Nicoltntpcd 532 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 تیر، ۱۳۹۰ شهر بهار گفته ميشود وجه تسميه بهار به خاطر اسكان ايل باهارلی یا همان بهارلوی کننونی در اين منطقه است. بهار در گذشته مركز حكمرانان كردستان و لرستان بوده و در كتب قديم از آن به آبادی بسيار ياد شده است. شهرستان بهار در 8 كيلومتری شمال باختري همدان و در مسير راه اصلی همدان – لالجين – كبودر آهنگ قرار دارد. به علت وجود سفره آب زير زمينی، كاريزهای زيادی در اطراف اين منطقه وجود دارد كه از آب آن ها جهت كشاورزی استفاده می شود. شهرستان بهار در زمينه صنايع دستی نيز از رونق نسبی برخوردار است و كوزه، اشيايسفالی و قالیبافی از مهم ترين صنايع دستی منطقه محسوب ميشوند. كارگاههاو فروشگاههاي سفال و سراميك لالجين مهمترين و جذابترين ناحيه ديدني بهار را تشكيل ميدهند. بر اساس شواهد تاريخي، از آغاز پيدايش لالجين (تقريباً از حدود 700 سال گذشته) توليدات سفال و سراميك همواره در اينمنطقه رايج بوده است. اهميت سفال لالجيندراصالتطرحها، رنگها و سفالينههاي دوغابي و زيباي آن بوده است كه دستان هنرمند سفالكاران لالجيني به گل مرده جان ميبخشد. علاوه بر محصولات صنايع دستي لالجين كه خود يكي از جاذبههاي گردشگري به شمار ميآيند،ديدن كارگاههاي توليدي آنها نيز خالي از لطف نيست. مکان های دیدنی و تاریخی كارگاهها و فروشگاههاي سفال و سراميك لالجين مهم ترين و جذاب ترين ناحيه ديدني بهار را تشكيل ميدهند. بر اساس شواهد تاريخي، از آغاز پيدايش منطقهلالجين (تقريباً از حدود 700 سال گذشته) توليدات سفال و سراميك همواره در اين شهر رايج بوده است. اهميت سفال لالجين عمدتاً در اصالت طرحها، رنگها و سفالينههاي دوغابي و زيباي آن بوده است كه دستان هنرمند سفالاكاران لالجيني به گل مرده جان ميبخشد. علاوه بر محصولات صنايع دستي لالجين كه خود يكي از جاذبههاي گردشگري به شمار ميآيند، ديدن كارگاههاي توليد آن نيز خالي از لطف نيست. صنايع و معادن شهرستان بهار از نظر معادن تقريبا غني است و مهمترين كان های شهرستان بهار عبارتند از : 1- سنگ مرمريت كه در جاده همدان - قروه واقع شده است. 2- معدن آهن كه كار استخراج آن توسط شركت توفيران انجام می گيرد. 3- معدن گرانيت حصار قره باغی كه در دهستان سيمينه رود واقع است. 4- معدن سنگ آهك مهاجران واقع در روستای مهاجران كه به صورت خصوصی بهره برداری می گردد. کشاورزی و دام داری به علت وجود سفره آب زير زمينی، كاريزهای زيادی در اطراف اين شهر وجود دارد كه از آب آن ها جهت آبياری اراضی كشاورزی استفاده می شود. گندم، جو، يونجه، بنشن، تره بار و انگور مهم ترين اقلام كشاورزی بهار را تشكيل می دهد. به دليل كوهستانی بودن منطقه و وجود مراتع فراوان، دامداری در بهار رونق كامل دارد و هم چنين پوشش گياهی جهت چرای دام به فراوانيموجوداست. 1 لینک به دیدگاه
Nicoltntpcd 532 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 تیر، ۱۳۹۰ شهر ملایر مطالعات تاريخی نشان داده است که پيدايش ملاير از دوره قاجاريه و با اهتمام شاهزادگان قاجار آغاز شده و توسعه يافته است. در گذشته در خاور و باختر شهر فعلی ملاير و با فاصله كمی از آن، دو آبادی وجود داشته كه در حال حاضر خرابه های قلعه های آن ها به چشم می خورد. اين محلات هسته اوليه شهر ملاير را تشكيل داده و قلعه های آن ها قسمتی از محله های كنونی شهر را نيز در بر می گرفته است. مطالعات انجام شده نشان می دهد كه اين قلعه احتمالا دارای هفت راه ورودی در اطراف خود بوده است كه هر يک به منظوری خاص و جهت افراد به خصوص و در زمان های معينی مورد استفاده قرار می گرفته اند. بيشترين جمعيت شهرستان ملاير به كار كشاورزی اشتغال دارند. نوع كشت در اين منطقه آبی و ديمی بوده و انواع محصولات در آن به عمل ميآيد. صنايع دستی يكی از فعاليت های مهم اقتصادی مردم اين بوده و قالی بافی و فرش های جوزان و حسين آباد آن از معروفيت خاصی برخوردار است. هم چنين قالی های معروف به كسب و ننج (دو روستای ملاير) دارای شهرت خاصی هستند كه بيشتر صادر میشوند. در برخی از روستاهای اين شهرستان منبت كاری نيز معمول است كه بيشتر شامل مبل و صندلی و ميز میشود و از صادرات عمده اين شهرستان محسوب ميشود. اقتصاد اين شهرستان به ترتيب اهميت مشاغل بر پايه كشاورزی، دامداری، باغداری و صنايع دستی نهاده شده است كه ديگر فعاليت ها غالبا در كنار كار كشاورزی انجام می شود. منبت كاری كه بيش تر شامل مبل و صندلی و ميز می شود، از صادرات عمده ملاير به تهران و ساير نقاط است. علاوه بر آن چه گفته شد زنبور داری و پرورش عسل نيز در اين شهرستان رايج است. بنابراين انگور ، كشمش ، شيره انگور ، باسلق ، گردو ، بادام ، تره بار ، دام زنده ، فرآورده های دامی ، فرش ، آجر ، سنگ سيليس ، سرب ، نقره ، لوازم منبت كاری ، عسل ، بوقلمون ، مرغ و تخم مرغ مهم ترين اقلام صادراتی ملاير را تشكيل می دهند. سنگ های استخراجی از معادن سنگ ساختمانی به مصرف كارخانه های سنگ بری اين شهرستان می رسد. به دليل غنای معادن در اين منطقه اغلب كارخانه ها و صنايع در ارتباط با معادن منطقه مشغول فعاليت هستند. شهرستان ملاير داراي مكانهاي تاريخي و ديدني متعددي است. آتشكده باستاني نوشيجان ، تالاب آقگل ، زيستگاه حيات وحش لشگر ، درياچه مصنوعي و مجتمع سياحتي كوثر، يخچال ميرفتاح بوستان سيفيه برج سامن ، آرامگاه حيقوق نبي(ع) ، آرامگاه مير رضيالدين آرتيماني ، مدرسه علميه شيخ عليخان زنگنه و امامزاده اسماعيل سرابي (امامزاده كوه) از جمله مهمترين مكانهاي ديدني و تاريخي شهرستان ملاير به شمار ميآيند. 1 لینک به دیدگاه
Nicoltntpcd 532 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 تیر، ۱۳۹۰ مکان های دیدنی و تاریخی آتشكده باستاني نوشيجان ، تالاب آقگل ، زيستگاه حيات وحش لشگر ، درياچه مصنوعي و مجتمع سياحتي كوثر ، يخچال ميرفتاح بوستان سيفيه برج سامن ، آرامگاه حيقوق نبي(ع) ، آرامگاه ميررضيالدين آرتيماني ، مدرسه علميه شيخ عليخان زنگنه و امامزاده اسماعيل سرابي (امامزاده كوه) از جمله مهمترين مكانهاي ديدني و تاريخي شهرستان ملاير به شمار ميآيند. وجه تسميه و پيشينه تاريخي مورخان در مورد وجه تسميه ملاير نظرهای مختلفی ارائه داده اند. برخی باور دارند که از آن جهت که در زمان مادها با روشن كردن آتش بر روی تپه ها و كوه های اين منطقه، اخبار را به ساير مناطق می رساندند، اين ناحيه « مل آگر » به معنی تپه آتش ناميده شد. روايت ديگری می گويد كه اعراب در زمان حمله به ايران، هنگام عبور از اين منطقه به آب دست نيافته بودند و به همين دليل آن را « ماء لايری » به معنی آب ديده نمی شود خواندند. بعدها منطقه به همين نام معروف شده و ملاير كنونی صورتی از آن عبارت است. ملاير از زمان های بسيار دور منطقه ای آباد و پر جمعيت بوده است. اسامی بعضی از روستاها مانند مانيزان، گوراب، اسكنان و ابنيه و آثار تاريخی به جای مانده منطقه از جمله دژگوراب و تپه نوشيجان حاكی از قدمت تاريخی اين منطقه است. بنای شهر فعلی ملاير با حكومت فتحعلی شاه قاجار در سال 1188 هجری مقارن است كه توسط محمد علی ميرزا دولتشاه احداث شد و نخست به نام بانی آن دولت آباد خوانده شد، و سپس با انقراض سلسله قاجاريه به ملاير تغيير نام يافت. 1 لینک به دیدگاه
Nicoltntpcd 532 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 تیر، ۱۳۹۰ صنايع و معادن سنگ های استخراجی از معادن سنگ ساختمانی به مصرف كارخانه های سنگ بری اين شهرستان می رسد. به دليل غنای معادن در اين منطقه اغلب كارخانه ها و صنايع در ارتباط با معادن منطقه مشغول فعاليت هستند. شهرستان ملاير از جهت معادن غير فلزی به ويژه سنگ سيليس و سنگ های ساختمانی جزو مناطق غنی كشور محسوب می شود. در شهرستان ملاير جمعا يازده معدن غير فعال وجود دارد كه شامل هفت معدن سنگ سيليس و 4 معدن سنگ ساختمانی و مرمريت، سنگ گچ و فلدسپات می باشد كه هنوز به مرحله استخراج نرسيده است. مهم ترين معادن فعال شهرستان ملاير عبارتند از : 1- معدن سرب و نقره آهنگران 2- معدن سيليس آبدر 3- معدن سيليس ازندريان 4- معدن سيليس يا بارييس 5- معدن فلدسپات چغانی 1 لینک به دیدگاه
Nicoltntpcd 532 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 تیر، ۱۳۹۰ کشاورزی و دام داری بيشترينجمعيت شهرستان ملاير به كار كشاورزی اشتغال دارند. نوع كشت آبی و ديمی بوده و مهم ترين محصولات كشاورزی در شهرستان ملاير عبارتند از : گندم، جو، بنشن، تره بار و چغندر قند. فرآورده های باغی نيز عبارتند از انگور، بادام، گردو، زرد آلو و سيب كه بعضی به صورت تازه و بعضی ( از جمله انگور ) به صورت خشكبار صادر می گردد. انگور مهم ترين محصول شهرستان ملاير محسوب می شود كه از آن فرآورده های متنوعی چون شيره انگور، باسلق و كشمكش تهيه می شود. كشمكش ملاير علاوه بر استان های ديگر به خارج از کشور، به ويژه به اروپا صادر میشود. دامداری نيز از رشته های اقتصادی مهم شهرستان ملاير به شمار می رود كه بيش تر به صورت سنتی رواج يافته و در روستاها به صورت پرورش گوسفند ، بز ، گاو و گوساله رايج است. هم چنين شير گاوداری ها به كارخانه شير پاستوريزه همدان حمل میشوند. بعضی از اقلام فرآورده های دامی به خصوص روغن، پنير و كشك از صادرات مهم اين شهرستان به شمار ميآيند.هم چنين از ديگر فعاليتهای مهم در اين زمينه، پرورش طيور است كه گوشت آن به خوزستان و همدان صادر میشود. تعداد مرغداری ها و مراكز پرورش طيور در اين شهرستان زياد و قابل توجه است. 1 لینک به دیدگاه
Nicoltntpcd 532 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 تیر، ۱۳۹۰ شهر اسداباد شهرستان اسدآباد در 47 كيلومتری باختر همدان و در مسير راه اصلی همدان – كرمانشاه قرار دارد. آب و هوای اسدآباد نسبتا سرد و نيمه خشك است و مركز اين شهرستان در 48 درجه و 7 دقيقه درازای خاوری جغرافيايی و 34 درجه و 47 دقيقه پهنای شمالی و بلندی 1585 متری از سطح دريا واقع شده است. شهرستان اسدآباد از شمال به قروه ( از شهرستان های استان كردستان ) و سنقر ( از شهرستان های استان كرمانشاه ) از خاور به شهرستان های همدان و تويسركان، از جنوب به كنگاور ( از شهرستان های استان كرمانشاه ) و از باختر به شهرستان كرمانشاه محدود میشود. اسدآباد از يك بخش مركزی تشكيل شده است و قوریچای، خرمرود و دربندرود مهم ترينرودخانه های اين شهرستان به شمار ميآيند. 1 لینک به دیدگاه
Nicoltntpcd 532 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 تیر، ۱۳۹۰ شهر كبودرآهنگ كبودرآهنگ يكی از شهرستانهای استان همدان است كه دربرگيرندهي يكي از آثار طبيعي و با اهميت ايرانيان يعني غار عليصدر است. گفته ميشود در اين منطقه چون در گذشته رودهای متعدد و بركههايی وجود داشته كه كبوتران از هر سو به آن می شتافتند از اين رو آن را كبوتر آهنگ ناميدند اما در زبان تركی كورنگ گفته می شود كه به معنی رودهای آب است. مركز شهرستان كبودرآهنگ در 48 درجه و 43 دقيقه درازای جغرافيايي و 35درجه و 12 دقيقه پهنای جغرافيايي و در ارتفاع 1675 متری از سطح دريا واقع شده است. كبودر آهنگ از شمال به خدابنده ( استان زنجان ) از خاور به رزن، از جنوب به همدان و از شمال باختر به شهرستان بيجار و قروه محدود میشود. اين شهرستان با آب و هوايی سرد و خشك، در شمال خاوري استان همدان قرار دارد. صنايع دستی بهويژه قالی بافی كبودر آهنگ از شهرت فراوانی برخوردار بوده و به عنوان قديمی ترين صنايع اين بخش محسوب می شوند. در بيشتر خانه های روستايي اين منطقه دار قالی وجود دارد و نقش به سزايي در تامين معاش مردم منطقه ايفا می كند. آب كشاورزی منطقه از چاه های عميق و قنات ها تامين می شود و گندم، جو، يونجه، بنشن، تره بار، انگور و سيب از مهم ترين محصولات آن است 1 لینک به دیدگاه
Nicoltntpcd 532 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 تیر، ۱۳۹۰ شهر نهاوند شهرستان نهاوند با مساحتی در حدود 1460 كیلومتر مربع، با مختصات جغرافیایی 34 درجه و 1 دقیقه طول شرقی در جنوب غربی استان همدان ، به فاصلهی 440 كیلومتری جنوب غرب شهر تهران و 160 كیلومتری جنوب شهر همدان واقع شده است . این شهرستان از شمال به شهرستان تویسركان ، از شمال غرب و غرب به استانكرمانشاه ، از جنوب و جنوب شرق به استان لرستان و از شرق به شهرستان ملایر محدود می گردد . دشت نهاوند و ارتفاعات پیرامون آن (محدودهی طبیعی نهاوند) یك حوضهی باز است. علاوه بر این كه شبكههای جاری داخل این حوضه به خارج از آن زهكشی می شوند ، همچنین دارای جریانهای ورودی از حوضههای مجاور نیز میباشد ، كه عبارتاند از : رودخانهی حرم آباد ملایر و قُلقُل رود تویسركان. هر دو رود ازشمال با برشی كه در ارتفاعات شمالی نهاوند ایجاد كردهاند وارد دشت نهاوند شده و به رودخانهی گاماسیاب می پیوندند . محدودهی طبیعی نهاوند با مساحتی در حدود 38/1706 كیلومتر مربع ، دارای مختصات جغرافیایی 33درجه و 57 دقیقه تا 34 درجه و 27 دقیقه عرض شمالی و 47 درجه و 53 دقیقه تا 48 درجه و 37 دقیقه طولشرقی است . مركز حوضه دارای مختصات جغرافیایی 34 درجه و 15 دقیقه عرض شمالی و 48 درجه و 15 دقیقهطول شرقی می باشد . ارتفاع شهر نهاوند از سطح دریا در حدود 1667 متر است . در سال 1369 بر اساس مصوبهی وزارت كشور دهستان خزل غربی از محدودهی سیاسی شهرستان نهاوند جدا و به محدودهی سیاسی شهرستان كنگاور الحاق گردید . بنابراین وسعت حوزهی سیاسی شهرستان نهاوند با جدا شدناین دهستان از آن كاهش یافته و محدودتر گردیده است . 1 لینک به دیدگاه
Nicoltntpcd 532 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 تیر، ۱۳۹۰ سیمای طبیعی از نظر سیمای طبیعی ، منطقهی نهاوند یك دشت میانكوهی است كه با جهت شمال غرب - جنوب شرق بین دو سلسله ارتفاعات شمالی (كوه سفید ، آردشان ، شادمانه) و جنوبی (گرین) قرارگرفته است . بنابراین سیمای كلی منطقه به دو چهرهی جداگانهی كوهستان و دشت تقسیم می شود كه در ادامه به شرح آنها می پردازیم: كوهستان همانطور كه گفته شد ارتفاعات منطقه به دو دسته : ارتفاعات جنوبی و ارتفاعات شمالی تقسیم می شوند . این ارتفاعات تا حدودی دشت را دور زده و تقریباً آن را محصور نمودهاند و گذر از آنها از طریق گردنهها و معابر طبیعی ایجاد شده توسط رودخانهها میسر و مقدور می باشد . دشت در قلمرو محدودهی طبیعی نهاوند علاوه بر ناهمواریهای یاد شده ، دشت نسبتاً فرو افتادهای در امتداد جنوب شرقی - شمال غربی كشیده شده است كه آن را در ادبیات جغرافیایی ، "دشت نهاوند" می گویند. شیب غالب عمومی این دشت بین 0 تا 5 درصد (0 درجه تا 3/3 درجه) می باشد و شهر نهاوند در كنارهی این دشت واقع است . طول این دشت معادل 5/63 كیلومتر و عرض آن بین 7 تا 5/16 كیلومتر متفاوت است و متوسط عرض آن برابر 6/11 كیلومتر محاسبه گردیده و مساحت این دشت نیز 848 كیلومتر مربع یعنی 69/49 درصد ازكل محدودهی طبیعی حوضهی گاماسیاب می باشد و میانگین ارتفاع آن از سطح دریا در حدود 1660 متر است . وجود این دشت و رودخانه گاماسیاب كه از بههم پیوستن جریانهای حاصل از سرابهای گاماسیاب (سرچشمهی رودخانه گاماسیاب) ، گیان ، گنبد كبود و پارسبان (فارسبان) به وجود می آید و نیز وجود چشمهها ، قنوات (كه البته در حال حاضر تعداد آنها بسیار كاهش یافته است) و چاههای عمیق و نیمه عمیق متعدد باعث شدهاست كه كشاورزی شهرستان نهاوند از رونقی خاص برخوردار باشد و منبع اصلی معیشت مردم شهرستان را تشكیلدهد . آبو هوا (اقلیم) آب و هوای منطقهی نهاوند تحت تأثیر عرض جغرافیایی ، ارتفاع از سطح دریا ، جهت و امتداد كوهها و وزش بادهای محلی مختلف قراردارد . براساس آمار ، میانگین سالانهی دما در منطقه در حدود 7.12+ درجه سانتیگراد است . سردترین ماه ، دی ماه با میانگین 5.0- درجه سانتیگراد و گرمترین ماه ، تیرماه با میانگین 6.25+ درجه سانتی گراد است . رژیم افزایش دما تقریباً دارای نوسان منطقی است به طوری كه از دیماه تا تیرماه روند صعودی و افزایش دارد و از تیر به دی ماه بالعكس روند نزولی پیدا كرده و كاهش می یابد رودخانه گاماسیاب رودخانه گاماسیاب اصلیترین رودخانه و زهكش طبیعی منطقه و همچنین ملایر و تویسركان است . این رودخانه از چشمههای آهكی واقع در 21 كیلومتری جنوب شرقی نهاوند از دامنههای شمالی ارتفاعاتگرین به نام سراب گاماسیاب سرچشمه می گیرد و پس از طی چند كیلومتر در نواحی كوهستانی وارد دشت می شود ودر وسط دشت نهاوند در جهت جنوب شرقی - شمال غربی جاری می شود . تمام رودخانههای منطقه و همچنین رودخانههای حرم آباد ملایر ، قلقل رود تویسركان و خرم رود بخش اسدآباد به این رودخانه می ریزند . سپس این رودخانه بعد از خارج شدن از نهاوند از جنوب كنگاور و صحنه می گذرد و در اراضی بیستون با رودخانه دینور یكی می شود و در نهایت به رودخانهی قرهسو می ریزد . در ادامه ، در خرمآباد به نام سیمره شناخته می شود و كلیهی رودخانههای شرقی كبیر كوه و تمام رودخانههای لرستان به آن می پیوندد این رودخانه یكی از منابع مهم تأمین آب زمینهای کشاورزی شهرستان نهاوند است 1 لینک به دیدگاه
Nicoltntpcd 532 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 تیر، ۱۳۹۰ حوداث تاریخی در نهاوند جنگ بین ایران و اعراب در واپسین سالهای پادشاهی ساسانیان اوضاع ایران سخت آشفته بود. هرچند روزی ، یکی از سرداران شورش می کرد و یا شاهزاده ای دیگر بر تخت می نشست. از دیگر سوی قدرت از اندازه فزون روحانیون بود که در تمامی شئون زندگی مردم داخل شده و زندگی را بر آنان تنگ آورده بودند. این هر دو سبب بوجود آمدن نارضایی عمیق از دستگاه حکومتی در میان ایرانیان شده بود که این نارضایی نیز به نوبه ی خود آشفتگی ها در سطوح بالای اداره ی مملکت را افزایش می داد و شورشهای سرداران و شاهزادگان را فزونی می بخشید. ناگفته پیداست که چنین اوضاع آشفته ای در یک امپراتوری بزرگ و ثروتمند تا چه اندازه می تواند برای همسایگان فقیر ولی جنگجوی عرب تحریک کننده و وسوسه انگیز باشد. در طول این سالها بارها و بارها گروههایی از اعراب بادیه نشین که در نزدیکی مرزهای ایران زندگی می کردند به ایران حمله ور شدند ولی ماموران مرزبانی توانستند تهاجم آنان را دفع نمایند. با آغاز خلافت عمر در میان اعراب ، اختلافات و آشفتگی ها در ایران به اوج رسیده بود و همچنین بود وضع طمعکاری اعراب و وسوسه ی حمله ی به ایران در میان سران آنان ؛ تا آنکه سرانجام روزی رسید که عمر به منبر رفت و به مردم خود اینچنین گفت : « ای مردم ! خداوند شما را به زبان رسول خویش گنج خسروان و قیصران وعده داده است. برخیزید و جنگ با فارس را ساز کنید. » با شنیدن اسم فارس همگان خاموش شدند مگر ابو عبید بن مسعود ثقفی که برخاست و بانگ برآورد که من نخستین کس باشم که بر این مهم برآیم ؛ دیگران نیز به او تاسی جستند و مهیای نبرد با ایران شدند. عمر ، ابو عبید را بر آنان امیر گردانید و این لشکر برای جنگ با ایرانیان روانه ی عراق شد. این سپاه دو بار در حدود حیره و کسکر با مرزداران ایران درآویخت و پیروز شد و سپس در آنسوی فرات با گروهی از سپاهیان ایران رو در رو گشت. پیل بانی از ایرانیان در این هنگام ابوعبید را به زیر پای پیل گرفت و به هلاکت رساند. دیگر اعراب نیز از بیم گریختند. چون خبر این شکست به عمر در مدینه رسید هراسان شد و سپاهی تازه به سرکردگی « مثنی » روانه ی جنگ کرد. این سپاه توانست شکت پیشین را جبران کند و به سپاهی از ایران به سرداری « مهران مهروبه » فائق آید و تا دجله پیش رود. در این هنگام از جانب ابله و بصره نیز سپاه اعراب پیشرفت هایی کرده بود و در خوزستان و بصره مرزداران ایران را شکست داده بود. در این زمان مثنی خبر یافت که رستم در مداین به تدارک سپاه مشغول است و عمر را از این خبر آگاه ساخت. عمر خود در رأس سپاهی راهی ایران شد. در بین راه مرتباً اعراب بادیه نشین را به جهاد در راه خدا ( و صد البته تا اندازه ای هم در راه ثروت فزون از شمار ایرانیان ) فرا می خواند و آنان نیز به اشتیاق می آمدند. ولی در آخرین لحظات به توصیه یارانش ، عمر از همراهی این لشکر منصرف شد و « سعد وقاص » را امیری داد. سعد با سپاه عظیمی از همه ی قبایل عرب آهنگ قادسیه کرد. از آن سوی نیز ، رستم به همراه سپاهیان ایران به دفاع می آمد. دو لشکر در قادسیه فرود آمدند و چهار ماه به مذاکره و تبادل سفیران گذراندند. آنگاه رستم نبرد را آغاز کرد ؛ سه روز به سختی نبرد کردند و از هر دو جانب کشته های فراوانی به خاک افتادند تا آنکه در چهارمین روز رستم کشته شد. پیکرش را یافتند که فزون از صد زخم داشت و چون دانستند که سردار سپاه است ، سرش را بریدند و بر نیزه کردند. مرگ رستم ضربه ی سختی به سپاه ایران وارد آورد. بسیاری از سربازان پس از آن حادثه از میدان گریختند و آنان که ماندند به دست اعراب کشته شدند. سپاه ایران در همان روز شکست خورد و اعراب مشغول غارت کردن سپاه و به غنیمت گرفتن دارایی های سپاهیان شدند. یکی از غنائمی که به دست اعراب افتاد درفش کاویانی بود که آنرا تکه و پاره کرده و هر تکه اش به کسی رسید. آنچه بر سر درفش کاویان آمد همان است که مقدر بود مدتی بعد بر سر ایران آید و هر تکه ای از آن سرزمین به یکی از سران قبایل عرب رسد. سربازانی که توانسته بودند از این معرکه بگریزند راه مداین در پیش گرفتند و سعد نیز به دنبال آنان روانه ی مداین شد. چون اعراب به مداین رسیدند ، آن شهر را پیرامون گرفتند و در نزدیکی آن اردو زدند. محاصره ی مداین چندان به درازا کشید که در مداین قحطی آمد و مردم از شدت گرسنگی به خوردن گوشت سگ و گربه روی آوردند. یزدگرد که در آن هنگام در مداین بود خزانه را گشود و ثروت آن را میان مرزبانان و مردم بخش کرده به آنان چنین گفت: « اگر این شهر از دست برود ، شما بر این مال اولی ترید تا آن تازیان و اگر خدا خواست و شهر در دست ما باقی ماند شما این ثروت را به خزانه ی مملکت بازخواهید گرداند. » چون به سعد خبر رسید که یزدگرد مشغول بخشیدن ثروت خزانه است و دانست که اگر دیر بجنبد ثروت خزانه تمام خواهد شد و چیزی به وی نخواهد رسید سراسیمه شد و دستور حمله را صادر کرد. سپاهیان عرب از فرط طمع آنچنان خود را به آب دجله زدند که یکی از آنان در آب فرو رفت و به هلاکت رسید. نگهبان مداین وقتی که تازیان را بر کناره ی دروازه های شهر دیدند بانگ برآوردند : « دیوان آمدند ! دیوان آمدند ! » خره زاد ( برادر رستم ) با لشکری به دفاع از شهر آمد ولی شکست خورد و به درون شهر بازگشت. خره زاد که با آن سپاه کوچکش دیگر تاب مقاومت در برابر لشکر انبوه عرب برایش نمانده بود و سقوط شهر را حتمی می دید ، نیمه شب به همراهی لشکریان خود و گروهی از مردم مداین از شهر گریخت. تازیان به تیسفون درآمدند و قتل و غارت پیش گرفتند. سعد در ورود به مدائن نماز فتح خواند و چون به کاخ سفید کسری درآمد قرآن خواند و امر کرد تا آتشکده ی بزرگ شهر را ویران کنند و به جای آن مسجدی بسازند. نوشته اند که از آنجا فرش بزرگی به مدینه بردند که از بزرگی جایی نبود که آن را بتوان افکند. پاره پاره اش کرده اند و میان سران قوم بخش کردند. بعدها یک تکه از آن را بیست هزار درهم فروختند. پس از واقعه ی مدائن ، حادثه ی جلولاء پیش آمد که در آن نیز ایرانیان شکست سختی خوردند. وقتی که ایرانیان گریخته از مدائن به جلولاء رسیدند هر کدام از آنان برای رفتن به شهر و دیار خود راهی جدا داشتند و باید از یکدیگر جدا می شدند. در این هنگام تصمیم گرفتند پیش از متفرق شدن یک بار دیگر بخت خود را در نبرد با عربان بیازمایند. « مهران رازی » را به سرداری خویش برگزیدند و در آنجا خندق کندند و آماده ی نبرد شدند. نامه ای به یزدگرد فرستادند و از او به مال و لشکر کمک خواستند. پادشاه تا آنجا که در توان داشت به نیرو و سرمایه ی اندکی یاریشان کرد. در این میان سعد بن وقاص که در مداین بود خبر یافت که ایرانیان مهیای نبردی دوباره می شوند. نامه ای به عمر نوشت و رای خواست. عمر فرمان داد که باید خود را آماده ی جنگ کنند و به دشمن مجال حمله ندهند. سعد لشکر انبوهی به جلولاء فرستاد و این لشکر از همه طرف به ایرانیان حمله آورد و بسیاری از آنان را به خاک افکند. شماری از سربازان ایرانی که موفق به فرار شدند به حلوان ( محل استقرار یزدگرد ) رفتند و از او خواستند که هر چه سریعتر از آنجا بگریزد. در جنگ جلولاء غنیمت بسیار به چنگ اعراب افتاد چندان که تا آن زمان غنیمتی بیش از آن نیافته بودند. اعراب مردان را قتل عام کرده و زنان و دختران را به غنیمت بردند. شمار کشتگان جلولاء را بالغ بر صد هزار تن آورده اند! زنان و دخترانی که در این جنگ به چنگ اشغالگران افتادند چندان زیاد بودند که عمر بارها و بارها می گفت : به خدا پناه می برم از فرزندان این زنان که در جلولاء اسیر شده اند ! وقتی که یزدگرد از مدائن گریخت به همه ی سرداران پیام فرستاد که لشکرهایشان را برای یاری او و دفاع از کشور اعزام دارند. سرداران ایران اینچنین کردند. از کنار ه ی خزر تا دریای هند و از جیحون تا دریای فارس از هر جا سپاهی فراز آمد. در نزدیکی همدان سپاهی گرد آمد که شمار آن را تا صد و پنجاه هزار کس گفته اند. فرمانده ی این سپاه پیروزان بود و بنا بود که این سپاه از راه حلوان به جانب کوفه که لشکرگاه عرب بود حمله کند. عمار بن یاسر - سردار عرب - چون از این خبر آگاه گشت نامه به مدینه نوشت و وضع موجود را برای عمر تشریح کرد. عمر نامه را برگرفت و منبر رفته گفت : « ای مردم ! تا کنون به فرٌ اسلام و یاری خدا در جنگ با عجم پیروزی با ما بوده است. اکنون عجمان سپاه گرد کرده اند تا نور خدای را بنشانند !! این نامه ی عمار بن یاسر است که به من فرستاده است. می نویسد که اهل توس و طبرستان و دماوند و گرگان و ری و اصفهان و قم و همدان و ماهین و ماسبذان بر ملک خویش گرد آمده اند تا در کوفه و بصره با برادران و یاران شما درآویزند و آنان را از سرزمین خویش برانند و با شما به جنگ آیند. رایی که در این باب دارید با من بگویید.» طلحه گفت : ای امیر ! رای تو صائب ترست هر چه گویی چنان کنیم. عثمان گفت: ای امیر! به مردم شام بنویس تا از شام آیند و به مردم یمن کس فرست تا از یمن آیند و از مردم بصره درخواه تا از آنجا آیند و تو نیز از اینجا راه کوفه پیش گیر و چون این همه خلق بر تو فراز ایند سپاه تو بیشتر باشد و کار بر تو آسان گردد. کسانی که در پای منبر بودند این رای عثمان را پسندیدند و آفرین خواندند. به فرمان عمر سپاه عظیمی از اعراب گرد آمد و روانه ی نبرد شد. سپاه ایران نیز به سرداری پیروزان ساز و برگ بسیار آماده کرده بود. دو لشکر در نزدیک نهاوند خیمه زندند. چون ایرانیان جنگ را آغاز نمی کردند اعراب در هراس افتادند که چه کنند و فرجام این نبرد چه خواهد شد. سر انجام تصمیم گرفتند که شایع کنند خلیفه ی مسلمین در مدینه مرده است و باید جنگ نکرده باز گردند. و پس از آن نیز آهنگ بازگشت کردند. ایرانیان از سنگرها و قلعه های خویش درآمدند تا عربان را دنبال کنند و به این حیله پراکنده شدند. چون به تازیان رسیدند ، تازیان برگشتند و جنگی سخت در گرفت و هزاران تن از هر دو سوی کشته شدند و به فرجام سپاه ایران شکست خورد و پراکنده شد و نهاوند نیز به چنگ عربان افتاد. از آنجا سپاهیان عرب به راه همدان و آذربایجان رفتند و دیگر ایرانیان را یارای مقاومت نبود. اشغال نهاوند در واقع راه اشغال همه ی ایران را به روی تازیان گشود و از این جهت عربان آن را "فتح الفتوح" نامیدند. این آخرین مقاومت منسجم و منظم دولت ساسانی در برابر هجمه ی عرب بود. پس از آن دیگر نه دولتی در کار بود نه کشوری. همه چیز به زیر سلطه ی اعراب رفته بود. سال بعد همدان و کاشان و اصفهان و استخر نیز به دست تازیان افتاد و یزگرد از فارس به کرمان و از آنجا به سیستان رفت و سرانجام در مرو کشته شد. در فتح نهاوند آخرین بازمانده ی گنجهای خسروانی نیز به دست اشغالگران افتاد و دیگر ایرانیان را ممکن نشد که لشکری فراهم آورند و در مقابل اعراب بایستند. پس از سقوط ایران اگر چه هرگز لشکری بر علیه عربان آراسته نشد ولی مقاومتهای کوجک محلی همه جا بر ضد بیدادگری های اعراب جریان داشت. اما از آنجا که اعراب با خشونت تمام هر ندای مخالفی را خفه می کردند ، این مقاومت ها به جایی نرسید. از جمله ی دلیرانه ترین این مقاومتها ، مقاومت مردم استخر بود که بر ضد عربان سر به شورش برآوردند و عامل دستگاه خلافت عرب را در آن شهر هلاک گرداندند ولی دیری نپایید که یک سردار عرب به نام "عبدالله بن عامر" به استخر لشکر کشید و چندان خون ریخت که دیگر هیچ ندای مخالفی از آن شهر برنخاست.( در تهاجم عبدالله بن عامر به استخر دست کم چهل هزار تن قتل عام شدند). در دوران خلافت عثمان حادثه ی مشابهی در خراسان روی داد. به عثمان خبر رسید که مردم خراسان که سابقاً اسلام آورده بودند ، مرتد شده اند و سر به شورش برآورده اند. عثمان ، عبدالله بن عامر و سعید بن عاص را برای سرکوبی آنان فرستاد و آنان نیز با آفریدن جنایتی تازه ، مردم خراسان را سرکوب کردند و گرگان و طبرستان و تمیشه را دوباره فتح کردند. پس از اشغال ایران ، اعراب بر نابود کردن فرهنگ مردم ایران همت گماردند. زبان رسمی ایران به زبان عربی تغییر یافت و ایرانیان را واداشتند که به زبان اعراب سخن بگویند. کتابهای فراوانی را که نشانه ی علم و دانش یک ملت دربند بود یا به آب انداختند یا در آتش سوزاندند. آورده اند که وقتی سعد بن ابی وقاص به مداین دست یافت کتابهای فراوانی در آنجا یافت ، به عمر نامه نوشت که با این کتابها چه کند و عمر پاسخ داد : همه ی آنها را به آب بیافکن که اگر آن کتاب ها سبب راهنمایی باشند ، ما قرآن را داریم که بس راهنماتر از آنهاست و اگر گمراه کننده باشند باید از شر آنان در امان ماند. مرگ عمر ابو لؤلؤ فیروز یکی از اهالی نهاوند بود که پس از فتح نهاوند او را به غلامی به مدینه برده بودند. نوشته اند که وقتی اسیران نهاوند را به مدینه می آوردند ، ابو لؤلؤ دست بر سر کودکان می کشید و می گریست و می گفت : « عمر جگرم بخورد ». نوشته اند که این فیروز ، غلام مغیرة بن شعبه بود. درودگری می کرد و روزی دو ردم به مغیره می داد. یک روز صبح که عمر برای نماز از خانه بیرون آمد ، فیروز در مقابلش درآمد و با یک کارد حبشی شش ضربه بر او وارد کرد و او را به از پای درآورده ، خود بگریخت. از قراین چنین برمی آید که هرمزان و چند تن از یاران پیامبر نیز در این مهم دست داشته اند. پس از مرگ عمر ، فرزندش عبیدالله به خانه ی هرمزان رفت و او را کشت سپس به خانه ی سعد رفت و غلام وی ، حنیفه را هم کشت. سعد در آمد که غلام مرا از چه می کشی ؟ عبید الله خواست سعد را هم بکشد که سعد موی او را گرفت و بر زمینش زد و کارد از وی ستاند. سپس او را نزد عثمان – خلیفه ی تازه - برد. عثمان گفت با او چه باید کرد؟ علی ( ع ) پاسخ داد : باید او را کشت به جزای قتل هرمزان که او را بی گناه کشته است. ولی عثمان از این خواسته سر باز زد و او را عفو کرد 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده