رفتن به مطلب

درد دل از یک ادم گمشده


bigfish

ارسال های توصیه شده

درد دل

راستش نمی دونم شده بری و گوشه دل مامان بزرگ یا بابا بزرگت بشینی و تا برات از درد دلاشون بگن همشون بدون استثنا برات از قدیما می گن

وقتی ازشون بپرسی چرا همش از اون وقتا می گید می گن واسه اینکه اون موقع ها مردم نسبت به هم مهربون تر بودن خیلی بی شیله پیله بودن ساده بودن از همه مهم تر خودشون بودن

اون وقت می شه که یه نگاه به مامان و بابابزرگت می ندازی و یه نگاهم به خودت

اون وقت خودت رو وسط یه پیست مسابقه می بینی که همه با سرعت نور دارن با هم مسابقه می دن تو هم نا خواسته مجبور شدی تن به این مسابقه بدی مسابقه ای که همه تلاش دارن از جدید ترین اطلاعات روز دنیا عقب نمونن از جدید ترین تکنولوژی ها ,ازپوشیدن جدید ترین لباس ها, ازخوردن جدید ترین غذاها , از داشتن جدید ترین طرز فکر ها

اون وقت این تویی که شروع می کنی به ادا در اوردن که بشی مث همه مث دوستت مث اون نویسندهه مث اون دانشمنده و...

تو دیگه اونی نیستی که بودی خب مسابقه است!

و خوب که دقت کنی میبینی که اصلا احساس خوشبختی نمی کنی چون همش استرس داری که از مسابقه عقب نمونی

و خوب دقت که می کنی میبینی قلبت رو تو گذشته ات جاگذاشتی کنار قلب مامان بزرگت

و خوب دقت که کنی تو شدی یه آدم با یه کله ی گنده که داره که به جای قلبش یه باطری کار می کنه

ولی من دوست دارم از این مسابقه بیام بیرون دوست دارم تفکرات خودم رو داشته باشم از مکروفر و پیتزا و لاگوست و نایک و مترو حالم بهم می خوره , از اینترنت و برج و بمب هسته ای بیزارم , از خودم که شدم یه منبع اطلاعات بدون هیچ احساسی بیزارم

می خوام برگردم پیش قلبم می خوام دوباره یاد بگیرم دوست داشته باشم همه رو ولی نه به خاطر خودم

می خوام یاد بگیرم که واسه دوستم مرام بذارم و تو مشکلات پشتش باشم

می خوام یاد بگیرم صاف و صادق باشم بشم یه آدم بی شیله پیله

می خوام یاد بگیرم پاک باشم و شاد باشم

و.....

ولی من این وسط حسابی گم شدم

  • Like 5
لینک به دیدگاه

اسیر گردابی شدیم که خیلی سخته بتونیم ازش جدا بشیم. مگه اینکه فرار مغز ها بشیم. :ws28:

چی گفتم . فرار مغز هاااااااااااااااااا

  • Like 3
لینک به دیدگاه

کاش بارانی ببارد ، قلبها را تر کند

بگذرد از هفت بند ما ، صدا را تر کند

 

 

قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها

رشته رشته مویرگهای هوا را تر کند

 

 

بشکند در هم طلسم کهنه ی این باغ را

شاخه های خشک و بی بار دعا را تر کند

 

 

مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت

سرزمین سینه ها تا نا کجا را تر کند

 

 

چترهاتان را ببندید ای به ساحل مانده ها

شاید این باران که می بارد شما را تر کند

(جلیل صفربیگی)

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...