*sepid* 9772 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مرداد، ۱۳۹۰ چند می ارزه؟ اگه به یه آدم بزرگ (آدم بزرگ با مفهوم کتاب شازده کوچولو) بگی یه خونه دیدم که جلوی پنجره هاش پر بود از گل های بنفشه و تو حیاطش یه حوض کوچک و یه فواره داشت و پروانه ها از این گل رو اون گل می نشستند و صدای پرنده ها به گوش می رسید، براش قابل درک نیست که شما از چه خونه ای حرف می زنید ولی اگر بهش بگین یه خونه دیدم که دو میلیارد و نهصد میلیون تومن قیمتش بود فورا میگن: " عجب خونه ای" ........ آدم بزرگا اینجورین دیگه، فقط عدد و قیمت سرشون میشه اگه بهشون بگی با یه دختری ازدواج کردم که از صدای آبشار خوشش میاد و از نقاشی لذت میبره و موسیقی آروم گوش می کنه ، با بی تفاوتی شونه هاشون رو بالا می اندازند ولی اگه بگی با یکی ازدواج کردم که بیست و چهار سالشه و حقوقش ماهی هفت میلیونه و دو تا ماشین داره، باباش سرمایه داره و یک خونه آنچنانی بی درنگ میگه: " وااااااااااااااااای عجب خانمی گیرت اومده" ........ آدم بزرگا اینطوریند دیگه همه چیز رو با قیمت و عدد و رقم می شناسند و درک می کنند ، برا همین همش باید همه چیز رو براشون توضیح بدی، که این از حوصله بچه ها خارجه... برا همین گاهی مجبور میشیم به زبون خودشون باهاشون حرف بزنیم با اندکی تغییر در واژگان برگرفته از کتاب " شازده کوچولو" اثر آنتوان دو سنت اگزوپری *** راستی؛ هیچ وقت از خودت پرسیدی قیمت یه روز زندگی چنده؟ تموم روز رو کار می کنیم و آخرشم از زمین و زمان شاکی هستیم که از زندگی خیری ندیدیم شما رو به خدا تا حالا از خودتون پرسیدید: قیمت یه روز بارونی چنده؟ *** یه بعدازظهر دلنشین آفتابی رو چند می خری؟ حاضری برای بو کردن یه بنفشه وحشی توی یه صبح بهاری یه اسکناس درشت بدی؟ پوستر تمام رخ ماه قیمتش چنده؟ *** ولی اینم می دونی که اگه بخوای وقت بگذاری و حتی نصف روز هم بشینی به گل های وحشی که کنار جاده در اومدن نگاه کنی بوته هاش ازت پول نمی گیرن! *** چرا وقتی رعد و برق میاد تو زیر درخت فرار می کنی؟ می ترسی برقش بگیرتت؟ نه، اون می خواد ابهتش رو نشونت بده. آخه بعضی وقت ها یادمون میره چرا بارون می یاد! این جوری فقط می خواد بگه منم هستم فراموش نکن همین بارون که کلافه ات می کنه که آه چه بی موقع شروع شد، کاش چتر داشتم... بعضی وقتا دلت برای نیم ساعت قدم زدن زیر نم نم بارون لک می زنه. هیچ وقت شده بگی دستت درد نکنه؟ شده از خودت بپرسی چرا تمام وجودشونو روی سر ما گریه می کنن؟ اونقدر که دیگه برای خودشون چیزی نمی مونه و نابود میشن؟ ابرا رو می گم ... هیچ وقت از ابرا تشکر کردی؟ هیچ وقت شده از خودت بپرسی که چرا ذره ذره وجودشو انرژی می کنه و به موجودات زمین می بخشه؟! ماهانه می گیره یا قراردادی کار می کنه؟ *** برای ساختن یه رنگین کمون قشنگ چقدر انرژی لازمه؟ چرا نیلوفر صبح باز میشه و ظهر بسته می شه؟ بابت این کارش چقدر حقوق می گیره؟ چرا فیش پول بارون ، ماهانه برای ما نمی یاد؟ چرا آبونمان اکسیژن هوا رو پرداخت نمی کنیم؟ تا حالا شده به خاطر این که زیر یه درخت بشینی و به آواز بلبل گوش کنی پول بدی؟ قشنگ ترین سمفونی طبیعت رو می تونی یه شب مهتابی کنار رودخونه گوش کنی. قیمت بلیتش هم دل تومنه! *** خودتو به آب و آتیش می زنی که حتی تابلوی گل آفتابگردون رو بخری و بچسبونی به دیوار اتاقت ولی اگه به خودت یک کم زحمت بدی می تونی قشنگ ترین تابلوی گل آفتابگردون رو توی طبیعت ببینی. گل های آفتابگردونی که اگه بارون بخورن نه تنها رنگشون پاک نمی شه، بلکه پررنگ تر هم میشن لازم نیست روی این تابلو کاور بکشی، چون غبار روی اونو، شبنم صبح پاک می کنه و می بره. *** تو که قیمت همه چیز و با پول می سنجی تا حالا شده از خدا بپرسی : قیمت یه دست سالم چنده؟ یه چشم بی عیب چقدر می ارزه؟ چقدر باید بابت اشرف مخلوقات بودنم پرداخت کنم؟! قیمت یه سلامتی فابریک چقدره؟ خیلی خنده داره نه؟ و خیلی سوال ها مثل این که شاید به ذهن هیچ کدوممون نرسه ... اون وقت تو موجود خاکی اگه یه روز یکی از این دارایی هایی رو که داری ازت بگیرن زمین و زمان رو به فحش و بد و بیراه می گیری؟ چی خیال کردی؟ پشت قبالت که ننوشتن. نه عزیز خیال کردی! اینا همه لطفه، همه نعمته که جنابعالی به حساب حق و حقوق خودت می ذاری تا اونجا که اگه صاحبش بخواد می تونه همه رو آنی ازت پس بگیره. پروردگاری که هر چی داریم از ید قدرت اوست ... *** اینو بدون اگه یه روزی فهمیدی قیمت یه لیتر بارون چنده؟ قیمت یه ساعت روشنایی خورشید چنده؟ چقدر باید بابت مکالمه روزانه مون با خدا پول بدیم؟ یا اینکه چقدر بدیم تا نفسمون رو، بی منت با طراوت طبیعت زیباش تازه کنیم اون وقت می فهمی که چرا داری تو این دنیا زندگی می کنی! *** هشدار!! ... زندگی ابدی نیست که هر روز بتوان مهربان بودن را به فردا انداخت 16 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مرداد، ۱۳۹۰ امروز یه کار خوب کردم نمیدونم شایدم وظیفه ام بود انجام دادم اما حس خوبی بود 6 لینک به دیدگاه
*sepid* 9772 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۹۰ امروز امروز است امروز هر چقدر بخندی و هر چقدر عاشق باشی از محبت دنیا کم نمیشه پس بخند و عاشق باش امروز هر چقدر دلها را شاد کنی کسی به تو خورده نمیگیره پس شادی بخش باش امروز هرچقدر نفس بکشی جهان با مشکل کمبود اکسیژن رو به رو نمیشه پس از اعماق وجودت نفس بکش امروز هر چقدر آرزو کنی چشمه ی آرزوهات خشک نمیشه پس آرزو کن امروز هر چقدر خدا را صدا کنی خدا خسته نمیشه پس صدایش کن او منتظر توست او منتظر آرزوهایت خنده هایت گریه هایت ستاره شمردن هایت و عاشق بودن هایت است امروز امروز است 3 لینک به دیدگاه
Fakur 9754 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۹۰ زندگی رو باید جوری ببینیم که بتونیم حداقل نیازهامونو ازش بگیریم. متاسفانه من موافق این دیدگاه نیستم که همه چیزو از چشم شاعر ببینیم. خوب انسانها مسئولیت هایی دارند که باید انجامش بدهند. با این ذهنیتی که شما ازش صحبت میکنید میشه در حد و اندازه های یه انسان که همیشه سر سفره بابا و مامانش غذا میخوره به زندگی نگاه کرد که این جور انسانها معمولا منفعل میشن و راه به جائی نمیبرند. زندگی همونی است که در کوچه و بازار و دانشگاه جاری است . باید این نوع زندگی رو قبول کرد و براش زحمت کشید و سهمی هم از این زندگی رو بدوش کشید. دوره نگاه شاعرانه به زندگی تو سده های هفت و هشت بود. الان نگاه به زندگی باید منطقی و فیزیکی باشه نه شاعرانه و لطیف. 3 لینک به دیدگاه
Farnoosh Khademi 20023 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مرداد، ۱۳۹۰ همه ی ما مقصریم معیار های زندگی مون یه جورایی عوض شده. 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده