pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 تیر، ۱۳۹۰ اورده اند مرد جوانی نزد پدر خود رفت و به او گفت : - می خواهم ازدواج کنم . پدر خوشحال شد و پرسید : - نام دختر چیست ؟ مرد جوان گفت : - نامش سامانتا است و در محله ما زندگی می کند . پدر ناراحت شد . صورت در هم کشید و گفت : - من متاسفم به جهت این حرفی که می زنم ، اما تو نمی توانی با این دختر ازدواج کنی چون او خواهر توست . خواهش می کنم از این موضوع چیزی به مادرت نگو . مرد جوان نام سه دختر دیگر را آورد ولی جواب پدر برای هر کدام از آنها همین بود . با ناراحتی نزد مادر خود رفت و گفت : - مادر من می خواهم ازدواج کنم اما نام هر دختری را می آورم پدر می گوید که او خواهر توست ! و نباید به تو بگویم . مادرش لبخند زد و گفت : - نگران نباش پسرم . تو با هریک از این دخترها که خواستی می توانی ازدواج کنی ، چون تو پسر او نیستی . . . !! 5 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 تیر، ۱۳۹۰ تکراری بود و جاش تو مطالب جالب و تفریحی بود لطفا دقت کن 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده