EN-EZEL 13039 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۸ پایه گذار کشور ایران و امپراطوری عظیم ایران یعنی بزرگ مرد تاریخ ایران "کوروش کبیر" می باشد. بی شک همه ما ایرانیان و اقوام آریایی و به خصوص یهودیان مدیون این پادشاه دادگستر و عادل و مهربان و اندیشمند هستیم. به همین روی با عنوان مطالب زیر خواستم تا یاد این بزرگ مرد تاریخ ایران را پاس بداریم. تولد:7 آبان/ وفات 13 اسفند کوروش بزرگ کوروش بزرگ (۵۷۶-۵30 پیش از میلاد)، همچنین معروف به کوروش دوم نخستین شاه و بنیانگذار دودمان شاهنشاهی هخامنشی است. شاه پارسی، به*خاطر بخشندگی*، بنیان گذاشتن حقوق بشر، پایه*گذاری نخستین امپراتوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن برده*ها و بندیان، احترام به دین*ها و کیش*های گوناگون، گسترش تمدن و غیره شناخته شده*است. ایرانیان کوروش را پدر و یونانیان که وی سرزمین*های ایشان را تسخیر کرده بود، او را سرور و قانونگذار می*نامیدند. یهودیان این پادشاه را به منزله مسح *شده توسط پروردگار بشمار می*آوردند، ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک می*دانستند. واژهٔ کوروش نام کوروش در زبان*های گونا گون باستانی به *گونه*های مختلف نگاشته شده*است: پارسی باستان: Kūruš در کتیبه*های عیلامی: Ku-rash درکتیبه*های بابلی: Ku-ra-ash در زبان یونانی باستان: Κūρος در زبان عبری: کورِش Koresh در زبان لاتین: سیروس Cyrus؛ صورت لاتین نام کوروش به فارسی بازگشته و به عنوان نام در ایران استفاده می*شود. کوروش بزرگ بنیاد گذار کشور ایران ، مردی که عموم تاریخ نگاران او را «اندیشمند ، دادگستر و مهربان » توصیف کرده اند در مارس سال 530 پیش از میلاد ــ 9 سال پس اعلام امپراتوری ایران درگذشت . وی یازده سال پس از ایجاد دولت واحدی از سه طایفه مهاجر قوم آرین - پارس ، ماد و پارت - شهر بابل ( در جنوب عراق امروز و پایتخت یک امپراتوری به همان نام) را تصرف و در آنجا در اکتبر سال 539 پیش از میلاد ایجاد امپراتوری مشترک المنافع ایران را اعلام کرده بود. امپراتوری ایران در زمان کوروش که نام او در غرب با قلب تلفظ حروف یونانی ، سیروس و سایرس ، تلفظ می شود از هند تا مرمره و از سیحون (سیر دریا ) تا دریای سرخ امتداد داشت . کوروش برای اخراج طوایف آرال که در آسیای میانه وارد سرزمین های امپراتوری پارسها( تاجیکستان امروز و نواحی اطراف) شده بودند به این منطقه رفته بود که به سوی او که سوار بر ارابه بود و سربازانش را در میدان جنگ هدایت می کرد زوبینی پرتاب شد و عمر وی پایان یافت. با وجود درگذشت کوروش ، سربازان او جنگ را بردند . آرالی ها تمدنی عقب مانده و غیر قابل قبول برای ایرانیان داشتند و کوروش مایل به آلوده شدن ایرانیان به این تمدن از جمله همبستر شدن با زنانشان مقابل چشم دیگران نبود. موسس و پدر کشور ایران که مادرش ماد و پدرش پارس بود در میدانهای جنگ،همیشه در میان سربازان بود و از آنان جدا نمی شد و جان خود را بر سر همین روش گذارد . او بارها گفته بود که نباید سرباز جان برکف نهد و بجنگد و افتخار پیروزی نصیب شاه شود که دور از میدان جنگ در چادر خود درمیان نیروهای محافظ و اسبان آماده برای فرار می آساید جنازه کوروش همچنان که وصیت کرده بود به پاسارگاد پارس منتقل و مدفون شد و آرامگاه او تا به امروز باقی مانده است و پس از وی پسرش کامبیز دوم ( کامبوزبا ، کمبوجیا - کمبوجیه هم تلفظ شده است ) بر جای او نشست که مصر را ضمیمه امپراتوری ایران کرد. کوروش هنگام تعیین محل دفن خود از این که برای مدتی بسیار طولانی جسد او قطعه زمینی را از ثمر دادن باز می دارد از مردم ایران ( قبلا ) پوزش خواسته بود. 15 آذر ماه مصادف با هفتم دسامبر روزی است که کوروش وصیت کرد گور او در پاسارگاد(پارس )باشد. بقیه در ادامه مطالب........... 14 لینک به دیدگاه
EN-EZEL 13039 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۸ کوروش بزرگ بنیاد گذار ایران هفتم دسامبر سال 539 پیش از میلاد ضمن دیدار از معبد اصلی شهر بابل و ادای احترام نسبت به آن در همین جا خطاب به همراهانش اعلام داشت که در هرجای دنیا که بمیرد باید جسد او را به پاسارگاد پارس منتقل و در انجا دفن کنند . این بیان کوروش در تاریخ تحت عنوان " وصیت کوروش " ضبط شده است. کوروش با این که زرتشتی بود به ادیان دیگر که پیروان داشتند و نزد آنان مقدس بودند احترام می گذارد. دورهٔ جوانی کوروش بزرگ تبار کوروش از جانب پدرش به پارس*ها می*رسد که برای چند نسل بر انشان(شمال خوزستان کنونی)، در جنوب غربی ایران، حکومت کرده بودند. کوروش درباره خاندانش بر سفالینهٔ استوانه شکلی محل حکومت آن*ها را نقش کرده*است. بنیانگذار سلسلهٔ هخامنشی، شاه هخامنش انشان بوده که در حدود ۷۰۰ می*زیسته*است. پس از مرگ او، فرزندش چا ایش پیش به حکومت انشان رسید. حکومت چا ایش پیش نیز پس از مرگش توسط دو نفر از پسرانش کوروش اول شاه انشان و آریارامن شاه پارس دنبال شد. سپس، پسران هر کدام، به ترتیب کمبوجیه اول شاه انشان و آرشام شاه پارس، بعد از آن*ها حکومت کردند. کمبوجیه اول با شاهدخت ماندانا دختر ایشتوویگو (آژی دهاک یا آستیاگ) پادشاه ماد ازدواج کرد و کوروش بزرگ نتیجه این ازدواج بود. تاریخ نویسان باستانی از قبیل هرودوت، گزنفون وکتزیاس درباره چگونگی زایش کوروش اتفاق نظر ندارند. اگرچه هر یک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کرده*اند، اما شرحی که آنها درباره ماجرای زایش کوروش ارائه داده*اند، بیشتر شبیه افسانه می*باشد. تاریخ نویسان نامدار زمان ما همچون ویل دورانت و پرسی سایکس و حسن پیرنیا، شرح چگونگی زایش کوروش را از هرودوت برگرفته*اند. بنا به نوشته هرودوت، آژی دهاک شبی خواب دید که از دخترش آنقدر آب خارج شد که همدان و کشور ماد و تمام سرزمین آسیا را غرق کرد. آژی دهاک تعبیر خواب خویش را از مغ*ها پرسش کرد. آنها گفتند از او فرزندی پدید خواهد آمد که بر ماد غلبه خواهد کرد. این موضوع سبب شد که آژی دهاک تصمیم بگیرد دخترش را به بزرگان ماد ندهد، زیرا می*ترسید که دامادش مدعی خطرناکی برای تخت و تاج او بشود. بنابر این آژی دهاک دختر خود را به کمبوجیه اول شاه آنشان که خراجگزار ماد بود، به زناشویی داد. ماندانا پس از ازدواج با کمبوجیه باردار شد و شاه این بار خواب دید که از شکم دخترش تاکی رویید که شاخ و برگهای آن تمام آسیا را پوشانید. پادشاه ماد، این بار هم از مغ*ها تعبیر خوابش را خواست و آنها اظهار داشتند، تعبیر خوابش آن است که از دخترش ماندانا فرزندی بوجود خواهد آمد که بر آسیا چیره خواهد شد. آستیاگ بمراتب بیش از خواب اولش به هراس افتاد و از این رو دخترش را به حضور طلبید. دخترش به همدان نزد وی آمد. پادشاه ماد بر اساس خوابهایی که دیده بود از فرزند دخترش سخت وحشت داشت، پس زادهٔ دخترش را به یکی از بستگانش بنام هارپاگ، که در ضمن وزیر و سپهسالار او نیز بود، سپرد و دستور داد که کوروش را نابود کند. هارپاگ طفل را به خانه آورد و ماجرا را با همسرش در میان گذاشت. در پاسخ به پرسش همسرش راجع به سرنوشت کوروش، هارپاگ پاسخ داد وی دست به چنین جنایتی نخواهد آلود، چون یکم کودک با او خوشایند است. دوم چون شاه فرزندان زیاد ندارد دخترش ممکن است جانشین او گردد، در این صورت معلوم است شهبانو با کشنده فرزندش مدارا نخواهد کرد. پس کوروش را به یکی از چوپان*های شاه به* نام مهرداد (میترادات) داد و از او خواست که وی را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طعمهٔ ددان گردد. چوپان کودک را به خانه برد. وقتی همسر چوپان به نام سپاکو از موضوع با خبر شد، با ناله و زاری به شوهرش اصرار ورزید که از کشتن کودک خودداری کند و بجای او، فرزند خود را که تازه زاییده و مرده بدنیا آمده بود، در جنگل رها سازد. مهرداد شهامت این کار را نداشت، ولی در پایان نظر همسرش را پذیرفت. پس جسد مرده فرزندش را به ماموران هارپاگ سپرد و خود سرپرستی کوروش را به گردن گرفت. روزی کوروش که به پسر چوپان معروف بود، با گروهی از فرزندان امیرزادگان بازی می*کرد. آنها قرار گذاشتند یک نفر را از میان خود به نام شاه تعیین کنند و کوروش را برای این کار برگزیدند. کوروش همبازیهای خود را به دسته*های مختلف بخش کرد و برای هر یک وظیفه*ای تعیین نمود و دستور داد پسر آرتم بارس را که از شاهزادگان و سالاران درجه اول پادشاه بود و از وی فرمانبرداری نکرده بود تنبیه کنند. پس از پایان ماجرا، فرزند آرتم بارس به پدر شکایت برد که پسر یک چوپان دستور داده*است وی را تنبیه کنند. پدرش او را نزد آژی دهاک برد و دادخواهی کرد که فرزند یک چوپان پسر او را تنبیه و بدنش را مضروب کرده*است. شاه چوپان و کوروش را احضار کرد و از کوروش سوال کرد: «تو چگونه جرأت کردی با فرزند کسی که بعد از من دارای بزرگ*ترین مقام کشوری است، چنین کنی؟» کوروش پاسخ داد: «در این باره حق با من است، زیرا همه آن*ها مرا به پادشاهی برگزیده بودند و چون او از من فرمانبرداری نکرد، من دستور تنبیه او را دادم، حال اگر شایسته مجازات می*باشم، اختیار با توست.» آژی دهاک از دلاوری کوروش و شباهت وی با خودش به اندیشه افتاد. در ضمن بیاد آورد، مدت زمانی که از رویداد رها کردن طفل دخترش به کوه می*گذرد با سن این کودک برابری می*کند. بنابراین آرتم بارس را قانع کرد که در این باره دستور لازم را صادر خواهد کرد و او را مرخص کرد. سپس از چوپان درباره هویت طفل مذکور پرسشهایی به عمل آورد. چوپان پاسخ داد: «این طفل فرزند من است و مادرش نیز زنده*است.» اما شاه نتوانست گفته چوپان را قبول کند و دستور داد زیر شکنجه واقعیت امر را از وی جویا شوند. چوپان ناچار به اعتراف شد و حقیقت امر را برای آژی دهاک آشکار کرد و با زاری از او بخشش خواست. سپس آژی دهاک دستور به احضار هارپاگ داد و چون او چوپان را در حضور پادشاه دید، موضوع را حدس زد و در برابر پرسش آژی دهاک که از او پرسید: «با طفل دخترم چه کردی و چگونه او را کشتی؟» پاسخ داد: «پس از آن که طفل را به خانه بردم، تصمیم گرفتم کاری کنم که هم دستور تو را اجرا کرده باشم و هم مرتکب قتل فرزند دخترت نشده باشم» و ماجرا را به طور کامل نقل نمود. آژی دهاک چون از ماجرا خبردار گردید خطاب به هارپاگ گفت: امشب به افتخار زنده بودن و پیدا کردن کوروش جشنی در دربار برپا خواهم کرد. پس تو نیز به خانه برو و خود را برای جشن آماده کن و پسرت را به اینجا بفرست تا با کوروش بازی کند. هارپاگ چنین کرد. از آنطرف آژی دهاک مغان را به حضور طلبید و در مورد کورش و خوابهایی که قبلاً دیده بود دوباره سوال کرد و نظر آنها را پرسید. مغان به وی گفتند که شاه نباید نگران باشد زیرا رویا به حقیقت پیوسته و کوروش در حین بازی شاه شده*است پس دیگر جای نگرانی ندارد و قبلاً نیز اتفاق افتاده که رویاها به این صورت تعبیر گردند. شاه از این ماجرا خوشحال شد. شب هنگام هارپاگ خوشحال و بی خبر از همه جا به مهمانی آمد. شاه دستور داد تا از گوشتهایی که آماده کرده*اند به هارپاگ بدهند ؛ سپس به هارپاگ گفت می*خواهی بدانی که این گوشتهای لذیذ که خوردی چگونه تهیه شده*اند.سپس دستور داد ظرفی را که حاوی سر و دست و پاهای بریده فرزند هارپاگ بود را به وی نشان دهند. هنگامی که ماموران شاه درپوش ظرف را برداشتند هارپاگ سر و دست و پاهای بریده فرزند خود را دید و گرچه به وحشت افتاده بود. خود را کنترول نمود و هیچ تغییری در صورت وی رخ نداد و خطاب به شاه گفت: هرچه شاه انجام دهد همان درست است و ما فرمانبرداریم.این نتیجه نافرمانی هارپاگ از دستور شاه در کشتن کوروش بود. کوروش برای مدتی در دربار آژی دهاک ماند سپس به دستور وی عازم آنشان شد. پدر کوروش کمبوجیه اول و مادرش ماندانا از وی استقبال گرمی به عمل آوردند. کوروش در دربار کمبوجیه اول خو و اخلاق والای انسانی پارس*ها و فنون جنگی و نظام پیشرفته آن*ها را آموخت و با آموزش*های سختی که سربازان پارس فرامی*گرفتند پرورش یافت. بعد از مرگ پدر وی شاه آنشان شد. 11 لینک به دیدگاه
EN-EZEL 13039 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۸ معماری کوروش باوجود بارسنگین همیشگی کارهای دیوان،کورش ناگزیر بود در فکر ساختمانهای کاخ جدید خود در پاسارگاد باشد. پاسارگاد در دشتی مرتفع به ارتفاع 1900متر از سطح دریادرحصارکوهستان واقع شده*است.از این آثاربه جای مانده درپاسارگاد فقط به چهارنمونه اشاره خواهیم کرد.بارگاه،محراب،جایگاه نگهداری آتش ودیوارصفه ایی که قلعه برآن قرار دارد. امروزکاخ محل سکونت در مقایسه باهمین اواخر چشم اندازی دیگر دارد.در سده هفتم قمری اتابکی از سلغریان فارس درنزدیک آرامگاه کورش مسجدی ساخت که در آن از سنگ کاخ*ها استفاده شده*است.به مناسبت جشن*های 2500ساله شاهنشاهی ایران در سال 1971این سنگ*ها دوباره به جاهای اصلی خود بازگردانده شدند. کاخ محل سکونت بی تردید نشان از تاثیر و نقش معماری یونانی دارد.ظاهراهنگامی که کورش در سال545سارد را به تصرف درآوردبه شدت تحت تاثیربناهای مرمرین شاهان لودیا قرارگرفته*است.چه بسا او همان زمان شماری از اساتیدلودیایی رادرپاسارگاد به کار گماشته*است. درکاخ تناسب جذاب سنگهای مرمرتیره وروشن،مخصوصا در پایه*ها،جلب نظر می*کند.این سنگها از پیرامون سیوندآورده شده، در میانه راه پاسارگاد به تخت جمشید.قطعات سنگ حدود 30میل سوار بر کلک بررودکربه محل آورده شده *است. کوروش بعد از اینکه شوش را پایتخت کرد در حالی که مشغول ساختن شهر پازارگاد"پاسارگاد" بودند شروع به تاسیس مدارس هنری حرفه ای (هنرستان) در ایران نمود و در آغاز یک مدرسه ی هنری در شوش تاسیس کرد و آنگاه در 9 شهر دیگرکه به دست خود وی ساخته شد. مدارس هنری تاسیس نمودتا اینکه مردم ایران هنر بیاموزند.باید دانست که قبل از کوروش در ایران هنر ایرانی بدان مفهوم که در دوره ی هخامنشی به وجود آمد وجود نداشت.سلاطین ماد ذوق هنری نداشتند و با سایر کشورها هم مرتبط نبودند و فقط از هنر بابل استفاده می کردند. کوروش بعد از اینکه مدارس هنری را به وجود آوردعلاوه بر استفاده از هنرمندان ایرانی از یونان و مصر و بابلنیز هنرمندانی استخدام کردو آنها را در مدارس هنری که در 10 شهر ایران به وجود آورده بود به کار گماشتو چند نفر را نیز به چین فرستادتا از آنجا اسنادان چینی ساز را به ایران آورندو آنها هم در هنرستان مشغول به کار شدنداما باید دانست هنری که در دوره ی کوروش و جانشینان وی در ایران به وجود آمد کاملا رنگ ایرانی داشت و دارای ماهیت ایرانی بود و کلیه ی آثار هنری ایران که از دوره ی هخامنشی به جا مانده چه در قسمت نقاشی و حجاری و چه در قسمت فلز کاری و چینی سازی یک هنر خاص ایرانی استو هنرمندان ایران توانستند سبک ایرانی اصیل به وجود آورندکه در جهان بماند و هر صاحبنظری در نقاشی آن را با یک نگاه بشناسد. استرابون می گوید:مدارس هنری که کوروش به وجود آورد کارآموزان را برای نقاشی و مجسمه سازی و کاشی سازی و چینی سازی و فلز سازی پرورش می داد ولی بعد از اینکه داریوش به سلطنت رسیددر آن مدارس صنایع دیگر هم به کار آموزان آموخته شد از قبیل قالی بافی-نجاری-منبت کاری-پارچه بافی- قلاب دوزی. هنر اصیل ایرانی در دوره ی کوروش و جانشینان او بر محور دو چیز بود:اول مزدا پرستی و دوم احترام شاه. از آثار بدست آمده از زیر خاک این دو واقعیت را خواهیم دید که کوروش و جانشینهای او برای ملت خود سرمشق مزدا پرستی بوده اند. فرزندان پس از مرگ کورش، فرزند ارشد او کمبوجیه به سلطنت رسید. وی، هنگامی که قصد لشگرکشی به سوی مصر را داشت، از ترس توطئه، دستور قتل برادرش بردیا را صادر کرد. ولی بنا به کتاب سرزمین جاوید از باستانی پاریزی(کمبوجیه به دلیل بی احترامی فرعون به مردم ایران وکشتن 15 ایرانی به مصر حمله کرد که بردیه که در طول جنگ در ایران به سر میبرد برای انکه با کمبوجیه که برادر دوقلوی او بود اشتباه نشود با پنهان کردن خود از مردم به وسیله نقابی از خیانت به برادرش امتناع کرد ولی گویمات مغ با کشتن بردیه و شایعه کشته شدن کمبوجیه و با پوشیدن نقاب بر مردم ایران تا مدت کوتاهی پادشاهی کرد.)} در راه بازگشت کمبوجیه از مصر، یکی از موبدان دربار به نام گئومات مغ، که شباهتی بسیار به بردیا داشت، خود را به جای بردیا قرار داده و پادشاه خواند. کمبوجیه با شنیدن این خبر در هنگام بازگشت، یک شب و به هنگام باده*نوشی خود را با خنجر زخمی کرد که بر اثر همین زخم نیز درگذشت. کورش بجز این دو پسر، دارای سه دختر به نام*های آتوسا و آرتیستون و مروئه بود که آتوسا بعدها با داریوش اول ازدواج کرد و مادر خشایارشا، پادشاه قدرتمند ایرانی شد. آتوسا دختر کوروش است. داریوش بزرگ با پارمیدا و آتوسا ازدواج کرد که داریوش بزرگ از آتوسا صاحب پسری بنام خشیارشا شد. آخرین نبرد کوروش در آخرین نبرد خود به قصد سرکوب قوم ایرانی*تبار سکا که با حمله به نواحی مرزی ایران به قتل و غارت می*پرداختند (و بنابرروایتی ملکه*شان به نام تهم*رییش، از ازدواج با کوروش امتناع ورزیده بود, به سمت شمال شرقی کشور حرکت کرد میان مرز ایران و سرزمین سکاها رودخانه*ای بود که لشگریان کورش باید از آن عبور می*کردند. (کوروش در استوانه حقوق بشر می*گوید: هر قومی که نخواهد من پادشاهشان باشم من مبادرت به جنگ با آنها نمیکنم.)این به معنی دمکراسی و حق انتخاب هست. پس نمی*توان دلیل جنگ کوروش با سکا*ها را نوعی دلیل شخصی بین ملکه و کوروش دید چون این مخالف دمکراسی کوروش هست. و اما جنگ با سکا به دلیل تعرض سکاها به ایران و غارت مال مردم بود. هنگامی که کورش به این رودخانه رسید، تهم*رییش ملکه سکاها به او پیغام داد که برای جنگ دو راه پیش رو دارد. یا از رودخانه عبور کند و در سرزمین سکاها به نبرد بپردازند و یا اجازه دهند که لشگریان سکا از رود عبور کرده و در خاک ایران به جنگ بپردازند. کورش این دو پیشنهاد را با سرداران خود در میان گذاشت. بیشتر سرداران ایرانی او، جنگ در خاک ایران را برگزیدند، اما کرزوس امپراتور سابق لیدی که تا پایان عمر به عنوان یک مشاور به کورش وفادار ماند، جنگ در سرزمین سکاها را پیشنهاد کرد. استدالال او چنین بود که در صورت نبرد در خاک ایران، اگر لشگر کورش شکست بخورد تمامی سرزمین در خطر می*افتد و اگر پیروز هم شود هیچ سرزمینی را فتح نکرده. در مقابل اگر در خاک سکاها به جنگ بپردازند، پیروزی ایرانیان با فتح این سرزمین همراه خواهد بود و شکست آنان نیز تنها یک شکست نظامی به شمار رفته و به سرزمین ایران آسیبی نمی*رسد. کورش این استدلال را پذیرفت و از رودخانه عبور کرد. پیامد این نبرد کشته شدن کورش و شکست لشگریانش بود. پس از این شکست، لشگریان ایران با رهبری کمبوجیه، پسر ارشد کورش به ایران بازگشتند. طبق کتاب «کوروش در عهد عتیق و قرآن مجید» نوشته دکتر فریدون بدره*ای و از انتشارات امیر کبیر، کوروش در این جنگ کشته نشده و حتی پس از این نیز با سکاها جنگیده*است. منابع تاریخی معتبر در کتاب یادشده معرفی شده*است.کوروش پادشاه بزرگ و انسان دوست بود. 8 لینک به دیدگاه
EN-EZEL 13039 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۸ وصیت نامه فرزندان من، دوستان من! من اکنون به پایان زندگی نزدیک گشته*ام. من آن را با نشانه*های آشکار دریافته*ام. وقتی درگذشتم مرا خوشبخت بپندارید و کام من این است که این احساس در کردار و رفتار شما نمایانگر باشد، زیرا من به هنگام کودکی، جوانی و پیری بخت*یار بوده*ام. همیشه نیروی من افزون گشته است، آن چنان که هم امروز نیز احساس نمی*کنم که از هنگام جوانی ناتوان*ترم. من دوستان را به خاطر نیکویی*های خود خوشبخت و دشمنانم را فرمان*بردار خویش دیده*ام. زادگاه من بخش کوچکی از آسیا بود. من آنرا اکنون سربلند و بلندپایه باز می*گذارم. اما از آنجا که از شکست در هراس بودم، خود را از خودپسندی و غرور بر حذر داشتم. حتی در پیروزی های بزرگ خود، پا از اعتدال بیرون ننهادم. در این هنگام که به سرای دیگر می*گذرم، شما و میهنم را خوشبخت می*بینم و از این رو می*خواهم که آیندگان مرا مردی خوشبخت بدانند. مرگ چیزی است شبیه به خواب. در مرگ است که روح انسان به ابدیت می پیوندد و چون از قید و علایق آزاد می گردد به آتیه تسلط پیدا می کند و همیشه ناظر اعمال ما خواهد بود پس اگر چنین بود که من اندیشیدم به آنچه که گفتم عمل کنید و بدانید که من همیشه ناظر شما خواهم بود، اما اگر این چنین نبود آنگاه ازخدای بزرگ بترسید که در بقای او هیچ تردیدی نیست و پیوسته شاهد و ناظر اعمال ماست. باید آشکارا جانشین خود را اعلام کنم تا پس از من پریشانی و نابسامانی روی ندهد. من شما هر دو فرزندانم را یکسان دوست می*دارم ولی فرزند بزرگترم که آزموده*تر است کشور را سامان خواهد داد. فرزندانم! من شما را از کودکی چنان پرورده*ام که پیران را آزرم دارید و کوشش کنید تا جوان*تران از شما آزرم بدارند. تو کمبوجیه، مپندار که عصای زرین پادشاهی، تخت و تاجت را نگاه خواهد داشت. دوستان یک رنگ برای پادشاه عصای مطمئن*تری هستند. همواره حامی کیش یزدان پرستی باش، اما هیچ قومی را مجبور نکن که از کیش تو پیروی نماید و پیوسته و همیشه به خاطر داشته باش که هر کسی باید آزاد باشد تا از هر کیشی که میل دارد پیروی کند . هر کس باید برای خویشتن دوستان یک دل فراهم آورد و این دوستان را جز به نیکوکاری به دست نتوان آورد. از کژی و ناروایی بترسید. اگر اعمال شما پاک و منطبق بر عدالت بود قدرت شما رونق خواهد یافت، ولی اگر ظلم و ستم روا دارید و در اجرای عدالت تسامح ورزید، دیری نمی انجامد که ارزش شما در نظر دیگران از بین خواهد رفت و خوار و ذلیل و زبون خواهید شد. من عمر خود را در یاری به مردم سپری کردم. نیکی به دیگران در من خوشدلی و آسایش فراهم می ساخت و از همه شادی های عالم برایم لذت بخش تر بود. به نام خدا و نیاکان درگذشته*ی ما، ای فرزندان اگر می خواهید مرا شاد کنید نسبت به یکدیگر آزرم بدارید. پیکر بی*جان مرا هنگامی که دیگر در این گیتی نیستم در میان سیم و زر مگذارید و هر چه زودتر آن را به خاک باز دهید. چه بهتر از این که انسان به خاک که این*همه چیزهای نغز و زیبا می*پرورد آمیخته گردد. من همواره مردم را دوست داشته*ام و اکنون نیز شادمان خواهم بود که با خاکی که به مردمان نعمت می*بخشد آمیخته گردم. هم*اکنون درمی یابم که جان از پیکرم می*گسلد ... اگر از میان شما کسی می*خواهد دست مرا بگیرد یا به چشمانم بنگرد، تا هنوز جان دارم نزدیک شود و هنگامی که روی خود را پوشاندم، از شما خواستارم که پیکرم را کسی نبیند، حتی شما فرزندانم. پس از مرگ بدنم را مومیای نکنید و در طلا و زیور آلات و یا امثال آن نپوشانید. زودتر آنرا در آغوش خاک پاک ایران قرار دهید تا ذره ذره های بدنم خاک ایران را تشکیل دهد. چه افتخاری برای انسان بالاتراز اینکه بدنش در خاکی مثل ایران دفن شود. از همه پارسیان و هم* پیمانان بخواهید تا بر آرامگاه من حاضر گردند و مرا از اینکه دیگر از هیچگونه بدی رنج نخواهم برد شادباش گویند. به واپسین پند من گوش فرا دارید. اگر می*خواهید دشمنان خود را تنبیه کنید، به دوستان خود نیکی کنید. 10 لینک به دیدگاه
EN-EZEL 13039 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۸ آرامگاه کوروش کبیر در پاسارگاد کوروش پس از تاسیس یک حکومت بزرگ، شامل ممالک متمدن و نیرومند شرق نزدیک و میانه، و تامین حیثیت و افتخاری بزرگ برای خود و اعقاب خویش، در سال 520 قبل از میلاد پس از 70 سال عمر در کمال عزت و نیکنامی درگذشت. تقریبا" تمام مورخان و سیاحان و خاورشناسان از این مرد به نیکی یاد کرده اند. هرودوت کوروش را پدری مهربان و رئوف می داند که برای رفاه مردم کار می کرد. وی می نویسد : "کوروش پادشاهی بود ساده، جفا کش، بسیار عالی همت، شجاع و در فنون جنگ ماهر، که ایالت کوچک فارس را یک مملکت بزرگ نمود. مهربان بود و با رعایا سلکوک مشفقانه و پدرانه می نمود بخشنده، خوشمزاج و مودب بود و از حالت رعیت آگاهی داشت". در جایی دیگر او را آقای تمام آسیا می خواند و می نویسد : هنگام پادشاهی کوروش و کمبوجیه قانونی راجع به باج و مالیات وضع نگردیده بود، بلکه مردمان هدایا می آوردند. تحمیل باج و مالیات در زمان داریوش معمول گردید، لذا پارسیان می گفتند که داریوش تاجر، کمبوجیه آقا و کوروش پدر بود. اولین را به آن جهت که سود طلب بود، دومین را چون سختگیر و با نخوت بود و سومین (کوروش) را به واسطه اینکه ملایم و رئوف بود و همیشه خیر و خوبی ملت راهدف قرار میداد،پدرمیخواندند. گزنفون می نویسد : "او سطوت و رعب خود را در تمام روی زمین انتشار داد، بطوری که همه را مات و مبهوت ساخت. حتی یکنفر هم جرات نداشت که از حکم او سرپیچی کند و نیز توانست دل مردمان را طوری برخود کند که همه میخواستند جز اراده او، کسی بر آنها حکومت نکند." همین مورخ در مطلبی دیگر می آورد که : "کوروش خوش قیافه، خوش اندام، جوینده دانش، بلند همت، با محبت و رحیم بود. شداید و رنج ها را متحمل می شد و حاضر بود با مشکلات مقابله کند ... کوروش دوست عالم انسانیت و طالب حکمت و قوی الاراده، راست و درست بود ... باید اذعان نمود که کوروش تنها یک فاتح چیره دست نبود، بلکه رهبری خردمند و واقع بین بود و برای ملت خود پدری مهربان و گرانمایه به شمار می رفت. ریچار فرای معتقد است که : "یک صفت دوران حکومت کوروش همانا اشتیاق به فراخوی ها و سنت های مردم فرودست و فرمانبر شاهنشاهی و سپاسداری دین و رسم های ایشان و میل به آفریدن یک شاهنشاهی آمیخته و بی تعصب بود. صفت دیگرش ادامه سازمانها و سنت های شاهان گذشته یعنی مادها بود. با این تفاوت که فقط کوروش جانشین استیاک گشته بود. چرا که بیگانگان، شاهنشاهی هخامنشیان را همان شاهنشاهی مادی و پارسی می دانستند." همچنین خاورشناسان بسیار دیگری راجع به کوروش نظر داده اند که بیان همه آنها خارج از حوصله این مطلب است. در اینجا به یک نکته مهم می پردازیم و آن اینکه مولانا ابولکلام آزاد، ضمن تفسیر چند آیه از سوره کهف معتقد است که ذوالقرنین در آیات قرآنی اشاره به همان کوروش هخامنشی است. نکته جالب دیگر آنکه در آرامگاه کوروش کبیر این عبارت نوشته شده است : "ای انسان هر که باشی و از هر کجا که بیایی، زیرا که می دانم خواهی آمد، من کوروش هستم که برای پارسیان این دولت وسیع را بنا کردم. پس بدین مشتی خاک که تن من را می پوشاند رشک مبر. پلوتارک از دیگر مورخین در این باره می نویسد که : "اسکندر پس از حمله و خواند این جملات بسیار متاثر شد و چون دید که درب آرامگاه کوروش را گشوده اند و تمام اشیاء گرانبهایی را که با او دفن شده است ربوده اند، دستور داد تا مرتکب را بکشند." منابع · رضایی، دکتر عبدالعظیم، تاریخ ده هزار ساله ایران، تهران:اقبال، چاپ ۱۶، ۱۳۸۴، جلداول. · کتاب منبعِ هرودوت، کتاب سوم، بند ِ هشتادونهم · تاریخ ایران تالف پیرنیا وی در همین روز « زروبابل » را به ریاست بیش از چهل هزار یهودی که آنان را از اسارت بابلی ها آزاد کرده بود برگماشت تا به اورشلیم باز گرداند و به حد کافی سرباز محافظ و پول در اختیار گذارد تا اورشلیم و معابد ویران شده یهودیان را بازسازی کنند . بسیاری از این یهودیان از پنجاه سال پیش از آن در اسارت دولت بابل بودند . یهودیان آزاد شده سال 538 پیش از میلاد به دیار خود رسیدند. کوروش 29 اکتبر سال 539 پیش از میلاد اعلام داشته بود که ماموریت او برای آزاد کردن آسیای غربی و الحاق این مناطق به جامعه مشترک المنافع ایران پایان یافته است و باید نوروز را در پارس باشد. کوروش پس از تصرف بابل دستور نوسازی بندر صیدا ( لبنان فعلی ) را که به دست بخت النصر امپراتور بابل ویران شده بود به هزینه ایران صادر کرد کوروش جهانی فکر می کرد و همه ملتها را متساوی الحقوق می دانست و عقیده به ایجاد یک دولت جهانی داشت تا جنگها و خونریزی ها پایان یابد و یک قانون واحد حاکم بر روابط ملتها باشد . اعلامیه او پس از فتح بابل که سلطانش به آزار دادن سایر ملل و نیز اتباع خود شهرت داشت، نخستین منشور ملل متحد شناخته شده و نگهداری می گردد. کوروش پس از تصرف هرسرزمین که می کوشید با کمترین تلفات انسانی صورت گیرد ، رهبری آن ملت را تغییر نمی داد، آداب و قوانین و دین ایرانیان ( آیین زرتشت) را به آنان تحمیل نمی کرد . وی شورائی از این رهبران به ریاست خود تشکیل داده بود و امپراتوری او در حقیقت یک جامعه مشترک المنافع بود و شرط عضویت در این جامعه دادن آزادی به مردم خود ، بر قراری حکومت قانون ، منع بردگی و قطع ظلم و تعدی بود. ارتش کوروش سربازان اسیر را به بردگی نمی فروخت و اموال ملت مغلوب را مصادره و غارت نمی کرد . یهودیان در کتاب مقدس خود کوروش را آزادیبخش و او را یک مسیح خوانده اند. کوروش اسیران یهودی دولت بابل را آزاد کرد و به وطن خود بازگردانید و با پول ایران شهرهایشان را که به دست سلطان بابل ویران شده بود مرمت و نوسازی کرد. طبق نوشته برخی از مورخان ، فوت کوروش در چهارم مارس اتفاق افتاد و طبق نظر عده ای دیگر در ماه مارس اتفاق افتاده ولی روز دقیقش مشخص نیست. استوانه کوروش بزرگ، یک استوانهٔ سفالین پخته شده، به تاریخ ۱۸۷۸ میلادی در پی کاوش در محوطهٔ باستانی بابِل کشف شد. در آن کوروش بزرگ رفتار خود با اهالی بابِل را پس از پیروزی بر ایشان توسط ایرانیان شرح داده*است. این سند به عنوان «نخستین منشور حقوق بشر» شناخته شده، و به سال ۱۹۷۱ میلادی، سازمان ملل آنرا به تمامی زبانهای رسمی سازمان منتشر کرد. نمونهٔ بدلی این استوانه در مقر اصلی سازمان ملل در شهر نیویورک* نگهداری می*شود. 10 لینک به دیدگاه
EN-EZEL 13039 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۸ ذوالقرنین درباره شخصیت ذوالقرنین که در کتابهای آسمانی یهودیان، مسیحیان و مسلمانان از آن سخن به میان آمده، چندگانگی وجود دارد و این که به واقع ذوالقرنین چه کسی است به طور قطعی مشخص نشده*است. کوروش سردودمان هخامنشی، داریوش بزرگ، خشایارشا، اسکندر مقدونی گزینه*هایی هستند که جهت پیدا شدن صاحب دو شاخ واقعی درباره آنها بررسی*هایی انجام شده، اما با توجه به اسناد و مدارک تاریخی و تطبیق آن با آیه*های قرآن، تورات، و انجیل تنها کوروش بزرگ است که موجه*ترین دلایل را برای احراز این لقب دارا می*باشد. شماری از فقهای معاصر شیعه نیز کوروش را ذوالقرنین می*دانند. آیت الله طباطبایی، آیت الله مکارم شیرازی و آیت الله صانعی از معتقدان این نظر هستند. 11 لینک به دیدگاه
EN-EZEL 13039 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۸ اقدامات رفاه و تامين اجتماعي در عصر هخامنشيان (دولت رفاه) اگر رفاه و تامين اجتماعي را مجموعه*اي از: قوانين و مقررات، برنامه*ها، خدمات اجتماعي، اقدامات عمراني، كمك*هاي اجتماعي، ارائه خدمات رايگان به نيازمندان، خدمات بهداشتي، گسترش آموزش و پرورش، اعطاي معاش دوران بيكاري، تامين نيازهاي سالمندان، ناتوانان، تهيدستان، حمايت از مادران و كودكان، زناني بي*سرپرست، پرداخت مزد عادلانه به كارگران و كارمندان زن و مرد، بيمه و بيمه بيكاري و از كارافتادگي، كاهش فقر، كمك به معلولان، برقراري عدالت و قضاوت عادلانه و ايجاد امنيت و نظام اداري و كشوري عادلانه و همچنين مقابله با آثار و نتايج چهار نوع رنج اجتماعي مشترك بشر يعني: بيكاري، بيماري، بي*چيزي و فقر و ناتواني و ضعف است در نظر بگيريم كه موضوع اصلي رفاه و تامين اجتماعي است (زيرا مراد از تامين اجتماعي برنامه*هاي رفاهي است كه به طور كلي به منظور مخاطرات در زندگي و حمايت از افراد جامعه صورت مي*گيرد) و از ويژگي*هاي «دولت رفاه» مي*باشد، بايد به جرات بگوييم كه در عصر هخامنشيان تا حد بسيار زيادي و در مقايسه با وضعيت امروزي كشور خودمان و بسياري از كشورهاي جهان به خوبي وجود داشته و كاملا اجرا مي*شده است. كوروش كبير نه تنها در زمينه رفاه و تامين اجتماعي ايران بلكه مردم سرزمين*هاي ديگري كه به تصرف آنها درمي*آمد، (چنانكه در خلال مقاله به خوبي درخواهيم دريافت) كوشش فراوان به عمل آوردند تا به گسترش عدالت، كردار نيك و انديشه نيك، صلح و آرامش (چون رفاه و تامين اجتماعي در آرامش حاصل مي*شود) رفع بردگي، آزادي ديني، دادخواهي، جلوگيري از اندوه و غم در ممالك محرومه، جلوگيري از خشونت و بدكرداري، دخالت نابجا در زندگي مردم، دست*درازي به اموال ديگران، آبادي خانه*هاي ويران، سازندگي و غيره است. چنانكه همه اين موارد در بيانيه و لوح حقوق بشر كوروش كبير به خوبي نمايان است. كوروش، برخلاف بسياري از فرمانروايان پيشين و زمان خود چون «آشورباني پال» و ديگران كه پس از غلبه در جنگ*ها بر قوم مغلوب، شديدترين مجازات را اعمال مي*كردند. طبق شهادت تاريخ و لوح استوانه*اي موجود در موزه، از قتل و غارت اجتناب مي*كردند و به عمران و آبادي سرزمين آنها مي*پرداختند. چنانكه يهوديان بابل كه در شديدترين وضعيت در «بابل به بيگاري گرفته مي*شدند، توسط سپاه ايران و به دستور كوروش آزاد شدند و كوروش كبير با بودجه ايران و از محل غنائم «بابل» دستور بازسازي معابد و خانه*هاي ويران شده يهوديان را صادر كرد و آن قوم را از تيره*روزي چندين ساله نجات داد. بهمين جهت است كه يهوديان دنيا، هنوز پس از اين همه سال در سرتاسر دنيا، روز آزادي بابل و نيز روز تولد كوروش كبير را جشن مي*گيرند. اين در حالي است كه در همان روزگار «آشورباني پال» با سرافرازي، رفتار دژخيمانه خود را چنين ثبت كرده است كه «من در مدت يك ماه و يك روز، خوزيان و بابل را از آبادي تهي ساختم. من به دست خوش سه هزار جنگجو را از دم تيغ گذراندم و برخي را به كام آتش سپردم، چشمان بسياري را درآوردم و پس از همه اين كارها، شهرها آر آتش زدم و همه چيز را به آتش و خون كشيدم.»* كوروش بزرگ چنين مي*گويد: «چون به بابل درآمدم، به شادي و خوشي در كاخ شاهان* نشيمن كردم «مَردُوك» خداي بزرگ بابل، مردمان آزاده بابل را به سوي من گرداند و من هر روز بر پرستش او روي آوردم، سربازان بي*شمار من به آرامش به بابل درآمدند. در برابر «سومر» و «آكد» رفتار دژخيمانه اجازه ندادم، يوغ ننگين را از آنها برداشتم، خانه**هاي فروافتاده*شان را از نو ساختم و ويرانه*ها را پاك كردم، «مردوك» خداي بزرگ از كارهاي نيكم شاد شد و از روي مهر، مرا آفرين گفت، مرا كوروش، شاهي كه او را پرستش مي*كند و كمبوجيه پسرم و همه سربازانم و ما، بي*ريا و با شادي خداوندگاريش را ستودم. ارتش بزرگ من به صلح و آرامي وارد بابل شدند. نگذاشتم رنج و آزاري به مردم اين شهر و اين سرزمين وارد آيد. من براي صلح كوشيدم «نبونيد» كه مردم درمانده بابل را به بردگي كشيده بود كاري كه درخور شان آنان نبود. من برده*داري را برانداختم. به بدبختي*هاي آنان پايان بخشيدم. فرمان دادم كه همه مردم در پرستش خداي خود آزاد باشند و آنان را نياز دارند. فرمان دادم كه هيچ كس، اهالي شهر را از هستي ساقط نكند. «مردوك» از كردار نيك من خشنود شد. او بر من، كوروش كه ستايشگر او هستم. بر پسر من كمبوجيه و همچنين بر همه سپاهيان من، بركت و مهرباني ارزاني داشت، همگي شادمانه و در صلح و آشتي مقام بلندش را ستوديم و همه پادشاهان سرزمين*هاي جهان از «درياي بالا» تا «درياي پايين» (درياي مديترانه تا خليج فارس)، همه مردم سرزمين*هاي دور دست، همه پادشاهان هم*چادرنشينان، مرا، خراج گذاردند و در بابل بر من بوسه زدند، من شهرهايي «آگادِه»، «اِشنونا»، «زمبان»، «مِتورنو»، «دير»، سرزمين «گوتيان» و شهرهاي كهن آنسوي «دجله» كه ويان شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نيايش*گاه*هايي كه بسته شده بود را بگشايند. همه خدايان اين نيايش*گاه*ها را به جاي خود بازگرداندم. همه مردماني كه پراكنده و آواره شده بودند به جاي خود برگرداندم. خانه*هاي ويران آنان را آباد كردم. همه مردم را به «همبستگي» فرا خواندم. همچنين پيكره خدايان سومر و آكدا را كه «نبونيد» بدون واهمه از خداي بزرگ به بابل آورده بود، به خشنودي «مردوك» به شادي و خردمي به نيايش*گاه خودشان بازگردانم. بشود كه دل*ها شاد گردد، بشود خداياني كه آنان را به جايگاه مقدس نخستين*شان بازگرداندم. هر روز در پيشگاه خداي بزرگ برايم خواستار زندگي بلند باشند. بشود كه سخنان پربركت و نيك*خواهانه برايم بيابند. بشود كه آنان به خداي من «مردوك» بگويند. 10 لینک به دیدگاه
EN-EZEL 13039 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۸ بخش دوم : به كورش شاه: پادشاهي كه ترا گرامي دارد و پسرش كمبوجيه جايگاهي درسراي سپند ارزاني دارد. بي*گمان در روزهاي سازندگي همگي مردم بابل، پادشاه را گرامي داشتند و من براي همه مردم، جامعه*اي آرام فراهم ساختم، صلح و آرامش را به تمامي مردم اعطا كردم. برج* و باروهاي بزرگ شهر بابل به نام "ايمگور – انليل" را استوار گردانيدم، ديوار آجري خندق شهر را كه هيچ يك از شاهان پيشين با بردگان به بيگاري گرفته شده به پايان نرسانيده بودند، به انجام رسانيدم. دروازه*هايي بزرگ براي* آنها گذاشتم با درهايي از چوب سدر و روكشي از مفرغ.5 اين در حالي است كه "آشورباني بال" چنان كه گذشت و بسياري از فاتحان پس از كوروش و قبل از او چون: هون*ها، ژرمن*ها، ويزگوت*ها، استروگوت*ها، لمباردها، انگلوساكسون*ها، واندل*ها ، فرانك*ها، نورمان*ها كه به نظر يونانيان در حال توحش به سر مي*بردند كشتارهايي مي*كردند كه نظيري ندارد . از وحشي*گريهاي اعراب مسلمان در حمله به ايران و تصرف همراه با قتل عام آنان و مغولان و ديگر اقوام مهاجم، كوشش*هايي از اين مستندات تاريخي است. آنگاه اعلاميه كوروش معني الهي پيدا مي*كند و حتي سبب شده است تا بعضي از منابع از او به عنوان پيامبر و مسيح ياد كنند. آنگونه كه در تورات، خداوند كوروش را مسيح و منجي و نماينده خود معرفي مي كند . در تورات آمده است خداوند به مسيح خويش يعني كوروش كه دست راست او را گرفتم تا با حضور وي امت*ها را مغلوب سازم و كمرهاي پادشاهان را بگشايم و تا درها را به حضور او مفتوح نمايم و دروازه*هاي دگر بسته نشوند، چنين گويد: كه من پيش روي تو خواهم خراميد و جاهاي ناهموار را هموار خواهم ساخت و درهاي برنجين فلز برنج را شكسته و پشت بندها آهنين را بريد و گنج*هاي ظلمت و خزاين مخفي را به تو خواهم بخشيد تا بداني "يهوه" كه تو را به اسمت خواندم خداي اسرائيل مي*باشم.7 كوروش درا ين اعلاميه و ديكر كتيبه*هايي كه از بجا مانده ضمن تاكيد شديد بررفاه و تامين اجتماعي مردم از تمام جهات بر پرستش اهوارمزدا و خداوند بزرگ تاكيد مي كند و به دستور او در تمامي قلمرو هخامنشيا تمامي پيروان اديان مختلف در پرستش و عبادت آزاد گرديدند. امري كه امروزه همه ما به خوبي آگاهيم در بعضي از كشورهاي دنيا براي پيروان اديان مختلف آرزويي دست نيافتني است . آزادي ديني و اجتماعي كه بسياري فكر مي كنند مربوط به بعد از انقلاب فرانسه است در حالي كه در ايران زمان هخامنشيان شاهد هستيم و در مدت دويست سال از حكومت اين سلسله به جرات مي*توان گفت مردم در قلمرو و پادشاهي هخامنشي نسبت به مردم هم عصر خود با آسايش و رفاه آزدي بسيار زيادتر و غيرقابل قياس زيستند كه از شاخص*هاي عمده رفاه و تامين اجتماعي يا دولت رفاه به شمار مي*روند زيرا از وظايف اصلي و اساسي دولت رفاه آن است كه در جهت گسترش تامين و رفاه اجتماعي چه بيشتر تلاش نمايد . مخالفت با برده*داري نيز در زماني كه در تمامي دنيا حتي كشورهاي متمدن چون: يونان كه مهد دموكراسي خوانده مي*شود، امري رايج بوده، ايرانيان در 2500 سال پيش لغو بهره*برداري را تصويب كردند و بسياري از مردم ممالك تحت الحمايه ايران از چنين بدبختي نجات دادند و برابري كاملي بين تمام مردم ايران زمين به وجود آوردند. چنانكه در يونان ارسطو مي*گفت: غلام ابزار جاندار است كه براي به حركت انداختن ابزار بي*جان لازم است. به عقيده او وجود بردگان براي رفع نيازمندي*هاي مردم آزاد ضروري است. غلام از روز اول غلام خلق شده و بايد عمر خود را در خدمتگزاري مردم آزاد سپري كند.9 در حالي كه در ايران دوره هخامنشي برابري كاملي كه بسياري از اديان بر آن تاكيد مي*كنند اولين بار به صورت مكتوب در اعلاميه كوروش آمده است و سربازاني كه توسط سپاه ايران اسير مي*شدند. اگر به ايران تبعيد مي*شدند، اين آزادي را داشتند تا با آموزش علم به كودكان و جوانان ايراني آزاد شوند. بودند اسيراني كه در ايران عصر هخامنشيان به بالاترين مقامات لشكري و اداري رسيدند. همچنين از سنگ نبشته*ايي كه برپيشاني آرامگاه كوروش در مشهد مرغاب در فارس قرار داشته اين سخن وي به گوش مي*رسد كه: "اي انسان هر كه باشي و از هر كجا بيايي زيرا مي*دانم كه خواهي آمد. من كوروش هستم كه براي پارسي*ها اين شاهنشاهي پهناور را بنياد كرده*ام. بدين مشتي خاك كه مرا پوشانده رشك مبر.10 در زمينه كسب دانش و فنون و حرفه*هاي گوناگون و بالا بردن سطح توليدات و تامين هر چه بيشتر نيازمنديهاي غذايي و وسايل لازم و مورد احتياج هخامنشيان اقدامات بسيار اساسي نمودند به حدي كه آموختن فنون حرفه*ايي به اندازه*ايي اهميت يافت كه بعدها، حتي آنان كه در رفاه بودند و بدان نيازي ناشتد آن را فرا مي*گرفتند. 10 لینک به دیدگاه
EN-EZEL 13039 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۸ هم چنين بسط سازمان و تشكيلات ارتش و تقويت آن چنانكه قادر به برقراري امنيت و حفظ تماميت ارضي درمقابل هر متجاوز خارجي باشد، از اهميت زيادي برخوردار بود. بدين منظور آنان به ذخيره خواربار و حوائج ديگر و نيز تهيه و تربيت افراد جنگي مي*پرداختند و با فراگرفتن اسب سواري و تيراندازي و شكار خود را براي هدف مبارزه با دشمنان آماه مي*كردند. 12 در زمينه ايجاد راههاي ارتباطي، پست، ارتباطات و مخابرات همانگونه در تمدن جديد راه، تلفن، تلگراف، راديو، تلويزيون و غيره و همچنين كتاب، مجله، روزنامه از عومل ارتباط جمعي و رفاه اجتماعي است و وسيله*اي است كه باعث آشنايي و نزديكي (ذهني، علمي، فرهنگي، اقتصادي) ميان افراد يا يك قوم و جامعه با اقوام و جوامع ديگر مي*باشد و در دوره هخامنشي نيز تا آنجا كه در توانايي و گنجايش علم و صنعت آن دوران بوده توجه خاص شده و نياكان ما در حد امكان براي بالا بردن سطح دانش و خواستهاي اجتماعي و تبادل فرهنگي، اقتصادي، و ... با همسايگان خود كوشش كرده*اند.13 به همين سبب است كه پست و چاپار و تلگراف را بنياد نهادند. هردوت مي*نويسد: "مخترع پست و چاپار ايرانيان دوره هخامنشي مي*باشند و هيچ انساني به سرعت قاصدهاي پارسي نمي*تواند مسافرت كند.14 بدين منظور علاوه بر تربيت چاپارهاي مخصوص چاپارخانه*اي داير كردند(با مطالعه*اي كه به عمل آورده بودند فاصله*ايي كه يك اسب تندرو مي*توانست در روز طي كند تعيين كرده بودند) تا نامه*هاي دولتي و غيردولتي را از مركز تا نزديك*ترين چاپارخانه ببرد و به چاپارخانه*هايي كه آماده بر سر خدمت ايستاده بودند مي*رساندند و او در دم حركت كرده و نامه را به چاپارخانه* دوم، سوم، و ديگر تسليم مي*كرد. بدين منوال چاپارها شب و روز درحركت بودند.15 سرعت و نظمي كه ايرانيان براي رساندن پست برقرار كرده بودند و ابتكارهايي كه نقل و انتقال اخبارشان دادند شهرت جهاني دارد و جالب است كه بدانيم شعار پست*خانه*اي آمريكا از اين گفته هردوت درباره چاپارخانه*هاي هخامنشي گرفته شده ست "برف، باران، يخ*بندان و تاريكي نمي*تواند ما را از ادامه رساندن نامه و سفر خويش باز دارد." چاپارهاي ايران دوره هخامنشي فاصله تقريبا 2500 كيلومتري از بندريوناني*نشين افرو Ephesos در ساحل مديترانه در آسياي صغير تا سارد مركز ايالت ليدي و از آنجا به سوريه و بين*النهرين تا شوش پايتخت هخامنشي در 15 روز طي مي*كردند. حال آنكه عبور از همان راه براي يك قافله نود روز طول مي*كشيد.16 همچنين تنظيم امور مربوط به مخابره*ي سريع اخبار وگزارشات مهم كه در حقيقت نوعي مخابره تلگرافي بصري بوده در ايران دوره هخامنشي وجود داشته است . بدين معني كه از شوش و همدان به اطراف كشور ايران با فاصله*هاي منظم تپه*هاي طبيعي را براي مخابره معين مي*نمودند و در نقاط ديگر كه كوه و تپه*هاي طبيعي يافت نمي*شد، تپه*هاي مصنوعي بلند ساخته و بر بالاي آن نگهبان مي*گماشتند كه در روز جرأت دادن دست و بيرق و يا ايجاد دود درشب با افروختن آتش اخبار فوري به فاصله*هاي نسبتا دور اطلاع دهند. آثار تپه*هايي از اين قبيل در نزديكي تهران هم وجود دارد كه از ري به طرف شرق و از شمال ورامين به ايوانكي مي*رود و بقاياي برج*هاي خبررساني عهد هخامنشي است.17 از شيوه* ديگر مخابراتي مديران(تلگراف آينه*)يي است كه در روز با كمك آفتاب مورد استفاده قرار مي*گرفت و اين طريقه تا اين اواخر در ارتش*هاي جهان سوم مورد استفاده قرار مي*گرفت و اين طريقه تا اين اواخر در ارتش*هاي جهاني سوم مورد استفاده بود و هنگام مخابرات توسط نور چراع انجام مي*شده است. بدين طريق كه پشت بام قلعه يا خانه*هاي بلند در برجك مخصوص چراغ مي*افروختند و با بستن و باز كردن سوراخهاي آن برجك و قطع و وصل روشني، اخبار و گزارشات لازم را به نقاط ديگر مخابره مي*كردند.18 در زمينه اقدامات عمراني هخامنشيان اقدامات بسيار مهمي به نظر تاريخ*نويسان درسدسازي مخزن*هاي آب، كاريز، ترعه*ها، جاده*ها و پلها و اقدامات زيادي در گسترش و اصطلاح كشاورزي و انتقال دانه*ها و قلمه*هاي گياهان مختلف از ناحيه*اي به ناحيه ديگر نمودند و هيات*هاي پژوهشي و اكتشافي كه به زمينها و درياهاي دور فرستادند مانند ماموريت فرستادن نجيب*زاده ايراني براي اكتشاف سواحل آفريقا به دستور خشايار كه از جبل*الطارق گذشته و كناره*هاي قاره* آفريقا را پيمودند صحبت به ميان مي*آيد . مثلا در ناحيه هرات درياچه*اي براي كمك به كشاورزان كندند. كشت پسته و نوعي ازمو را در شام، كشت كنجد را در مصر، كشت برنج را در ميان رودان(بين*النهرين) و كشت نوعي گردو را دريونان معمول داشتند . كوروش عوارضي را كه در بابل از آب براي كشاورزي مي*گرفتند لغو كرد . درباره راه و راهسازي كه مهمترين وسيله ارتباطي و تفهيم متقابل افكار و عقايد و كسب تجارب علمي، فني، فرهنگي، اقتصادي، سياسي و از كارهاي مهم و اساسي در جهت رفاه و تامين اجتماعي است هخامنشيان اقدامات بسيار مهمي انجام دادند. چنانكه احداث راه شاهي به امر داريوش بزرگ از بند يوناني*نشين در ساحل مديترانه* در آسيا صغير يا سارد مركزايالت ليدي و از آنجا به سوريه و بين*النهرين تاشوش پايتخت شاهنشاهي هخامنشي نمونه*اي ازاين علاقه ايرانيان در تماس و آميزش با ملل گوناگون و برقرار ساختن يك رابطه پايدار ميان فرهنگهاي مختلف است . در هزار و سيصد سال پيش از آنكه آب*راه سوتر ميان درياي سرخ و درياي مديترانه ساخته شود به دستورداريوش با كندن تراعه*اي بزرگ كه عبور آن چهار روزطول مي*كشيد رود نيل را به درياي سرخ متصل نمودند و آرزوي فراعنه مصر در كندن چنين تراعه*اي را برآورده ساختند . سنگ نبشته*ايي كه در نزديكي ترعه سوئز پيدا شده داريوش شاه گويد . « من يك پارسي هستم از پارس مصر را گشودم فرمان دادم اين كانال را بكنند از رودخانه*اي به نام نيل كه در مصر جاري است تا دريايي كه از پارس مي*رود پس از آن اين كانال كنده شد چنانكه فرمان دادم و كشتي*ها از مصر، از ميان اين كانال به سوي پارس روانه شدند چنانكه خواست من بود» همچنين داريوش بزرگ هيأتي را مأمور نمود تا مسير رود سند را بررسي نموده تا از راه اقيانوس هند و درياي احمر به ايران برگرداند. پيرو اين اقدام كه به گفته « هرودت» سي ماه طول كشيد چند بندر و يك راه دريايي براي تسهيل روابط بين هندوستان و بخش*هاي باختري شاهنشاهي و درياي مديترانه برقرار گرديد. در يونان به امر خشايار شاه دو مهندس ايراني، كوه «آتوس» را بريده، ترعه*اي به طول تقريباً 2500 متر و به عرض كافي براي آن كه دو كشتي داراي سه رديف پاروزن پهلو به پهلو از*آن عبور نمايند، ساختند و اين گونه راه ارتباطي آبي را بسيار كوتاه كردند. همچنين هخامنشيان، هزاران كيلومتر جاده منظم، كاروان سراها و منزلگاهها براي تعويض اسب و مأموران لازم براي حفظ امنيت و تعميرات جاده*ها ميان شوش و سارد و تنكه به سفر و ازمير، در جهت مخالف تا هند و هرات و مرزهاي چين ساختند معروف*ترين اين راهها جاده**ي شاهي است كه شوش و سارد (همانگونه كه گفتيم) به هم وصل مي*كرد كه به گفته تاريخ نويسان يوناني سطح آن براي بلند نشدن گرد و خاك با نفت خام پوشانده بودند كه كشف بقاياي آن، صحت نوشته*هاي يوناني*ها را ثابت كرده است. 9 لینک به دیدگاه
EN-EZEL 13039 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۸ ". . . آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم گام های مرا با شادمانی پذیرفتند. . . نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این سرزمین وارد آید. برده داری را برانداختم، به بدبختی آنان پایان بخشیدم..." کوروش کبیر کوروش سیروس در انگلیسی- cyrus the great - و کوروس در یونانی، یکی از چهره های برجسته تاریخ شناخته شده است. ایرانیان او را پدر، یونانیان او را قانونگذار و یهودیان اورا مسیح نجات دهنده، می نامیدند. تو ای کوروش، ای نیک آموزگار پیام آور پاک پروردگار ستایش کنم خاک پای تو را نشستنگه جان فزای تو را هم آرامگاهت که اندرجهان بر او سوده سر خسروان و مهان مادر کوروش ماندانا دختر آ***ژی دهاک پادشاه مادر و پدرش کمبوجیه اصیل زاده ای پارسی بود. پس از بزرگ شدن بر اژی دهاک که بر مردمان ستم میکرد ودستور قتل کوروش را داده بود، پیروز شد و بدون خونریزی سرزمین ماد را تسخیر کرد. کوروش مردی دانا و بزرگ منش ودر کشورداری فردی با درایت کامل بود. کوروش یهودیان را از اسارت بیرون و به دستور او ساخت معبد مقدس آنها آغاز شد که یهودیان این کار ار معجزه ای از طرف خدا می دانند. کوروش کبیربنیاد شاهنشاهی عظیمی را گذاشت که از دریای مدیترانه درغرب تا رود سند در شرق و از دریای سیاه در شمال تا به صحرای عربستان در جنوب بود. کوروش در سال پانصد و سی پ.م. در جنگی که در شمال شرقی شاهنشاهی اش داشت جان به جان آفرین تسلیم کرد. پیکر پاک کوروش کبیر را به پاسارگاد، به آرامگاهی که از یک اطاقک و شش پله درست شده بود بردند. پیکر او در یک تابوتی از سنگ آهک قرار دادند. بر روی آرامگاه او چنین نوشته شده است: ای انسان، بدان که هر که هستی و از هر کجا که بیایی، من کوروشم، کسی هستم که شاهنشاهی را برای ایرانیان و این دولت بی کران را بنیان نهادم. پس هیچ وقت به این آرامگاه و این خاکی که مرا پوشانده است رشک مبر (قابل توجه کسانی که طرح سد سیوند را زدند). در این پارسگرد و در این مهد پاک بریزم همی اشک بر روی خاک تو ای دادگر شاه پوزش پذیر به بینادلی دست ما را بگیر همه تارو پودم پر از مهر توست جهان را نیازی بدان چهرتوست کوروش کبیر در قرآن مجید با نام ذوالقرنین یاد شده است که در مورد اثبات این قضیه و توضیح آن در آینده نزدیک حتما برایتان خواهم نوشت. تویی فره فر شاهنشهان که پاکیزه جانی و روشن روان کوروش کبیر نه تنها به مردمان کاری نداشت بلکه حتا به دین و آیین آنها احترام میگذاشت و با اینکه یکتاپرست و زرتشتی بود خدایان دیگر جاها را از جمله مردوک خدای بابل را گرامی میداشت. کوروش در همه جا از خود سخاوت نشان میداد. گزنفون درباره ای او نوشته: " هنوز هم زیبایی خارقالعاده نیکوکاری و بخشش بی کران، دانش دوستی بی حد و آمال بلند کوروش، موضوع داستانها و ترانه های مردمان است و هرکسی آرزو دارد در شاهنشاهی او زندگی میکرد. پندارنیک، گفتار نیک، کردار نیک کوروش در تمامی دوران ستودنیست. در این سال که سد سیوند آبگیری شد بیایید کوروش را گرامی تر داریم و قدر دان آموخته هایش به جهانیان باشیم. هرچند که ایران در روز بزرگداشتش خاموش نشسته. در دلهایتان یاد آن استوره ی انسانی را زنده نگه دارید. باشد که کوروش در اذهان و دلهای ما ایرانیان تابنده و جاودان بماند. کوروش کبیر از افتخارات ما ایرانیان بوده و هست و دیگر چنین افتخاری جهانی نصیبتان نخواهد شد زین رو این روز را خجسته دارید و به دوستان خود نیز این پیام را ارسال کنید. 10 لینک به دیدگاه
EN-EZEL 13039 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۸ داستان کوروش بزرگ 1 همانطور که به دوردستها می نگریست ، صدایی را در پشت خود حس کرد . بدون آنکه به پشت برگردد گفت : کیستی؟ - سرورم شما اینجا هستید ، من « تخمس پاده » هستم ، بی اطلاع رفتید ، سرداران به دنبال شما می گشتند. - می بینید که سالم هستم ، بازگردید و بگویید کوروش سالم است ، نیاز به خلوتی برای فکر داشتم ، به « دادارشیش» نیز بگویید ، سپاه را پراکنده نکند و همه را یکجا گردآور تا سپاه دشمن شبیخون نزند. - امر ، امر شماست ، به محافظ نیاز ندارید سرورم. - نیازی نیست ، خود نیز بازگرد و شب را استراحت کن که فردا روز سختی در پیش داریم. - اطاعت سرورم. تخمس پاده برگشت تا به سمت پایین تپه سرازیر گردد ، کوروش به او گفت: تخمس پاده. - به گوشم سرورم. - از اینکه نگران من هستید ، سپاسگزارم. - نیاز به سپاس نیست ، وظیفه ما این است که شاه ایران زمین را از هر گونه گزند احتمالی برهانیم ، زیرا رهاندن شاه از گزند ، رهاندن ایران از خطر است. - شب خوش. سرداران و تک تک سربازانش را دوست می داشت ، چه سرداران و سربازانی را برای حفظ کردن سرزمین ایران و آزادی سرزمینها از ظلم و فساد از دست داده بود. همانطور که چهره سردارانش را به یاد می آورد و نام آنها را بر لب می خواند به یاد « رشورده» ، مربی پسرش کمبوجیه افتاد ، استادی در سوارکاری و تیر اندازی و هنرجنگاوری. گویا خاطرات نمی خواهند امشب او را آزاد گذارند و دست از سر ذهن خسته او بردارند. همانطور که کمبوجیه رشد می کرد و بلند می شد ، کوروش و همسرش کاساندان بزرگ بر پرورش درست او نظارت داشتند و مربیان کارآزموده را برای او بر می گزیدند. در همین دوران پسر دوم آنها بردیا به دنیا آمده بود و یک سال پس از او آتوسا دختر زیبای کوروش چشم به دنیا باز کرد. بردیا پسری بود زیبا و نیک روی و آتوسا دختری زیبا و جسور و در عین حال دلربا و از دوران کودکی سوارکاری را آموخته و با برادر خود بردیا سوارکاری می کرد. پس ازشش سال از تسخیر آسیای صغیر، اکنون کمبوجیه جوانی بالغ شده است و در کشیدن نقشه های جنگی و آرایش سپاه بسیار ماهر و مبتکر و بایستی به آرامی نحوه دادگری و رعایت داتم را که لازمه پادشاهی است بیاموزد، هر چند او یادگیری داتم ها را دوست نداشت و آنرا یکنواخت و کسل کننده می دانست ، اما به توصیه پدر که می گفت :" حکومتی قدرتمند باقی می ماند که داتم های قدرتمند و عادلانه ای داشته باشد و خود شاه در رعایت کردن آنها و نظارت بر آنها از همه پیشی بگیرد" یادگیری داتم ها را به پیش می برد. بردیا نیز به آرامی به سن فراگیری نزدیک می شد و برای او نیز مربی زیرک به نام « همه راده» را برگزید. در همان دوران که روزها را به رسیدگی امور ساتراپهای خود و مشاوره با سرداران خود برای اداره سرزمین ایران می گذراند و عصرها را با همسر و فرزندان خود می گذراند ، عصرگاهی که در باغ کاخ با کاساندان قدم می زد و آتوسا و بردیا نیز در باغ به بازیهای کودکانه مشغول بودند ، بگ پاته از درگاه کاخ وارد باغ شد. به بگ پاته نظری افکند و گفت : خبری شده است بگ پاته وفادار؟ - پس از تمام شدن زمان عصرگاهتان با خانواده به شما خواهم گفت. - بگو ، می دانی که درباره سرزمین ایران تحملم کم است. - سرورم ، فردی از بابل آمده و می گوید با پادشاه ایران کار دارد. - از نابونید پادشاه بابل ! چند وقتی است که با ما کاری ندارد . پس از تصرف لیدی و کشتن پاکتیاس و قدرت بخشیدن به ساتراپهایمان شاید ترسیده است. - خیر سرورم ، پیک مذکور از طرف دربار نابونید نیست ، از سرزمین بابل و از مردمان عادی است. - چگونه به این موضوع پی بردی؟ - از ظاهر او که بسیار رنجور و خسته است. - برویم و او را ببینیم ، آیا زبان ما را می داند؟ - آری ، بسیار کامل و روان. در تالار مرکزی ، مردی با لباس پاره و ظاهری سیاه و خسته و ژنده و بسیار لاغر و ریشی ژولیده ایستاده و منتظر ورود شاه ایران بود.از زیر لباس پاره اش اثر تازیانه های بی رحمانه که بر ساق پایش نواخته شده بود هویدا بود. جارچی در تالار با صدایی رسا بانگ بر آورد : کوروش بزرگ وارد می شود. در باریان به نشانه احترام سر به زیر انداخته و سپس سر خود را بلند کردند. پیک نیز کرنشی کرده و سپس سر خود را بلند کرد و روبروی شاه ایران در وسط تالار ایستاد. پس از نشستن کوروش و اشاره او به علامت آغاز کردن سخن مرد گفت: خداوند یکتا نگه دار کوروش ، پادشاه دادگر ایران باد، که نشانه های پاکی و دادگری که موسی ما را به آن نوید داده در او آشکار است. - درود بر موسی پیامبر قوم یهود . از آیین موسی همیشه به نیکی یاد می کنم ، زیرا قوم شما را او بسیار رهنمون بوده است. پس از قوم یهود هستی؟ - آری سرورم . - از سرزمین بابل آمده ای به سرزمین ایران ، آیا خبری برای ما داری؟ - آری سرورم . - پیامت چیست؟ - من از پادشاه بابل برای شما پیغام دارم. - نابونید ، آیا نابونید همگی پیکهایش همچو تو را برای سرزمینهای گوناگون می فرستد ، رنجور و پریشان حال و ژنده پوش. - خیر فقط برای پادشاهان دادگر و عادل پیکهایی همچو مرا راهی می کند. - پیام او چیست؟ - پیام او را من با ظاهرم برای شما آورده ام و پادشاه خردمندی همچو کوروش بی شک این پیام را نیک دریافته است. - پس تو از رنج و سختی که نابونید بر شما روا داشته به پیش ما گلایه آورده ای و با ظاهر خود می خواهی آنرا بر ما اثبات نمایی. - آری ، نابونید و پسر او بالتازار بیدادگر ، قوم ما را به اسارت و بردگی گرفته اند ، از ما برای ساختن پرستشگاههای خدایان خود بهره می جویند ، به دخترانمان تجاوز می کنند و آنها را به فاحشه گری وا می دارند و با ما همچو بردگان رفتار کرده و ما را خرید و فروش می کنندو اگر کسی از ما سر به قیام گذارد ، او را به راحتی و از روی تفریح می کشند و یا زنده زنده می سوزانند. 7 لینک به دیدگاه
EN-EZEL 13039 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۸ داستان کوروش بزرگ 2 کوروش چهره اش در هم گردید و اخمی ناشی از ناراحتی بر چهره اش نمایان شد و گفت: - ازدیدار شما آزرده گشتم. - از اینکه شما را آزرده گردانیدم شرمسارم ، برای شما که راحتی و آسایش و برابری مردمان سرزمینتان زبانزد جهان است ، شرح حال ما ناباورانه می نماید. عدل و داد شما زبانزد همه مردم بابل است و به تازگی مردم و بزرگان بابل نیز از نابونید آزرده هستند. - آنها چرا از نابونید آزرده خاطر گردیده اند؟ - داستانی بسیار طولانی دارد که اگر شاه حوصله آن را دارند برایشان آنرا نقل کنم. - خیر ، از انصاف به دور است که تنی رنجور همچو تو را در این شرایط نگه دارم و تو برای من داستان بگویی ، خسته راه نیز هستی و بی شک گرسنگی بر تو فشار می آورد. زخمها و پوشش تو نیز شایسته یک انسان نیست. کوروش بزرگ دستهای خود را بر هم زد و بگ پاته از لابه لای سرداران به پیش آمد و کوروش رو به او کرد و گفت: این مرد را به حمام برده و پس از مرهم نهادن بر زخمهایش ، پوششی نیک بر تن او کرده و غذا به او دهید و سپس به من خبر دهید که می خواهم با او بطور کامل صحبت کنم. بگ پاته سر خم نمود و سپس به کمک دو تن از ملازمان دربار ، مرد را به همراه خود بردند. کوروش دستی بر ریش خود کشید و غرق افکار گشت. همیشه از آزردگی انسانها آزرده خاطر می گشت. به سوی درگاه خروجی تالار حرکت کرد و آن چنان در فکر می گذراند که متوجه احترام اطرافیان خود نگردید. شب ، همه فرماندهان در دربار جمع شده بودند و مرد یهودی نیز با جامه ای زیبا به رنگ سرخ در وسط تالار ایستاده بود . پس از آنکه جارچی خبر رود کوروش را اعلام کرد ، همگان سر خم نمودند و مرد یهودی نیز به مانند سایرین احترام به جا آورد. پس از نشستن بر تخت ، رو به مرد یهودی نمود و گفت: - هر چه از تو می پرسم می خواهم جواب راست بشنوم و بدان اگر در سخنانت دروغ یابم چه در حال حاضر و چه در آینده ، مطمئن باش عذابی سخت در پیش داری. پس سخنانت را بسنج و دقیق جواب ده که در آنصورت پاداشی بس گزاف در انتظار تو خواهد بود. - برای من پاداشی بالاتر از آزادی قومم و زیستن در سرزمینی به فرماندهی پادشاه دادگری به نام کوروش نیست. - چند سال است در بابل هستی؟ - نزدیک به 8 سال . - آیا شهر بابل را خوب می شناسی؟ - آری سرورم. - نخست به من در باره شخص نابونید هر آنچه می دانی بگو ، زیرا تا شخصیت دشمن خود را نشناسم نمی توانم کمر نبرد با او بر بندم. همچنین می خواهم بدانم چرا مردم و قدرتمندان بابل از نابونید ناراضی هستند ، در حالیکه بابل سرزمینی ثروتمند است و به بازرگانی و تجارت شهره جهان. - ابتدا از خود نابونید برای شما می گویم. او فرزند کاهنه ای از مردم حران است . هر چند عوام او را پادشاه بابل می دانند ، اما در واقع او بازیچه دست کاهنان و روحانیون سرزمین بابل است و آنها هستند که بر بابل حکومت می کنند. او همیشه در سرتا سر سرزمین بابل در حال سفر است و به دنبال معابد کهن خدایان که آنها را تعمیر کند و یا در آنجا معبدی نو بسازد. او تمام خدایان از همه جای سرزمین بابل را به شهر بابل آورده و مردم سایر سرزمینهای بابل را از خود رنجانده است و از آنجا که خدای ما در همه جا هست و شکل و شمایل ندارد ما را به اسارت در آورده و معبدمان در اورشلیم را ویران نموده زیرا معتقد است که ما خدای خود را مخفی کرده ایم و نمی خواهیم به او دهیم. امروز برخی از روحانیون نیز از او برگشته اند زیرا او به خداوند سین گرایش یافته است و از خدای بزرگ بابلیان که « بل- مردوک» نام دارد روی گردان شده است . شما نابونید را هیچگاه درشهر بابل نخواهید یافت و تنها قوم من می دانند او الان در کجای سرزمین بابل است ، زیرا قوم مرا برای بیگاری و بازسازی به همراه خود می برد و من از طریق آنها می توانم برای شما خبر آورم که نابونید در کجاست و مشغول چه کاری است. - حال بگو چرا توانمندان بابل از او رنجیده اند؟ - به دلیل آنکه نابونید برای بازسازی معابد و پرستشگاههای خدایان نیاز به در آمد دارد و با وضع مالیاتهای سنگین این خرجها را جبران می کند و به همین دلیل توانمندان نیز از او رنجیده خاطرند. آنها اغلب بازرگان هستند و بیشتر توجه به این دارند که چه کسی می تواند بازرگانی را رونق بخشد و برایشان فرق ندارد که پادشاهشان نابونید باشد یا کوروش بزرگ ، اما برای قوم من کوروش بزرگ تنها نجات دهنده است. - در بابل چه چیزهایی تجارت می شود؟ - علت رونق بازرگانی بابل را می توان در موقعیت مکانی آن یافت ، بابل در میان راه بازرگانی غرب و شرق است . بازرگانان فنیقی کالاهای غرب را از بنادر خود آورده و به جای آن کالاهای شرق را از بازرگانان بابل می خرند . غلام و کنیز از جمله کالاهایی هستند که همیشه در بازار بابل وجود دارد. ربا خواری به وفور یافت می شود . بانکداری نیز در آنجا وجود دارد. - در مورد استحکامات شهر بابل برای من توضیح بده. - شهر در دشت چهار گوش قرار دارد که همه اضلاع آن با هم برابر است. هر طرف آن با حصاری به ارتفاع دویست ارج شاهی ( حدود 65 متر) و پهنای 50 ارج شاهی ( حدود 17 متر) و طول یکصدو بیست فورلنگ (24 کیلومتر) محصورگردیده است. در اطراف دیوارها چهارصد دروازه وجود دارد که دربهای این دورازه ها از جنس برنج است. علاوه بر این دیوار خارجی یک دیوار داخلی نیز وجود دارد که شاید از دیوار خارجی باریکتر باشد ، اما از نظر استحکام چیزی از دیوار خارجی کمتر ندارد. در مرکز شهر در هر بخش قلعه ای ساخته اند ، در هر کدام از این قلعه ها مکانهای مهم مانند کاخهای شاه و عبادتگاهها قرار دارد. رود فرات از وسط شهر می گذرد و خیابانهای وسیع و کاخها و معابد با شکوه در شهربسیار به چشم می خورد که همه مال توانگران است. - صبر کن . اینگونه که می گویی ورود به شهر غیر ممکن است ، اما یکبار دیگر سخنت را تکرا کن ، رودی که نام بردی از کجای شهر می گذرد ؟ - رود فرات از وسط شهر می گذرد و از طرف شمالی شهر وارد شهر گردیده و از سمت جنوبی آن خارج می شود . - آیا در مسیر رودخانه نیز حصاری وجود دارد؟ - آری اما دیوار تا بالا پیش رفته و سوراخی به پهنای رودخانه دارد که در جریان یافتن رود به داخل شهر خللی ایجاد نکند. - این اطلاعات در مورد شهر را از کجا به دست آورده ای؟ - در دوره ای از اسارتم ، تعمیر این حصارتوسط قوم من انجام می گرفت و به همین دلیل آن حصار را خوب می شناسم. - بسیار خوب ، سخنان تو را تاکنون راست دیدم ، حال به من بگو چگونه به مردم بابل و شما اطمینان کنم. - سرورم، قوم من بسیار ضعیف و رنجور هستند و در این چند سال اسارت ، قوای ما بسیار تحلیل رفته است ، اما در یکی از ایالتهای بابل میان رودخانه زاب و دیاله ، مردی از بابل حکومت می کند که ما را بسیار پنهانی یاری رسانده است و نام او« کوبارو» است که بسیار دوستدار توست و من که اکنون پیش روی شما هستم ، توسط او و به دور از چشم مأموران بالتازار به سوی شما فرستاده شدم که قول همراهی او را به شما بدهم. - بسیار خوب ، از اطلاعات کامل تو سپاسگزارم ، گویا قوم یهود می دانسته که چه کسی را برای ما بفرستد. فردا عصر به تو اطلاع خواهم داد که تصمیم بر چه گرفته ایم. امشب را به نیکی در دربار ما سپری کن. سپس رو به بگ پاته کرد و گفت : شورای فرماندهان و سران را جمع کن تا بر سر این موضوع به شور بنشینیم. سپس برخاست و به آرامی به سمت تالار بیرونی رهسپار گشت. 7 لینک به دیدگاه
EN-EZEL 13039 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۸ داستان کوروش بزرگ 3 فردا زمانی که خورشید به نیمه رسیده بود ، پس از غذا ، بردیا در بالکون اختصاصی ، سر بر زانوی پدر گذاشته بود و خوابیده بود . کوروش در فکر مردم بابل بود ، همانگونه که او فرزندش را دوست داشت ، آنها نیز فرزندانشان را دوست داشتند ، اما فرزند او چه سرنوشتی در انتظارش است و دلبندان آنها چه سرنوشتی. با این افکار دست به گریبان بود که بگ پاته به همراه کاساندان وارد بالکون گردید. کاساندان بردیا را به آرامی از روی پای پدرش برداشت وبه درون اتاق برد و بگ پاته نیز گفت: سرورم همه آماده اند. کوروش به همراه بگ پاته وارد شورای فرماندهان گشت ، همه به احترام او سر خم نمودند ، در چهره همه عزم راسخ در حمله به بابل موج می زد. رو به همگان نمود و گفت: سخنان مرد یهودی را شنیدی. از چهره هایتان نیز قصد و هدفتان را نیز خواندم و اگر غیر این می دیدم شک می کردم ، زیرا جوانمردی و کمک به ضعیف از خصلت ما ایرانیان است ، حال بگویید چه کنیم؟ « فرورتیش» به نیابت از سایر سرداران زبان به سخن گشود: همانطور که کوروش بزرگ فرمودند ما همگی با حمله به بابل موافقیم ، زیرا بدین سان ، هم سرزمینمان امنیت بیشتری می یابد وهمچنین در غرب کشور نیز دیگر دشمنی ایران را تهدید نمی کند . قوم یهود را نیز از ستم می رهانیم و به سرزمین مصر نزدیک می شویم. - نقشه ای برای تصرف بابل دارید؟ - سرورم همگی بر این نظر اصرار دارند که بایستی شهر بابل را به سرعت متصرف شد ، زیرا با تصرف آن کل بابل را تسخیر کرده ایم. - اما به این اندیشیده اید که که اگر نابونید یا بالتازار در بابل باشند و دروازه های شهر را ببندند آنگاه بایستی چه کنیم. - بایستی از مردم شهر کمک بگیریم تا دروازه ها را بر ما بگشایند. - نباید به مردم ضعیف اطمینان کرد زیرا آنها بیش از این رنجور هستند که یارای کمک به ما را داشته باشند ، همان که به ما خبر دهند و ما را از وضعیت دشمن آگاه سازند برای ما کافی است. دادارشیش قدم پیش نهاد و گفت: سرورم من می گویم برای اینکه سپاه ما مبادا تباه گردد ، ابتدا کوبارو را تجهیز سازیم و راهی شهر بابل نماییم و خود سایرسرزمین بابل را تسخیر کنیم ، زیرا اگر تمام سرزمین بابل تسخیر شود ، نابونید فردی ضعیف است و تسلیم خواهد شد. - فکری است تا حدودی کامل ، اما این ظلمی است بر کوبارو و سپاه او و از مردانگی به دور است که چون ما ترسیده ایم او را پیش اندازیم، همچنین سپاه او و ما هیچ فرقی ندارد ، اگر به حصار بابل برسد از کار آیی و توان سپاه او کاسته می گردد و شکست خواهد خورد و از نظر روانی نیز ارتش را نمی توان زیادپشت حصارهای تنومند بابل معطل نگه داشت. - آیا سرورمان نظری دیگر دارد؟ - با نظر شما برای فرستادن تجهیزات و نیرو برای کوبارو موافقم ، در همین زمان که کوبارو برای حرکت به شهر بابل آماده می شود مرد یهود را به شهر بابل می فرستیم تا به کوبارو خبر رساند که نابونید یا بالتازار کدامشان در بابل هستند . پس از آنکه فهمیدیم هر کدام از این دو نفر کجا هستند ، تصمیم می گیریم ، اما هدف ما باید شکست بالتازار باشد زیرا بر طبق گفته های مرد یهود او است که در واقع زمام سرزمین بابل را در دست دارد. در مورد ورود به بابل نیز به کوبارو بگویید که ارتش را از محل ورود آب فرات به شهر ، وارد شهر کند ، ابتدا مسیر رودخانه را منحرف سازد تا ارتفاع آب رودخانه کاهش یابد و سپس ارتش را شبانگاه وارد شهر نماید ، اینگونه اگر دروازه ها نیز بسته باشد ارتش ما وارد شهر می گردد. همگی از نظر کوروش در شگفت ماندند و آن را تصدیق کردند . فردا پیکها فرستاده شدند و ایرانیان برای آماده کردن ارتش خود و کوبارو به تلاش افتادند. کوبارو برای کوروش پیغام یاری فرستاد و کوروش ارتش و تجهیزات را برای او ارسال کرد و به همراه ارتش پیغامی برای او فرستاد که به یاد داشته باش به محض ورود به بابل جان و مال مردم را امان ده و مبادا بر آنها و اموال و جانشان یورش ببری و در صورت تخلف ، متخلف را جزا ده. نگران حمله بالتازار و نابونید نیز مباش که به ما خبر داده اند آنها خارج از شهر بابل هستند و ما پس از شکست دادن آنها به تو در شهر بابل ملحق می شویم ، پس تو آماده حرکت شو. کوروش ( در 539 پیش از میلاد) به سرزمین بابل وارد گردید و جنگ آغاز گردید ، یهودیان به او خبر دادند که نابونید در سیپ پار است و بالتازار در راپیس ، پس ارتش خود را به دو دسته تقسیم کرد و گروهی را به جنگ با نابونید در سیپ پار فرستاد و خود به جنگ بالتازار شتافت . جنگ با بالتازار در گرفت و بالتازار که انتظار دیدن کوروش را نداشت ، غافلگیر شد و در نبردی چند ساعته شکست خورد . پس از پایان نبرد و در هنگام حرکت به سمت بابل برای پیوستن به کوبارو ، پیک خبر آورد که نابونید با عده کمی از سیپ پار فراری شده است. خبر رسید که کوبارو شهر را گرفته است و پس از دو روز در 7 آبان کوروش بزرگ به شهر بابل وارد گشت و مردم بابل از او و ارتش ایران استقبال بسیار کردند. در کاخ نابونید در بابل که مانند چندین پلکان بنا شده بود باغهای زیبا وجود داشت ، کوبارو در انتظار کوروش بود و کوروش بزرگ با دیدن او از او بسیار تقدیر کرد و او نیز با احترام فراوان از لطف کوروش بزرگ نسبت به خود قدر دانی کرد. فردای تصرف بابل ، مردم بابل انگار که هیچ حادثه ای رخ نداده بر سر کارهای خود بازگشتند ، کوروش در کاخ نشسته بود و به همراه سردارانش مشغول بررسی اوضاع و احوال بابل بود . کوبارو سردار بابلی وارد گردید و از کوروش اجازه صحبت خواست. - بگو کوبارو یار وفادار ما. - سرورم بابل اوضاع متشنجی دارد و از شما می خواهم برای فروکش کردن این اوضاع چاره ای بیاندیشید. - چه شده است؟ - سرورم ما قبول داریم که نابونید ستمکار و فرزندش بالتازار بر مردم یهود بسیار جفا کرده اند ، اما الان مردم آزاد گردیده یهود، خواستار غارت و چپاول شهر توسط شما و سپاه ایران هستند تا بدین ترتیب کمی بر زخم جگرشان التیام دهند. - همه می دانند که کوروش از هر گونه خونریزی و خرابی بیزار است . البته هر دو قوم یهود و بابل ما را در شکست دادن نابونید آواره و بالتازار یاری رسانده اند و شایسته نیست که هر دو را مأیوس سازیم. پس باید اندیشه ای کنیم و چاره ای بیاندیشیم. 7 لینک به دیدگاه
EN-EZEL 13039 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۸ داستان کوروش بزرگ 4 در این زمان موبدی از موبدان به شاه ایران گفت: قوم یهود را تو آزاد ساختی و تو بر آنها الان فرمانروایی ، آنها را به کیش زرتشت رهنمون شو و هر کس مخالفت کرد به زور او را به این کیش آور تا کاملاً تابع تو گردند و سپس به آنها فرمان ده که با مردم بابل کاری نداشته باشند وگرنه به غضب تو گرفتار می شوند و ما نیز تو را حامی هستیم. کوروش رو به آنها کرد و گفت: آنگاه عمل آزادی سازی آنها توسط ما وجهه ای خودخواهانه و جبروار به خود می گیرد و این از مرام ما به دور است. به یاد داشته باشید ، دینی که راست باشد و از هیچ چیز باکی نداشته باشد نیازی به شمشیر ندارد و در دلهای انسانهاجای باز می کند. سپس رو به رئیس جارچیان بابل کرد و گفت : در بابل جار بزن که تمام یهودیان در حیاط کاخ جمع گردند و چند نفر را بعنوان نماینده نزد ما بفرستند. دستور انجام شد و نمایندگان یهودیان نزد کوروش آمدند. پادشاه ایران رو به آنها کرد و گفت: شما به ارتش ما بسیار لطف کردید و ما نیز جان خود را برداشته و برای آزادی شما همت گماشتیم ومنتی نیز بر شما نیست ، حال از شما خواهانم که از نظرخود درباره غارت بابل کوتاه آیید و در سرزمین بابل همچو مردمان دیگر زندگی کرده و روزی یابید و شک نکنید که اگر کسی گزندی به شما روا دارد ، با او بر طبق داتم شاه ایران رفتار می کنیم. ما نیز از ثروت پادشاه بابل به شما کمک می کنیم تا اساس زندگی نو را برای خود فراهم سازید و دیگر کسی را برده کسی نیست و همه بردگان بازار بابل نیز جمع می شوند و آزاد می گردند و برده داری ممنوع است. حال اگر خواسته ای دارید بگویید؟ - کوروش بزرگ به سلامت باشد. داد و بزرگی شما بر ما اثبات گردیده است و چون شما امر می کنید ما به گوش جان قبول می کنیم ، اما از شما خواسته ای دیگر داشتیم. - بگو؟ - اگر امکان دارد ، ما را در سرزمین موعودمان جای ده و ما را یاری کن که معبد خراب شده خود را دوباره بسازیم. - منظور شما معبد اورشلیم است؟ - آری سرورم. کوروش کمی مکث کرد و اندیشید و سپس گفت: - قبول می کنم ، نیروی خود را جمع کنید و هر چه برای سفر به آنجا نیاز دارید بگویید که فراهم سازم ، نامه ای نیز به فرماندار آنجا می نویسم که شما را یاری کند و از زر و سیم که در خزانه نابونید است برای شما می فرستم تا معبد و خانه های خود را دوباره بسازید و تا چند سال نیز از مالیات معاف هستید تا بتوانید مرهمی بر رنج این چند سال اسارت خود بگذاریدو عقب ماندگیهای خود در زندگی را جبران سازید. - سرورم بزرگی و جوانمردی شما را نسل به نسل ، نقل محافل قوم من خواهد بود ، که بی شک پادشاهی به جوانمردی کوروش بزرگ در دنیا زیست نکرده و نخواهد کرد. - نام تو چیست ای مرد؟ - من « شاماخابالزور» هستم. - تو سرپرست قوم یهود می باشی و سرپرست بازسازی معبدتان در اورشلیم. - اطاعت می شود سرورم. - تخمین می زنی چند نفر قصد رفتن به فلسطین را دارند. - در حدود 42500 نفر سرورم. - به قوم خود یاد آور شو هر گاه مردم و سرزمین من ایران به یاری شما نیاز داشت ، مانند نبرد بابل که شما را یاری کردم شاهان و مردم مرا یاری نمایید . - اطاعت می شود سرورم. آنگاه یهودیان به آرامی از دربار خارج گشتند ، کوروش رو به جارچی شهر کرد و گفت : در شهر جار بزن که کوروش می خواهد به دیدار« بل – مردوک» خدای بابل بیاید. هنگام عصر مردم در حیاط معبد بل – مردوک منتظر بودند که از ضلع غربی معبد کوروش و سران ارتش ایران وارد معبد گشتند و در میان حیاط سران ایستاده و کوروش به آرامی به سمت بل – مردوک در معبد وارد گشت و دست بل – مردوک را در دست گرفت . مردم بابل با دیدن این صحنه فریادی از شادی بر کشیدند و سپس جارچی با صدایی بلند فرمان کوروش را بدین مضمون خواند: هر کس دوست دارد من پادشاه او هستم ، هر کس دوست ندارد من شاه او نیستم ، اما او آزاد است در سرزمینهای تحت تسلط من زیست کرده و روزی بگیرد و اگر کسی را به آن فرد گزندی باشد من از او حمایت می کنم. همه انسانها با هم برابرند و همه افراد در دین خود آزاد می باشند دینی را بر دینی برتری نیست. خواست کوروش آزادی همه انسانهاست. کوروش فرمان داده که خدایان سایر شهرها با احترام به شهرهای دیگر باز پس داده شوند تا عدالت در بابل حاکم گردد. مردم با صدای فریاد خود حمایت خود را از پادشاه جدیدشان ابراز کردند. آنگاه کوروش و درباریان به آرامی به کاخ وارد شدند و قصد داشتند برای انتخاب رئیس ساتراپ جدید به شور نشینند که خبر رسید نابونید خود را شهر بابل تسلیم نیروهای هزاره پاتیش کرده است. کوروش فرمان داد با او بد رفتاری نشود و سپس به دادارشیش دستور داد به همراه نیروهایی کار آزموده نابونید را به کارامانی(کرمان) محل استقرار پادشاهان سرزمینهای گوناگون ببرد و از او به نیکی استقبال شود. فردای آنروز در شورای مرکزی همه سرداران به این نتیجه رسیدند که کمبوجیه جوان را به همراه کوبارو به فرماندهی بابل بگمارند که هم کمبوجیه چگونه فرمانروایی کردن را بیاموزد و هم سرزمین مجاور، مصر را بیشتر بشناسد که بعد از پدر شاید نیاز باشد او به مصر رود. پس از تأیید این نظر ، پیکی برای کوروش خبر اتحاد فنیقیه با پادشاهی او را به او رساند و مردم فنیقیه نیز با او متحد گشتند. کوروش 5 ماه در بابل ماند و پس از آنکه خیالش از استقرار و ثبات بابل آسوده گردید ، رهسپار پاسارگاد شد. 5 لینک به دیدگاه
EN-EZEL 13039 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۸ داستان کوروش بزرگ 5 یک ماه از تصرف اکباتان می گذرد. او حالا به نام پادشاه پارس و ماد شهره همه جا گشته است و با تقسیم قدرت بدون قائل شدن تفاوت میان سران و بزرگان ماد و پارس هر دو گروه را طرفدار خود ساخته است. حال مشغول رسیدگی به امور سرزمینهای تصرف یافته و وضع قوانینی برای ساتراپهای فعلی و آینده خود می باشد. در همین روزها پدرش کمبوجیه بزرگوار در اثر جراحات وارد شده در جنگ در بستر بیماری دار فانی را وداع گفت و دل او را مالامال غصه ساخت ، اندوهی که هرگز آنرا از یاد نمی برد . پدرش ، یاورش و بهترین دوستش که همیشه و در هر شرایطی در کنارش بود و برای موفقیت او از هیچ کوششی فروگذار نبود در گذشته و او را تنها گذاشت. به آرامی اشکی کوچک از کنار چشمش بر روی گونه اش به حرکت افتاد ، با اینکه الان سنی از او گذشته اما همیشه مدیون کمبوجیه است و قدرت کنونی را نیز از او به ارمغان دارد. پس از نظم یافتن امور داخلی و وضع قوانین حکومتیش و مشخص ساختن حدود وظایف سران سرزمینش که با وسواسی خاص انجام گرفته بود ، شروع به بررسی همسایگان مجاور سرزمین تازه به تسخیر گرفته خود پرداخت و در این راه از سران ماد و کسانی که سالها با این سرزمینهای مجاور زیست می کردند و با ویژگیهای آنها آشنا بودند ، بهره برد. او برای برقرار کردن رابطه دوستی با پادشاه بابل به نام ( نابونید ) تصمیم گرفت برای او هدایایی بفرستد تا رابطه ای نیکو با او برقرار سازد ، هر چند بدو گفته بودند که او فردی است خرافاتی و بسیار معتقد به خدایان و بیشتر زمان خود را در خارج از شهر و به تعمیر معابد می پردازد و از هرگونه نبردی رویگردان است و سعی دارد به آرامی زیست کند ، مگر آنکه کسی به سرزمینش تجاوز نماید که آنگاه به همراه بابلیون به نبرد خواهد پرداخت. از قضا هدایای کوروش و پیغام زیبای او به نابونید در نظر او مقبول افتاد و او با کوروش دوستی برقرار نمود. حال خیال کوروش از مرزهای سرزمینش با بابل راحت گشت و شروع به بررسی وضعیت همسایه دیگرش در دور دست گشت که به تازگی با سرعت فزآینده ای در حال گسترش مرزهای خود است و به سرزمینهای دیگر دست درازی می کند. این سرزمین که سپاهی قدرتمند داشت کشوری بود به نام لیدی به مرکزیت سارد و پادشاهی فردی به نام ( کرزوس). کرزوس بسیار توسعه طلب بود و در عین حال دقیق و فرصت طلب ، او با سرزمینهای بابل و مصر صلح نموده بود تا خیال خود را از مرزهای خود با این کشورها آسوده گرداند. بعلاوه اتحاد بسیار قوی با اسپارتها در بخش جزایر یونانی نشین داشت و از نیروی آنها در مبارزاتش و کشورگشاییش بهره می برد. کوروش می دانست که کرزوس سودای تسخیر سرزمین او را دارد و با اطلاع از اینکه کوروش به تازگی از نبرد با مادها آسوده گردیده است ، به احتمال زیاد به سرزمین کوروش حمله خواهد نمود و نزدیکترین سرزمین به لیدی مکانی به نام( کاپادوکیه) است. از طرف دیگر کرزوس نیز از چگونگی سقوط سریع و ناگهانی مادها با خبر گشته بود و شنیده های او از این حکایت می کرد که هم اکنون مادها و پارسها هر دو قوم کوروش را پذیرا گشته اند و او با اتحاد این دو نیرو قدرت خود را فزونی داده است و امکان دارد به سرزمین او نیز یورش ببرد ، پس تا کوروش ضعیف است و خود را پیدا نکرده است برای پیشدستی ، بایستی به سرزمین او حمله کرد و آنجا را ضمیمه لیدی ساخت. کرزوس برای نیل به این هدف ، فردی را با هدایای گران و گزاف به سرزمین اسپارتها فرستاد تا برای او سرباز اجیر کند ، اما فرد مذکور به جای حرکت به سمت اسپارتها به سوی سرزمین پارس حرکت نمود. آن شب ، شبی بود مانند همین شب مهتابی ، در دربار با هارپاگ وسایر فرماندهان ارتش خود نشسته بودند و در حال بررسی ارابه های جنگی تکمیل شده ای بودند که توسط مهندسین ایرانی طراحی گشته بود. در همین زمان درب اطاق باز شد و خدمتگزاری با احترام وارد شد. سکوتی مرگبار بر جلسه حاکم گشت. همه می دانستند که خبری مهم باید باشد که خدمتگزاری مزاحم گشته وگرنه به دستور کوروش هیچکس در هنگام جلسات تصمیم گیری حق وارد شدن ندارند. خدمتگزار به کوروش نزدیک گشت و به او موردی را بیان کرد. کوروش با صدایی آرام گفت: خبر را بلند بگو تا سایرین نیز آگاه گردند. خدمتگزار اعلام کرد: فردی آمده و می گوید از سرزمین لیدی فرار کرده و به همراه هدایای گرانبهایی حاوی خبر مهمی برای پادشاه پارس و ماد است و اصرار فراوان به ملاقات دارد و نمی خواهد وقت را از دست دهد. کوروش رو به هارپاگ نمود و گفت: معلوم می شود تسخیر قدرت در سرزمین ماد آنچنان که فکر می کردیم بی سرو صدا نبوده و همسایگان را هشیار کرده است. هارپاگ گفت: به یاد داشته باشید که لیدی و بابل با یکدیگر رابطه ای دوستانه دارند و اخبار را به یکدیگر می رسانند. کوروش دستور داد مرد را به همراه مترجمی به حضور بیاورند. مرد لیدیایی با بازرگانی پارسی که نقش مترجم را ایفا می کرد وارد گشته و کالاها و هدایای گرانبهایی را که از لیدی آورده بود پیشکش پادشاه پارس و ماد نمود سپس خطاب به حضار سخنانی را گفت و مرد پارسی سخنان او را اینگونه ترجمه نمود: پادشاه بزرگ ایران جاودانه باد. از سرزمین لیدی می آیم و از طرف کرزوس پادشاه لیدی مأمور بودم که به یونان رفته و با هدایایی که به من سپرده اند برای او سربازان یونانی را اجیرو آماده نمایم تا بتواند به سرزمین کاپادوکیه یورش برد. کوروش نگاهی معنا دار به فرماندهان خود انداخت و با آرامشی خاص دستی بر ریش خود کشید و به مرد لیدیایی گفت: از ارتش لیدی برایم بگو؟ پس از ترجمه ، مرد لیدیایی گفت: ارتش لیدی ، نیروهایی دلاور و قدرتمند دارد بخصوص سواره نظام آن و اگراحساس ضعف نماید و خواستار نیروی بیشتری باشد از یونانیها و اسپارتها کمک می گیرد و سرباز اجیر می کند. مسیر رفتن به لیدی نیز داراری مسیرهای صعب العبور است و این خود باعث امنیت این سرزمین می گردد. کوروش پرسد: اگر سپاه لیدی غافلگیر شود و از متحدانش کمک بخواهد چه زمانی لازم است تا متحدین لیدی به کمک سپاه لیدی برسند؟ مرد پاسخ داد: بر اساس فصل سال و فاصله متفاوت است اما بطور معمول 30 تا 50 روز در صورتیکه متحدین درگیری دیگری نیز نداشته باشند. 8 لینک به دیدگاه
EN-EZEL 13039 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۸ داستان کوروش بزرگ 6 کوروش: امشب را به آسودگی بسر کن که در پناه ارتش ایران خواهی بود و برای تو پاداشی بسیار گرانبها پیش بینی کرده ایم. فردا سردار بزرگ ما هارپاگ با تو در مورد شیوه جنگی و آرایش سپاه لیدی گفتگو خواهد کرد و از موقعیت شهر سارد نیز از تو اطلاعاتی می خواهد این اطلاعات را از او دریغ نکن. مرد کرنش کنان از سرسرا خارج گشت و پس از خروج او کوروش و فرماندهان به چاره جویی و شور نشستند. آن شب تا صبح نخوابیده بود و مدام در حال تفکر بود ، مانند همین شب ، اما با این تفاوت که امشب به گذشته می اندیشید ، و آن شب به روزی مانند این شب که در آن ایستاده و گذشته را مرور می کند. تصمیم گرفته شد که فردا پس ازبررسی مسیرهای حرکت به کاپادوکیه و لیدی ، میزان تجهیزات و تدارکات جنگی و آذوقه و خطرات و سختی مسیرها بر آورد شود و قبل از آنکه کرزوس فرصت یابد تا برای لشکر کشی مهیا گردد ، غافلگیر شود. فردای آنروز ، به مهندسین فرمان داده شد که شروع به ساخت ارابه جنگی نوین خود کنند . ارابه های طراحی شده که همیشه او را در جنگهایش یاری ساخته بودند ، چرخهای نیرومندی داشتند تا به آسانی شکسته نشوند . این ارابه ها محورهای بلندی داشتند و می توانستند در هر جاده ای با هر پهنایی حرکت کنند ، بدون آنکه واژگون شوند. اتاقک روی ارابه مانند هرم طراحی شده بودو از الوارهای بسیار محکم ساخته شده بود. ارتفاع آنها طوری بود که ارابه رانان به آسانی بتوانند ارابه را هدایت نمایند. سربازان سوار بر ارابه نیز چیزی جز چشمانشان هویدا نبود و سرتاسر بدنشان با زره پوش پوشیده شده بود. این ارابه ها تقلیدی بود از روی ارابه های قومی به نام آشور که البته ایرانیان آنرا محکمتر و کاربردی تر ساختند. بر روی این ارابه علاوه بر تمام این نوسازی ها ، در دو طرف محور چرخها داس هایی فلزی تعبیه شده بود که در هنگام حمله به قلب دشمن ، نیروهای دشمن را تار و مار نماید. در هیمن روزها که مادها و پارسها با یکدیگر در حال تدارک و تجهیز سپاه ایران بودند ، کوروش و سایر فرماندهان در دربار اکباتان به سخنان هارپاگ گوش می دادند . هارپاگ اطلاعات زیادی را از مرد لیدیایی گرفته بود و راههای رفتن به سارد را نیز بررسی کرده بود. هر کدام از فرماندهان هم سایر راههای منتهی به کارپادوکیه را بررسی نموده بودند و میزان تجهیزات و نیرو و زمان لازم را به کوروش گزارش می دادند. در شورای جنگ اکباتان هر کس راهی را پیشنهاد می کرد و از آن دفاع می نمود و دلایل خود را نیز عنوان می نمود. در نهایت کوروش راهی را که از میان کوهستان می گذشت و راهی سخت ومشکل بود را برگزید و دلیل خودش را نیز کم بودن رفت و آمد در آن مسیر عنوان نمود و ذکر کرد که خود این موضوع باعث می شود خبر حرکت ما و جهت ما تا حدودی مخفی بماند و ما بتوانیم به راحتی ارتش لیدی را غافلگیر نماییم. نظر کوروش بر همه خوش آمد و از فردا قرار بر آن شد هر کس تجهیزاتی را که برای حرکت نیاز بود بر اساس فرمان کوروش فراهم سازد. فرمان خود را به یاد می آورد : در آن فرمان کوروش به همه دستور داده بود که لباس کافی و خوب بردارند و هر چیزی که برای افراد مریض و بیمار نیاز است از پیش تدارک دیده شود ، زیرا این وسایل وزن زیادی نداشتند اما اگربیماری در بین نیروها می افتادآنوقت ضربات جبران ناپذیری وارد می کرد. به دلیل کوهستانی بودن مسیر تسمه های فراوان بایستی تدارک دیده شود و تمام چیزها محکم بسته شود. چوب و الوار کافی برای بازسازی ارابه ها و گاریها برداشته شود . تبر ، داس ، بیلچه ، از سایر تجهیزاتی بود که در مسیر به آنها نیاز فراوانی است. ناظران و سرپرستان واحد مهندسی در پیشاپیش سپاه حرکت خود را آغاز کردند بطوری که هر جا نیاز به جاده سازی بود ، آنها دست به کار می گشتند.همراه ارتش گروههایی از پینه دوزان ، نجاران ، آهنگران ، آشپزان و پزشکان حر کت می کردند. پس از آماده شدن همه تجهیزات و مایحتاج ، روز حرکت فرا رسید و ارتش بزرگ ایرانیان به راه افتاد . اولین ارتش بزرگی بود که تدارک دیده بود و از دیدن حرکت آنها و اتحاد آنها نهایت لذت را می برد. ارتش او به رودخانه دجله رسید و از آن عبور کرد . کوروش پیشاپیش سپاه خود حرکت می کرد و هر کدام از فرماندهان بخشی از ارتش را فرماندهی می کردند. پس از گذر از شهر نینوا و مشاهده خرابیهای اطراف آن که نشان از تمدنی بسیار قدیمی از آشوریان بود ، کوروش پیکی را خواستار شد و مدت زمانی کوتاه نگذشت که پیک با سرعت از ارتش ایران دور گشت و در غروب خورشید محو گشت. دردربار لیدی ، پادشاه لیدی بسیار عصبانی بود ، به او خبر داده بودند که مأمور او به یونان نرفته است ، بلکه به سمت پارس حرکت کرده است . کرزوس متوجه خطر پیش روی خود گشته بود ، اما او در این اندیشه بود که کوروش جوان و بی تجربه از سپاه او که بسیار کار کشته بودند می ترسد و جرأت یورش را نخواهد داشت ، اما از طرفی الان کوروش هشیار است و شکست او ساده نخواهد بود. بر سر دو راهی مانده بود تا بالاخره از کاهنان یونانی کمک خواست ، و سخن کاهن معبد دلفی بر مذاق او خوش آمد . کاهن به او گفته بود که اگر از رود "هالیس" عبور کنی پایه های امپراتوری بزرگی را فرو خواهی ریخت. کرزوس تردید را از خود دور کرد ، پس پیکی را به سمت یونان فرستاد و از یونانیان خواست که برای او کمک بفرستند تا در وسط راه به سپاه او ملحق شوند. نیروهای موجودش را به سرعت جمع کرده و به سمت کاپادوکیه حرکت کرد ، او می خواست قبل از حرکت کوروش کاپادوکیه را تسخیر و حکومت خود را در آنجا محکم سازد. ارتش لیدی در راه کاپادوکیه بود و هنوز وارد کاپادوکیه نگشته بود که خبر رسید پیکی از کوروش برای کرزوس پیام آورده است. کسی باور نمی کرد که کوروش با این سرعت از حرکت آنها آگاه شده باشد و حتی خود را به کاپادوکیه نیز رسانده باشد. در اردوگاه بزرگ لیدی چادر بزرگی قرار داشت که پیک کوروش را به سمت آن می بردند. در انتهای چادر کرزوس پادشاه لیدی بر روی تختی نشسته بود و تاجی بر سر نهاده بود و دور تا دور او سردارانش بر حسب مقام ایستاده بودند. کرزوس رو به پیک کرد و گفت : به ما گفته اند برای ما پیغامی داری ، آن را بخوان تا همگان از آن مطلع گردند. پیک پیغام کوروش را اعلام نمود کوروش به کرزوس گفته بود که : چنانچه در نهایت راستی و پاکی نیت به فرمان پارسیها گردن نهی ، زندگی و پادشاهی لیدی را به تو ارزانی خواهیم داشت. این سخن بر کرزوس بسیار سنگین آمد ، هر چند او از سرعت ارتش کوروش در شگفت بود و تقریباً غافلگیر شده بود ، اما به خود ضعف راه نداد ، زیرا ارتش او متشکل از سربازان دلاوری بود که نترس و رزم دیده بودند. به پیک پیغامی را داد و گفت : آنرا به کوروش برسان و پیک رامرخص نمود . سپس به فرماندهان خود فرمان داد ، هر چه سریعتر ارتش را جمع نموده و به سمت ارتش کوروش حرکت کنند و او را غافلگیر نمایند. در اردوگاه ایرانیان ، پس از ارسال پیک ، کوروش فرمان داده بود که نیروهای پشتیبانی را به جایگاهی دورتر و در پشت کوهی ببرند تا در جلوی دید سپاه لیدی نباشد و با این کار می خواست سپاه لیدی و جا سوسان او پی به امکانات و تجهیزات ارتش ایران نبرند . کوروش حتم داشت که کرزوس بخاطر سر پر از نخوتی که دارد ، به او حمله خواهد کرد ، پس او نباید غافلگیر شود. پیک به سپاه ایران رسید و پیام کرزوس را که سرشار از رجز خوانی بود به کوروش رساند . کوروش سرداران و فرماندهان هر کدام از سپاهیانش را به همراه وظایف مشخص ساخت و آماده کارزار گشت. روز نبرد ، صبحی مه آلود بود ، تا پاسی از روز دو سپاه تنها یکدیگر را نظاره گر بودند، تا اینکه سواره نظام لیدی حمله را آغاز نمودند. درگیری سنگینی بین دو سپاه روی داد و کوروش می دید که ارتش لیدی چه دلاورانه می جنگند . کرزوس و سربازانش حمله می کردند و کوروش و یارانش دفاع می کردند و نوعی جنگ فرسایشی به راه انداخته بودند. کرزوس که انتظار چنین سر سختی را از ایرانیان نداشت از درگیری کنار کشید تا کمی سپاه خود را نظم بخشد و مجدداً یورش برد. پس از پایان جنگ نخست ، سرداران کوروش میزان تلفات و خسارتها را سنگین اعلام کردند و بدین سان نبرد اول از نظر خسارت و تلفات به نفع کرزوس خاتمه یافت. کوروش به سرعت به کمک نیروهای پشتیبانی خود به بازسازی ارتش خود پرداخت و جاسوسانش نیز به او اطلاع دادند که ارتش لیدی نیز ضربه های سنگینی خورده اند اما به مانند کوروش نیروی پشتیبانی ندارند. به پیشنهاد کوروش دو ارتش سه ماه با یکدیگر قرار داد عدم درگیری امضا کردند و از یکدیگر دور گشتند. سه ماه از نبرد اول می گذرد و ارتش لیدی و کوروش از یکدیگر فاصله فراوانی گرفته اند و نیروهای کمکی یونان نیز به ارتش لیدی پیوسته اند و البته ارتش کوروش نیز کاملاً بازسازی شده بود و جانی دوباره گرفته بود. کوروش که از قدرت ارتش خود اطمینان یافت به سمت سپاه لیدی حرکت نمود و در نزدیکی پایتخت هیتی ها به نام " پتریوم" دو ارتش مجدداً رو در روی هم قرار گرفتند. ارتش ایران مانند نبرد گذشته از ارتش لیدی نمی هراسید ، بلکه جسارت یافت بود وحمله می کرد و ضربه می زد ، کرزوس از قدرت مجدد ارتش ایران و سر سختی آنها ترسان گشت و به سرعت از میدان جنگ به همراه ارتشش دور شد. او از قدرت ایرانیان و بازسازی ارتش بسیار متعجب بود و گیج. در همین زمان در اردوی ایرانیان به کوروش گزارش داده شد که لیدیاییها بسیار آسیب دیده اند اما آسیبها به گونه ای نیست که بتوان جنگ را به نفع کوروش و ارتش او اعلام کرد. کرزوس پس از شور با فرماندهان خود تصمیم گرفت شبانه منطقه را ترک کند و به سمت سارد برود . او در این تفکر بود که اگر کوروش او را تعقیب کند ، نابونید پادشاه بابل جلوی او خواهد ایستاد و مانع حرکت او به سمت سارد می شود ، شب شد و کرزوس به توصیه فرماندهانش منطقه را شبانه ترک کرد. در حالیکه کوروش و سربازانش در حال بازسازی مجدد خود بودند ، جاسوسان کوروش گزارش دادند از ارتش لیدی خبری نیست و آنها شبانه منطقه را ترک کرده اند. 5 لینک به دیدگاه
EN-EZEL 13039 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۸ داستان کوروش بزرگ 7 کوروش شورای جنگی تشکیل داد ودر آن شورا پس از بحث و تبادل نظر تصمیم بر آن گرفته شد که فرصت نفس کشیدن به لیدیا ییها داده نشود و هم اکنون که ضربه پذیر شده اند کار را خاتمه دهند پس به سرعت به سمت سارد حرکت کردند. کوروش از آنجا که می دانست نابونید پادشاهی ترسو است و با او وارد جنگ نمی شود و از جهتی به نفع اوست که دو همسایه قدرتمند او در نبرد با هم ضعیف شوند تا او در امان باشد. پس با اطمینان خاطر به سمت سارد راهی گشت. در مسیر حرکت به روستاها و آبادیهایی برخورد کردند که همگی ویران شده بودند و مردم آن آواره. این مردم به جاسوسان کوروش گفتند که کرزوس در راه بازگشت خود به سارد این آبادیها را ویران ساخته تا حرکت کوروش را کند سازد ولی باور نمی کرد که کوروش آذوقه و تجهیزات یک سال را با خود آورده است و خرابیهای او مانع حرکت کوروش نمی شود. کرزوس در این باور که براثر خراب شدن آبادیها و زمستان سخت ، سپاه کوروش می ترسد و بر می گردد ، نیروهای خود را مرخص نمود و از آنها خواست در بهار جمع شوند تا با نظمی دوباره درسی جانانه به کوروش بدهد. کرزوس با این تفکر به راحتی وارد سارد گشت که ناگهان به او خبر دادند سپاه عظیم ایران به دشت سارد رسیده است. کرزوس متعجب و غافگیر شده سریع پیکها را برای جمع آوری نیرو به سمت دوستان یونانی خود فرستاد و اسپارتها که در آن زمان در حال جنک با آرگیوها بودند با تمام درگیری شروع به جمع آوری نیرو برای متحد خودکردند. کرزوس برای معطل ساختن کوروش و حتی شکست دادن او سواره نظام خود که زبانزد کل آسیا بود را به سمت کوروش فرستاد. کوروش هم آگاه بود که کرزوس در نزدیکی شهر خودش است و امکانات پشتیبانی بیشتری از او دارد و تنها نیروی شکست دهنده کرزوس غافلگیری او و سرعت عمل ارتش ایران است. بار دیگر سواره نظام لیدی و ارتش کوروش رو در روی هم صف کشیدند ، اما این بار ایرانیان به توصیه هارپاگ در جلوی ارتش خود از شترهایی که در طول مسیربرای باربری از آنها استفاده شده بود در نوک ارتش خود استفاده کردند. این تدبیرهارپاگ بسیار کارساز گشت ، زیرا اسب ذاتاً از شتر می ترسد و بوی او را نمی تواند تحمل کند پس پشت بر جبهه کرده و فرار کردند و سوارکاران لیدیایی نیز نمی توانستند آنها را کنترل کنند. سوارکاران لیدیایی که می دیدند نظم ارتششان بهم خورده است از اسب پایین آمدند ، و به ارتش ایران حمله ور گشتند و ایرانیان نیز با قدرت تمام یورش بردند و در اندک زمانی دیگر اثری از ارتش لیدی و سواره نظام آن در دشت سارد باقی نماند. در یونان اسپارتها در حال تدارک کشتی برای ارسال نیرو برای کرزوس بودند که خبر رسید سارد سقوط کرده وکرزوس اسیر گشته است. کوروش پس از 14 روز محاصره سارد ، به تمام نیروها و ساکنین اطراف سارد اعلام کرد ، هر کس بتواند خود را به بالای دیوار شهر برساند و دروازه ها را بر روی ارتش ایران بگشاید پاداش بزرگی خواهد گرفت تا اینکه " هیرود " نامی این کار را با همراهی چند ایرانی انجام داد. آنها از محلی که شیب تندی داشت و به دره ای عمیق مشرف بود بالا رفتند و دروازه ها را گشودند. ارتش ایران وارد سارد گشت و کرزوس نیز توسط سرداری ایرانی اسیر گشت. کرزوس پس از دستگیری متوجه گردید که تفسیر کاهن معبد دلفی درست بوده است بلکه این او بوده است که آنرا آنگونه که خود مایل بوده درک کرده و با گذر از رود هالیس در اندیشه سرنگونی امپراتوری کوروش بوده است در حالیکه کاهن معبد دلفی به او گفته بود که پایه های امپراتوری را از بین می بری ، اما اشاره نکرده بود کدام امپراتوری ، در حالیکه این امپراتوری ، امپراتوری خود کرزوس بوده است. کوروش ذهن خود را خسته می دید ، اما افکار حاضر نبودند او را رها کنند بلکه می خواستند ، گذشته رادر همین شب مرور کنند ، او نیز چاره ای نداشت و خود را به دریای افکار و گذشته خود سپرد. دردربار کمبوجیه با آموزشهایی که زیر نظر مربیان پارسی دیده بود و هوش و ذکاوتی که از خود نشان داده بود به دلیرترین و دوست داشتنی ترین جوان در میان جوانان ایرانی ، تبدیل شده بود. درست به یاد دارد که در این دوران هارپاگ مدام برای او به مناسبتهای گوناگون هدیه می فرستاد و در ملاقاتی که با او داشت نیز ذهن او را برای بدست گرفتن قدرت و حمله به ماد آماده ساخت و به کوروش وعده حمایت داد. کوروش صبوری و آینده نگری در انتقام را از هارپاگ آموخته بود و همیشه این نکته را در ذهن داشت که اگر از دشمنی ضربه خوردی دلیلش را بیاب و به آرامی با برنامه ریزی و اندیشه ژرف ستونهای انتقامت را با او بچین و بالا ببر و مطمئن باش که گذر زمان نیز تو را یاری می کند . هارپاگ سران ماد را به سرنگونی آستیاگ تشویق می کرد و بزرگان ماد نیز که از سختگیریها و ستم آستیاگ کاسه صبرشان لبریز گشته بود به هارپاگ نظر مثبت نشان داده بودند و حال هارپاگ آماده بود تا انتقام خود را بگیرد و می بایست کوروش را از برنامه خویش آگاه می ساخت. لبخندی ناشی از لذت بیکران از خوش فکری هارپاگ بر لبانش نقش بست. واقعاً که او مردی زیرک بود.از آنجا که کوروش در پارس بود و زمزمه مخالفت با آستیاگ به گوش آستیاگ نیز رسیده بود و هنوز از کوروش و طالع او بیمناک بود ، برای احتیاط دستور داده بود تمامی راههایی که به سمت پارس می رفت را به شدت محافظت کنند و این کار دست هارپاگ را از تماس با کوروش کوتاه کرده بود. 6 لینک به دیدگاه
EN-EZEL 13039 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۸ داستان کوروش بزرگ 8 اما هارپاگ تدبیری نیکو اندیشیده بود ، گویی هیچ چیز جلو دار او نبود ، او آمده بود که توسط کوروش انتقام بگیرد و اهورا مزدا لطف خود بر کوروش را توسط هارپاگ به او ارزانی داشته بود.او شکم خرگوشی را دریده و نامه خود را در درون آن نهاده و با ظرافتی خاص شکم خرگوش را دوخته بود و سپس به یکی از وفادارترین خدمتکاران خود امر نموده بود که جامه شکارچیان بر تن کند و بدین سان از گروه محافظان عبور کرده و خود را به پارس برساند و از کوروش بخواهد که برای فاش نشدن همکاریهایشان شکم خرگوش را در خفا باز کند و آنرا بخواند. گویی چند روزیست که از این وقایع می گذرد و اصلاً نمی توانست درک کند چرا این افکار هم اکنون به ذهنش می آید ، اما از مرور آن لذت می برد. در نامه هارپاگ از او خواسته شده بود ارتشی از ایرانیان فراهم آورد و به سمت ماد حرکت نماید و از چیزی نترسد. آن چند روز را مرور می کند ، چند روزی را که در اندیشه آن بود که چگونه ایرانیان را به جنگ وادارد؟ آیا پدرش کمبوجیه او را یاری می کند. کسی را معتمد تر از پدر نیافت ، راز نامه را به او گفت و پدر خطاب به او جواب داد: ما راضی نبودیم که زیر یوغ دیگران زیست کنیم ، اما مردم ما به آرامش کاذب خوی گرفته اند ، آیا می توانی آنها را به حرکت وا داری ، تمام امکانات من در اختیار تو . از پدر خواست که سرداری ارتش کوچک ایرانیان را به او بدهد و پدر آنرا پذیرفت. حال بایستی ایرانیان را آگاه سازد. دستور داد که همه پارسیان اعم از ارتشیان و غیر ارتشیان در میدان شهر با داس حاضر گردند. وقتی بر بالای سکویی رفت تا بتواند با مردم سخن گوید ، در چشمان همه پرسشها را در مورد این گرد همآیی مشاهده می کرد ، اما صلاح ندید پاسخ این نگاهها را ناگهان دهد ، پس رو به مردم کرد و گفت: در بیرون شهر دشتی است که تا تپه ای امتداد دارد ، و مملو از خار و تیغ می باشد ، این دشت را از خار و تیغ پاک سازید و خارها و تیغها را در وسط میدان جمع کنید و سپس بروید و فردا پس از حمام کردن و بر تن کردن جامه های نیکو به دشت بیایید که می خواهیم جشن بزرگی بر پا داریم. شبانگاه روز اول پس از انباشته شدن توده خارهای بیابان ، کوروش دستور داد گاوها و گوسفندان و بزهای متعلق به کمبوجیه را سر بریده و از آنها غذاهای لذیذی طبخ نمایند و در فردای آنروز ایرانیان در دشت حاضر گشته و پس از صرف غذا ، و شادی و پایکوبی ، کوروش همه ایرانیان را دوباره در میدان شهر جمع کرده و رو به همه اعلام کرد: بین امروز و دیروزتان مقایسه ای کنید و بگویید کدام یک را ترجیح می دهید؟ پارسیان یک جمله جواب دادند که این دو روز قابل قیاس نیستند ، دیروز بسیارسخت و پر کار و امروز راحت و خوش. کوروش که منتظر چنین پاسخی بود چنین گفت: آری ای پارسیان ، روزگار امروز شما مانند دیروز است پر از رنج و مشقت ، اما اگر به سخنانم گوش فرا دهید و کمی سختی و رنج را به جان بخرید می توانید از نعمتها و لذتهای فراوان بر خوردار شوید و هر گز گرفتار رنج و زحمت نشوید و چنانچه از فرمانم سرپیچی کنید به همان روزهای سخت باز می گردید. احساس می کنم از طرف اهورامزدا مأمور آزادی شما هستم و یقین دارم شما در دلاوری و جنگیدن نیز همچو چیزهای دیگر از مادها کمتر نیستید. پس بشتابید و خود را از بند آستیاگ برهانید. ایرانیان نیز که از بندگی و حقارت در برابر آستیاگ بسیار دل چرکین بودند و حال رهبری مقتدر همچو کوروش دلاور را می دیدند و به قدرت هوش و درایت او در این مدت پی برده بودند ، همگی آمادگی خود را اعلام نمودند. عجب شبی بود آن شب، تصمیمی که شاید قرنها ایرانیان به آن خواهند بالید ، تصمیمی بزرگ ، تصمیمی که هر گاه ایرانیان بخواهند می توانند و هیچ چیز جلو دار آنها نخواهد بود. فردای آن روز به دستور کوروش و یاری پدرش کمبوجیه شهر برای تهیه ابزار نبرد بزرگ و آزادی ساز به تکاپو در آمد و همه شهر به ساخت و تهیه سازوبرگ جنگی مشغول گشت. کوروش نیز در دربار کمبوجیه نیروهای ایرانی و زبدگان و فرماندهان ارتش ایرانیان را گرد هم جمع کرده بود تا استراتژیک و نقشه جنگی را برای نبرد تهیه نمایند. او می دانست که اگر بخواهد در جنگ های در پیش رو پیروز میدان باشد می باست از همین ابتدا ایرانیان را با نظم و قانون جنگ عادت دهد تا از آن قصور نکنند و بصورت اصولی برای آنها باقی بماند و نسل به نسل به آن بیافزایند و از آن ضربه نخورند. ایرانیان با مربیان زبده سواره نظام خود رسم جنگیدن را می آموختند ، هر چند کوروش می دانست سلاح های مادها مهیب تر از او و ارتشش خواهد بود ، اما او عامل مهم دیگری نیز به همراه خود داشت و آن نارضایتی مردم ماد و بزرگان ماد بود که با هارپاگ برای یاری کوروش عهد بسته بودند. از آن روزگاران به یاد داشت در سرزمینی که مردمش علیه حاکمش باشند ، آن سلطنت دوام نخواهد داشت حال به هر اسمی و نامی که باشد ، پس پایه هر حکومتی مردم می باشند و اگر آنها راضی باشند آن سرزمین گزندی نخواهد دید. از ریش سفیدان پارسی شنیده بود که بزرگترین ارتشها از شبیخونهای دشمنان کوچک شکستهای غیر قابل باوری خورده اند ، پس ابتدا بایستی خود و ارتشش را در مقابل شبیخونهای دشمن تجهیز می ساخت و می بایست اردوی ارتش خود را بگونه ای نظم می بخشید که شیرازه آن در هیچ زمانی بر هم نریزد. 5 لینک به دیدگاه
EN-EZEL 13039 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۸ داستان کوروش بزرگ 9 ابتدا برای تشخیص و یکدست سازی ارتش خود همگی را متحد الشکل ساخت . ارتش او همگی کلاهی نمدی بر سر داشتند . ردایی گلدوزی شده و آستین دار ، زرهی با زنجیرهایی شبیه به فلس ماهی که مانند کت روی ردا را می پوشاند و شلوار نیز می پوشیدند. برای نظم بخشیدن به ارتش خود از نظم و قانونهای سپاهیان امپراتوریهای قدیمی الگو برداری نمود و ضعفهای آن ارتشها را شناسایی نمود و بر طرف کرد و از آنجا که آوازه مهیب بودن ارتش آشور را از ریش سفیدان شنیده بود دستور داد کسانی که ازچگونگی جنگ پدرانشان که به همراه جد او هخامنش به جنگ با آشوریان رفته اند و با ارتش سناخریب نبرد کرده اند ، اطلاع داشتند را بیاورند تا از آنها در مورد ارتش آشور پرسش نماید. سپس با کمک فرماندهان خود ایرانیان را اینگونه دسته بندی نمود : گروهی را سپر دارنمود که در میان آنها تیر اندازانی قرار می گرفتند ، اما تعداد تیر اندازان را بیشتر از ارتش آشور نمود تا حجم تیرهای پرتابی را بالا ببرد. سپس سواره نظام خود را بعد از آنها قرار داد و در انتها پیاده نظام خود را ، البته آشوریان ارابه هایی نیز داشتند که به ارابه های مرگ معروف بودند ، اما ارتش او فرصت تهیه آنرا نداشت ، پس فعلاً از آن صرفه نظر کرده بود. برای شبیخونهای دشمن نیز اردوی خود را طوری تقسیم بندی نمود که اگر در گیر شبیخونی نیز گشت ، ارتش او بتواند مقاومت کند و شیرازه آن از هم نپاشد و اگر خسارتی نیز به او و نیروهایش وارد می شود حداقل خسارت باشد ، پس او مقرر کرد که چادرش همواره به سوی شرق بر پا گردد. سپس چادرهای نیزه داران مخصوص که به آنها آمرتکا ( گارد جاویدان) می گفتند قرار داشت ، که آنها نخبگان نظامی او بودند و سربازانی نترس و درشت اندام و قدرتمند که همه گونه مهارت جنگی را داشتند با نیزه هایی بلند که به آنها لقب نیزه داران گارد شاهی نیز داده شده بود. در سمت راست این گروه جایگاه نانوایان قرار داشت و در سمت چپ جایگاه آشپزان و سایر چارپایان قرار داشت.اگر از بالا به اردوی او می نگریستید در واقع چادر او در مرکز اردو قرار داشت و پس از گارد جاویدان و نیروهایی تدارکاتی ارتش و آذوقه نظامیان دور تا دور آنها در ردیفهای منظمی زوبین اندازان و تیر اندازان می خوابیدند و در پشت چادر او نیز همین نظم و چیدمان حکمفرما بود. در ردیف آخر سواره نظام قرار می گرفت و در ذهن خود در نظر گرفته بود که در آینده ارابه رانان نیز پس از سواره نظام در ردیف انتهایی قرار گیرند. در نتیجه این چیدمان در صورت شبیخون دشمن گروه غیر نظامی تدارکاتچی مانند نانوایان و آشپزان در تیر رس دشمن نبودند که تلفات بالا برود ، بعلاوه ارابه ها و سواره نظام بدلیل پر حجم بودن تجهیزاتشان قرار گرفتن این تجهیزات خود مانعی برای نفوذ به قلب اردوگاه او بود و باعث دفع الوقت و بازیابی و نظم سایر نیروهای پشتیبانی می گشت. علاوه بر این یکی از مشکلات آشوریان در هنگام نبردهای ناگهانی ، عدم امکان دسترسی سریع به نیروهای فرماندهی زیر دست و یافتن آنها بود که کوروش این مشکل را با در نظر گرفتن نشانی پرچم گونه برای هر فرماندهی که آنرا در بالای چادر خود نصب می کرد آسان ساخت تا در هنگام اضطرار به راحتی بتوان آن نیروها را با کمک پیکهایی که در میان ارتش وظیفه بردن و آوردن خبر را داشتند ، پیدا و دستور و فرمان را انتقال داد. به این ترتیب همه جایگاه خود را می دانستند و در زمان غافلگیری به سرعت خود را در می یافتند و حمایت می کردند. جاسوسان از تحرک پارس نزد آستیاگ خبر بردند و آستیاگ کوروش را برای ارائه گزارش به دربار فراخواند و کوروش در جواب او نوشت: پیش از زمانی که آستیاگ خواسته است فرا خواهم رسید. آستیاگ با دریافت این پیغام ارتشی فراهم کرد و فرماندهی آنرا به هارپاگ بخشید ، غافل از آنکه چه ستمی را بر هارپاگ روا داشته است و حال زمان انتقام است.شب قبل از نبرد را به خاطر می آورد ، شبی که بایستی به ایرانیان جرأت بخشید ، هرچند دیگر در چشمان هیچکدام شکی نبود و همه آمده بودند که یا بمیرند یا آزاد شوند و کوروش در این نگاهها می خواند که پیروزی با اوست و همیشه نتیجه جنگهایش را در نگاه یارانش در شب قبل از جنگ می یافت. سپاهیان رو در روی هم صف کشیدند ، در این زمان سواری از سمت مادها به طرف اردوگاه ایرانیان آمد ، او پیکی بود از طرف هارپاگ و پیغام دوستی و اتحاد علیه آستیاگ را برای کوروش آورده بود و کوروش به گرمی آنرا پذیرا شد. اما در این میان گروهی از سربازان مادی که از این موضوع بی اطلاع بودند ناگهان به سمت نیروهای ایرانی حمله ور گشتند و در جناح چپ ارتش ایران جنگ در گرفت ف در اندک زمانی اغلب مادهای حمله کننده جان باخته و بقیه گریختند . سایر نیروهای بی خبر از اتحاد پشت پرده که این صحنه را دیدند پشت بر دشمن کرده گریختند و بدینگونه در اندک زمانی جنگ خاتمه یافت و با اتحاد دو سپاه ارتش اردوگاه کوروش به چند برابر افزایش یافت و حال کوروش سربازان کارکشته ماد را نیز در اختیار داشت که در کنار نیروهای او در برابر آستیاگ زخم خورده دلیرانه خواهند جنگید. تصمیم بر آن شد که زیر پرچم ایرانیها همه با هم به جنگ علیه آستیاگ بروند و هارپاگ کوروش را در مورد جنگ با آستیاگ راهنمایی می کرد. در دربار آستیاگ غوغایی به پا بود ، کسی جرأت نزدیک شدن به شاه رانداشت ، جام شراب در دست و خشمگین فرماندهان را موظف ساخته بود که همه نیروها چه پیر و چه جوان را جمع آوری کرده و برای جنگ با کوروش آماده کنند. از طرفی دیگر پیشگویی را که رأی به آزادی کوروش داده بود را دستگیر نموده تا قبل از عزیمت به جنگ او رابخاطر اظهار نظرش مجازات سختی دهد و این کار را با شقاوت تمام انجام داد. ناگهان ذهنش به سمت روزی رفت که ارتش ایران و ارتش مادها رو در روی هم ایستادند ، در سمتی آستیاگ خشمگین و پیر مانند شیری پیر و مغرور اما زخم خورده و در سمت دیگر کوروش جوان و پر انرژی و نترس و پر از هدف ، نبرد آغاز شد ، نبردی که بعدها زمینه ساز آزادی بسیار از اقوام گشت ، فرماندهی قوی کوروش و راهنماییهای به جا و درست هارپاگ سپاه ایران را غالب نمود و آستیاگ دستگیر شد و مادها شکستی سنگین خورده و فرار نمودند. به دستور کوروش سربازان ، اسیرهای ماد را امان دادند و زخمیهای ارتش ماد را نیز مرحم نهاده و درمان ساختند ، زیرا او معتقد بود حال که آنها شکست را قبول کرده اند جزوی از سرزمین پارس و مردم ایران هستند و سربازان خودی به حساب می آیند و در آینده در ارتش خود از خدمات آنها بهره ها خواهد برد. این رفتار کوروش بر مردم ماد بسیار خوشایند آمد بخصوص در هنگام قیاس با وحشیگری و بی رحمی سردمداران خود ، کوروش را ستوده و تابع او گشتند و هیچگاه به او خیانت نکرده بودند و جواب لطفهای او را دادند. پس از اتمام این جنگ ، حال که دیگر هارپاگ انتقام خود را بازستانده بود ، کوروش را راهنمایی نمود تا اکباتان را تسخیر نماید و اینکار باعث شد که ثروت عظیم مادها و خزانه کلان آنها به تسخیر ارتش ایران درآید و ایرانیان با این ثروت به ارتش خود و مردم و حکومت خود قدرت ببخشند و اینگونه کوروش در نبرد ابتدایی خود پادشاهی قدرتمند صد و بیست و هشت ساله ماد را از میان برداشت و خود لقب پادشاه پارس را گرفت. او سعی کرده بود با تمام شاهان قبل از خود و هم دوره خود فرق داشته باشد ، آستیاگ را به کاخی در منطقه کرمان فرستاد و سفارش کرد از او به نیکی پذیرایی کنند و مبادا بر او بی احترامی روا دارند. سپس تمام مردم اکباتان را امان داد و بزرگان و فرماندهان ماد را در سازماندهی هرم قدرت خود بدون در نظر گرفتن قومیت و یا اینکه آنها شکست خورده اند به کار گرفت و بیشتر لیاقت افراد را در نظر گرفت و البته مشورتهای هارپاگ نیز در گزینش صحیح او مؤثر بود . سپس همانطور که ارتش خود را سازماندهی کرده بود تصمیم گرفت ، سرزمینهای خود را نیز تقسیم بندی نماید و به هر کدام خود مختاری محدود دهد کاری که تا قبل از او وجود نداشت و برهر قومی شاهی از همان قوم را برای ریاست برمی گزید که او ازحکومت مرکزی در مورد قانون اداره مملکت خود و هم سوی بودن با هدف سرزمین ایران فرمان می گرفت اما در امور اداره سرزمینی که به او واگذار شده بود در حیطه سرمایه گذاری و امور مردم مختار بود . پس ایالات خود را ساتراپی نام نهاد و اولین آنها را به نام مادا ثبت کرد. پس از تسخیر ماد سرزمینهای وسیع تابعه آن مانند ، آشور ، ارمنستان ، سوریه و بخشهای وسیعی از فلات ایران را که جزو سرزمین ماد بود به سرزمین پارس ملحق نمود. 5 لینک به دیدگاه
EN-EZEL 13039 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۸ داستان کوروش بزرگ 10 کوروش پس از تاسیس یک حکومت بزرگ، شامل ممالک متمدن و نیرومند شرق نزدیک و میانه، و تامین حیثیت و افتخاری بزرگ برای خود و اعقاب خویش، در سال 520 قبل از میلاد پس از 70 سال عمر در کمال عزت و نیکنامی درگذشت. تقریبا" تمام مورخان و سیاحان و خاورشناسان از این مرد به نیکی یاد کرده اند. هرودوت کوروش را پدری مهربان و رئوف می داند که برای رفاه مردم کار می کرد. وی می نویسد : "کوروش پادشاهی بود ساده، جفا کش، بسیار عالی همت، شجاع و در فنون جنگ ماهر، که ایالت کوچک فارس را یک مملکت بزرگ نمود. مهربان بود و با رعایا سلکوک مشفقانه و پدرانه می نمود. بخشنده، خوشمزاج و مودب بود و از حالت رعیت آگاهی داشت." در جایی دیگر او را آقای تمام آسیا می خواند و می نویسد : "هنگام پادشاهی کوروش و کمبوجیه قانونی راجع به باج و مالیات وضع نگردیده بود، بلکه مردمان هدایا می آوردند. تحمیل باج و مالیات در زمان داریوش معمول گردید، لذا پارسیان می گفتند که داریوش تاجر، کمبوجیه آقا و کوروش پدر بود. اولین را به آن جهت که سود طلب بود، دومین را چون سختگیر و با نخوت بود و سومین (کوروش) را به واسطه اینکه ملایم و رئوف بود و همیشه خیر و خوبی ملت را هدف قرار می داد، پدر می خواندند." گزنفون می نویسد : "او سطوت و رعب خود را در تمام روی زمین انتشار داد، بطوری که همه را مات و مبهوت ساخت. حتی یکنفر هم جرات نداشت که از حکم او سرپیچی کند و نیز توانست دل مردمان را طوری برخود کند که همه میخواستند جز اراده او، کسی بر آنها حکومت نکند." همین مورخ در مطلبی دیگر می آورد که : "کوروش خوش قیافه، خوش اندام، جوینده دانش، بلند همت، با محبت و رحیم بود. شداید و رنج ها را متحمل می شد و حاضر بود با مشکلات مقابله کند ... کوروش دوست عالم انسانیت و طالب حکمت و قوی الاراده، راست و درست بود ... باید اذعان نمود که کوروش تنها یک فاتح چیره دست نبود، بلکه رهبری خردمند و واقع بین بود و برای ملت خود پدری مهربان و گرانمایه به شمار می رفت." ریچار فرای معتقد است که : "یک صفت دوران حکومت کوروش همانا اشتیاق به فراخوی ها و سنت های مردم فرودست و فرمانبر شاهنشاهی و سپاسداری دین و رسم های ایشان و میل به آفریدن یک شاهنشاهی آمیخته و بی تعصب بود. صفت دیگرش ادامه سازمانها و سنت های شاهان گذشته یعنی مادها بود. با این تفاوت که فقط کوروش جانشین استیاک گشته بود. چرا که بیگانگان شاهنشاهی هخامنشیان را همان شاهنشاهی مادی و پارسی می دانستند." همچنین خاورشناسان بسیار دیگری راجع به کوروش نظر داده اند که بیان همه آنها خارج از حوصله این مطلب است. در اینجا به یک نکته مهم می پردازیم و آن اینکه مولانا ابولکلام آزاد، ضمن تفسیر چند آیه از سوره کهف معتقد است که ذولقرنین در آیات قرآنی اشاره به همان کوروش هخامنشی است. نکته جالب دیگر آنکه در آرامگاه کوروش کبیر این عبارت نوشته شده است : "ای انسان هر که باشی و از هر کجا که بیایی، زیرا که می دانم خواهی آمد، من کوروش هستم که برای پارسیان این دولت وسیع را بنا کردم. پس بدین مشتی خاک که تن من را می پوشاند رشک مبر پلوتارک از دیگر مورخین در این باره می نویسد که : "اسکندر پس از حمله و خواند این جملات بسیار متاثر شد و چون دید که درب آرامگاه کوروش را گشوده اند و تمام اشیاء گرانبهایی را که با او دفن شده است ربوده اند، دستور داد تا مرتکب را بکشند 6 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده