رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

یادش بخیر تو دبیرستان یه خرخون داشتیم سر یه امتحان من هیچی نخونده بودم بهش زنگیدم گفتم فردا هوای من و داشته باش. بد موقع ی امتحان مثل شتر افتاد رو ورق هیچی نرسوند منم نامردی نکردم با پا محکم از پشت گذاشتم تو صندلیش چسبید به زمین

اعصابه داریم؟

  • Like 5
لینک به دیدگاه

داشتم به خواهرم مبحث دامنه رو یاد می دادم. بعد از کلی توضیح دادن ...دامنه همون محدوده هست.. اتاق تو برای تو اتاق من برای من. کلی براش مثال زدم حتی ماشین حساب مهندسی رو آوردم گفتم نگاه کن 5 تقسیم بر صفر. دیدی ارور داد. یعنی حق نداری مخرج رو صفر بذاری

آخر سر ازش پرسیدم دامنه یک ایکسم چند میشه؟

گفت: صفر

معطل نکردم یکی آوردم پس کله اش

اعصابه داریم؟!

  • Like 2
لینک به دیدگاه

امروز ظهر رفته بودم بیرون ترافیک همّت از یه طرف چراغ بنزینم روشن بود نمیتونستم کولر بگیرم گرما از اون طرف خلاصه داغون برگشتم می‌خواستم برم تو حیاط دیدم یه ماشین جلو درمون پارکه پیاده شدم همچین یه لقد زدم بهش پام هنوز درد می‌کنه

یوهو دیدم داداشم درو باز کرد اومد بیرون گفت چته دیوونه

نگو ماشینشو عوض کرده بود من نمیدونستم

اعصابه داریم؟:دی

  • Like 4
لینک به دیدگاه

همین الان داشتم تو لپ تاپم بابک جهانبش گوش میدادم ، داداشم هم اونور اتاق داشت داریوش گوش میداد ... هــِــی من صدای لپ تاپ رو زیاد کردم اونم هـــِــی صدای گوشیش رو ... تا اینکه آخر دست به یقه شدیم ... اگه بابام نبود کشته بودیم همدیگه رو ...

 

شب جمعه ای اعصابه داریم !؟

  • Like 4
لینک به دیدگاه

توی کلاس دوستم اعصاب نداشت هی پاشو مدام تکــــون میداد ! گفتم نکن ! گفت اعصاب ندارم نمیتونم ! همچین با این کــــــــــــــــــــــــــــف​ دست زدم تو کلش پاش دیگه تکون نخورد !!!! اعصـــــــابه داریــــم ؟؟؟؟؟!!!! خنده داشت ؟ ببند نیشتو !

  • Like 4
لینک به دیدگاه

اِی آقا دزده که امروز کیف پولمو تو مترو زدی ...

فک کــن %1 حلالت کنم ... به خدا ازت نمیگذرم ...

پول که تو کیفم نبود ، اما آشغال اون شماره ای که تو کیف هست رو تازه یه ربع بود گرفته بودم ...

تو بین منو اون فاصله انداختی ... ایشالا بری زیر مترو ...

اینقدر اعصبانیم الان که اگه ببینمت جوری میزنمت که صدای خرس پاندا بدی ...

  • Like 4
لینک به دیدگاه

نیم ساعت اومدم دراز بکشم اینقدر فکر کردم و پامو تکون دادم و به ترتیب دست و پا و پلکم تکون میخوردن و میپریدن بیخیال شدم پاشدم نشستم سر ِ درسم... اعصابه داریم؟

  • Like 2
لینک به دیدگاه

مادرم: علی بیا سحری

من: بخورید می آم

خواهر: علی بیا سحر

من: به مامان گفتم می آم

پدرم: علی بیا دیگه

من:ای خدااااااا من اصلا نمی خوام روزه بگیرم خلاص

اعصابه داریم؟!

  • Like 3
لینک به دیدگاه

حموم میریم، مامان میاد پشت در حموم میگه جقد آب میریزی! تو گرمای انجیرپزون کولر روشن میکنی مامان میگه چقد تو پرمصرفی! لپ تاپ میزنی تو برق، مامان میگه پول برق خدا تومن میاد حالا! بترکی احمدینژاد که زندگی رو به کاممون زهر کردی.

اعصابه داریم؟!!!

  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...