هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۰ اگه نقاش بودم دوست داشتم یکپارچگی لبخند یا نگاهی رو به تصویر بکشم ، که خوب میدونه چطور با بی غل وغشی تمام نوعی حس رضایت مندی و سپاس همراه با غرور را عرضه کنه ، تا ادمها با دیدنش به اندازه شادی های دنیای کودکیشون به وجد بیان . شایدم یگانگی چهره ای را به نمایش میزاشتم که یک حالت خاص از بی قیدی وطنزی بچگانه توی چشمانش موج بزنه ،جوری که همه دنیا را به دید یک لبخنده دائمی با تمسخری معصومانه به راحت ترین و رها ترین شکل ممکن ببینه. شایدم تصویر ادمی که ساکته ادمی که حرف نمی زنه ادمی که کلمه ها برای خالی کردن انبوه حرفای درونیش کمه ... همه دنیارا ساده مصمم و مهربان میبنه .... حیف که نقاشیم خوب نیست حتی به اندازه کشیدنه چشم چشم دو ابرو ... . 11 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مرداد، ۱۳۹۰ اگه نقاش بودم سیگنال های مغزی و عروق قلبی انسانی رو به تصویر می کشیدم که در معرض اتهامی بی رحمانه قرار گرفته اما هیچ چاره ای جز مهر سکوت بر لبانش نداره. اگه نقاش بودم قرنیه چشم دخترکی معصوم رو به نمایش می کشیدم که با التماس ازت می خواد یه شاخه گل نرگس بگیری. اگه نقاش بودم لحظه ای رو به تصویر می کشیدم که سالیان گذشته یک انسان با شنیدن یک حرف (سیاه یا سفید) در چند ثانیه از جلوی چشمانش می گذره. 4 لینک به دیدگاه
Atre Baroon 19624 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مرداد، ۱۳۹۰ اگر نقاش بودم لبخندِ واقعی رو به تصویر میکشیدم ، فرقی نمیکنه این لبخندِ یه مادر و پدر پیری که بعد مدتها فرزندانشون ازشون یادی کردن یا لبخندِ یه کودکی که ازش فال حافظ یا گل رز میخرید یا لبخندِ یه واکسی پیر که در این کسادی یه مشتری برایش پیدا میشود و....باشد!!! اگر نقاش بودم تصویر دل شکسته ای را میکشیدم که دیگران با دیدن این تصویر دیگر به این آسانی دل کسی را نشکنند! اگر نقاش بودم تصویر پدر و مادری که به فرزندانشان عاشقانه مهر میورزند حتی با اینکه بی مهری میبینند! اگر نقاش بودم...... 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده