شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 خرداد، ۱۳۹۰ روزی به خاطر وقوع سیل زنان و کودکان دهکده شیوانا ، درون ساختمان بزرگی پناه داده شدند و قرار شد چند نفر نگهبان مرد برای حفاظت از این ساختمان از بین اهالی دهکده انتخاب شوند. شیوانا مردان دهکده را جمع کرد و از آنها خواست تا برای اینکار دواطلب شوند. جوانی بلند قد از بین مردان به پوزخندو خطاب به بقیه گفت:" دختران و زنان موجودات کثیف و غیر قابل اعتمادی هستند و یک سالک معرفت هرگز خودش را برای محافظت از آنها به زحمت نمی ندازد!" اما بقیه مردم به سخنان او اعتنایی نکردند و چند نفر برای اینکار پیشقدم شدند. شیوانا آنها را کناری کشید و بقیه را مرخص کرد و وقتی با داوطلبین تنها شد ، از آنها خواست تا شغل نگهبانی را سخت جدی بگیرند و با حساسیت کامل مواظب آمد و شد افراد مشکوک باشند. در آخر کلماتش شیوانا خطاب به نگهبانان گفت که به شدت مواظب آن جوان بلند قد مدرسه هم باشند و اجازه ندهند که بی دلیل به ساختمان نزدیک شود. یکی از داوطلبین با تعجب گفت:" اما استاد ! او در حضور همه مردم گفت که نسبت به دختران و زنان نظر مساعدی ندارد و آنها را موجودات کثیفی می داند! چطور می گوئید مواظب او باشیم!؟ " شیوانا آهی کشید و گفت:" به طور خیلی ساده و کاملا مشخص آن جوان بلند قامت از لحاظ روحی بیمار است و می تواند برای زنان و کودکان ساختمان خطرناک باشد. دلیلش هم خیلی ساده است ، زنان و دختران هیچ فرقی با مردان و پسران ندارند و کسی که آنها را بد و ناشایست می خواند بدون تردید دچار مشکل ذهنی است! پس به شدت مواظبش باشید!" 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده