سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مرداد، ۱۳۹۰ بچه ای نزد شیوانا رفت(در تاریخ مشرق زمین شیوانا کشاورزی بود که او را استاد عشق و معرفت ودانایی می دانستند) و گفت : " مادرم قصد دارد برای راضی ساختن خدای معبد و به خاطر محبتی که به کاهن معبد دارد، خواهر کوچکم را قربانی کند. لطفا خواهر بی گناهم را نجات دهید ." شیوانا سراسیمه به سراغ زن رفت و با حیرت دید که زن دست و پای دخترخردسالش را بسته و در مقابل در معبد قصد دارد با چاقو سر دختر را ببرد. جمعیت زیادی زن بخت برگشته را دوره کرده بودندو کاهن معبد نیز با غرور وخونسردی روی سنگ بزرگی کنار در معبد نشسته و شاهد ماجرا بود. شیوانا به سراغ زن رفت و دید که زن به شدت دخترش را دوست دارد و چندین بار او را درآغوش می گیرد و می بوسد. اما در عین حال می خواهد کودکش را بکشد. تا بت اعظم معبد او را ببخشد و برکت و فراوانی را به زندگی او ارزانی دارد. شیوانا از زن پرسید که چرا دخترش را قربانی می کند. زن پاسخ داد که کاهن معبد گفته است که باید عزیزترین پاره وجود خود را قربانی کند، تا بت اعظم او را ببخشد و به زندگی اش برکت جاودانه ارزانی دارد. شیوانا تبسمی کرد و گفت : " اما این دختر که عزیزترین بخش وجود تو نیست. چون تصمیم به هلا کش گرفته ای. عزیزترین بخش زندگی تو همین کاهن معبد است که به خاطر حرف او تصمیم گرفته ای دختر نازنین ات را بکشی. بت اعظم که احمق نیست. او به تو گفته است که باید عزیزترین بخش زندگی ات را از بین ببری و اگر تو اشتباهی به جای کاهن دخترت را قربانی کنی . هیچ اتفاقی نمی افتد و شاید به خاطرسرپیچی از دستور بت اعظم بلا و بدبختی هم گریبانت را بگیرد ! " زن لختی مکث کرد. دست و پای دخترک را باز کرد. او را در آغوش گرفت و آنگاه درحالی که چاقو را محکم در دست گرفته بود، به سمت پله سنگی معبد دوید.اماهیچ اثری از کاهن معبد نبود! می گویند از آن روز به بعد دیگر کسی کاهن معبد را در آن اطراف ندید!! هیچ چیز ویرانگرتر از این نیست كه متوجه شویم كسی كه به آن اعتماد داشته ایم عمری فریبمان داده است... در جهان تنها یک فضیلت وجود دارد و آن آگاهی است. و تنها یک گناه و آن جهل است. عارف بزرگ- مولانا 9 لینک به دیدگاه
Fakur 9754 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مرداد، ۱۳۹۰ [/url]هیچ چیز ویرانگرتر از این نیست كه متوجه شویم كسی كه به آن اعتماد داشته ایم عمری فریبمان داده است... :flowerysmile: 3 لینک به دیدگاه
Avenger 19333 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مرداد، ۱۳۹۰ بعضی وقتا ادم عاقل هست ولی یه عده جاهل دورش رو گرفتن و نمیذارن که راه درست رو نشون بده اینجوری باید چیکار کرد 3 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مرداد، ۱۳۹۰ بعضی وقتا ادم عاقل هست ولی یه عده جاهل دورش رو گرفتن و نمیذارن که راه درست رو نشون بده اینجوری باید چیکار کرد درست نمیدونم ولی فکر کنم قضیه اون ان کس که بداند و بداند که نداند هستش ولی درکل همون تو وجودمون یه سری جهل هایی هس چه بی خبر چه باخبر لینک به دیدگاه
Fakur 9754 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مرداد، ۱۳۹۰ بعضی وقتا ادم عاقل هست ولی یه عده جاهل دورش رو گرفتن و نمیذارن که راه درست رو نشون بده اینجوری باید چیکار کرد عاقل بودن هم برا خودش یه درجاتی داره. یکی هست که عاقل هست اما عقلش نیم بنده. یگی دیگه هم هست که اونم عاقله اما میزان عقلش یه کهکشانه. اگه انسان عاقل باشه خوب اجازه نمیده که یه عده جاهل بیان دورشو بگیرن. اینجور عاقل ها باید اول کار از همه توانشون برای افزایش عقلشون استفاده بکنند و اون جاهل ها رو از خودشون دور کنند. اگه نتونستن پس لابد خودشونم یه چیزیشون میشه. انسان عاقل از خط و مشی زندگیش و از نوع افکارش که خودشم بهش عمل میکنه شناخته میشه. اونایی که از عقلشون برای استثمار دیگران استفاده میکنند شیاد های عاقلی هستند که عقلشون تو شیطنت هاشونه. من همینقدر میدونستم که گفتم نظرم رو بگم. مرسی 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده