*Polaris* 19606 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 خرداد، ۱۳۹۰ پدر روزنامه مي خواند.اما پسر كوچكش مدام مزاحمش مي شد. حوصله ي پدر سر رفت و صفحه اي از روزنامه را كه نقشه ي جهان را نمايش مي داد جدا و قطعه قطعه كرد و به پسرش داد. "بيا ! كاري برايت دارم . يك نقشه ي دنيا به تو مي دهم .ببينم مي تواني آن را دقيقا همان طور كه هست بچيني ؟" و دوباره سراغ روزنامه اش رفت.مي دانست پسرش تمام روز گرفتار اين كار است.اما يك ربع ساعت بعد پسرك با نقشه ي كامل برگشت. پدر با تعجب پرسيد:"مادرت به تو جغرافي ياد داده؟" پسرجواب داد:"جغرافي ديگر چيست؟" پدر پرسيد:"پس چگونه توانستي اين نقشه ي دنيا را بچيني؟" پسر گفت:" اتفاقا پشت همين صفحه تصويري از يك آدم بود .وقتي توانستم آن آدم را دوباره بسازم دنيا را هم دوباره ساختم." 4 لینک به دیدگاه
pianist 31129 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 خرداد، ۱۳۹۰ جالب بود کاش ما هم بتونیم خودمون رو بسازیم... 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده