رفتن به مطلب

تناقض


spow

ارسال های توصیه شده

دوستان این مطلب رو خواهشا دقیق بخونید

شاید ریشه بسیاری از تضادهایی که روزمره میبینید براتون روشن باشه با اندیشیدن به فلسفه این سخنان

 

 

در مجلس نقد کتاب توسعه و علوم انسانی:

رضا داوری اردکانی

 

ما باید پیش پای خود و امکانات‌مان را ببینیم و آن کاری را که می‌توانیم انجام دهیم. گاهی حرف هایی زدم که سیاست بود. عذرخواهی می کنم اگر دقیق نبوده است. مدام از من می پرسند هنوز مثل 30 سال پیش فکر می کنی؟ من ایده‌آلیست سی سال پیش نیستم. امروز در پایان عمرم وصیت نامه نوشته ام . من در کتاب"ما و تاریخ فلسفه اسلامی" حرف‌های بی‌خطری گفته‌ام اما در این کتاب " علوم انسانی و برنامه ریزی توسعه " حرف‌هایی زده‌ام که می‌تواند خطرناک باشد.

دکتر رضا داوری، استاد برجسته فلسفه در نشست شهر کتاب در سخنانی نقدها و اشاره های ظریف اما تندی بر نظرات خود در گذشته و بر روند فکری جامعه ایران داشت. نشست نقد و بررسی کتاب "علوم انسانی و برنامه‌ریزی توسعه"، روز سه شنبه، 13 اردیبهشت ماه 1390 با حضور دکتر رضا داوری‌اردکانی (مؤلف کتاب)، دکتر محمدرضا بهشتی و دکتر علی‌اصغر مصلح در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.

فشرده ای از اندیشه های جدید دکتر داوری را در ادامه بخوانید.

- مشکل این جامعه با کلیات حل نمی شود.علوم انسانی با شعار دینی نمی شود. چه کسی باید علوم انسانی را دینی کند؟ اهل سیاست؟ مردم کوچه و بازار؟ یا دانشمندان در دانشگاه ها؟

- باید نگاه ما ن را از توهم بیرون بیاوریم. واقعیت ها را ببینیم . با شعار، با توهم ، با کلی گویی مشکل بیشتر می شود.

- ما باید پیش پای خود و امکانات‌مان را ببینیم و آن کاری را که می‌توانیم انجام دهیم. گاهی حرف هایی زدم که سیاست بود. عذرخواهی می کنم اگر دقیق نبوده است. مدام از من می پرسند هنوز مثل 30 سال پیش فکر می کنی؟ من ایده‌آلیست سی سال پیش نیستم. امروز در پایان عمرم وصیت نامه نوشته ام . من در کتاب"ما و تاریخ فلسفه اسلامی" حرف‌های بی‌خطری گفته‌ام اما در این کتاب " علوم انسانی و برنامه ریزی توسعه " حرف‌هایی زده‌ام که می‌تواند خطرناک باشد.

- می گویند گفتی مدرنیته به بن بست رسیده است. اگر گفتم عذرخواهی می کنم. حرف سیاست زده ام. البته منظور من این بوده که هر چیزی پایانی دارد نه اینکه این نظر بشود ابزار سیاست و شعار بدهیم. دیگر از شعار دادن پرهیز می کنم.

- علوم انسانی را برای چه می‌خواهیم؟"؛ این پرسش شاید یکی از اصلی‌ترین پرسش‌هایی است که مؤلف کتاب "علوم انسانی و برنامه‌ریزی توسعه" چه در این کتاب و چه در دیگر آثار و سخنان خود همواره مورد تأکید قرار می‌دهد: غربی‌ها برای این سؤال جواب دارند اما ما چه پاسخی به آن می‌دهیم. ما باید این شق را کنار بگذاریم که چون غرب علوم انسانی دارد، ما هم آن را می‌خواهیم. ما اول باید بگوییم که چه نیازی به علوم انسانی داریم. اگر می‌خواهیم با علوم انسانی به مسایل جامعه خود بپردازیم که باید گفت نه توانسته‌ایم و نه خواسته‌ایم از آن در رابطه با جامعه خود استفاده کنیم.

- ما از زمان قوام‌السلطنه برنامه توسعه داشته‌ایم اما این برنامه‌ها همواره برنامه هزینه کردن بودجه بوده و این بودجه هم که همان پول نفت بوده است؛ در حالی‌که برنامه‌ریزی با تقسیم و توزیع بودجه متفاوت است. برای برنامه‌ریزی به علوم انسانی نیاز است و اگر علوم انسانی می‌خواهیم باید در کار تدبیر آینده باشیم. اما ما به کدام علوم انسانی برای این برنامه‌ریزی نیاز داریم؟

- من در اوایل انقلاب می‌گفتم که در جامعه اسلامی، روابط، غایات و مقصدی دیگر وجود دارد و بنابراین نیاز نیست ما همان مسیری را طی کنیم که غرب رفته است. آقای دکتر مصلح گفتند باید این امر را تعدیل کرد که من آن را تعدیل کرده‌ام. حال من قدری کانتی هستم و می‌گویم آیا ما می‌توانیم از توسعه عدول کنیم؟ آقای دکتر بهشتی و آقای دکتر مصلح گفتند ضرورت است. اما اگر می‌توانیم از توسعه عدول کنیم باید بگوییم چگونه می‌تونیم این کار را بکنیم و اگر نمی‌توانیم آن‌گاه باید آن را بپذیریم.

- تاریخ ما پیوستگی ندارد. تاریخ 150 ساله اخیر در ایران را ببینید. در این مدت هر نسلی، نسل قبل خود را فراموش کرده است و این یعنی تاریخ ما پیوستگی ندارد در حالی که وجود این پیوستگی ضروری است. ما به تاریخ بی‌توجهیم حال آن‌که به عنوان بشر به آن نیاز داریم چرا که اگر تاریخ گسیخته شود آن‌گاه فکر گسیخته خواهد شد.

- جامعه دینی می‌تواند بگوید من علمی می‌خواهم که متناسب با مبانی دینی باشد و این مسئله‌ای جدی است که می‌تواند همچون یک پرسش مورد توجه قرار گیرد. اما در اینجا باید پرسید منظور از این سخن چیست؟ آیا ممکن است علم، دینی شود؟ آیا ممکن است ریاضیات و علوم اجتماعی دینی شوند؟ و اگر فرض هم بگیریم که چنین می‌شود چگونه این امر ممکن است؟

- مسئله علم دینی، مسئله همه و مسئله جامعه ایران است و از همین روی باید از استادان علوم اجتماعی پرسید که آیا شما سال‌هاست که نمی‌شنوید علوم اجتماعی را نقد می‌کنند و می‌گویند این علم، علم دینی نیست و مبنای دینی ندارد؟ شما اصلاً پروا نمی‌کنید؟ آیا این قدر اطمینان دارید؟ اهل فلسفه تا این حد اطمینان ندارد. اهل فلسفه باید به پرسش‌های زمان خود توجه کند؛ این‌که این پرسش‌ها از کجا و چرا آمده‌اند و به کجا خواهند رسید.

- درست است که ما باید علوم انسانی غرب را نقد کنیم اما این نقد به معنای فهم آن است. من هیچ حکم ارزشی‌ای ارائه نمی‌کنم بلکه می‌گویم وظیفه ما این است که اگر گفته می‌شود علوم اجتماعی باید اسلامی شود، باید نشان داد که این امر چگونه ممکن است. عالم از آن وجه که عالم است، غرض‌ورزی و لجبازی نمی‌کند، آن هم با معنویت و دین مردم. اما مسئله این است که اگر ما می‌خواهیم دین را به عالم قدس بازگردانیم همتی عالی می‌خواهد.

- اگر ما می‌خواهیم راه توسعه را طی کنیم، شرایطی دارد اما اگر بگوییم که ما خودمان راه توسعه را تعیین می‌کنیم آن‌گاه من می‌گویم باید این راه را مشخص کرد. آقای دکتر بهشتی به درستی گفتند که ما باید مرادمان از توسعه را مشخص کنیم. اما اگر توسعه نمی‌خواهیم و افقی در برابر ما گشوده شد، آن‌گاه که درک عالم دیگری برای ما پیدا شود، علم دیگری پیش ما و در دل و جان ما وجود خواهد داشت.

- درست است که ما اول، سخنان را نقل می‌کنیم اما نمی‌توانیم در نقل بمانیم. باید دید که این سخنان چرا، به چه کسی و چگونه گفته شده است. باید دید که بزرگان علوم انسانی غرب به ما چه می‌گویند. با عالمان باید به زبان علم حرف زد و با اهل تفکر با همدلی و هم‌زبانی.

  • Like 7
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...