İŞİL 2214 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 تیر، ۱۳۹۰ مرد پولداری در کابل، در نزدیکی مسجد قلعه فتح الله رستورانی ساخت که در آن موسیقی بود و رقص، و به مشتریان مشروب هم سرویس می شد. ملای مسجد هر روز موعظه می کرد و در پایان موعظه اش دعا می کرد تا خداوند صاحب رستوران را به قهر و غضب خود گرفتار کند و بلای آسمانی را بر این رستوران که اخلاق مردم را فاسد می سازد، وارد کند. یک ماه از فعالیت رستوران نگذشته بود که رعد و برق و توفان شدید شد و یگانه جایی که خسارت دید، همین رستوران بود که دیگر به خاکستر تبدیل گردید. ملای مسجد روز بعد با غرور و افتخار نخست حمد خدا را بجا آورد و بعد خراب شدن آن خانه فساد را به مردم تبریک گفت و علاوه کرد: اگر مومن از ته دل از خداوند چیزی بخواهد، از درگاه خدا ناامید نمی شود. اما خوشحالی مومنان و ملای مسجد دیر دوام نکرد … صاحب رستوران به محکمه شکایت کرد و از ملای مسجد تاوان خسارت خواست ! اما ملا و مومنان البته چنین ادعایی را نپذیرفتند ! قاضی هر دو طرف را به محکمه خواست و بعد از این که سخنان دو جانب دعوا را شنید، گلو صاف کرد و گفت : نمی دانم چه حکمی بکنم ؟!! من سخن هر دو طرف را شنیدم : از یک سو ملا و مومنانی قرار دارند که به تاثیر دعا و ثنا باور ندارند ! از سوی دیگر مرد مشروب فروشی که به تاثیر دعا باور دارد …!!! از کتاب : ” پدران . فرزندان . نوه ها ” اثر : پائولو کوئیلو 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده