رفتن به مطلب

امـروز مُـرد...!


ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

امروز مرد...

 

امروز برای هميشه مرد

 

ولی من تنها نشدم

 

شاد شدم... پوست انداختم... زنده شدم

 

نور آفتاب را می بينم

 

و

 

سياهی شب را !

 

ستاره ای را می بينم که از همه بزرگتر است

 

اما من آنی را انتخاب می کنم که از همه کوچک تر و کم نورتر است !

 

تا به دنبالم باشند!

 

ماهی را می بينم که هيج وقت آنقدر زيبا نديده بودمش

 

و خودم ...

 

خودم را در آينه

 

که هيچ وقت جرات نگاه کردنش را نداشتم !

 

چقدر بزرگ شدم

 

چقدر...

 

چشمانی درشت و سياه

 

صورتی استخوانی

 

لبانی کوچک

 

وای که چقدر از کودکی فاصله گرفتم بودم

 

و نمی دانستم ...

 

دستی به صورتم کشيدم

 

و لباسی صورتی بر تن...

 

  • Like 11
  • 1 سال بعد...
ارسال شده در

از نگاه کردن در آیینه گاهی متنفر میشم

چون وقتی در آیینه نگاه میکنم،میفهمم که بزرگ شدم ومن اینو نمیخوام

من دلم میخواد برگردم به کودکی

  • Like 2
×
×
  • اضافه کردن...