رفتن به مطلب

فردریش ویلهلم جوزف فون شلینگ


hamed_063

ارسال های توصیه شده

فریدریش ویلهلم جوزف فون شلینگ؛ فیلسوف ایده آلیست آلمانی در قرن هیجدهم می زیست. فلسفه شلینگ و فیشته تأثیر زیادی از آرای کانت پذیرفت. شلینگ معتقد بود که امر مطلق پیونددهنده میان سوژه و ابژه است و لذا سوژه یا انسان شناسا باید به درک این مطلقیت نائل شود، از همین رو وی برای آزادی انسان در ارتباط با امر مطلق اهمیت بسزایی قائل بود. به نظر شلینگ انسان با شناخت امر مطلق به خود مطلق می رسد.

 

مطلبی که از پی می آید ترجمه ای است برگرفته از دانشنامه راتلیج در باب زندگی و اندیشه های این فیلسوف که با هم می خوانیم:

 

 

 

فردریش ویلهلم جوزف فون شلینگ یکی از سه چهره بلندآوازه جنبشی بود که اوج فلسفه کلاسیک ایده آلیسم آلمان، بعد از مرگ ایمانوئل کانت [اوایل قرن نوزدهم] را نشان می داد. دو چهره دیگر عبارت بودند از یوهان فیشته، ایده آلیست درون گرا و اخلاقی و گئورگ ویلهلم هگل ایده آلیست مطلق دیالکتیکی. شلینگ خودش یک ایده آلیست عینی گرا بود، زیرا نقطه آغاز فلسفه فیشته را در مورد «خود انسانی» رد می کرد. در عوض شلینگ متافیزیک اش را بر طبیعت عینی قرار داده بود که از طریق خلاقیت زیبایی شناسی با ذهن آشتی داده می شد. فلسفه طبیعت شلینگ که به شدت رمانتیک بود و همچنین فلسفه انسان او که خلوت غیرعقلانی وجود انسان را نشان می داد، از پیش عکس العمل قرن نوزدهم را بر ضد اعتماد سطحی عصر روشنگری خبر می داد وحتی به عنوان پیشرو فلسفه وجودی قرن بیستم دیده شده است.

 

دوره اولیه زندگی

شلینگ در ۲۷ ژانویه ۱۷۷۵، در لئونبرگ، شهر کوچکی در ورتمبرگ، متولد شد. پدرش کشیش لوتری بود، در سال ۱۷۷۷، پدرش استاد زبانهای شرقی در دانشکده الهیات کاتولیک، در ببن هاوزن نزدیک توبینگن شد. شلینگ در آن شهر تحصیلات ابتدایی اش را گذراند، او بچه باهوشی بود و زبانهای کلاسیک را در سن هشت سالگی آموخت. او در سن ۱۵ سالگی در دانشکده الهیات توبینگن پذیرفته شد، این دانشکده یک مدرسه تکمیلی برای کشیشان ناحیه ورتمبرگ بود که او در سالهای ۱۷۹۰ تا ۱۷۹۵ در آنجا زندگی می کرد. از مهمترین دانشجویان بعد از او در این دانشکده، گئورگ ویلهلم هگل بود که بعدها یکی از مهمترین فیلسوفان قرن نوزدهم گردید و همینطور هولدرلین که بعدها از بزرگترین شاعران آلمان شد. هولدرلین جوانی بود که ازایده های انقلاب فرانسه ملهم شده بود و سنت را رد کرد و از الهیات نظری به فلسفه روی آورد. اما شلینگ جوان، از فکر ایمانوئل کانت ملهم شده بود، کسی که فلسفه را در بالاترین سطح انتقادی آن مطرح کرد و همینطور با سیستم ایده آلیست فیشته و فلسفه همه خدایی اسپینوزا آشنا شد.

شلینگ وقتی ۱۹ سال داشت اولین کتاب فلسفی اش را تحریر کرد. نام کتاب او امکان و صورت فلسفه به طور کلی» بود که به فیشته تقدیم کرد. موضوع اساسی این کتاب امر مطلق بود. اما این امرمطلق نمی توانست به عنوان یک خدایی که فوق این جهان قرار دارد تعریف شود. هر شخصی خودش، به مثابه مطلق است. این خود ازلی و ابدی در یک شهود مستقیم درک می شود. بر خلاف شهود حسی، این شهود می تواند به مثابه یک امر عقلانی فهمیده شود.

از سال ۱۷۹۵ تا ۱۷۹۷ شلینگ معلم خصوصی پسران یک خانواده اشرافی شد. در این زمان مشغول مطالعاتش در لایپزیک بود که نقطه عطف تفکر شلینگ را تشکیل می دهد. او در آنجا با فیشته آشنا شد. شلینگ برای طرح فلسفه فیشته احترام خاصی قائل بود اگر چه این فلسفه توجه کافی به طبیعت نداشت.

از آنجایی که فیشته طبیعت را به مثابه یک ابژه در نظر می گرفت که تابع انسان است، او سعی کرد تا نشان دهد که طبیعت فی نفسه، توسعه فعالی است به سوی روح. این تفسیر، به شکلهای ارگانیک آن، در طبیعت وجود دارد، به نظر شلینگ، یک گیاه در تکاملش، تمایل به روح دارد، این فلسفه از طبیعت، اولاً استقلال فلسفه شلینگ را نشان می داد و او را در حلقه های رمانتیک مشهور کرد و ثانیاً: تأیید یکی از بزرگترین نویسنده های آلمان، یعنی، ولفگانگ فن گوته، را به همراه داشت.

 

دوره انتشار زیاد

در سال ۱۷۹۸ شلینگ به کرسی استادی دانشگاه «ینا»، مرکز آکادمی آلمان آن زمان، دعوت شد. مشهورترین متفکر آن عصر یعنی گوته، فردریش شیلر نویسنده، ویلهلم شیگل متفکر بزرگ رمانتیک، لودویک تایک نویسنده و نقاد و همینطور هگل همگی در ینا بودند. در طول این دوره شلینگ بسیار پرکار بود، او فلسفه طبیعت اش را از طریق سخنرانی و نوشتن کتابها توسعه داد و بین سالهای ۱۷۹۷ تا ۱۸۰۰ چندین اثر در مورد فلسفه طبیعت منتشر کرد. در سال ۱۷۹۷، «ایده هایی در مورد فلسفه طبیعت» و در سال ۱۷۹۷ کتابی «در مورد روح جهان و فرضیه ای در مورد فیزیک پیشرفته برای تفسیر ارگانیسم» منتشر کرد. آرزوی شلینگ این بود که مفهوم طبیعت را با فلسفه فیشته (فلسفه خود مطلق) سازگار کند. او برای این منظور کتابی با عنوان «سیستم ایده آلیسم استعلایی» در سال ۱۸۰۰ به رشته تحریر در آورد. شلینگ پی برد که این سازگاری در قلمرو طبیعی و روحانی از طریق هنر قابل عرضه است. هنر بین این دو قلمرو میانجیگری می کند تا آنجایی که در تولید اثر هنری، طبیعت (روح ناهوشیار) و روح (روح هوشیار) این وحدت را ایجاد می کنند. در این اثر آنچه بدیهی به نظر می رسد این است که شلینگ یک توسعه تاریخی از همه خدایی عرضه می کند. غیرطبیعی و روحانی به مثابه ظهور یک وضع بی تفاوت تبیین می شود که در مطلق توسعه نیافته غرق است و از طریق یک سلسله از مراحل منظم و پی در پی پدیدار می شود.

شلینگ این عبارت را صریحاً در یک مقاله ای با عنوان «شرحی از سیستم فلسفی من» مطرح می کند. اما فیشته با این مفهوم آشنایی نداشت و این دو متفکر در حدود سال ۱۸۰۰ یکدیگر را طرد کردند، فیشته، شلینگ را به خاطر عدم آشنایی با نظریاتش سرزنش می کند و شلینگ در جواب می نویسد، فیشته هرگز اصل درست فلسفی را مطرح نکرد تا روح را با طبیعت سازگار کند. مکاتبه بدون هیچ نتیجه ای در سال ۱۸۰۲ به پایان می رسد.

زمانی را که شلینگ در ینا به سر می برد از لحاظ شخصی مهم است. او در آنجا با کارولین شلگل آشنا شد. او یکی از زنان باهوشی بود که در حلقه رمانتیسم آلمان فعال بود؛ کارولین در سال ۱۷۶۳ به دنیا آمد و در سن بیست و یک سالگی با فیزیکدانی به نام «بوهمر» ازدواج کرد. بعد از مرگ شوهرش در خانه یک کتابدار زندگی کرد، او از طرفداران انقلاب فرانسه بود و در سال ۱۷۹۷ با ویلهلم شلگل ازدواج کرد. شلگل رهبر رمانتیسم و مترجم اشعار بود و با او به ینا رفت. او در آنجا با شلینگ آشنا و خیلی زود مجذوب او شد، در سال ۱۸۰۰ دختر کارولین فوت کرد. از طریق مداخله گوته، شلینگ از او خواستگاری کرد و در همان سال با هم ازدواج کردند. شلینگ علیرغم اختلافات شخصی که با فیشته داشت به ینا رفت و یک سمت در دانشگاه ورزبورگ دریافت کرد (سال ۱۸۰۳).

 

زندگی در ورزبورگ و مونیخ

شلینگ در آغاز ورود به ورزبورگ در مورد فلسفه عینیت سخنرانی کرد، در طول سالهایی که در ینا بود سعی کرد تا نشان دهد که «امرمطلق» مستقیماً خودش را به عنوان وحدت بخش عین و ذهن نشان می دهد. این همان نکته ای است که هگل از آن انتقاد می کند. در تعیین اختلاف بین سیستم های فلسفی فیشته و شلینگ، هگل در آغاز، طرفدار شلینگ بود. یک اتفاق آراء بین هگل و شلینگ وجود داشت و در سال ۱۸۰۲ مجله انتقادی درینا منتشر شد که شلینگ و هگل به عنوان ویراستاران آن مجله بودند، اما سالهای بعد تفکر اصیل منفی هگل آغاز شد و به طور معناداری از تفکر شلینگ دور شد. مشهورترین اثر فلسفی هگل یعنی «پدیدارشناسی روح» در سال ۱۸۱۰ منتشر شد، که این کتاب انتقادات جدی را به سیستم شلینگ وارد کرد. شلینگ «امرمطلق» را به عنوان یک واحد مبهم از عینیت و ذهنیت تعریف می کرد، هگل چنین مطلقی را به شب تاریکی تشبیه کرد که در آن «تمام گاوها سیاه اند.» به علاوه شلینگ هرگز توضیح نداده بود که چطور یک شخص می تواند به این «امرمطلق» برسد. او آنطوری با امرمطلق آغاز کرد که انگار «تیری ناگهان از کمان رها شده باشد.»

Circle.png منبع:

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
۱۳۸۲/۰۹/۱۷

 

 

Triangle.png مترجم :

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...