spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۰ تا حالا شده به چیزی اعتقاد داشته باشین و حتی متعصب هم باشین اما بعد از گذشت زمانی و کسب اگاهی راجع به اون نظرتون کاملا برگرده و از اون زده بشین؟یا برعکس آگاهی که بدست میارین باعث بشه که به چیزی که قبلا اعتقاد نداشتین اعتقاد پیدا کنین و ازش دفاع کنیدیه جورایی دچار انقلاب فکری بشین و اینکه دوست دارم با صداقت به این سوال جواب بدین که بعد از اون انقلاب فکری چه نظری درباره ی خودتون پیدا کردین؟ممکنه بعضی ها خودشون رو نادان تصور کنن که یه زمانی پیرو چیزی بودن که الان هیچ اعتقادی ندارن یا هر صفت دیگه ای.به کسی برنخوره نادان رو مثال زدم و سوال اخر اینکه بعد از انقلاب فکری نظرتون راجع به کسای دیگه که مثل قبلا شما فکر میکنن(در زمان حال) چی هست؟به چه چشمی بهشون نگاه میکنید.آیا به اونا هم این فرصت رو میدین که با کسب اگاهی به اشتباهشون پی ببرن؟یا نه به محض تغییر خودتون انگشت اتهام رو به سمت اونا دراز میکنید؟ایا این فکر رو میکنید که شاید قبلا درست فکر میکردین و الان دارین اشتباه میکنید؟ مبنا تغییراتی هست که بر اساس کسب اگاهی های بیشتر صورت گرفته نه تغیرات کورکورانه اره شده ولی فقط یکبار وبعد ازاون همیشه سعی کردم ازافتادن دردام اعتقاد صرف به یک عقیده یا باور پرهیز کنم جالب اینکه چندروز پیش مقاله ای ازپوپر داشتم میخوندم وتو اون خیلی مبسوط تیشه به ریشه همه باورهای متعصبانه از ایدئولوگ تا علمی زده بود والبته راهکارهای بسیار جالبی برای برای رفتارنقادانه ومبتنی براخلاق ارائه داده بود ولی حیف که ما به ایرانی بودن وماندنمون اصرار داریم! 5 لینک به دیدگاه
Ha.Mi.D 8376 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۰ اره شده ولی فقط یکبار وبعد ازاون همیشه سعی کردم ازافتادن دردام اعتقاد صرف به یک عقیده یا باور پرهیز کنمجالب اینکه چندروز پیش مقاله ای ازپوپر داشتم میخوندم وتو اون خیلی مبسوط تیشه به ریشه همه باورهای متعصبانه از ایدئولوگ تا علمی زده بود والبته راهکارهای بسیار جالبی برای برای رفتارنقادانه ومبتنی براخلاق ارائه داده بود ولی حیف که ما به ایرانی بودن وماندنمون اصرار داریم! جمله ی اخرت تیکه ی خوبی بود سجاد.واسه همین از اون جمله شروع میکنم.قبول دارم که اخلاق مهم تر از نژاد هست.اما به دید اکثر جامعه اگه بخوای نگاه کنی شاید یه جورایی یکیش رو نادیده بگیرن به خاطر اون یکی گزینه.تعصب دلیل ماندگاری ایدئولوژی ها در بین طرفداراش هست.از بین رفتن ایدئولوژی نشون میده که تعصب طرفداراش روی اون از بین رفته.من زمانی اگه کسی میگفت مثلا محمد این کار و کرده بهش یه حرف مسخره بود برام.چون اینقدر متعصب بودم که وقتی اسم محمد رو میشنیدم فقط خوبی میومد تو ذهنم.به خاطر همین هم طول کشید تا تعصبم از بین بره و حقایق رو ببینم. در مورد اعتقاد صرف به یک عقیده کاملا باهات موافق هستم.دقیقا منم همین کار رو دارم انجام میدم.شاید یه جورایی فرار کردن باشه سجاد.اما مطمئن ترین راهه همون یک بار کافی هست و نشان دهنده ی اینکه از روی اگاهی بوده و عجول نبودی 4 لینک به دیدگاه
spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۰ جمله ی اخرت تیکه ی خوبی بود سجاد.واسه همین از اون جمله شروع میکنم.قبول دارم که اخلاق مهم تر از نژاد هست.اما به دید اکثر جامعه اگه بخوای نگاه کنی شاید یه جورایی یکیش رو نادیده بگیرن به خاطر اون یکی گزینه.تعصب دلیل ماندگاری ایدئولوژی ها در بین طرفداراش هست.از بین رفتن ایدئولوژی نشون میده که تعصب طرفداراش روی اون از بین رفته.من زمانی اگه کسی میگفت مثلا محمد این کار و کرده بهش یه حرف مسخره بود برام.چون اینقدر متعصب بودم که وقتی اسم محمد رو میشنیدم فقط خوبی میومد تو ذهنم.به خاطر همین هم طول کشید تا تعصبم از بین بره و حقایق رو ببینم.در مورد اعتقاد صرف به یک عقیده کاملا باهات موافق هستم.دقیقا منم همین کار رو دارم انجام میدم.شاید یه جورایی فرار کردن باشه سجاد.اما مطمئن ترین راهه همون یک بار کافی هست و نشان دهنده ی اینکه از روی اگاهی بوده و عجول نبودی ممنون حمیدجان خوشحالم دقیقا همون چیزی رو برداشت کردی که منظورم بود وگرنه اون جمله اخر متاسفانه جای ابهام زیادی داره وما هم که خوره گیردادنیم درهرصورت بعضی چیزا واقعا به زمان با حجم بزرگ نیاز دارن ولی امیدوارم که این زمان زودتر از موعدش به پایان برسه موفق باشیم 4 لینک به دیدگاه
Ha.Mi.D 8376 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۰ ممنون حمیدجانخوشحالم دقیقا همون چیزی رو برداشت کردی که منظورم بود وگرنه اون جمله اخر متاسفانه جای ابهام زیادی داره وما هم که خوره گیردادنیم درهرصورت بعضی چیزا واقعا به زمان با حجم بزرگ نیاز دارن ولی امیدوارم که این زمان زودتر از موعدش به پایان برسه موفق باشیم دیگه بعد این همه میفهمم حرفتو. من خیلی دوست دارم همه ی این اتفاقات رو ببینم.خیلی چیزا که میدونم تو هم تو اکثرشون باهام شریکی.مهم ترینش مخصوصا. 3 لینک به دیدگاه
Fakur 9754 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۰ هيچ دليلي برای رنج كشيدن وجود ندارد . باآگاهي،ماميتوانيم عصيان كنيم وبگوييم: ” ديگركافي است ! ” ميتوانيم به دنبال راهي براي شفا يافتن و تغيير دادن روياي شخصي خويش باشيم . روياي اين سياره تنها يك روياست . واقعيت ندارد . اگر به داخل اين رويا برويد و با باورهاي خويش رودررو شويد ،خواهيد ديد بسياري از اين باورها كه شما را بسوي ذهني زخمي هدايت كرده اند،حتي حقيقت ندارند . در خواهيد يافت كه اينهمه سال درد و رنج بيهوده كشيده ايد . چرا؟ چون نظام باورهايي كه به ذهن شما داده شده بود،بر دروغ استوار بود . براي همين استكه اهميت دارد استاد روياي خويش شويد؛ براي اين استكه تولتك ها استاد رويا شدند . زندگي شما تجلي رويايتان، ويك هنر است . و اگر از رويايتان لذت نميبريد، هرزمان كه بخواهيد ميتوانيد زندگيتانرا تغيير دهيد . استادان رويا اززندگي خود يك شاهكار ميآفرينند؛ آنها با انتخابهايي كه ميكنند روياي خويش را در اختيار ميگيرند . هر چيزي نتايجي دارد و استاد رويا از نتايج آگاه است .تولتك بودن يك طريقه است . طريق ها یي از زندگي است كه در آن مريد و مراد وجود ندارد، كه در آن شما حقيقت خويشرا داريد وبر مبناي حقيقت خويشتن زندگي ميكنيد . يك تولتك خردمند ميشود، وحشي ميشود ،و دوباره آزاد ميشود . سه نوع استادي هست كه به انسانها كمك ميكند تولتك شوند . اولين آنها “ استادي در آگاهي ” است؛ يعني شما آگاه شويد كه واقعا چه كسي هستيد و چه امكاناتي داريد . دومين آنها “ استادي در دگرگوني ” است : چگونه تغيير كنيد، چگونه از اهلي شدن گذشته رها شويد . سومين آنها استادي در قصد ” است . قصد از ديدگاه تولتك ها آن بخش از زندگي است كه دگرگوني انرژي را ممكن ميسازد ؛يگانه موجودي كه به طور ناپيدا همه انرژيها را احاطه كرده است، و ما آنرا “خدا ” ميناميم . قصد همان زندگي است؛همان عشق بيقيد و شرط است . “ استادي درقصد ”همان “ استادي در عشق ” است 2 لینک به دیدگاه
Abolfazl_r 20780 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۰ آره. فکر کنم اگر کسی دچار این تحولات نشه باید به حالش تاسف خورد. پافشاری روی عقده ها و عقیده ها انسان رو از منزلت خودش پایین میکشه. 4 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۰ کلا هر انقلابی چه فکری چه غیر فکری همون جوری که سریع و یک مرتبه شکل میگره خیلی آنی و زود هم تاثیر اولیه اش از بین میره ...هر تغیر شخصیتی باید با گذشت زمان و طی مراحل مخطلف شکل بگیره . 3 لینک به دیدگاه
bpcom 10070 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۰ اره شده ولی فقط یکبار وبعد ازاون همیشه سعی کردم ازافتادن دردام اعتقاد صرف به یک عقیده یا باور پرهیز کنمجالب اینکه چندروز پیش مقاله ای ازپوپر داشتم میخوندم وتو اون خیلی مبسوط تیشه به ریشه همه باورهای متعصبانه از ایدئولوگ تا علمی زده بود والبته راهکارهای بسیار جالبی برای برای رفتارنقادانه ومبتنی براخلاق ارائه داده بود ولی حیف که ما به ایرانی بودن وماندنمون اصرار داریم! چه جالب مقاله اش رو بذار اینجا بخونیم :JC_thinking: 2 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۹۰ بلوغ فكري مهمتر از انقلاب فكريه ...ممكنه بعضي ادما اصلا به بلوغ فكري نرسن اما روز هزار دفعه فكرشون منقلب بشه 4 لینک به دیدگاه
hodaa 5488 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۹۰ تا حالا شده به چیزی اعتقاد داشته باشین و حتی متعصب هم باشین اما بعد از گذشت زمانی و کسب اگاهی راجع به اون نظرتون کاملا برگرده و از اون زده بشین؟یا برعکس آگاهی که بدست میارین باعث بشه که به چیزی که قبلا اعتقاد نداشتین اعتقاد پیدا کنین و ازش دفاع کنیدیه جورایی دچار انقلاب فکری بشین و اینکه دوست دارم با صداقت به این سوال جواب بدین که بعد از اون انقلاب فکری چه نظری درباره ی خودتون پیدا کردین؟ممکنه بعضی ها خودشون رو نادان تصور کنن که یه زمانی پیرو چیزی بودن که الان هیچ اعتقادی ندارن یا هر صفت دیگه ای.به کسی برنخوره نادان رو مثال زدم و سوال اخر اینکه بعد از انقلاب فکری نظرتون راجع به کسای دیگه که مثل قبلا شما فکر میکنن(در زمان حال) چی هست؟به چه چشمی بهشون نگاه میکنید.آیا به اونا هم این فرصت رو میدین که با کسب اگاهی به اشتباهشون پی ببرن؟یا نه به محض تغییر خودتون انگشت اتهام رو به سمت اونا دراز میکنید؟ایا این فکر رو میکنید که شاید قبلا درست فکر میکردین و الان دارین اشتباه میکنید؟ مبنا تغییراتی هست که بر اساس کسب اگاهی های بیشتر صورت گرفته نه تغیرات کورکورانه منم با آرش موافقم....انقلاب فکری مطلوب نیست.....چون هر چیزی که به یکباره اتفاق بیفته....خیلی زود هم از بین میره بله اتفاق افتاده....نه تنها راجع به اعتقادات مهم ....حتی نسبت به موضوعات ریز و جزئی اما اونچه که من راجع به تغییر در طرز فکر متصورم اینه که.....تحول در نوع دیدگاه.....در نوع نگاه به موضوعاته.. این جور مواقع...وقتی تغییری اتفاق میفته....باید فکر کنیم که طی این زمان چیه که عوض شده؟واضحه که دو حالت داره....یا من تغییر کردم یا اون موضوع یا اشیا....یا هر چیز دیگه به گمان من این منم که تغییر کردم....من و نوع نگرشم به موضوع.....تفاوت بین اونچه که قبلا میدیدم و العان میبینم اما راجع به اینکه کی و چگونه این تغییر اتفاق می افته.....یه مجموعه ای از عوامل و شرایط طی زمان دست به دست هم میدن تا در من تاثیر کنن.....تا من به اون دیدی برسم که العان رسیدم......اون موقع هست که دنیای اطرافم رو اونجوری که قبلا میدیدم نمیبینم و در مورد سوال آخر.....تفاوت بین من و اون شخصی که دیروزه منه....همونطور که گفتم از نوع نگرشه....به نظرم حتی اگه اطلاعات هم بدی باز نتیجه ای حاصل نمیشه....تنها کمکی که میشه کرد اینه که اون رو تو مسیری هدایت کنی که در نهایت منجر به تغییرش بشه.... 4 لینک به دیدگاه
Avenger 19333 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۹۰ اره یه موقعی من خیلی رفته بودم تو فاز رحمانی دیدم بدرد نمیخوره حالا رفتم تو فاز شیطانی البته از نظر اسلام شیطانی از نظر خودم ائده ال 2 لینک به دیدگاه
Ha.Mi.D 8376 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مرداد، ۱۳۹۰ بلوغ فكري مهمتر از انقلاب فكريه ...ممكنه بعضي ادما اصلا به بلوغ فكري نرسن اما روز هزار دفعه فكرشون منقلب بشه خب منم تو پست اول گفتم منظور انقلابی هست که از روی اگاهی صورت گرفته.اونجور که روزی چند بار منقلب بشه خب معلومه ثبات نداشته دیگه همون بلوغ فکری هم ممکنه منجر به انقلاب فکری در یه زمینه بشه منم با آرش موافقم....انقلاب فکری مطلوب نیست.....چون هر چیزی که به یکباره اتفاق بیفته....خیلی زود هم از بین میرهبله اتفاق افتاده....نه تنها راجع به اعتقادات مهم ....حتی نسبت به موضوعات ریز و جزئی اما اونچه که من راجع به تغییر در طرز فکر متصورم اینه که.....تحول در نوع دیدگاه.....در نوع نگاه به موضوعاته.. این جور مواقع...وقتی تغییری اتفاق میفته....باید فکر کنیم که طی این زمان چیه که عوض شده؟واضحه که دو حالت داره....یا من تغییر کردم یا اون موضوع یا اشیا....یا هر چیز دیگه به گمان من این منم که تغییر کردم....من و نوع نگرشم به موضوع.....تفاوت بین اونچه که قبلا میدیدم و العان میبینم اما راجع به اینکه کی و چگونه این تغییر اتفاق می افته.....یه مجموعه ای از عوامل و شرایط طی زمان دست به دست هم میدن تا در من تاثیر کنن.....تا من به اون دیدی برسم که العان رسیدم......اون موقع هست که دنیای اطرافم رو اونجوری که قبلا میدیدم نمیبینم و در مورد سوال آخر.....تفاوت بین من و اون شخصی که دیروزه منه....همونطور که گفتم از نوع نگرشه....به نظرم حتی اگه اطلاعات هم بدی باز نتیجه ای حاصل نمیشه....تنها کمکی که میشه کرد اینه که اون رو تو مسیری هدایت کنی که در نهایت منجر به تغییرش بشه.... موافقم. 1 لینک به دیدگاه
آرانوس 6500 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۳۹۰ من دچار انقلاب فکری نشدم هنوز ولی دچار شک و تردید شدم اونم بیشتر در مسایل اعتقادی وو...که هنوز به طور کامل نتونستم یه طرف قضیه رو بگیرم و با خودم درگیرم و دنبال جواب، اما متاسفانه خیلی کند:icon_pf (34): 1 لینک به دیدگاه
Ha.Mi.D 8376 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۳۹۰ من دچار انقلاب فکری نشدم هنوز ولی دچار شک و تردید شدم اونم بیشتر در مسایل اعتقادی وو...که هنوز به طور کامل نتونستم یه طرف قضیه رو بگیرم و با خودم درگیرم و دنبال جواب، اما متاسفانه خیلی کند:icon_pf (34): همین که دچار شک و تردید شدی خیلی خوبه.نه به این دلیل که ممکنه اعتقادت رو کنار بذاری.به این خاطر که داری اگاهانه عمل میکنی.به این دلیل که دنبال درستی و راسیت میگردی.امیدوارم به چیزی که درسته برسی 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده