رفتن به مطلب

پيل و مردان بي چراغ!


O-N

ارسال های توصیه شده

دوستان عزيز سلام

:icon_gol:

فك مي كنم اكثرمون با داستان "پيل و كوران" آشنا باشيم. داستاني كه از آيين هاي جين و بودا گرفته تا صوفي هاي مسلمان به شكل هاي مختلفي نقلش كردن و همه هم يه حرف رو خواستن به مامنتقل كنن كه متاسفانه خيلي وقتا فراموشش مي كنيم.

اينم مث خيلي مسائل ساده ي ديگه اي كه از وجودشون خبر داريم ولي توي گوشه‌ي تاريكي از ذهنمون دارن خاك مي خورن، نياز داره كه گاهي ياد آوري شه...

 

از بين همه ي افرادي كه اين داستان رو گفتن من مي خوام روايت مولانا رو اينجا بذارم كه واقعا تفاوتاي جالبي با بقيه داره و جاي تفكر عميق تر...

يكي از تفاوتاي شعر مولانا اين بود كه توي داستانش با وجود اطلاع از اصل داستان، اون آدم ها كور نبودن. بلكه انسان هاي معمولي بودن. در عوض فيل توي اتاق تاريكي قرار داده شده بود و كسي چيزي نميديد.

پیل اندر خانه تاریک بود...عرضه را آورده بودندش هنود

از برای دیدنش مردم بسی...اندر آن ظلمت همی شد هر کسی

دیدنش با چشم چون ممکن نبود...اندر آن تاریکی‌اش کف می‌بسود

قرار بود هر كسي دريافت خودشو از فيل بيان كنه. ولي اين آدم ها هر كدوم به خاطر نبود نور از شناخت حقيقتش محروم موندن و دچار خطا شدن. اين كار مولانا باعث شد كه اشتباه آدم ها ناشي از يه مشكل ذاتي نباشه. بلكه به دليل نبودن نور باشه:

آن یکی را کف به خرطوم اوفتاد...گفت همچون ناودان است این نهاد

آن یکی را دست بر گوشش رسید...آن برو چون بادبیزن شد پدید

آن یکی بر پشت او بنهاد دست...گفت خود این پیل چون تختی بدست

همچنین هر یک به جزوی که رسید...فهم آن می‌کرد هرجا می‌شنید

اينجاست كه مولانا با استفاده از اون تعبيرش يه نتيجه ي بزرگ ميگيره كه بار ها هم بهش اشاره شده.

از نظر که، گفتشان شد مختلف...آن یکی دالش لقب داد این الف

همون طور كه غزالي توي كيمياي سعادت ميگه " آن همه راست گويند از وجهي و خطا گويند از آن وجه كه پندارند جمله‌ي پيل را دريافته اند"

 

و خود مولانا هم ميگه:

"از نظرگاه است اي مغز وجود... اختلاف مومن و گبر و يهود"

دليل اين برداشت هاي ناقص تاريكي (جهل) بوده . اگر روشني شمعي (علم) توي اون اتاق بود، اين همه اختلاف نظر بين مردم به وجود نمي اومد :hanghead:

در کف هریک اگر شمعی بدی...اختلاف از گفتشان بیرون شدی

اينجا حرف از وسعت ديد ماهاست. ماها كور نيستيم. ما آدم هايي هستيم كه چراغي با خودمون نداريم. يا حتي اگه داريم فقط جلوي پاي خودمون رو روشن مي كنيم و با اطمينان به خودمون قدم در وادي هايي ميذاريم كه ازش شناخت درستي نداريم و گاه مصريم به صحت كارمون...

 

ما گاهي به يخش كوچيكي از حقيقت پي مي بريم و فكر مي كنيم كه همه شو درك كرديم و چقدر دردناكه كه با اصرار بر طبل جهل مركبمون مي كوبيم...

ای تو در کشتی تن رفته به خواب...آب را دیدی نگر در آب آب

.....................

هوش را بگذار وآنگه هوش دار...گوش را بربند وانگه گوش دار

نه نگویم زانک خامی تو هنوز ... دربهاری تو ندیدستی تموز

این جهان همچون درخت است ای کرام... ما برو چون میوه های نیم خام

سخت گیرد خام ها مر شـاخ را...زانکه در خامی نشايد کاخ را

چون بپخت و گشت شیرین لب گزان... سست گیرد شـاخ ها را بعد ازآن

چون از آن اقبال شیرین شد دهان...سرد شد بر آدمی ملک جهان

 

حالا اين با خودمونه كه مي خوايم مثل ميوه ي پخته رها و آزاد باشيم يا مثل ميوه اي خام، از ترس نابودي، خودمون رو اسير شاخه ها كنيم... :hanghead:

خيلي مسائل رو نميشه ديد يا شنيد و درك كرد. اين مسائل رو بايد خودمون با جان و دل درك كنيم.

اين سخن هم ناقص است و ابتر است...آن سخن كه نيست ناقص ،آن سر است

گر بگويد زان بلغزد پاي تو...ور نگويد هيچ از ان واي تو

ور بگويد در مثال صورتي...بر همان صورت بچسبي اي فتي :sigh:

  • Like 21
لینک به دیدگاه

اين داستان رو كه مي خونيم ميبينيم كه چقدر آشناست.

شايد خيلي به معني تعصب فكر كرده باشيم. شايد معاني مختلفي براش پيدا كرده باشيم و همينطور مصداق هاي جالبي.

جزم انديشي... حالت انجماد و ايستايي فكري...مخالف تسامح و خيلي معاني ديگه

ولي من هميشه با تعصب ياد يه عبارت ميوفتم و اونم خروج از تعادله

 

شايد مصداق هامونم متفاوت باشه.

شايد بعضي هامون طرفداري بيش از حد از يه تيم ورزشي رو تعصب بدونيم، بعضيامونم پيروي از يه مكتب خاص بدون فكر به منطق خيلي مسائل...

تعصب فقط اين نيست كه با شنيدن يه حرف قرمز شيم، رگامون بزنه بيرون، دندون قروچه كنيم و يه دقيقه بعد انفجاري از كلمات شايد بي معني.

گاهي بعضي رفتار هاي ساده از تعصب نشات ميگيره. شايد فكرشم نكنيم ولي خيلي جاها ميشه رد اين موجودو زد. :banel_smiley_4:

وقتايي كه واسه يه موضوعي كه شايد حتي اگه يه دنيا هم در موردش مطالعه كرده باشيم احاطه ي كامل نداريم ولي راي كلي صادر مي كنيم.

وقتايي كه ميگيم " عزيزم منم يه زماني جايي كه تو هستي بودم. ولي الآن ميدونم كارت درست نيست و مطمئنم اشتباه مي كني".

وقتايي كه در مورد راه ديگران با قاطعيت ابراز عقيده ميكنيم و مطمئنيم كه حق با ماست، در صورتي كه راه، آيين، يا هر چيزي توي اين وادي، براي هر آدمي با ديگري فرق داره.

وقتايي كه انسان هاي مداراگرا و ميانه رو رو بي عرضه و ضعيف ميدونيم.

وقتايي كه همه‌ي مشكلات رو از "ديگران" ميدونيم و توجه نميكنيم كه خودمون براي اونها "ديگران" هستيم.

حتي وقتي كه فردي رو با قاطعيت محكوم مي كنيم به تعصب و تا مدت ها فكر مي كنيم چقدر نادانه كه نميفهمه متعصبه!

 

:banel_smiley_4:

  • Like 18
لینک به دیدگاه

خب توي اون تاپيك هاي سفارشي، اينم از اخگرپاره هاي آتش فتنه ي spow به پر ِ ما گرفت. اونم چي؟!

تعصب!!!

w74.gif

موضوعي كه شايد بيشتر از خيلي مسائل ديگه بهش فكر كردي و تلاش كردي تو جهل مركب سرشار از اين خاصيت فرو نري...

اينو خيلي پيش تر بايد مي نوشتم ولي از آنجايي كه كاري را صورت نمي دهيم مگر اينكه وقتش بشه (يني حسش بياد:ws3:) الآن نوشتم.

ببخشيد كه طولاني شده... ولي با چنين موضوعي حمله‌ي ناگهاني فكر هاي مختلف به مغزم رو نتونستم كنترل كنم.

اينا رو از طرف فردي ننوشتم كه داناي كله و مي خواد نصيحت كنه... از طرف آدمي نوشتم كه خودش همواره با اين تفكرات درگيره و ممكنه هر آن در دام تعصبات كورش اسير شه...

اين اولين و ترجيحا آخرين تاپيك من توي گفتگوي آزاد بود. اميدوارم نقص ها رو به بزرگواري خودتون و قصور دانش من ببخشيد. :icon_gol:

آرزومند آرزوهاتون

اوريون

 

:icon_gol::icon_gol::icon_gol:

  • Like 16
لینک به دیدگاه

خب چرا همه ساكتين؟

 

از نظر شما معني تعصب چيه و مصداق هاش چيا هستن؟

 

تعاريفي كه من گفتم كه لزوما درست نيستن :w127:

  • Like 7
لینک به دیدگاه
خب چرا همه ساكتين؟

 

از نظر شما معني تعصب چيه و مصداق هاش چيا هستن؟

 

تعاريفي كه من گفتم كه لزوما درست نيستن :w127:

خوب موافقیم باهات :ws3:

 

من یک متعصب میباشم:JC_thinking:

ضرر هاش چیه؟ واسه آدم متعصب

  • Like 6
لینک به دیدگاه
خوب موافقیم باهات :ws3:

 

من یک متعصب میباشم:JC_thinking:

ضرر هاش چیه؟ واسه آدم متعصب

 

فك ميكردم بايد تعاريف ديگه اي هم داشته باشه :persiana__hahaha:

 

متعصبي؟

خيليم خوبه. :ws3:

 

به نظرم در ظاهر خيلي بيشتر از اينكه به خودمون آسيب بزنه به ديگران آسيب ميزنه. ولي در واقع همين كه يه مدت زمان زياديو به خاطر پافشاري روي يه عقيده ي خاص از دست بديم خيلي بده.

در ضمن گاهي (بسته به آدمش) اين ميشه منشا خيلي رفتارا كه پيامداي بدي دارن...

 

نميدونم

خودت نظرت چيه؟

  • Like 3
لینک به دیدگاه

میگن استبداد زمانی اغاز میشه که گروهی(حالا با هرطرز تفکر ومنشی که باشن وهرسطحی از قدرت رو که داشته باشن!) بخوان برای بقیه سعادت اجباری رو به ارمغان بیارن یا فکر کنن که بقیه با اسلوب فکری اونا به سعادت خواهند رسید

تعصب زاییده استبداد فکری ومنطق حاصل از بی منطقی یا بی منطقی حاصل از منطق هست!!

  • Like 9
لینک به دیدگاه

درود

با اجازه ي استارتر تاپيك:

تعصب به تنهايي نه تنها بد نيست بلكه مي تواند عامل پيشرفت و پيشبرد اهداف باشد

اما آنچه باعث مي گردد كه تعصب در ذهن بسياري از مردمان رفتار هاي غير ارادي و خارج از اصول را تداعي كند همراهي تعصب با جهل است

در واقع تعصب در دست جاهل چماقي است براي كوبيدن ديگران و مخالفان

آنجا كه دانش و دانسته ها كم مي آيد و زبان منطق و استدلال كوتاه مي شود غيرت و تعصب كور به مدد جاهل مي آيد تا با ارايه ي رفتاري خارج از اصول و گاها خارج از ادب طرف مقابل را بكوبد و با اين استدلال كه دفاع از آرمان و موضوع مورد نظرش مجوزي براي ارايه ي هر راه و روشي است تا حد ممكن عرصه را براي فرد و يا افراد مقابل براي ابراز انديشه و آراي خود تنگ كند.

اما همين تعصب هنگامي كه با انديشه و استدلال همراه شود و در پشت هر حرف و يا حركت دنيايي انديشه و تفكر را يدك بكشد موجب پيشرفت مي شود .

  • Like 4
لینک به دیدگاه
میگن استبداد زمانی اغاز میشه که گروهی(حالا با هرطرز تفکر ومنشی که باشن وهرسطحی از قدرت رو که داشته باشن!) بخوان برای بقیه سعادت اجباری رو به ارمغان بیارن یا فکر کنن که بقیه با اسلوب فکری اونا به سعادت خواهند رسید

تعصب زاییده استبداد فکری ومنطق حاصل از بی منطقی یا بی منطقی حاصل از منطق هست!!

:icon_gol:

 

دقيقا همينه.

گاهي يه عده براي ديگران دايه ي عزيز تر از مادر ميشن و مي خوان همه رو به راه خاصي بكشونن.

در صورتي كه اون راه حتي تضمين كننده ي سعادت خودشونم نيست و معمولا به همين دليل از اون راه منحرف مي شن و به سمت سود جويي سوق پيدا مي كنن.

اين مشكل زماني بغرنج ميشه كه اشخاص داراي اين مشكلات عدم تعادل در منطق، نه تنها تصميم گيرنده ي سرنوشت خودشون باشن بلكه تصميم گيرندگان سرنوشت جامعه و ملتي هم بشن.

برداشت هاي ناقص و نارساي خودشون از مسائل عمده ي اجتماعي و ... رو به منزله ي وحي منزل به جامعه تزريق مي كنن و نتيجه ميشه ضربه خوردن ديگراني كه شايد خودشون به نوعي درگير تعصبات ذهني نسبت به اين گروه ها شدن...

 

:icon_gol::icon_gol::icon_gol:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
درود

 

ضمن تایید اسپو بنظر من تعصب از ترس آشکار شدن ضعف هم شکل می گیرد.

درود. :icon_gol:

ممكنه يه مقدار بيشتر اين رو توضيح بدين؟

اين ترس رو خود اون انسان ها درك مي كنن يا ترسي دروني هست كه منجر به بروز اين رفتار ميشه؟

چون اغلب اين افراد ضعف ها رو شايد بشناسن ولي آيا شناخت خودش مقدمه اي براي اصلاح نيست؟

  • Like 3
لینک به دیدگاه
درود

با اجازه ي استارتر تاپيك:

تعصب به تنهايي نه تنها بد نيست بلكه مي تواند عامل پيشرفت و پيشبرد اهداف باشد

اما آنچه باعث مي گردد كه تعصب در ذهن بسياري از مردمان رفتار هاي غير ارادي و خارج از اصول را تداعي كند همراهي تعصب با جهل است

در واقع تعصب در دست جاهل چماقي است براي كوبيدن ديگران و مخالفان

آنجا كه دانش و دانسته ها كم مي آيد و زبان منطق و استدلال كوتاه مي شود غيرت و تعصب كور به مدد جاهل مي آيد تا با ارايه ي رفتاري خارج از اصول و گاها خارج از ادب طرف مقابل را بكوبد و با اين استدلال كه دفاع از آرمان و موضوع مورد نظرش مجوزي براي ارايه ي هر راه و روشي است تا حد ممكن عرصه را براي فرد و يا افراد مقابل براي ابراز انديشه و آراي خود تنگ كند.

اما همين تعصب هنگامي كه با انديشه و استدلال همراه شود و در پشت هر حرف و يا حركت دنيايي انديشه و تفكر را يدك بكشد موجب پيشرفت مي شود .

درود:icon_gol:

من دقيقا منتظر چنين نظري بودم.

وقتي داشتم اينو مي نوشتم تمام تمركزم روي تعصب كور و جاهلانه بود و اين نكته كه يكي از دلايل عمده ش عدم شناخت كامل پديده هاست. به همين خاطر عنوان تاپيك رو نذاشتم تعصب و سعي كردم از داستان براي توضيح منظورم استفاده كنم.

به اينم فكر كرده بودم كه تعصب مثبت بهترين محرك و عامل براي انجام خيلي از كارهاي سازنده هست و تعريفش با اين خيلي فرق داره. ولي نميدونستم آيا اونم تعصبه؟

به همين خاطر بهش اشاره اي نكردم و سعي كردم با داستان پيش بريم.

تعصبي كه اينجا ازش گفتيم، ريشه در جهالت و ناداني داره و بر خلاف تسامح تعبير ميشه. كسي كه نميتونه انديشه ي مخالف خودش رو بپذيره، بلكه هميشه با هر ابزاري بر حق بودن خود و باطل بودن ديگران اصرار ميورزه.

  • Like 4
لینک به دیدگاه

ميشه گفت كساني كه راه رو بر خيلي تفكرات و سوال ها بستن هم درگير تعصب بودن. اين آدم ها در بين دانشمندان هم زياد ديده شدن. به نظرم تا حدي ميشه تفاوت ملاصدرا با غزالي رو در همين دونست...

 

در مورد ابزار هايي كه مورد استفاده قرار ميدن گاهي ابزار هاي مفيدي هم هستن كه ازشون در راه نادرست استفاده شده. اون هم به دليل عدم شناخت موضوع.

مثل بعضي از به اصطلاح روشنفكران امروز كه براي رد مكتبي، بدون اينكه شناخت كاملي ازش داشته باشن يه الگوي نادرست از اون رو توي ذهنشون ميسازن و با ابزاري مثل تمسخر يا مقايسه هاي نابجا تلاش مي كنن ردش كنن.

در صورتي كه نه ابزارشون درسته و نه چيزي كه باش دارن مخالفت مي كنن، همون چيزي هست كه در واقع مي خواستن ردش كنن.

 

اين ها هم به نوعي دايه هاي عزيز تر از مادرن!

  • Like 4
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...