هادی ناصح 18854 اشتراک گذاری ارسال شده در ۱۲ تیر، ۱۳۹۰ چشم ها را بايد شست اهل دانشگاهم رشته ام علافي.ست جيب.هايم خالي.ست ...پدري دارم حسرتش يك شب خواب دوستاني همه از دم ناباب و خدايي كه مرا كرده جواب اهل دانشگاهم قبله ام استاد است جانمازم نمره خوب ميفهمم سهم آينده من بيكاريست من نميدانم كه چرا ميگويند مرد تاجر خوب است و مهندس بيكار و چرا در وسط سفره ما مدرك نيست چشم ها را بايد شست جور ديگر بايد ديد بايد از مردم دانا ترسيد بايد از قيمت دانش ناليد و به آن.ها فهماند كه من اينجا فهم را فهميدم من به گور پدر علم و هنر خنديدم 6 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده