spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۹۰ مجله روانشناسی اجتماعی، تکاملی، فرهنگی یک ابتکار طراحی شده به عنوان پلی بین زیرمجموعه های روانشناسی می باشد که به منظور دستیابی به یک دید کل نگر (کلی) به رفتارهای انسانی، عواطف، درک ، انگیزه می باشد. ما معتقدیم که هر کدام از جنبه های روانشناسی اجتماعی، تکاملی، فرهنگی یک مزیت های بی نظیری برای بررسی های (تحقیقات) روانی فراهم می آورد. روانشناسی اجتماعی برروی عملکرد شخص در داخل گروههای محلی تأکید دارد. روانشناسی فرهنگی بر روی تنش هر یک از محیط های اجتماعی و پیدایش عملکردهای فرهنگی تأکید دارد. روانشناسی تکاملی بروی وفق دادن عملکرد رفتارهای مخصوص در سطح فردی تأکید دارد. در این مقاله ما با سوالات فلسفی که راهنمای اساسی این مقاله جدید است آشنا می شویم . 2 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۹۰ ● هدف مجله روانشناسی اجتماعی، تکاملی، فرهنگی : در این ایم تفکیک روانشناسی متداول شده است . اولین محققان شرکت کننده در روانشناسی مدرن مجبوراند زمینه ای را برای بنا نهادن کارشان تثبیت کنند که منجر به جدایی زمینه های تئوری می شود. ویلیام جیمز (۱۹۸۱-۱۸۹۰ ) برروی عملکرد رفتاری متمرکز شده است که تقریباً انعکاسی از تئوری انتخاب طبیعی (بقای اصلح) داروین به استثنای نقش یادگیری می باشد. جان و اتسون(۱۹۲۴) برروی نقش علمی انجمن ها (شرکت ها ) در این میان به انگیزه رفتاری توجه می کند البته به استثنای ضمیر خودآگاه. زیگمونه فروید (۱۹۹۵) روش روانکاوی اش را در زمینه نقش ضمیر ناخودآگاه در پیش بردن رفتار توسعه می دهد. هر کدام از این ها با جزئیات بسیاری و کشش و ارزش بسیاری توسعه داده شده اند، در زمان های جدید این رسوم و نظریه های در حال انجام چندان کاربرد ندارد. اما ضرورتی برای دانش پژوهی در زمینه روانشناسی و علمی مانند(درمان رفتاری شناخت نگر)، علم تعلیم (به عنوان مثال ملحق شدن رسانه و روانشناسی، و تحقیق (مانند روانشناسی فرهنگی) می باشد. هدفمان در این مجله ایجاد یک فضا برای دانش پژوهان می باشد تا بتوانند در ترکیب کردن نظریه ها و تحقیقات سهیم باشند. با مجله روانشناسی اجتماعی، تکاملی، فرهنگی (JSEC )، ما یک میدانی را نه فقط برای ترکیب کردن زمینه های متفاوت در بخش روانشناسی پیشنهاد می کنیم بلکه همچنین فرصتی را برای روانشناسی با دیگر زمینه ها بوجود می اوریم . (۱) روانشناسان و دانشمندان اجتماعی اولین منابع ملحق شده برای درک جامعی از رفتارهای انسانی می باشند. بحث طبیعت – طبیعت (فطرت – فطرت ) متوقف شده است، آن یک مبحث مناظره آمیز در بین روانشناسان بوده است. امروزه ، روانشناسان خودشان را با این ایده که نیروهای تکاملی، فرهنگی، اجتماعی، رفتارهای انسانی، هواطف و افکار انسانی را تحت تأثیر می دهد وفق داده اند. در سرتاسر تاریخچه روانشناسی مدرن ، یکی از دلایلی که روانشناسان برروی فقط یک جنبه از روانشناسی به صورت افراطی تمرکز دارند این است که مطالعه همه تأثیرات رفتارهای انسانی به طور همزمان خیلی دشوار است. به هر حال با پیشرفت های اخیر در زمینه آمارها، مانند برگشت مضاعف، مقیاس چندبعدی و به آسانی حسب کردن ANOVAS ، مطالعات آسانتر شده است. به همان اندازه که در زمینه آمارها پیشرفت داشته ایم در زمینه روش شناسی و ابزار هم پیشرفت داشته ایم . در موضوعات کروموزم انسانی و تصویر مغز نیز به پیشرفت هایی رسیده ایم . اکنون اشتیاقی به محدود کردن روش رفتارهای انسانی به یک نگرش نداریم. به علاوه یک راه آسان و جدید برای شرکت داشتن و سهم بردن از اطلاعات وجود دارد، این است که تمامی عضوهای آکادمی در سراسر جهان با هر فرهنگی که دارند، به تبادل اطلعات در زمینه های مختلف بپردازند. قسمتی از این تبادل اطلعات مشاوره بوسیله Online و استفاده از مجلاتی مانند JSEC می باشد. ما نمی خواهیم روانشاسی غربی را محدود کنیم، اما قادر به پیگیری کردن تئوری روانشناسی از دیگر قسمت ها های جهان می باشیم. هنگامی که پچیدگی ها هولناک به نظر می آیند، آن یک راه سودمند را برای روانشناسان پیشنهاد می دهد، جهان چنان پیچیده است که بدون اطلاعات و داسنته های تجربی صحیح، نظریه پردازان نابینا هستند… کیفیت چیز صحیحی است که ما انجام یم دهیم هنگامی که چیزها کاملاً پیچیده شده اند (ریچاردو بوید ۲۵۷/۲۰۰۵)، امیدواریم بتوانیم فضایی را برای روانشناسانی که به جرأت وارد قلمرو(۲) جدید از روانشناسی می شوند و فضاهای روانشناسی اجتماعی، تکاملی، فرهنگی را با هم ترکیب می کنند ایجاد کنیم . هنگامی که مردم خارج از زمینه های روانشناسی فرهنگی و تکاملی به این دو زمینه فکر می کنند، آنها اغلب ارتباط بین این دو را با منظرات فطرت- فطرت یکسان می دانند. آیا رفتارهای شخصی نتیجه یک فطرت، یک فطرت شناخت، یا نتیجه تجربه عوامل موثر در یک فرهنگ (فطرت ) می باشند؟ هنگامی که سوالی با این روش تنظیم می گردد، یک نیرویی بروی نقش افکار انسانی در ایجاد فرهنگ یا نقش فرهنگ در ایجاد افکار انسانی متمرکز می شود. این بخش نقطه آغازی برای روانشناسی مدرن تکاملی به حساب می آید. هدف روانشناسی تکاملی مشخص کردن راههایی است که چگونه که افکار بشر با محیط های قدیمی (گذشته) سازگار شده اند. (توبی و کاسمید ، ۱۹۹۲). همانطور که انسانها و نیاکان انسان با یک سری از مشکلات موارد (زاینده) مواجه بوده اند مانند جایی که آنها غذا یا سرپناه پیدا می کردندو چگونه از حیوانات شکاری و دزدان اجتناب می ورزیدند. همچنین مشکلاتی در مورد پیدا کردن جفت و پیدایش اولاد، و شرکت در گردهمای اجتماعی داشتند. براساس نظریات روانشناسی تکاملی هر کدام از مشکلات نیازمند راه حل متفاوتی می باشد. واحد ذهن در هر مرحله می تواند یک رفتار نامناسب را ایجاد کند . اگر چه منصب (وجود) پدری در بین پستاندارن کمیاب است، بسیاری از پدرها بعضی از شکل های پدری (منصب) را مستقیم یا غیر مستقیم برای اولادشان به وجود می آورند. بدون منصب پدری ، سرعت فناپذیری و نابودی کودک افزایش می یابد . در گذشته تکاملی مان، کودکانی که متولد می شوند و تحت مراقبت پدری قرار می گیرند احتمال اینکه زنده بمانند و تولید مثل کنند بیشتر از کودکانی است که فقط تحت حمایت و مراقبت از مادر قرار گرفته اند می باشد. امروزه اغلب مثال هایی از مراقبت ها و توجه های پدر می بینیم. اگر ما نگرش داروین را در مورد رفتار انسانی بپذیریم ما می توانیم این را بپذیریم که افکار مناسبمان منجر به تولیدات فرهنگی می شود، اما فرهنگ پاسخ های جامعی برای مشاهدات محیطی مشترک در میان انسانها به وجود نمی آورد. بنابراین موضوع مهم مطالعه خود افکار انسانی یا فرد می باشد. برعکس هدف مدل علمی استاندارد اجتماعی (SSSM )مشخص کردن راههایی است که در آن فرهنگ انسانی باعث شکل دهی افکار انسانی می شود.(SSSM ) شرح مطالعات فرهنگی می باشد که توسط روانشناسان تکاملی در معرض دید قرار گرفته است.(توبی و کاسمید، ۱۹۹۲) و شامل دیدگاههای دانش پژوهان مانند Geertz و Durkheim می باشد. ساختار روانی پیچیده در فرد آشکار میشود که توسط گروههای socio – uwtural سازمان دهی می شود. حمایت از این دیدگاه از رفتارهای انسانی مختلف و متفاوتی سرچشمه می گیرد که وابستگی گروه به چیزی را آشکار می کند. موضوع مهم مطالعه فرهنگ گروههای متفاوتی از مردم می باشد. (انتقال سنت ها، اطلاعات و دانش ، نماد و نشانه ها). این دو دیدگاه گسترده – یکی رفتار انسانی به طور کلی بوسیله فرهنگ مشخص می شود و دیگری اینکه رفتار انسانی به طور کلی بوسیله شناخت فطری (معماری) مناسب مشخص می شود. ممکنه دانش پژوهان نکته هایی را برخلاف یکدیدگر داشته باشند. تلاش در زمینه الحاق تکامل تدریجی و رفتارهای اجتماعی به صورت تاریخی دارای نقدهایی از دو جنبه می باشد. تئوری Socio bioloyy ویلسون که منجر به نقد علوم اجتماعی و زیستی شده مانند (لالند و برون ، ۲۰۰۲ ). مناظره پرهیجانی وجود دارد در مورد اینکه آیا تئوری تکاملی می تواند بر رفتار انسانی که از روانشناسی تکاملی اولیه نشأت گرفته و به یکدیگر متحد شده اند، اعمال می شود. تئوری تکاملی به سمت تئوری های اخلاق و جدید حرکت می کند و نقدهایی را که برخلاف آن باشد را جا می گذارد. روانشناسی مدرن تکاملی بر هرف ترکیب فضاهای علمی – زیستی ، روانشناسی ، انسان شناسی استوار شده است. بدین ترتیب بحث در مورد نقش فرهنگ در تکامل تدریجی نکته مهم و سودمندی در زمینه روانشناسی تکاملی به وجود می آورد. اگر چه گیج کننده نیز می باشد اینکه چگونه این دو ترکیب هنوز هم رایج و متداول است. بخش بین فرهنگ و کامل کردن (الحاق) فرهنگ انسانی گمراه کننده است، به دلیل اینکه فرهنگ و فرد (شخص) از هم جدا نیستند و هماهنگ هستند با یکدیگر کار می کنند. یک روانشناس تکاملی نباید یک مجموعه از ارزش های انسانی، سنت ها، تکنولوژی و نمادهایی را که در قسمت هایی با هم ترکیب شده اند تا فرهنگ را به وجود آورند نادیده بگیرد. بحث در اینجا شبیه بحث تخم مرغ و مرغ می شود. افکار انسانی مناسب فرهنگ را به وجود می آورد. سپس در قسمت هایی رفتار انسانی یا فرهنگ انسانی به وجود می آید که می تواند فرهنگ را زیر نفوذ قرار دهد. که هر کدام در سطح متفاوتی از بررسی های قرار می گیرند و هر کدام در یک وابستگی تاریخی در چارچوب زمانی متفاوت قرار می گیرد. روانشناسان فرهنگی یک گروه کلی از مردم را توسط نگاه کردن به دولت قدیمی علم و دانش و دیگر جنبه هایی که بر زندگی مردم تأثیر دارد، بررسی می کنند. این سطح می تواند به عنوان یک سطح فرهنگی مورد ملاحظه قرار بگیرد، چون بیشتر از اینکه به عمل گروه بی واسطه نظر افکنیم (مانند روانشناسی اجتماعی) بسیاری از جنبه های فرهنگی می تواند بدون رابطه متقابل گروه، انتقال می باید، برای مثال ، یک می تواند توسط چیزی که او می خواند یا چیزی که از تلویزیون تماشا می کند.(جنبه فرهنگی) تحت تأثیر قرار بگیرد بدون اینکه روابط متقابلی با شخص دیگری داشته باشد. هر کدام از سطح بررسی ها برای مفهوم رفتار انسانی در نزدیکترین زمان لازم است. بدین ترتیب فرهنگ و تکامل تدریجی باید در قسمت هایی بین این در سطح بررسی باید تشخیص داده شود. بیشتر نظریه های اخیر توسط بررسی اثر متقابل بین فرهنگ و و تکامل تدریجی و بررسی نقش هر کدام به فهمیدن رفتار انسانی کمک کرده اند. ریچاردسون و بوید با نظریه وراثت دو انه موافق اند که فرهنگ و تکامل تدریجی از هم جدایی ناژذیرند. تئوری انتخاب طبیعی داروین تخمینی در مورد تغییرات تمام گونه ها نیست، بیشتر در مورد تغییرات در بین جمعیت ساخته شده از ترکیب های (جسم آلی) افراد می باشد. بنابراین فرهنگ، اعتقادات ، نگرش است که در بین افراد جامعه متفاوت است. بعضی از جنبه های فرهنگی موجود بیش از دیگر جنبه ها پیش می رود، همانطوری که این جنبه ها مزیت های بیشتری دارند. انسانها نیم توانند به عنوان نوع های فرهنگی عاری از ویژگی های مناسب مشاهده شوند، اما بیشتر مهم این است که راه های تکامل تدریجی فرهنگ و تکامل تدریجی ژنتیک (وراثت) مساوی و برابر یکدیگر قرار بگیرند. ریچاردسون و بوید به سطح گوناگون فرهنگی و تکامل تدریجی بوسیله کدر کردن مرزهای بین این دو و تمرکز شباهت های بین این دو دست زدند. 2 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۹۰ ● قبل از ترکیب روانشناسی اجتماعی : روانشناسان اجتماعی همانطور که تاریخ گویای آن است از ترکیب حمایت نکرده اند. تئوری داروین ترکیبی از گروهها و سطوح افراد می باشد. در این روش ، یکی باید محیط های اجتماعی تأثیرگذار بر رفتار انسانی را همانند رفتارهای انسانی تأثیرگذار بر محیط های اجتماعی را بررسی کند. برای بررسی اثر این کار، تعجبی ندارد که بدانیم ۵۰ سال بعد واژه Socio-cultural توسط دانشجویان مقدماتی دوره روانشناسی شناخته شد. یکی ممکنه این مشاهده را مورد بررسی قرار دهد که چگونه انسانها با یکدیگر ارتباط دارند و چگونه بوسیله فرهنگ تحت تأثیر قرار می گیرند. انسانها با یکدیگر در گروههای زندگی می کنند، بدین ترتیب هنجارها، ارزش ها و قوانین گروهها می باشد که ما را تحت تأثیر قرار خواهد داد که چگونه ما با یکدیگر ارتباط داشته باشیم. همانطور که هنجارهای گروه نوسان می کند، رفتارهایمان نیز نوسان پیدا می کنند. آزمایشات کلاسیک این مسئله را به خوبی نشان می دهد. به عنوان مثال مطالعات اسیچ (۱۹۵۱) نشان می دهد که افرادی که موافق قضاوت هستند با نادرستی ها آشنا هستند اگر اعضای گروه کار نادرستی انجام دهند. تجربیات میلگرام نشان می دهد مردمی که خودشان را به عنوان فردی مهربان می شناسند و می توانند در صورتی که توسط یک قدرت تشویق شوند به دیگر مردم صدمه برسانند.روانشناسی اجتماعی یک شباهت ترکیبی با روانشناسی تکاملی دارد.زمانی که روانشناسی اجتماعی رفتار و نقش تأثیرات رایج را در روانشناسی اجتماعی توصیف می کنند،روانشناسی تکاملی سئوال می پرسند و پاسخایی را برای این پرسشها فراهم می آورند.برای مثال روانشناسی اجتماعی Tajfel وTurner (۱۹۸۹۶) تئوری تعصب هویت اجتماعی را بیان می کند آن بیان می کندکه همگی ما یک گرایش و تمایل نسبت به خودمان «در گروه» دراریم و مردم در گروهمان به صورت منحنی قرار نمی گیرند(بیرون از گروهمان قرار می گیرند).به این ترتیب هویتمان با عضوهایی در داخل گروه بیشتر تعیین می شوند تا اینکه با عضوهایی خارج از گروه تععین می شوند، این به دلیل تکامل تدریجی گذشتمان می باشد،اینهایی که از بیگانه ها می ترسند احتمال اینکه زندگی شان توسط بیماری تهدید شود کمتر از آنهای است که از غریبه ها اصلاً نترسیده اند.با این چارچوب،روانشناسان اجتماعی هر دو فرهنگ و تکامل تدریجی را دارا هستند.اما لزوماً در یک دوره زمانی نیستند در تاریخ غنی روانشناسی ما در یک گوشه از کنار روانشناسان Sooo-cultural هستیم.در دیگر گوشه روانشناسان اجتماعی تکامل تدریجی هستند.به نظر می رسد که روانشناس اجتماعی قسمتی از مثلث عشق شده است که در آن روانشناسی اجتماعی تحت تأثیر فرهنگ و تکامل تدریجی قرار گرفته است،اما دو گوشه ی دیگر نا آشنا باقی مانده اند.یک نظریه قدرتمند توضیح بیشتری توسط بررسی افراد،گروه های اجتماعی،فرهنگ به ما می دهد.انسانها مانند میمونهای تقلیدگر یک نوع اجتماعی هستند ورفتارهایشان نیز نمی تواند جدااز گروه بررسی شود(ویلسون۱۹۷۵). شاید این دلیل بی همتایی وبی نظیری انسان می باشد،همچنین در یک فرهنگ پوره زندگی می کنیم. همچنین ما باید اثر رفتاری را درسطح های جهانی و محلی بیشتری بررسی کنیم.هم اکنون ما در صدد برامده ایم که بیشتر شاخه های روانشناسی را با هم ترکیب کنیم.ترکیب رفتار اجتماعی فرهنگی و تکامل تدریجی برای این منظور لازم است.اینهایی که نگرش داروین را قبول کرده اند باید به این ترکیب عا نیز تن دهند(ریچاردسون و بوید۲۰۰۵). فرهنگ بعنوان پلی بین فطرت (طبیعت)و علوم اجتماعی می باشد(ریچاردسون و بوید).تغیر دادن تمرکز بر روی رفتار انسانی یک فرصت برای دیدن رفتارها از چند نگرش را به ما می بخشد.یک دید زیستی،neuro biological ،فرهنگی، اجتماعی،روانشناسی. Sociological. انسان شناسی رو به رشد (توسعه)رابه می بخشد. بعنوان یک دانش پژوه در هر کدام از سطوح سئوالهای یکسانی به ذهن ما می رسد؛ما امید واریم که مجله روانشناسی فرهنگی،تکاملی،اجتماعی بتواند یک خروجی برای پاسخ به این سئوالات باشد.این مجله جدید آموزشی برای فراهم کردن و بالا بردن کیفیت دانش پژوهی می باشد وکمکی برای درک مفاهیم و رفتارهای انسانی می باشد. تصدیق: نویسنده از جسیکا ویلس برای چشمان تیزبینش در نوشتن این مقاله تشکر می کند. 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده