رفتن به مطلب

آیا ذهن شما هم جلوتراز شما حرکت می کند؟


JoOoDi

ارسال های توصیه شده

روزی از یک استاد مدیتیشن پرسیدند، چطور می توانید به انجام این همه کار برسید؟ او با وجود مشغله ای که داشت پاسخ داد: وقتی از جایم بلند می شوم، از جایم بلند می شوم! وقتی که راه می روم، راه می روم! وقتی که غذا می خورم، غذا می خورم! وقتی که صحبت می کنم، صحبت می کنم!

مردم کلام اورا قطع کردند و گفتند ما هم همین کارها را می کنیم، شما چه کار اضافه ای انجام می دهید که موفق می شوید؟ استاد دوباره جواب داد: وقتی از جایم بلند می شوم، از جایم بلند می شوم! وقتی که راه می روم، راه می روم! وقتی که می دوم، می دوم! وقتی صحبت می کنم، صحبت می کنم! مردم مجددا به او گفتند: این کارها را ما هم انجام می دهیم! استاد ادامه داد: نه، این طور نیست. شما وقتی که نشسته اید، ذهنتان از قبل ایستاده است. وقتی بلند می شوید، ذهنتان از قبل دویده است. وقتی که می دوید، از قبل به مقصد رسیده اید.

 

اگر در هر لحظه روی کار خود تمرکز کنیم، ضمن داشتن آرامش حین انجام کار، آن را به نحو احسن و در کوتاه ترین زمان ممکن انجام می دهیم و به این ترتیب به تمام کارهای دیگر نیز می رسیم.

  • Like 35
لینک به دیدگاه

90 درصد مردم اینها را میدانند ولی فقط 10 درصد مردم واقعا عمل میکنند واین ده درصد هم موفقند هم شادند وهم امیدوار

:icon_gol:

  • Like 13
لینک به دیدگاه
روزی از یک استاد مدیتیشن پرسیدند، چطور می توانید به انجام این همه کار برسید؟ او با وجود مشغله ای که داشت پاسخ داد: وقتی از جایم بلند می شوم، از جایم بلند می شوم! وقتی که راه می روم، راه می روم! وقتی که غذا می خورم، غذا می خورم! وقتی که صحبت می کنم، صحبت می کنم!

مردم کلام اورا قطع کردند و گفتند ما هم همین کارها را می کنیم، شما چه کار اضافه ای انجام می دهید که موفق می شوید؟ استاد دوباره جواب داد: وقتی از جایم بلند می شوم، از جایم بلند می شوم! وقتی که راه می روم، راه می روم! وقتی که می دوم، می دوم! وقتی صحبت می کنم، صحبت می کنم! مردم مجددا به او گفتند: این کارها را ما هم انجام می دهیم! استاد ادامه داد: نه، این طور نیست. شما وقتی که نشسته اید، ذهنتان از قبل ایستاده است. وقتی بلند می شوید، ذهنتان از قبل دویده است. وقتی که می دوید، از قبل به مقصد رسیده اید.

 

اگر در هر لحظه روی کار خود تمرکز کنیم، ضمن داشتن آرامش حین انجام کار، آن را به نحو احسن و در کوتاه ترین زمان ممکن انجام می دهیم و به این ترتیب به تمام کارهای دیگر نیز می رسیم.

 

90 درصد مردم اینها را میدانند ولی فقط 10 درصد مردم واقعا عمل میکنند واین ده درصد هم موفقند هم شادند وهم امیدوار

:icon_gol:

 

خب چه طوری می شه تو لحظه بود و زندگی کرد واقعا؟

اتفاقا منم می خواستم همینو بپرسم.

چه طوری می شه جز اون 10 درصد بود؟

  • Like 9
لینک به دیدگاه
این چنتا متن منو بخون ببین چی میفهمی.

زمان به راستی تناقضی عجیب است ، که میان ( گذشته ) و ( آینده ) گسترش یافته و فاقد هر گونه ماهیتی است مگر در اذهان مردم.

 

ما فقط همین لحظه را داریم و بس.

 

تو میتوانی ذهنت را به گذشته و اینده سوق دهی اما هرگز نمیتوانی در هیچ زمانی مگر زمان حال زندگی کنی.

 

 

خب خیلی خوب می فهمم!!!!

می تونم 3 تا جمله خوشگل دیگه هم خودم بهش اضافه کنم.

ولی فهم کجا عمل کجا؟؟؟؟

به اضافه این که ذهنت مثل یک بچه کوچیک نیست که دستش رو بگیری و هر جا می خوای ببری. بی پروا به هر زمانی که می خواد پرواز می کنه.:hanghead:

  • Like 8
لینک به دیدگاه

منظورشون اینه که ما در قبال انجام یک کار نباید از پیشداوریهای ذهنمون استفاده کنیم و نباید پایان مسیر رو بر طبق ذهنیت خودمون ترسیم بکنیم. باید مو به مو بر طبق اون موازین کار بهش فکر بکنیم و انجامش بدیم.

  • Like 5
لینک به دیدگاه

خیلی جالب بود.

 

یادم یه فیلمی می داد که بیشتر هدفش آموزش زندگی در زمان حال بود.(زندگی یک ژیمناستیک کار بود)

 

و بهترین دیالوگی که داشت این بود:

 

سعی کن در اون زمانی که مال توست بهترین باشی و اوج لذت رو ببری و تمام افکار اضافی و بی فایده رو از ذهنت پاک کنی.

 

به نظر من هم تنها کاری که باید بکنیم پاک کردن چیزهای الکی و بی خود از ذهنمون هست.

  • Like 7
لینک به دیدگاه
خب چه طوری می شه تو لحظه بود و زندگی کرد واقعا؟

اتفاقا منم می خواستم همینو بپرسم.

چه طوری می شه جز اون 10 درصد بود؟

 

خلاصه مطلب یعنی تمرکز داشتن روی کار

 

با تمرین میشه تمرکز رو بالاتر برد

 

 

خیلی جالب بود.

 

یادم یه فیلمی می داد که بیشتر هدفش آموزش زندگی در زمان حال بود.(زندگی یک ژیمناستیک کار بود)

 

و بهترین دیالوگی که داشت این بود:

 

سعی کن در اون زمانی که مال توست بهترین باشی و اوج لذت رو ببری و تمام افکار اضافی و بی فایده رو از ذهنت پاک کنی.

 

به نظر من هم تنها کاری که باید بکنیم پاک کردن چیزهای الکی و بی خود از ذهنمون هست.

 

فکر کنم میدونم کدوم فیلم رو میگین ورزشکاری که صدمه دید و با کمک یک شخص ناممکن رو ممکن کرد

اسمشو فراموش کردم

  • Like 2
لینک به دیدگاه

اره من وقتی دارم فکر میکنم نمیشنوم وقتی صحبت میکنم نمیشنوم درکل شقی هی بهم میگه مگه کری میگم نه میگه چرا هیچ وقت حرف منو نمیشنوی

  • Like 3
لینک به دیدگاه

من خیلی سعی می کنم در حال زندگی کنم اما هرکاری هم می کنم بازم ذهنم چند دقیقه جلوتر از خودم در حال پیش بینیه! (این خیلی اعصاب خردکنه....)

البته به طور کلی هم در آینده زندگی می کنم با کوچکترین زمان برای فکر کردن ذهنم سریع به آینده سفر می کنه!:w00:

خیلی کنترلش برام سخته ...

  • Like 2
لینک به دیدگاه
خب چه طوری می شه تو لحظه بود و زندگی کرد واقعا؟

اتفاقا منم می خواستم همینو بپرسم.

چه طوری می شه جز اون 10 درصد بود؟

 

خب مریم جان با اجازت میخوام کمی سرهمتونو درد بیارم

اولا که مطالعات روانشناختی شما خیلی کاملتر از شخص من هست ودرنتیجه دقیق شدن دراین مباحث درحضور دوستان صاحبنظر کمی بی لطفی به دانش دوستان هست

بگذریم...

چطور میشه جزو اون ده درصد شد؟

خب اول باید ببینیم من هم جزو اون ده درصد هستم یانه؟

گفتم که نقطه اشتراک همگان دردانستن مطالب ورازهاییست که به ما کمک میکنند تا از خودمان جلوتر باشیم

پس با کمی ادعا ویه کمی بیشتر خودخواهی من میگم جزو اون ده درصد هستم!

اما ذکر نکاتی دراین میان حائز اهمیت شایانی هست

همیشه دراجتماع (درتمام اجتماعات ممکن!)اعضایی که سنخیتی با رفتارهای معمول اون جامعه نداشته باشند پس زده میشند!!

حالا سوال اینجاست که ایا جزو اون ده درصد بودن مطابق با این فرض هست؟

جواب من بله هست

چون که باید هنجارهایی رو درجامعه بشکنی واز عدم تبعیت از قوانینی تو اجتماع دم بزنی که خط قرمز فکری اکثریت اجتماع هست

مهمترین،مهمترین ومهمترین نکته دراین قضیه اینه که خودتو بیشتر از هرچیز وهرشخص دیگه ای دوست داشته باشی وبه خودت بیشتر از هرچیز دیگه ای اهمیت بدی

مطمئنا مرز باریکی بین خودخواهی وحب ذات وجود داره که تشخیص ورعایتش کمی برای همگان سخت میشه!!

کسی که خودشو دوست نداشته باشه نمیتونه هیچکس دیگری رو واقعا دوست داشته باشه ودرنتیجه به دام تکرار وروزمرگی میفته

میشه یه حالت بینابینی بین دور بودن از عادات معمول اجتماع ورعایت شرایط شادی بخش برای خود بوجود اورد واین مستلزم اصلی ترین بخش ماجراست

شناخت خود

چقدر واقعا خودتون رو میشناسید وبا خودتون صادق هستید؟

بشینید درخلوت خودتون وبه سوالهایی که ازخودتون میپرسید پاسخ بدید

چقدر به خودتون اهمیت میدید؟(شما دوست من شما مادر من شما برادر من حتما تو زندگی من مهم واثر بخش هستید ولی منافع من تا زمانی که حقوق عمومی رو زایل نکرده بر همه شما مقدمتره)

چقدر دربرابر مشکلات مقاوم هستید؟(زندگی بدون چالش ومشکل یه زندگی احمقانست واین شمایید که با پیروز شدن برمشکلاتتان لذت مبارزه را میچشید)

نقطه تسلیم ونقطه شکست شما کجاست؟(که البته سعیتان بربالابردن این نقاط روی نمودار خود واقعیتان هست!)

وسوالاتی که مطمئنا میدانید باید ازخودتان بپرسید

سوالاتی که شاید درخلوت ذهنتان از روبرو شدن با اونها وجوابگویی بهشون ترس دارید

یکبار برای همیشه ترسهای درونیتونو بشکنید وباهاشون روبرو بشید

این غول درون شماست که مانع از ازادی افکار وانرژی های شما میشه

شما یک منبع بی نهایت انرژی هستید وتمام نشدنی

مطمئنا تا لحظه ای که نمرده اید قابلیت تغییراتی رو دارید که میتونه دنیا رو به لرزه دربیاره وفقط نکته مبهمش اینجاست که خودتون رو باور نمیکنید

زمان زیادی نمیبره ولی باید اصولی مانند تداوم وقبول واقعیات رو ملکه ذهنتون بکنید

اگر با اولین شکست جابزنید دفعه بعد کارتون مشکلتر میشه

هیچ مشکلی وجود نداره که نشه حلش کرد

مرگ تنها مسئله ایست که انسان نمیتونه چاره ای براش پیدا کنه پس تا لحظه ای که میتونید نفس بکشید مبارزه کنید واززندگیتون لذت ببرید

شما میتونید هم از ذهن خود وهم از زمان خود جلوتر باشید

موفق باشیم:icon_gol:

  • Like 9
لینک به دیدگاه
خب مریم جان با اجازت میخوام کمی سرهمتونو درد بیارم

اولا که مطالعات روانشناختی شما خیلی کاملتر از شخص من هست ودرنتیجه دقیق شدن دراین مباحث درحضور دوستان صاحبنظر کمی بی لطفی به دانش دوستان هست

بگذریم...

چطور میشه جزو اون ده درصد شد؟

خب اول باید ببینیم من هم جزو اون ده درصد هستم یانه؟

گفتم که نقطه اشتراک همگان دردانستن مطالب ورازهاییست که به ما کمک میکنند تا از خودمان جلوتر باشیم

پس با کمی ادعا ویه کمی بیشتر خودخواهی من میگم جزو اون ده درصد هستم!

اما ذکر نکاتی دراین میان حائز اهمیت شایانی هست

همیشه دراجتماع (درتمام اجتماعات ممکن!)اعضایی که سنخیتی با رفتارهای معمول اون جامعه نداشته باشند پس زده میشند!!

حالا سوال اینجاست که ایا جزو اون ده درصد بودن مطابق با این فرض هست؟

جواب من بله هست

چون که باید هنجارهایی رو درجامعه بشکنی واز عدم تبعیت از قوانینی تو اجتماع دم بزنی که خط قرمز فکری اکثریت اجتماع هست

مهمترین،مهمترین ومهمترین نکته دراین قضیه اینه که خودتو بیشتر از هرچیز وهرشخص دیگه ای دوست داشته باشی وبه خودت بیشتر از هرچیز دیگه ای اهمیت بدی

مطمئنا مرز باریکی بین خودخواهی وحب ذات وجود داره که تشخیص ورعایتش کمی برای همگان سخت میشه!!

کسی که خودشو دوست نداشته باشه نمیتونه هیچکس دیگری رو واقعا دوست داشته باشه ودرنتیجه به دام تکرار وروزمرگی میفته

میشه یه حالت بینابینی بین دور بودن از عادات معمول اجتماع ورعایت شرایط شادی بخش برای خود بوجود اورد واین مستلزم اصلی ترین بخش ماجراست

شناخت خود

چقدر واقعا خودتون رو میشناسید وبا خودتون صادق هستید؟

بشینید درخلوت خودتون وبه سوالهایی که ازخودتون میپرسید پاسخ بدید

چقدر به خودتون اهمیت میدید؟(شما دوست من شما مادر من شما برادر من حتما تو زندگی من مهم واثر بخش هستید ولی منافع من تا زمانی که حقوق عمومی رو زایل نکرده بر همه شما مقدمتره)

چقدر دربرابر مشکلات مقاوم هستید؟(زندگی بدون چالش ومشکل یه زندگی احمقانست واین شمایید که با پیروز شدن برمشکلاتتان لذت مبارزه را میچشید)

نقطه تسلیم ونقطه شکست شما کجاست؟(که البته سعیتان بربالابردن این نقاط روی نمودار خود واقعیتان هست!)

وسوالاتی که مطمئنا میدانید باید ازخودتان بپرسید

سوالاتی که شاید درخلوت ذهنتان از روبرو شدن با اونها وجوابگویی بهشون ترس دارید

یکبار برای همیشه ترسهای درونیتونو بشکنید وباهاشون روبرو بشید

این غول درون شماست که مانع از ازادی افکار وانرژی های شما میشه

شما یک منبع بی نهایت انرژی هستید وتمام نشدنی

مطمئنا تا لحظه ای که نمرده اید قابلیت تغییراتی رو دارید که میتونه دنیا رو به لرزه دربیاره وفقط نکته مبهمش اینجاست که خودتون رو باور نمیکنید

زمان زیادی نمیبره ولی باید اصولی مانند تداوم وقبول واقعیات رو ملکه ذهنتون بکنید

اگر با اولین شکست جابزنید دفعه بعد کارتون مشکلتر میشه

هیچ مشکلی وجود نداره که نشه حلش کرد

مرگ تنها مسئله ایست که انسان نمیتونه چاره ای براش پیدا کنه پس تا لحظه ای که میتونید نفس بکشید مبارزه کنید واززندگیتون لذت ببرید

شما میتونید هم از ذهن خود وهم از زمان خود جلوتر باشید

موفق باشیم:icon_gol:

 

 

مرسی بابت توضیحات.

واقعا همشون رو قبول دارم.

خصوصا قسمت شناخت خود. بزرگ ترین مشکل اکثریت مردم واقعا همین هست. و از اون جایی که یکی از ضعف های آدمی اینه که ضعف بقیه رو بزرگ تر می بینه، من هم این ضعف رو توی خیلی ها می بینم. خیلی زیاد.

و قبول دارم این قضیه رو و یه مقدار نسبی هم پیادش کردم.

 

اما در مورد ارتباط این موضوع با زندگی در لحظه متوجه نمی شم.

زندگی در لحظه می تونه متاثر از خیلی پارامترها باشه.

شاید منظور شما اینه که زندگی در لحظه معلول شناخت خود می شه و یکی از اون پارامترها این قضیست؟

  • Like 5
لینک به دیدگاه
مرسی بابت توضیحات.

واقعا همشون رو قبول دارم.

خصوصا قسمت شناخت خود. بزرگ ترین مشکل اکثریت مردم واقعا همین هست. و از اون جایی که یکی از ضعف های آدمی اینه که ضعف بقیه رو بزرگ تر می بینه، من هم این ضعف رو توی خیلی ها می بینم. خیلی زیاد.

و قبول دارم این قضیه رو و یه مقدار نسبی هم پیادش کردم.

 

اما در مورد ارتباط این موضوع با زندگی در لحظه متوجه نمی شم.

زندگی در لحظه می تونه متاثر از خیلی پارامترها باشه.

شاید منظور شما اینه که زندگی در لحظه معلول شناخت خود می شه و یکی از اون پارامترها این قضیست؟

 

وقتی یکی به شناخت عمیق وواقعی از خودش دست پیدا کنه دیگه چارچوبهای اجتماعی،اتفاقات لحظه ای،مشکلات غیرمترقبه وچالشهای ذهنی نمیتونه شخص رو متاثر کنه وتحت تسلط خودش قرار بده

درنتیجه زندگی درلحظه به طول زمان کشسان میشه ومیتونی از شادیهای لحظه ایت تا ابدیت لذت ببری یا میتونی غم های سنگین رو به انی پشت سر بزاری

البته همش بستگی به این داره که چقدر خودمون رو بشناسیم وبهش بها بدیم ودست وبالش رو درزمینه رها بودن وفرار از انحصار ازاد بزاریم:icon_gol:

  • Like 7
لینک به دیدگاه

روزی دوستی از ملانصرالدین پرسید : ملا ، آیا تا بحال به فکر ازدواج افتادی ؟

ملا در جوابش گفت : بله ، زمانی که جوان بودم به فکر ازدواج افتادم

دوستش دوباره پرسید : خب ، چی شد ؟

ملا جواب داد : بر خرم سوار شده و به هند سفر کردم ، در آنجا با دختری آشنا شدم

که بسیار زیبا بود ولی من او را نخواستم ، چون از مغز خالی بود

به شیراز رفتم : دختری دیدم بسیار تیزهوش و دانا ، ولی من او را هم نخواستم ،

چون زیبا نبود

ولی آخر به بغداد رفتم و با دختری آشنا شدم که هم بسیار زیبا و همینکه ، خیلی

دانا و خردمند و تیزهوش بود . ولی با او هم ازدواج نکردم

دوستش کنجاوانه پرسید : چرا ؟

ملا گفت : برای اینکه او خودش هم به دنبال چیزی میگشت ، که من میگشتم

هیچ کس کامل نیست

اینگونه نگاه کنيد...

مرد را به عقلش نه به ثروتش . زن را به وفايش نه به جمالش . دوست را به محبتش

نه به کلامش . عاشق را به صبرش نه به ادعايش . مال را به برکتش نه به مقدارش .

خانه را به آرامشش نه به اندازه اش . اتومبيل را به کاراییش نه به مدلش . غذا

را به کيفيتش نه به کميتش . درس را به استادش نه به سختیش . دانشمند را به علمش

نه به مدرکش . مدير را به عمل کردش نه به جایگاهش . نويسنده را به باورهايش نه

به تعداد کتابهايش . شخص را به انسانيتش نه به ظاهرش . دل را به پاکیش نه به

صاحبش . جسم را به سلامتش نه به لاغریش . سخنان را به عمق معنایش نه به گوینده اش

 

در انتشار آنچه خوبيست

آخرين نفر نباشيد:icon_gol:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

شما میتونید به این سئوال جواب بدهید که : اگر شمس تبریزی در زندگی مولانا وارد نمیشد چه بر سر مولانا می آمد و آخر کارش به کجا می کشید؟

مولانا که به خودشناسی رسیده بود. پس چرا تا شمس رو ندید متحول نمیشد؟

  • Like 3
لینک به دیدگاه
شما میتونید به این سئوال جواب بدهید که : اگر شمس تبریزی در زندگی مولانا وارد نمیشد چه بر سر مولانا می آمد و آخر کارش به کجا می کشید؟

 

خب جواب مطمئنی ندارن این سوالها

شاید مولانا یه چیز خیلی کاملتری از اینی میشد که الان ما میشناسیم شاید یه شاعر گمنام ولی اون چیزی که اتفاق افتاده افتاده وقرار نیست ونمیتونیم تغییرش بدیم اما میشه درلحظه کنونی زندگی کرد وبه اینده امیدوار بود والبته عاملی به نام تلاش رو فراموش نکرد

حرفات منو یاد تارکوفسکی انداخت

  • Like 1
لینک به دیدگاه
خب جواب مطمئنی ندارن این سوالها

شاید مولانا یه چیز خیلی کاملتری از اینی میشد که الان ما میشناسیم شاید یه شاعر گمنام ولی اون چیزی که اتفاق افتاده افتاده وقرار نیست ونمیتونیم تغییرش بدیم اما میشه درلحظه کنونی زندگی کرد وبه اینده امیدوار بود والبته عاملی به نام تلاش رو فراموش نکرد

حرفات منو یاد تارکوفسکی انداخت

شما معتقد نیستید که بیداری نیاز به پرورش و دیگر یاری داره؟

  • Like 1
لینک به دیدگاه
شما معتقد نیستید که بیداری نیاز به پرورش و دیگر یاری داره؟

 

نمیشه تا اخر عمر انسان رو بچه ونیاز مند پروسه های مداوم اموزشی روح وروان وذهن دانست

بسیاری از اندیشمندان هم با تنویر افکارشون درقبال چالشهای روحی وذهنیشون به نکات متمایزی دست یافتن ودستگاههای مختلف اندیشه رو بروز دادن وبسطش دادن

در یک پروسه اکادمیک همه نیازمند اموزش مداومند ولی اینکه این مشمول همه باید باشه نه

فکر ادمی نیاز مند صاحب نیست ولی میتونه کمک بگیره یا نگیره

  • Like 1
لینک به دیدگاه
نمیشه تا اخر عمر انسان رو بچه ونیاز مند پروسه های مداوم اموزشی روح وروان وذهن دانست

بسیاری از اندیشمندان هم با تنویر افکارشون درقبال چالشهای روحی وذهنیشون به نکات متمایزی دست یافتن ودستگاههای مختلف اندیشه رو بروز دادن وبسطش دادن

در یک پروسه اکادمیک همه نیازمند اموزش مداومند ولی اینکه این مشمول همه باید باشه نه

فکر ادمی نیاز مند صاحب نیست ولی میتونه کمک بگیره یا نگیره

 

داستايوسكي مي‌گويد " هيچ چيز آسان‌تر از رد نظريه ديگران وسخت‌تر از درك آنان نيست!" تفاوت‌هاي ميان انسان‌ها، اگر توسط خود انسان به خوبي درك و مديريت نشود، فرصت‌هاي گران‌بها را از دست میدهد. من اعتقادم بر اینه که انسانهای در حد و اندازه ما برای خودآگاهی نیازمند لیدر های فکری اند.

  • Like 2
لینک به دیدگاه
داستايوسكي مي‌گويد " هيچ چيز آسان‌تر از رد نظريه ديگران وسخت‌تر از درك آنان نيست!" تفاوت‌هاي ميان انسان‌ها، اگر توسط خود انسان به خوبي درك و مديريت نشود، فرصت‌هاي گران‌بها را از دست میدهد. من اعتقادم بر اینه که انسانهای در حد و اندازه ما برای خودآگاهی نیازمند لیدر های فکری اند.

 

خب تا یه قسمتی رو باهات موافقم ولی همون داستایوسکی تا درزندانهای سیبری نموند وتفکر نکرد تبدیل به بزرگترین نویسنده والگوی فروید والهام بخش بزرگترین نویسندگان نشد

میشه ازشون درزمینه الهام بخشی کمک گرفت ولی نباید فکررو تحت اختیار کس دیگه ای گذاشت

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...