در قرآن‌ مجید آمده‌ است‌ به‌ چندین‌ قرن‌ قبل‌ از إسكندر مقدونی‌ منتهی‌ می شود. و او یكی‌ از پادشاهان‌ صالح‌ از تبابعة‌ أذواء یمن‌ بوده‌، و عادت‌ طائفه‌ای‌ از آنان‌ این‌ بوده‌ است‌ كه‌ خود را به‌ لقب‌ «ذی‌» مُسمّی‌ كنند مثل‌ ذی‌ همدان‌، ذی‌ غمدان‌، ذی‌ المَنار، ذی‌ الاذعار، و ذی‌ یَزَن‌.

و این‌ مرد، مسلمان‌ و موحّد و عادل‌ و حسن‌ السّیرة‌ بوده‌ و سفری‌ به‌ جانب‌ مغرب‌ نموده‌ و به‌ بحر أبیض‌ رسید و سفری‌ به‌ مشرق‌ نموده‌ و سپس‌ به‌ جانب‌ شمال‌ رفت‌ تا به‌ مدار سرطان‌ رسید. و شاید آنچه‌ در زبانها رائج‌ است‌ كه‌ داخل‌ در ظلمات‌ شد همین‌ باشد. و اهل‌ آن‌ بلاد از او تقاضای‌ سدّ كردند و او ساخت‌. پس‌ اگر این‌ سدّ، دیوار بزرگ‌ چین‌ باشد كه‌ بین‌ چین‌ و طائفة‌ مغول‌ كشیده‌ شده‌ است‌ پس‌ باید گفت‌ كه‌ ذوالقرنین‌ تعمیر و مرمّت‌ قسمتهائی‌ از آن‌ را نموده‌ است‌ كه‌ به‌ مرور ایّام‌ خراب‌ شده‌ و نیاز به‌ مرمّت‌ داشته‌، چون‌ اشكالی‌ نیست‌ در آن‌ كه‌ اصل‌ دیوار چین‌ را پادشاهان‌ چین‌ قبل‌ از این‌ تاریخ‌ بنا كرده‌اند، و اگر سدّ دیگری‌ باشد كه‌ اشكالی‌ در آن‌ نیست‌.

و سیّد هبة‌ الدّین‌ برای‌ تأیید مطلب‌ خود شاهدی‌ آورده‌ است‌ و آن‌ اینكه‌: بودن‌ ذوالقرنین‌ پادشاه‌ صالحی‌ از عرب‌ كه‌ اعراب‌ از رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ دربارة‌ چنین‌ مرد عرب‌ سؤال‌ كنند، و قرآن‌ برای‌ تذكّر و اعتبار، آن‌ را ذكر كند، این‌ قابل‌ قبول‌تر است‌ و به‌ مذاق‌ عرب‌ و سؤال‌ آنها نزدیكتر است‌ تا سؤال‌ از ملوك‌ روم‌ و عجم‌ و چین‌ كه‌ از امّت‌های‌ دوری‌ هستند كه‌ با تاریخ‌ عرب‌ تماسّی‌ نداشته‌ و اعراب‌ میل‌ و هوای‌ شنیدن‌ اخبار و عبرت‌ گرفتن‌ از آثار آنان‌ را نداشته‌اند و لذا قرآن‌ كریم‌ متعرّض‌ ذكر اخبار جماعت‌های‌ دور و طوائفی‌ كه‌ با اعراب‌ سر و كاری‌ ندارند نشده‌ است‌. ـ انتهی‌ ملخّص‌ كلام‌ شهرستانی‌.

لیكن‌ اشكالی‌ كه‌ بر این‌ نظریّه‌ هست‌ آنستكه‌ بهیچوجه‌ نمی‌توان‌ سدّ ذوالقرنین‌ را منطبق‌ بر دیوار چین‌ نمود چون‌ ذوالقرنین‌ چندین‌ قرن‌ قبل‌ از إسكندر بوده‌، و دیوار چین‌ را بعد از نیم‌ قرن‌ از زمان‌ اسكندر بنا نموده‌اند. و امّا از دیوار چین‌ گذشته‌، در ناحیة‌ شمال‌ غربی‌ چین‌ سدهای‌ دیگری‌ وجود دارد لیكن‌ آنها را از سنگ‌ ساخته‌اند و اثری‌ از آهن‌ و مس‌ در آنها نیست‌.

و در تفسیر «جواهر» گفته‌ است‌ كه‌ با شواهد تاریخی‌ كه‌ از نقوش‌ خرابه‌های‌ یمن‌ در آثار باستانی‌ آنجا بدست‌ آمده‌ است‌ استفاده‌ میشود كه‌ در یمن‌ سه‌ دولت‌ حكومت‌ كرده‌ است‌:

 

 

 

اوّل‌ ملوك‌ سَباوریدان‌ كه‌ از 115 سال‌ قبل‌ از میلاد تا 275 سال‌ بعد از میلاد بوده‌اند.

دوّم‌ ملوك‌ سَباوریدان‌ و حَضْرَموت‌ و غیرها، و حكومت‌ آنها از 275 میلادی‌ تا 525 میلادی‌ بوده‌ است‌.

و پس‌ از توضیحاتی‌ گفته‌ است‌:

و از آنچه‌ ذكر شد استفاده‌ میشود كه‌ لقب‌ داشتن‌ به‌ ذی‌، مثل‌ ذی‌ القرنین‌ راجع‌ به‌ ملوك‌ یمن‌ بوده‌ و در غیر آنها مانند ملوك‌ روم‌ دیده‌ نشده‌ است‌؛ پس‌ ذوالقرنین‌ از ملوك‌ یمن‌ است‌؛ و در تاریخ‌، بعضی‌ از ملوك‌ یمن‌ را به‌ نام‌ ذی‌ القرنین‌ یاد كرده‌ ولی‌ آیا ذو القرنینی‌ كه‌ در قرآن‌ بیان‌ شده‌ است‌ همان‌ ذو القرنین‌ است‌ یا نه‌؟ جواب‌ میگوئیم‌: نه‌.

چون‌ این‌ ذی‌ القرنین‌ را كه‌ در تاریخ‌ از او یاد می‌كنند، قریب‌ العهد به‌ زمان‌ رسول‌ الله‌ و قرآن‌ بوده‌ و نامی‌ از سدّ با چنین‌ خصوصیّاتی‌ و نیز نامی‌ از سفرهای‌ او در تاریخ‌ نیامده‌ است‌ مگر در أخباری‌ كه‌ قصّه‌ پردازان‌ ذكر كرده‌اند؛ و ابن‌ خَلدون‌ تمام‌ این‌ اخبار را تكذیب‌ كرده‌ و آنها را به‌ نشانه‌های‌ مبالغه‌ و گزاف‌گوئی‌ متّهم‌ ساخته‌ است‌ و با ادلّة‌ جغرافیائی‌ و تاریخی‌ آنها را نقض‌ نموده‌ است‌. ـ انتهی‌ ملخّص‌ آنچه‌ راكه‌ در «جواهر» آورده‌ است‌.

 

نظریّة‌ سِر أحمد خان‌ هندی‌ دربارة‌ ذوالقرنین‌

و اخیراً سِر أحمد خان‌ هندی‌ گفته‌ است‌ كه‌ ذوالقرنین‌، كورش‌ كه‌ یكی‌ از پادشاهان‌ هخامنشی‌ بوده‌ و تاریخش‌ از 560 سال‌ قبل‌ از میلاد تا 539 سال‌ قبل‌ از میلاد است‌ می باشد.

و اوست‌ كه‌ تأسیس‌ امپراطوری‌ ایرانی‌ نموده‌ و بین‌ مملكت‌ فارس‌ و ماد را جمع‌ كرد؛ و بابِل‌ را به‌ تصرّف‌ در آورد. و یهود را اجازه‌ داد تا از بابل‌ به‌ اورشَلیم‌ بازگشت‌ كنند، و در بنای‌ هَیكَل‌ یهود مساعدت‌ كرد. و مصر و یونان‌ را تسخیر نمود؛ و تا مغرب‌ پیش‌ تاخت‌ و سپس‌ بسوی‌ مشرق‌ سیر نمود تا به‌ آخرین‌ نقاط‌ معموره‌ رسید.

 

شواهدی‌ از أبوالكلام‌ آزاد دربارة‌ نظریّة‌ سِر أحمد خان‌ هندی‌

و این‌ مدّعی‌ را محقّق‌ خبیرِ باحث‌ أبوالكلام‌ آزاد پذیرفته‌ و برای‌ تبیین‌ و توضیح‌ آن‌ نهایت‌ كوشش‌ را به‌ عمل‌ آورده‌ است

اوّلاً اوصافی‌ كه‌ در قرآن‌ مجید دربارة‌ ذوالقرنین‌ بیان‌ فرموده‌ همه‌ بر این‌ ملك‌ عظیم‌ منطبق‌ است‌، از ایمان‌ به‌ خدا و به‌ توحید، و عدالت‌ در بین‌ رعیّت‌ و با رأفت‌ و رفق‌ و احسان‌ با آنان‌ رفتار كردن‌، و با اهل‌ ظلم‌ و ستم‌ به‌ مجازات‌ و سیاست‌ رفتار كردن‌. و خداوند سررشتة‌ همة‌ امور را بدو سپرده‌، و او جامع‌ بین‌ كمالات‌ دین‌ و عقل‌ و فضائل‌ اخلاق‌، و بین‌ عِدّه‌ و قوّه‌ و شوكت‌ و ثروت‌ و مطاوعة‌ مردم‌ و پذیرش‌ اسباب‌ و امور بوده‌ است‌.

و او یكبار همانطور كه‌ قرآن‌ بیان‌ كرده‌ است‌ به‌ سمت‌ مغرب‌ حركت‌ كرد تا بر لیدیا و حوالای‌ آن‌ استیلا یافت‌. و برای‌ بار دوّم‌ به‌ سمت‌ مشرق‌ رفت‌ و تا به‌ مطلع‌ الشّمس‌ رسید و در آنجا گروهی‌ از مردم‌ وحشی‌ و بیابانی‌ را یافت‌ كه‌ در صحراها و بیابان‌ها زیست‌ میكردند، و پس‌ از آن‌ به‌ بنای‌ سدّ همّت‌ گماشت‌.

و این‌ سدّ همانطور كه‌ شواهد گواه‌ است‌ سدّی‌ است‌ كه‌ در تنگة‌ دارْیال‌ بین‌ كوههای‌ قفقاز در نزدیك‌ شهر تَفلیس‌ بنا شده‌ است‌.

امّا ایمانش‌ به‌ خدا و روز قیامت‌، در كتب‌ عهد عتیق‌ مثل‌ كتاب‌ عَِزْرا (إصحاح‌ 1 ) و كتاب‌ دانیال‌ (إصحاح‌ 6 ) و كتاب‌ أشعیاء (إصحاح‌ 44 و 45 ) آمده‌ است‌.

و با قطع‌ نظر از وحی‌ الهی‌، یهود با همان‌ عصبیّت‌ مذهبی‌ كه‌ دارند، مرد مشرك‌ مجوسی‌ و یا وثنی‌ را نمی‌ستایند؛ و اگر كورش‌ چنین‌ مردی‌ بود، او را مسیح‌ خدا و مهدی‌ مؤیّد و راعی‌ پروردگار نمی‌گفتند.

علاوه‌ بر اینها، نقش‌ها و نوشتجاتی‌ كه‌ از زمان‌ داریوش‌ به‌ خطّ میخی‌ كشف‌ شده‌ است‌ ـ و بین‌ كورش‌ و داریوش‌ به‌ قدر هشت‌ سال‌ فاصله‌ بوده‌ است‌ ـ دلالت‌ دارد بر آنكه‌ كورش‌ مشرك‌ نبوده‌ است‌؛ و معنی‌ ندارد كه‌ بگوئیم‌ در این‌ زمان‌ كوتاه‌ عقیده‌ دربارة‌ كورش‌ تغییر كرده‌ و بعداً او را بعنوان‌ مردی‌ مؤمن‌ و موحّد ستوده‌اند.

و امّا فضائل‌ نفسانیّة‌ او: كافی‌ است‌ كه‌ به‌ أخبار و سیرة‌ او رجوع‌ شود كه‌ چگونه‌ با طاغیان‌ و جبابره‌ كه‌ بر او خروج‌ كرده‌ بودند یا او با آنها محاربه‌ نمود مانند پادشاهان‌ ماد و لیدیا و بابل‌ و مصر و طاغیان‌ بیابان‌ در اطراف‌ بَكْتریا كه‌ بلخ‌ است‌ جنگید؛ و چون‌ بر قومی‌ غلبه‌ می‌یافت‌ از مجرمین‌ آنها میگذشت‌ و عفو می‌نمود و كریم‌ آنانرا اكرام‌ میكرد و بر ضعیفشان‌ رحمت‌ می‌آورد و مفسد و خائن‌ را سیاست‌ می‌نمود.

كتب‌ عهد قدیم‌ از او تجلیل‌ میكند، و طائفة‌ یهود او را با شدیدترین‌ درجات‌ احترام‌ محترم‌ میدارند؛ چون‌ آنها را از اسارت‌ بابل‌ كه‌ توسّط‌ بُخت‌ نَصّر (نبوكد نضر) انجام‌ گرفته‌ بود و معبدشان‌ را خراب‌ كرده‌ بود آزاد ساخت‌ و به‌ شهرهای‌ خودشان‌ عودت‌ داد، و اموال‌ بسیاری‌ برای‌ تجدید بنای‌ هَیكَل‌ به‌ آنها داد، و نفائس‌ غارت‌ شدة‌ هَیكل‌ را كه‌ در خزائن‌ شاهان‌ بابل‌ بود به‌ آنها ردّ كرد.

و این‌ نیز شاهدی‌ است‌ بر آنكه‌ ذوالقرنین‌ همان‌ كورش‌ است‌. چون‌ سؤال‌ از ذوالقرنین‌ در قرآن‌ كریم‌ همانطور كه‌ در روایات‌ آمده‌ است‌ به‌ تلقین‌ یهود بوده‌ است‌؛ و قَرْن‌ در لغت‌ عبری‌ و عربی‌ به‌ یك‌ معنی‌ آمده‌ است‌.

و مورّخین‌ یونان‌ قدیم‌ مثل‌ هِرُدوت‌ و غیره‌ با آنكه‌ دشمن‌ ایران‌ و پادشاهان‌ ایران‌ هستند او را به‌ مروّت‌ و فتوّت‌ و سماحت‌ و كرم‌ و صَفح‌ و قلّت‌ حرص‌ و رحمت‌ و رأفت‌ یاد كرده‌ و وی‌ را ثناء و تمجید نموده‌اند.

و امّا نامیدن‌ كورش‌ را به‌ ذوالقرنین‌، گرچه‌ تواریخ‌ از این‌ معنی‌ خالی‌ است‌ لیكن‌ مجسّمة‌ سنگی‌ او كه‌ اخیراً در مشهد مُرغاب‌ در جنوب‌ ایران‌ بدست‌ آمد تمام‌ دریچه‌های‌ شكّ و تردید را بر انسان‌ مسدود می‌سازد كه‌ كورش‌ همان‌ ذوالقرنین‌ است‌.

این‌ مجسّمه‌ بنا بر گفتار دی‌ لافوای‌ نمونة‌ بسیار پر ارزش‌ و گرانبهائی‌ از حجّاری‌ قدیم‌ است‌ كه‌ با بهترین‌ مجسّمه‌های‌ یونانی‌ برابری‌ میكند، و یگانه‌ نمونه‌ از هنر آسیائی‌ها است‌. این‌ مجسّمه‌ كه‌ در زمان‌ اردشیر ساخته‌ و نصب‌ شده‌ است‌ و چندین‌ بار علمای‌ بزرگ‌ آلمان‌ فقط‌ به‌ قصد تماشای‌ آن‌ به‌ ایران‌ آمده‌اند، در قرن‌ نوزدهم‌ میلادی‌ در مرغاب‌ كشف‌ شد.

این‌ مجسّمه‌ به‌ قدر قامت‌ انسان‌ است‌ و كورش‌ را در وضعی‌ نشان‌ میدهد كه‌ دو بال‌ بزرگ‌ مانند دو بال‌ عقاب‌ از دو جانبش‌ گشوده‌ شده‌ است‌، و دو شاخ‌ به‌ صورت‌ شاخ‌های‌ قوچ‌ روی‌ سر دارد، و شاخ‌ها در دو طرف‌ سر نیست‌ بلكه‌ در وسط‌ سر و پشت‌ سر هم‌ قرار دارند؛ و با همان‌ لباسی‌ كه‌ شاهان‌ بابل‌ می‌پوشیدند.

این‌ مجسّمه‌ بدون‌ تردید ثابت‌ میكند كه‌ تصوّر معنای‌ صاحب‌ دو شاخ‌ بودن‌ (ذوالقرنین‌) در نزد كورش‌ و در تفكّر وی‌ وجود داشته‌ است‌ و بدینجهت‌ در تصویر مجسّمه‌ بصورت‌ دو شاخ‌ حكّاكی‌ شده‌ است‌.

دو شاخ‌ در وسط‌ سر روئیده‌ شده‌ و از رستنگاه‌ واحد، یكی‌ از شاخ‌ها به‌ طرف‌ جلو و دیگری‌ به‌ طرف‌ پشت‌ سر رفته‌ است‌.

و این‌ تقریب‌ به‌ گفتار بعضی‌ از قدماء كه‌ می‌گفتند: ذوالقرنین‌ را بدین‌ لقب‌ نامیده‌اند چونكه‌ در سر او تاج‌ یا كلاه‌خودی‌ بوده‌ كه‌ دو شاخ‌ داشته‌ است‌، نزدیك‌ است‌.

باری‌، معنای‌ دو شاخ‌ كه‌ در مجسّمة‌ كورش‌ است‌ و لقب‌ او به‌ ذوالقرنین‌، همان‌ تشكیل‌ دولت‌ واحده‌ از فارس‌ و ماد بوده‌ است‌ كه‌ تا آن‌ زمان‌ دو حكومت‌ مستقلّ بود و هر كدام‌ یك‌ حاكمی‌ داشت‌ ولی‌ كورش‌ بر هر دو غلبه‌ كرد و تشكیل‌ حكومت‌ واحدی‌ داد؛ و همین‌ معناست‌ كه‌ در رؤیای‌ دانیال‌ پیغمبر آمده‌ است‌:

 

رؤیای‌ حضرت‌ دانیال‌ دربارة‌ ذوالقرنین‌

در كتاب‌ دانیال‌ (إصحاح‌ هشتم‌ از ص‌ 1 تا ص‌ 9 ) آمده‌ است‌ كه‌:

در سال‌ سوّم‌ از سلطنت‌ بیلْشاصَّر پادشاه‌، به‌ من‌ كه‌ دانیال‌ هستم‌ رؤیائی‌ نمایانده‌ شد، بعد از رؤیائی‌ كه‌ اوّلاً به‌ من‌ نمایانیده‌ شده‌ بود.

من‌ در رؤیا دیدم‌ مثل‌ اینكه‌ گوئی‌ من‌ در قصر شوشان‌ كه‌ در كشور ایلام‌ است‌ میباشم‌، و در خواب‌ دیدم‌ كه‌ من‌ در كنار نهر اولای‌ هستم‌. پس‌ چشمان‌ خود را بلند كردم‌ كه‌ ناگهان‌ دیدم‌ قوچی‌ در برابر نهر ایستاده‌ و دو شاخ‌ دارد، و شاخ‌هایش‌ بلند بود لیكن‌ یكی‌ از دیگری‌ بلندتر بود، و آن‌ شاخ‌ بلندتر عقب‌تر بر آمده‌ بود.

و دیدم‌ كه‌ آن‌ قوچ‌ به‌ جانب‌ مغرب‌ و شمال‌ و جنوب‌ شاخ‌ میزد و هیچ‌ حیوانی‌ در برابر او ایستادگی‌ نمی‌نمود و از دست‌ او راه‌ رهائی‌ نبود، لهذا آن‌ قوچ‌ طبق‌ میل‌ و ارادة‌ خود عمل‌ میكرد و بزرگ‌ میشد.

و در این‌ حال‌ كه‌ من‌ در تأمّل‌ و تفكّر بودم‌ ناگهان‌ دیدم‌ یك‌ بُز نَری‌ از جانب‌ مغرب‌ آمد و بر روی‌ تمام‌ زمین‌ استیلا یافت‌ بطوریكه‌ زمین‌ را مسّ نمی‌نمود؛ و این‌ بز نر یك‌ شاخ‌ معتبری‌ در پیشانیش‌ و میان‌ دو چشمش‌ بود.

و این‌ بز نر آمد بسوی‌ آن‌ قوچی‌ كه‌ دارای‌ شاخ‌ بود و من‌ آن‌ را در كنار نهر، ایستاده‌ دیده‌ بودم‌؛ و با شدّت‌ قوّتی‌ كه‌ داشت‌ بسوی‌ او میدوید. و دیدم‌ كه‌ به‌ آن‌ قوچ‌ رسید و به‌ حال‌ غضب‌ بر او بر آمد و قوچ‌ را زد و دو شاخش‌ را شكست‌، و برای‌ آن‌ قوچ‌ هیچ‌ قدرتی‌ برای‌ مقاومت‌ در برابر او نماند؛ و لذا او را بر روی‌ زمین‌ انداخته‌ و پایمالش‌ كرد و برای‌ آن‌ قوچ‌ هیچ‌ گریزگاهی‌ از دست‌ آن‌ نبود؛ و بنابراین‌ آن‌ بز نر جدّاً بزرگ‌ شد.

و سپس‌ دانیال‌ بعد از تمامیّت‌ این‌ رؤیا ذكر میكند كه‌ جبرائیل‌ به‌ او نمایانیده‌ شد و رؤیای‌ او را تعبیر نموده‌ به‌ تعبیری‌ كه‌ در آن‌، قوچ‌ صاحب‌ دو شاخ‌، منطبق‌ بر كورش‌ می شد و دو شاخش‌ دو كشور فارس‌ و ماد بود و آن‌ بز نر كه‌ صاحب‌ یك‌ شاخ‌ بود إسكندر مقدونی‌ بود.

در رؤیای‌ دانیال‌ آمده‌ است‌ كه‌ قوچی‌ كه‌ به‌ نظر او آمده‌، دو شاخ‌ داشته‌ ولی‌ نه‌ مانند شاخ‌ سائر قوچ‌ها، بلكه‌ یكی‌ از آن‌ دو شاخ‌ در پشت‌ دیگری‌ بوده‌ است‌ و این‌ معنی‌ بعینه‌ همان‌ است‌ كه‌ در صورت‌ مجسّمة‌ باستانی‌ كورش‌ مشاهده‌ میشود.

و امّا آن‌ دو بالی‌ كه‌ مانند بال‌های‌ عقاب‌ در مجسّمة‌ كورش‌ است‌، آن‌ تصویر خواب‌ أشعیاء است‌ كه‌ كورش‌ را در رؤیا، عقاب‌ شرق‌ خوانده‌ است‌، و به‌ همین‌ مناسبت‌ مجسّمة‌ كورش‌ به‌ مرغ‌ شهرت‌ یافته‌؛ و رودی‌ كه‌ در زیر پای‌ كورش‌ در مجسّمه‌ تصویر شده‌ است‌ مرغاب‌ نامیده‌ میشود.

یهود از بشارت‌ دانیال‌ چنین‌ دریافتند كه‌ پایان‌ اسارت‌ آنها در بابل‌ منوط‌ به‌ همان‌ پادشاه‌ صاحب‌ دو شاخ‌ است‌ كه‌ بر مملكت‌ فارس‌ و ماد استیلا خواهد یافت‌ كه‌ بر ملوك‌ بابل‌ چیره‌ میشود و بالنّتیجه‌ آنانرا از اسارت‌ بیرون‌ می‌آورد.

چند سال‌ پس‌ از رؤیای‌ دانیال‌، كورش‌ كه‌ یهود او را خورس‌ و یونانیان‌ سائرس‌ می‌نامند ظهور نمود و بر دو مملكت‌ فارس‌ و ماد مسلّط‌ شد و حكومتی‌ عظیم‌ پیدا كرد. و همانطور كه‌ در رؤیای‌ دانیال‌ آمده‌ كه‌ به‌ مغرب‌ و شمال‌ و جنوب‌ شاخ‌ میزد، كورش‌ نیز فارس‌ و ماد را تسخیر كرد و در جنوب‌ كه‌ همان‌ بابل‌ بود پیشرفت‌ كرد و یهود را آزاد ساخت‌. و لذا وقتی‌ یهود كورش‌ را در بابل‌ بعد از تسخیر آن‌ ملاقات‌ كردند و رؤیای‌ دانیال‌ را برای‌ او بیان‌ كردند خوشحال‌ شد و بنا بر مساعدت‌ و مهربانی‌ با یهود گذارد و آنانرا به‌ اورشلیم‌ عودت‌ داد و معبدشان‌ را تعمیر نمود.

باری‌، اینها همه‌ شواهد صدقی‌ است‌ بر اینكه‌ كورش‌ نیز خود را ذوالقرنین‌ میدانسته‌ (یعنی‌ صاحب‌ دو كشور فارس‌ و ماد، كه‌ در رؤیا به‌ صورت‌ دو شاخ‌ متّصل‌ به‌ هم‌ بر مغز سرش‌ روئیده‌ بود) و لذا در تاج‌ یا كلاه‌ خودش‌ این‌ دو شاخ‌ را كه‌ علامت‌ و نشانة‌ دو كشور است‌ می‌نهاده‌ و در مجسّمه‌اش‌ نیز منعكس‌ شده‌ است‌.

و امّا سیر و مسافرتش‌ به‌ مغرب‌ برای‌ رفع‌ طغیان‌ لیدیا بوده‌ است‌. لیدیا علیرغم‌ قرابت‌ و پیمانی‌ كه‌ با كورش‌ داشت‌ بدون‌ هیچ‌ مجوّزی‌، از روی‌ ظلم‌ و عدوان‌ به‌ طرف‌ كورش‌ لشكركشی‌ نمود و سلاطین‌ اروپا را نیز علیه‌ او تحریك‌ كرد. كورش‌ با او جنگ‌ نموده‌ و او را فراری‌ داد و سپس‌ او را تعقیب‌ نمود و پایتختش‌ را محاصره‌ نمود و پس‌ از محاصره‌ فتح‌ كرد و لیدیا را اسیر نموده‌ و پس‌ از اسارت‌ او را عفو كرد و سائر همیارانش‌ را نیز عفو كرد و اكرام‌ نمود و به‌ آنها نیكوئی‌ نمود، با آنكه‌ میتوانست‌ آنها را سیاست‌ نموده‌ و نابود كند؛ و این‌ قصّه‌ منطبقٌ علیه‌ این‌ آیه‌ است‌:

حَتَّی‌'´ إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی‌ عَیْنٍ حَمِئَةٍ (و شاید مراد ساحل‌ غربی‌ از آسیای‌ صغیر باشد) وَ وَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا یَـ'ذَاالْقَرْنَیْنِ إِمَّآ أَن‌ تُعَذِّبَ وَ إِمَّآ أَن‌ تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْنًا.

ما در اینجا به‌ ذوالقرنین‌ گفتیم‌: نسبت‌ بدین‌ جماعت‌ كه‌ ستم‌ كرده‌ و فعلاً در دست‌ تو گرفتارند، اختیار داری‌ آنانرا به‌ پاداش‌ خود عذاب‌ كنی‌، یا از آنها درگذری‌ و طریقة‌ نیكوئی‌ دربارة‌ آنان‌ اتّخاذ كنی‌!

ذوالقرنین‌ گفت‌: آن‌ كسانی‌ كه‌ از این‌ به‌ بعد ستم‌ كنند، آنها را مجازات‌ نموده‌ و عذاب‌ می‌كنیم‌؛ و امّا كسانی‌ كه‌ ایمان‌ بیاورند و عمل‌ صالح‌ انجام‌ دهند گذشته‌ از جزای‌ اخروی‌ آنان‌، ما به‌ طریق‌ نیكو با آنان‌ رفتار خواهیم‌ نمود.

و پس‌ از سفر مغرب‌، به‌ سمت‌ صحرای‌ بزرگ‌ در مشرق‌ در حوالای‌ بكتریا برای‌ خوابانیدن‌ غائلة‌ قبائل‌ بدوی‌ و بیابانی‌ كه‌ پیوسته‌ هجوم‌ نموده‌ و فساد میكردند حركت‌ كرد:

حَتَّی‌'´ إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَی‌' قَوْمٍ لَمْ نَجْعَل‌ لَهُم‌ مِن‌ دُونِهَا سِتْرًا.

2- جمعی از مورخین معتقدند ذوالقرنین یكی از پادشاهان یمن بوده … 3- نظریه ای كه ضمنا جدید ترین آن محسوب می شود همان است كه دانشمند معروف اسلامی ((ابو الكلام آزاد ))كه روزی وزیر فرهنگ هند بود ،در كتاب محققانه ای كه در این زمینه نگاشته است آمده طبق این نظریه ذوالقرنین همان كوروش كبیر پادشاه هخامنشی است. 1-مردی را كه از پیغمبر پرسیدند ذوالقرنین نام داشته یعنی این نام یا لقب را قرآن از خود وضع نكرده بلكه آنان كه در باره ی وی پرسیدند این نام را بر او اطلاق كردند و از این روی فرموده است « ویسبلونك عن ذی القرنین » 2-خدای او را ملك بخشیده و اسباب فرمانروایی و غلبه برای او مهیا كرده است. 3-اعمال بزرگی را كه وی در جنگهای عظیم خویش انجام داده این سه امر است ؛ اول غربی - از بلاد خود به سوی مغرب متوجه گردید و تا جایگاهی كه نزد او حد مغروب به شمار می رفت رسیده و در آنجا خورشید را بدانسان یافته كه گویی در چشمه ای فرو می رود. دوم شرقی - و همچنان پیش رفته است تا به سرزمینی رسیده كه آبادان نبوده و در آن قبایل بدوی سكونت داشته اند. سوم , به جایگاهی رسیده است كه در آن تنگنای كوهی بوده است و از پشت كوه گروهی موسوم به یاجوج و ماجوج ساكن بوده اند كه بر اهالی این سرزمین از هر سو می تاختند و به غارت می پرداختند و آنان مردمی وحشی و محروم از مدنیت و خرد بوده اند. 4-پادشاه در تگنای كوه برای حفظ مردم از دستبرد و غارت یاجوج و ماجوج سدی بنیان نهاد. 5- این سد تنها از سنگ و آجر ساخته نشد بلكه در آن آهن و مس نیز به كار رفت از این روی سدی بلند برآمد بدانسان كه غارتگران از دستبرد بدان عاجز آمدند. 6- این پادشاه به خدای و به آخرت ایمان داشت. 7- پادشاهی دادگر بود و نسبت به رعیت عطوفت داشت , و هنگام كشورگشایی و غلبه قتل و كینه ورزی را اجزات نمی داد از این رو زمانی كه بر قومی در غرب چیره شد پنداشتند كه او هم مانند دیگر كشورگشایان خونریزی آغاز خواهد كرد ولی او بدین كار دست نبرد بلكه به آنان گفت: هیچ گونه بیمی پاكان شما در دل راه ندهند و هر یك از شما كه عملی نیكو كند پاداش آنرا خواهد دید. با آنكه آن قوم بی یاور و دادرسی در چنگال قدرت او بودند با ایشان شفقت كرد وبه دادگری و نیكوكاری دل آنان را بدست آورد. 8- به مال آزمند نبود زیرا هنگامی كه برای پی افكندن سد , مردم خواستند به گردآوری مال پردازند از قبول آن امتناع كرد و گفت آنچه را خدای به من ارزانی داشته مرا از اموال شما بی نیاز می كند لیكن مرا به قوت بازو یاری دهید تا برای شما سدی آهنین بسازم. 1 ـ دولت‌ مُعین‌ و پایتختش‌ قَرْناء بوده‌ است‌، و زمان‌ حكومتشان‌ از 14 قرن‌ قبل‌ از میلاد تا 7 قرن‌ و یا 8 قرن‌ قبل‌ از میلاد مسیح‌ بوده‌ است‌. 2 ـ دولت‌ سَبا و ایشان‌ از قَحطانیّین‌ هستند و ابتداء دولتشان‌ از 850 قبل‌ از میلاد تا 115 سال‌ قبل‌ از میلاد بوده‌ است‌. 3 ـ دولت‌ حِمیَریّین‌ و آنها دو دسته‌ هستند: 1- بعضی معتقدند او كسی جز اسكندر مقدونی نیست لذا بعضی او را اسكندر ذو القرنین می خوانند …

 

برای « ذوالقرنین » معانی گوناگونی ذكر شده است. برخی ذوالقرنین را به معنای ـ دو قرن ـ گرفته اند. به این معنی كه مردم را در حدود دو قرن یا دو نسل دعوت به حق نمود.

 

برخی نیز گفته اند: ذوالقرنین، یعنی كسی كه بر شرق و غرب دنیای شناخته شده آن روز حکومت داشته است.

 

درآرامگاه کوروش بزرگ پیکر تقدیس از روح و « فروهر» کوروش را نیز به شکل فرشته ای ساخته بودند،که ذوالقرنین بوده و همانست که می نویسند بر بالای آن کتیبه ای داشته که نام کوروش بر آن نوشته بوده بالای آرامگاهش مجسمه بالدار هنوز هست و ابولکام آزاد براساس همین مجسمه آنرا ذوالقرنین خوانده است و کوروش را همان ذوالقرنین یاد شده در قرآن دانسته است.در تورات هم به کوروش لقب عقاب شرق داده اند.

 

ذوالقرنین اولین كسی است كه سد ساخته است و از آهن به نحو انبوه استفاده كرده است وسدی كه او ساخته بود از آهن خالص بوده است.

 

در روایات آمده است كه گروهی از مردم نزد ذوالقرنین آمدند و از طایفه ای شریر و خونریز كه به « یأجوج و مأجوج ( همان قوم مغول)» معروف است، به شكایت پرداختند و گفتند كه از آزار و اذیتهای این قوم به ستوده آمده اند. چه بهتر كه چاره ای برای در امان ماندن از دست آنها اندیشیده شود. ذوالقرنین به درخواست آنها جواب مثبت داد و برای آنها سدی از آهن ساخت تا از آزار و دست درازی آن قوم در امان باشند.

 

گفته شده است كه این سد در مكانی كه از دو طرف با كوههای سر به فلك كشیده محصور بود، ساخته شده است.اكنون سدی با همان مشخصات در گرجستان امروزی پیدا شده است و در تنگه داریال واقع است.

 

برخی با غرض یا به اشتباه اسکندر گجستیک (ملعون) را ذوالقرنین می دانند لیكن‌ این‌ معنی‌ با کلام قرآن‌ سازش‌ ندارد. چون‌ نخست قرآن‌ می گوید ذوالقرنین‌ مؤمن‌ به‌ خدا و روز قیامت‌ بوده‌ است‌ و دین‌ او دین‌ توحید بوده‌ است‌؛ ولی‌ ما میدانیم‌ كه‌ إسكندر مشرك‌ بوده‌ و در تاریخ‌ آمده‌ است‌ كه‌ ذبیحه خود را برای‌ ستاره مشتری‌ ذبح‌ نموده‌ است‌.

 

و دوم قرآن‌ ذوالقرنین‌ را مرد صالح‌ از عباد خدا و صاحب‌ عدل‌ و رفق‌ می‌شمارد؛ و تاریخ‌ برای‌ إسكندر خلاف‌ آنرا بیان‌ میكند.

 

سوم اینکه در هیچیك‌ از تاریخها‌ نیامده‌ است‌ كه‌ إسكندر مقدونی‌ سدّ یأجوج‌ و مأجوج‌ را بنا كرده‌ باشد. به هر حال از ذوالقرنین در قرآن به عنوان شخصیتی دادگستر و بشردوست یاد شده است.ودر تمام نوشته هایی که از زمان باستان چه در کتابهای دینی چه کتابهای غیر دینی آمده کوروش را فردی دادگستر و بشر دوست و کسی که اولین بیانیه حقوق بشر را اجرا کرده است و کتیبه اش هنوز موجود می باشد ، ذکر شده است.

 

دوتا از فروع دین ما تولی و تبری است که یعنی دوست داشتن دوستان خدا و دشمن داشتن دشمنان خدا است چون کوروش بزرگ دوست خدا فردی بود که احکام خدا را در زمین جاری می کرد و در واقع نماینده خدا در زمین بود باید مورد احترام همگی ما باشد و مقامش را گرامی داریم و نگذاریم آرامگاهش از بین برود و یا به او بی توجهی و توهین شود .

ترجمه آیه های قرآنی:

و از تو از ذو القرنین می پرسند . بگو : براى شما از او خبرى خواهم خواند ( 83 ) .

ما به او در زمین تمكین و قدرت دادیم و از هر چیز وسیله‏اى عطا كردیم ( 84 ) .

پس راهى را تعقیب كرد ( 85 ) .

چون به غروبگاه آفتاب رسید آن را دید كه در چشمه‏اى گل‏آلود فرو مى‏رود و نزدیك چشمه گروهى را یافت گفتیم اى ذو القرنین یا عذاب مى‏كنى یا میان آن طریقه‏اى نیكو پیش مى‏گیرى (86).

گفت : هر كه ستم كند زود باشد كه عذابش كنیم و پس از آن سوى پروردگارش برند و سخت عذابش كند( 87) .

و هر كه ایمان آورد و كار شایسته كند پاداش نیك دارد و او را فرمان خویش كارى آسان گوییم (88 ) .

تا به طلوع‏گاه خورشید رسید و آن را دید كه بر قومى طلوع مى‏كند كه ایشان را در مقابل آفتاب پوششى نداده‏ایم ( 90 ) .

چنین بود و ما از آن چیزها كه نزد وى بود به طور كامل خبر داشتیم ( 91 ) .

آنگاه راهى را دنبال كرد ( 92 ) .

تا وقتى میان دو كوه رسید مقابل آن قومى را یافت كه سخن نمى‏فهمیدند ( 93 ) .

گفتند : اى ذوالقرنین یاجوج و ماجوج در این سرزمین تباهكارند آیا براى تو خراجى مقرر داریم كه میان ما و آنها سدى بنا كنى ( 94 ) .

گفت : آن چیزها كه پروردگارم مرا تمكن و قدرتی آن را داده از خراج شما بهتر است اما مرا به نیرو كمك دهید تا میان شما و آنها حائلى كنم ( 95 ) .

قطعات آهن پیش من آرید تا چون میان دو دیواره پر شد گفت : بدمید تا آن را بگداخت گفت : روى گداخته نزد من آرید تا بر آن بریزم ( 96).

پس نتوانستند بر آن بالا روند ، و نتوانستند آن را نقب زنند ( 97 ) .

گفت : این رحمتى از جانب پروردگار من است و چون وعده پروردگارم بیاید آن را هموار سازد و به پیمان خود عمل کند و آن سد را متلاشی و پاره پاره گرداند.

مفسرین درباره اینكه ذو القرنین كدام شخصیت تاریخى است و سدش در كجاست اختلاف نظر دارند.علامه طباطبایى در این باره هفت نظریه را به طور كامل نقل كرده و بعد آن ها را نقد نموده است.در اینجا نظریه مهم تر را به اختصار بیان مى كنیم: كوروش هخامنشى جدیدترین نظریه درباره ذو القرنین است.كوروش هخامنشى پادشاه ایران باستان بوده و سد او سد داریال واقع در مناطق كوهستانى قفقاز و بین شهرهاى تفلیس و ولادى كیوكز مى باشد. نظریه چهارم نیز تا حدودى مورد تایید تاریخ و شواهد موجود مى باشد.این نظریه سراحمدخان هندى است و دانشمند معروف مسلمان مولانا ابو الكلام آزاد كه روزى وزیر فرهنگ كشور هند بوده آن را در كتاب محققانه اى كه در همین زمینه نگاشته است به طور مفصل بیان كرده است. (۳۱) مولانا ابو الكلام این نظریه را از چند جهت بررسى و اثبات كرده است كه ما در اینجا بخش اصلى آن را به طور خلاصه مى آوریم:

 

- شخصیت ذو القرنین طبق نظریه قرآن ذو القرنین مردمى مؤمن به خدا و معاد بوده است كوروش نیز طبق نظر تاریخ و كتب عهد عتیق چنین بوده است. ذو القرنین پادشاهى عادل و رعیت پرور و داراى بخشش بوده; كوروش هم طبق تاریخ كتب عهد عتیق و نظر مورخین قدیم مانند هردوت و دیگران پادشاهى با مروت فتوت سخاوت و كرم بوده است; چنان كه از تاریخ زندگى او و برخوردش با یاغیان كه با او مى جنگیدند یا او با آنها جنگیده است معلوم مى شود. ذو القرنین از طرف خداوند داراى توانایى ها و امكانات فراوانى مانند عقل تدبیر فضایل اخلاقى ثروت و شوكت ظاهرى بوده و كوروش نیز همه این ها را داشته است.

- مسافرت هاى ذو القرنین همان طور كه قرآن درباره ذو القرنین فرموده كوروش نیز سفرهایى به مغرب و مشرق داشته است و جریان سفر به مغرب او چنین است كه پادشاه سرزمین لیدیا بدون هیچ مجوز و عذرى به طرف كوروش لشكركشى كرد. كوروش نیز به طرف ایشان حركت كرده و با آنان جنگید. پایتخت لیدیا را فتح كرد و بر آنان پیروز شد و بعد آنان را عفو نمود. همچنین او سفرى به مشرق داشته و تا بكریا (بلخ) پیش رفته است تا به غائله قبایل وحشى و صحرانشین آنجا پایان دهد.

- سدسازى ذو القرنین همان طور كه ذو القرنین سدى آهنین براى جلوگیرى از حملات اقوام یاجوج و ماجوج(مغول) بنا كرد كوروش نیز طبق نظر مورخین سفرى به طرف شمال ایران براى خاموش كردن فتنه اى در آن نواحى انجام داده است و گویا در همین سفر سد موجود در تنگه داریال را به درخواست اهالى آن مرز و بوم ساخته است . این سد تنها سدى است كه در ساخت آن از آهن استفاده شده است و هم اكنون هم موجود است. به زبان محلى آن را دمیر قاپو یعنى دروازه آهنى مى نامند. تنگه داریال واقع در سلسله جبال قفقاز است كه از دریاى خزر شروع شده و تا دریاى سیاه ادامه دارد. این سلسله کوه ها به ضمیمه دریاى خزر و دریاى سیاه مانعى طبیعى به طول هزارها كیلومتر بین شمال و جنوب آسیا بوده است و تنها راه بین شمال و جنوب همان تنگه داریال بوده كه با سد دمیرقاپو بسته شده است.

 

 

کورش کبیر اولین پادشاه هخامنشی، افزون بر ایرانیان ، به دلیل صدور نخستین اعلامیه حقوق بشر نزد همه جهانیان و دانشمندان محترم است .در دوران باستان نیز بسیاری از اندیشمندان (مانند افلاطون، فیثاغورث، هرودت، گزنفون، دیودور سیسیلی و...) او را ستوده اند. كوروش بزرگ بنا به پژوهشهای 100 ساله اخیر دانشمندان مسلمان همان ذوالقرنین است كه در سوره كهف قرآن (آیات83 تا 99) از او یاد شده است. كوروش نزد یهودیان ،زرتشتیان ، مسیحیان و مسلمانان از جنبه آسمانی و تقدس برخوردار است. در كتاب تورات از او به عنوان حضرت مسیح ، فرستاده پروردگار، شکست دهنده فرعونیان، شاهین خدا، نجات بخش و دانشمند خدا نام برده شده است.

 

 

درصحف عزرای پیامبر آمده است: کورش فرمود خداوند به من دستور داده است تا خانه ای برای او در بیت المقدس بسازم.ابوریحان بیرونی (قرن 4 هجری) و غیاث الدین خواند میر (قرن 6 هجری در کتاب حبیب السیر، جلد یک، صفحه 136) از او بعنوان بانی بیت المقدس و مسجد الاقصی (یا همان قبله نخست مسلمانان) نام می برند. در تفسیر قرآن ابوالفتح رازی آمده است: که خدای تعالی بر زبان بعضی پیغمبران امر کرد پادشاهی از پادشاهان پارس را نام او کورش و او مردی بود مومن. مسعودی در کتاب مروج الذهب،صفحه606 می نویسد: این خبر در انجیل هست كه كورش پادشاه، ستاره را كه هنگام مولود عیسای مسیح طالع شده بود،دیده بود... و ما تفصیل این ماجرا را با آنچه مجوس ونصاری در باره آن گفته اند...در كتاب«اخبارالزمان» آورده ایم.

 

 

آرامگاه باشكوه كوروش بزرگ در پاسارگاد طرحی گیرا ، باوقار ، متوازن ، مقدس و اهورایی دارد. ساختمان این گونه آرامگاه ، پیش و پس از آن دیده نشده است. پس از اسلام در دوران پادشاهی اتابكان فارس (در قرن 5 و 6 هجری خورشیدی ) به دلیل جنبه تقدس آرامگاه ، مسجدی در اطراف آرامگاه ساخته ، درون آرامگاه هم محرابی از سنگ تراشیده و پیرامون آن آیاتی از قرآن به خط ثلث نگاشته‌اند.(دکتر رضامرادی غیاث آبادی در کتاب نقش رستم وپاسارگاد). قبله نمایی نیز در سنگ در کنار مهراب تراشیده اند.در زمان گذشته نوشته ای در آرامگاه به خط میخی بوده كه متن آن ، چنین است :

« ای رهگذر ، من كوروش هستم كه پادشاهی جهان را به پارسیان دادم ، به مشتی خاك كه پیكرم را در برگرفته رشك مبر »

 

در دشت مرغاب در پاسارگاد ، نقش برجسته‌ای از كوروش بزرگ باقیمانده است

كـه همچون فرشتگان ، بــا بـالهایی آسمانی تراشیده شده است. نكتـه جـالب

است كه ایـرانیان از زمان باستان تا‌كنون ایـن پیكره را مقدس می‌دانند و بـا اینكه

پیكره‌های دیگر در سراسر ایـران در اثر نـادانی آسیب دیـده است هیچ‌كس جرأت

نداشته بـه ایـن پیكره اهـورایی آسیب برساند! هنـــوز هم تصور مقدس بودن ایـن

پیكره در میـان مردم بـومی بـاقی است (دکتر بهرام فره وشی در کتاب ایرانویچ).

مردم محلی دستــان او را رو به قبـله و در حـالت نیایش می دانند و مردم منطقه

نـذرهای خود را تقدیم آرامـگاه می‌كردند( دكتر باستانی پـاریزی در كتـاب كـوروش

ذوالقرنین ). آب رودخانه پلوار نیز همیشه آبی مقدس و شفابخش به شمار مـی

آمد.(دکتر شاپور شهبازی در کتاب پاسارگاد).دکتر جمشید صداقت کیش در ویژه

نـــامه فصل نــامه فــارس شنـاخت در نوشتــار مسجدهای فــارس در صفحه 88

می نویسد: در روایت های اسلامی هـم از مـقدس و آسمانی بـودن ایـن جـایگاه

سخن بسیار رفته است از جمله در كتابهای زیر:

1 ـ مسالك و ممالك ( اصطخری به سال 320 هجری ) صفحه‌های 109 و 141

2 ـ حدود العالم من المشرق الی المغرب ( نوشته شده به سال 372 هـ ) صفحه 131

3 ـ اشكال العالم ( ابوالقاسم جیهانی به سال 367 هـ ) صفحه‌های 113 و 123

4 ـ نزهت‌القلوب ( حمداله مستوفی به سال 740 هـ ) صفحه 178

 

پسر كوا از امیرالمومنین علی ع پرسید كه ذوالقرنین پادشاه بود یا پیغمبر

 

فرمودند : بنده صالح بود و خدیرا دوست داشت و خدی او را دوست داشت

 

تفسیر روح الجنان صفحه 445

 

عمار سابطی روایت كرده كه گفت خدمت حضرت صادق ع عرض كردم مقام و منزلت ائمه ما چیست

 

فرمودند مانند مقام و مرتبه ذوالقرنین و یوشع و آصف مصاحب سلیمان - كه دلالت بر علو مقام ذوالقرنین دارد.

استاد ابراهیم پورداود ( کتاب ذوالقرنین و کورش از محمد کاظم توانگر زمین): هر ایرانی همانگونه که مکلف است در صورت استطاعت در مدت عمر خود یک بار به حج مشرف شود شایسته است که یک بار هم به زیارت کورش که پایگاه ملیت ایرانی است خود را برساند. نه فقط بخاطر ایرانی بودن بلکه به جهت زیارت فردی که قرآن بیشترین تعریف (17 آیه) در مورد یک زمامدار را از او کرده است.

با این همه نشانه ها آشکار است که کوروش بزرگ همان ذوالقرنین است و با این همه نشانه از مقدس بودن آرامگاه کوروش کبیر نزد تمامی ملت های جهان، جای بسی تاسف است که این بنای با ارزش در آینده نزدیک بخاطر رطوبت و یا آبگرفتگی ناشی از سد سبوند برای همیشه ازبین خواهد رفت......" از ماست که برماست

لینک به دیدگاه

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

spzq68.jpg

v48a9v.jpg

شاید به جرأت بتوان گفت كه در بین سلسله آیین‌های نوروزی، «هفت‌سین» راز‌آلوده‌ترین و فلسفی‌ترین سنتی است كه در پس هر «سین»ش، رازها و معرفت‌ها نهفته است. ولی به نظر می‌رسد آن را نیز بی‌توجه به فلسفه وجودش، به مانند بسیاری از رسوم كهن، با اطمینان به اعمال و اقوال آبا و اجدادمان، و فقط با این توجیه كه حضور «هفت‌سین»، خوش یمن و نبودش بد شگون است، اجرایش می‌كنیم

هفت عددی است معروف، كه از دیرباز مورد توجه اقوام مختلف جهان بوده، اغلب در امور ایزدی و نیك و گاه در امور اهریمنی و شر به كار می‌رفته است. وجود عواملی مانند تعداد سیاره‌های مكشوف جهان باستان و همچنین رنگ‌های اصلی، مؤید رجحان و جنبه ماوراء طبیعی این عدد گردیده است.

آنچه که در این سفره قرار می‌گیرد، باید دارای پنج ویژگی زیر باشد:

 


  1. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    باشد؛
  2. با بند واژهٔ «
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    » آغاز شود؛
  3. ریشهٔ
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    داشته باشد؛
  4. خوردنی باشد؛
  5. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    نباشد.نام آنها از واژههای ترکیبی ( مانند سبزیپلو، سیر ترشی، سیب زمینی و مانند آنها) ساخته نشده باشد.؛

با نگرش به آنچه که آمد،شگفتی بزرگیست که در بیست میلیون واژه های پارسی، نمیتوان هشتمی را برای هفت سین های نوروزی پیدا کرد که دارای این پنج ویژگی باشند.بنابراین هر آنچه که دارای این ویژگی‌ها نباشد - اگر چه با بندواژهٔ «س» هم آغاز شده باشد - نمی‌توان جزء هفت سین به حسابش آورد. در زبان پارسی، تنها هفت چیز هستند که این ویژگی‌ها را دارا هستند:

 


  1. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    : نماد اهورامزدا
  2. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    : نماد فرشته سپندار مذ، فرشته زن ،باروری و پرستاری است.(اسفند)
  3. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    :نماد فرشته اردیبهشت و نماد زندگی دوباره است.
  4. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    : نماد فرشته خرداد و نماد عشق است.
  5. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    : نماد فرشته امرداد و نماد صبر و شکیبایی و جاودانگی است.
  6. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    : نماد فرشته شهریور و نماد خواربار است.
  7. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    : نماد فرشته بهمن و نماد باران یا رنگ طلوع خورشید است.(بدانید که سماغ واژه پارسی است و نباید با بندواژه "ق" نوشته شود و سماک نام نژاده آن است.)

کلمات مرکب مانند

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
و
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
و کلماتی که مربوط به غیر روییدنی خوراکی مانند سپند، سنبل و سکه و ... باشند در این محدود قرار نمی‌گیرند و جز سین های اصلی شمارش نمی‌شوند.بر این پایه: - سنبل (نه خوراکی است نه پارسی) تازی است - سکّه (نه خوراکی است نه پارسی) تازی است - سماور (نه خوراکی است نه پارسی) روسی است. همچنین سوزن و سیخ و سه پایه و مانند اینها.
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

هرچند که در سفرهٔ هفت سین باید به هرحال هفت جزء که با آوای «سین» آغاز می‌شوند (

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
از «
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
») چیده شود، ولی برای زینت و چیدمان دلپذیرتر سفرهٔ هفت سین، تقریباً همهٔ خانواده‌های ایرانی اجزاء دیگری هم در سفره می‌چینند و در آرایش و رنگامیزی سفره شان نهایت خوش سلیقگی را اعمال می‌کنند.

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
سین‌های باستانی

(خوراکی - روییدنی)

  • برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    - نماد نوزایی (تولد دوباره)
  • برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    - نماد زیبایی و تندرستی
  • برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    - نماد فراوانی(برکت)
  • برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    - نماد پزشکی(درمان یا طب)
  • برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    - نماد عشق
  • برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    - نماد شکیبایی و عمر
  • برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    - نماد(رنگِ) طلوع خورشید

دیگر سین‌ها

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
دیگر اقلام

  • برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    - به نشانه تمدن و خردورزی:
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    و
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    و (برای مسلمانان معمولا
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    )
  • برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • یک جفت
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    (
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    اصیل ایرانی)
  • برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • کاسه‌ای از آب که
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    یا
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    در آن غوطه‌ور است (به نشانه زمین در فضا)
  • یک شیرینی ایرانی (مانند
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    ،
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    ، ...)
  • همچنین:
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
    برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

تصاویر :هفت سین در کنار آرمگاه کوروش کبیر"2569شاهنشاهی و1389خورشیدی"

سرچشمه: از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

 

لینک به دیدگاه

263etu0.jpg

 

کوروش کبیر همراه با همسرش کاسندان که بسیار به او علاقه داشت و بعد از مرگش نیز همسر دیگری اختیار نکرد. الگوی خوبی می تواند باشد برای جوانان امروزی.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...