soheiiil 24251 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 اردیبهشت، ۱۳۹۰ هنوز چند ماهی از سونامی دهشتناک ژاپن نمی گذرد که خبر می رسد مردم دیار آفتاب تابان با جدیت درحال پایین آوردن قایق ها و اتومبیل هایی هستند که سیل آنها را روی پشت بام ساختمان های چند طبقه برده بود، خیابان را جارو کرده اند و مصمم در پی ساختن ویرانه ها هستند ، ایمیلی به دستم رسید که بسیار قابل تامل بود، نوشته شده بود: "پنجاه نفر علی رغم خطر مرگ برای کنترل راکتور فوکوشیما باقی مانده اند. این گروه کوچک مهندسین و تکنیسین ها به صورت قهرمانان ملی ژاپن درآمده اند. به آنها "کامیکازه" و سامورایی گفته می شود. آنها در معرض تشعشعات بسیار قوی رادیو اکتیو هستند و بدون شک بسیاری از پیامد آن جان خواهندسپرد. جایشان را هر پانزده دقیقه عوض میکنند که از تشعشع نسوزند. پنجاه نفر داوطلب کنترل کننده در مرکز راکتور مانده اند و بیست نفر دیگر علی رغم خطر مرگ به آنها پیوسته اند تا آن را از کار بیاندازند. امروز در ژاپن همه می دانند که اگر از بروز فاجعه ای بزرگ جلوگیری شده است به خاطر فداکاری مردانی بوده که هویتشان اعلام نشده است. در میان آنها فردی 59 ساله وجود دارد که تنها 18 ماه تا بازنشستگی اش مانده است. دختر وی پیامی تکان دهنده در سایتی که به قربانیان زمین لرزه اختصاص یافته است، منتشر کرده است: نقل قول "حالا دیگر وقتی پرسیدند دلیل پیشرفت یک کشور چیست نگویید: هوش، ذکاوت، فرهنگ قدیمی و...! بگویید تعهد و از خود گذشتگی ، بگویید فرهنگ بالا، فرهنگی که در آن سامورایی ها افسانه نیستند بلکه واقعیت است... من خودم بعید بدانم که بتوانم مثل آنها بزرگ باشم، ولی امیدوارم بتوانم برای آنها احترام لازم را قائل باشم." قصد ندارم از آنچه در ژاپن رخ داده چماقی برای کوبیدن بر سر خودمان بسازم ولی تلخی تازه، به از قند مکرر است! در دشوارترین روزها که سونامی بخشهایی از ژاپن صنعتی را درهم کوبید گزارشگی فارسی از یکی از شهرهای این کشور گزارش داد: "برخورد ژاپنی ها با کمبود امکانات در این شهر بی نهایت عجیب است. آنها ساعت ها در صف بنزین یا موارد غذایی می ایستند و وقتی اعلام می شود کالای مورد نیازشان تمام شده است بدون کوچکترین اعتراضی یا حمله و غارت و شکستن شیشه های ادارات و بانک ها، جای دیگری می روند و از نو در صف می ایستند. آنها آموخته اند که به سیستم اداری شان اعتماد کنند و ایمان دارند اگر متصدی آن کالا اعلام می کند که کالای مورد نیاز تمام شده است، قطعا صادقانه این حرف را می زند." این درجه از تعهد به آب و خاک و مسوولیت پذیری در مقابل کشور را با رفتار خودمان قیاس کنیم... حتما خیلی ها شانه بالا می اندازند که این چیزها تازگی ندارد و ما در زمان جنگ صدها نمونه از این جان فشانی و مسوولیت پذیری ها را داشته ایم. شکی نیست... اما همیشه بحث فداکاری که می شود از جنگی که 23 سال پیش تمام شده است خرج می کنیم، انگار پس از آن نیازی به فداکاری و مسوولیت پذیری نیست... حسن نراقی در کتاب "جامعه شناسی خودمانی" می نویسد: اگر بخواهید و بتوانید! یک روزی کاستی های این مملکت را ریز و درشت، از آشغال سیگاری که در خیابان افتاده تا ترافیک، آلودگی هوا، سیاست خارجی و امنیت و تهیه ارزاق عمومی و... به فرض محال لیست کنید، شاید روزانه به میلیون ها نقطه منفی ، حال کوچک و بزرگش فرقی نمی کند، سر خواهدزد. اگر توانستید فقط برای پانصدتای آن، مسوول، آن هم مسوول معترف پیدا کنید؟ یعنی این که رفتگر شهرداری بگوید بله آقا امروز صبح که جارو می کردم این قسمت یادم رفت و مسوولیت آن را می پذیرم و فلان وزیر بگوید این تصمیمی که شش ماه پیش گرفتم این زیان ها را به بار آورد و من اشتباه کردم... در صادقانه ترین حالتش یک بهانه، یک عذر موجهی برای شما خواهندآورد و مسئله را به سادگی آب خوردن گردن این و آن خواهند انداخت. روزنامه ها را نگاه کنید... در طول تاریخ مدون معاصر این مملکت، دقت کنید که یک دولت مرد پیدا شود که در پشت میز کارش و وقتی هنوز سوار اسب مراد است بیاید و بگوید من اشتباه کردم. آخر پس این همه اشتباه را در این کشور چه کسی مرتکب می شود؟ چه بلایی سرمان آمده است؟! "برگه 103 و 104 بدون تردید دولت ها در مسوولیت ناپذیری مردم و رشد این فرهنگ بسیار تاثیرگذار هستند ولی وظیفه شهروندی ما چه می شود؟! شاید یکی از عمده دلایل این حادثه آن باشد که دل با این خانه نداریم و در پی یافتن اندک روزنه ای هستیم که ترک اش کنیم... دکتر پرویز رجبی تاریخ نگار در کتاب "عقلانیت و نوگرایی" می نویسد: واقعیت این است که ما هیچکدام با میل، خانه های پدری خودرا، اگر داشته باشیم، قابل سکونت نمی دانیم، در خانه پدری زندگی نمی کنیم و آن را نگه نمی داریم. یکی پس از دیگری ، اگر برایمان امکان داشته باشد، خانه های پدری را ترک می کنیم و آن را با سنگدلی و بی مهری به فرزندان پدرانی دیگر می سپاریم. فرزندانی که خود خانه پدری شان را ترک گفته اند و آنها را به دیگری سپرده اند... ... به امید روزی که برای معجزه چشممان به دستان دیگری نباشد و ایمان داشته باشیم خود ما هم بخشی از معجزه تغییر هستیم. 21 لینک به دیدگاه
محسن2115 294 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 خرداد، ۱۳۹۰ نمیشه.میدونی چرا؟منم مثل شما فکر میکردم.اما اینقدر دیدم اینقدر دیدم ببخشید گفتم مرد نیستم اگه عین اینا یا بد تر از اینا نباشم. خیلی سعی کردم ولی هیچی به اندازه تملق از زیر کار در رفتن زیر اب زدن و.... تو پیشرفت موثر نیست. وتنها راه موفقیت جامعه ایرانی اینه که تو هنگام کارشون بینشون یه دیوار باشه نتونن همو ببینن ونفهمن کنار دستیشون چقدر ککار میکنه والا همینی که هست. اگه کمسی قبول ندارهخ امتحان بکنه. 3 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اسفند، ۱۳۹۰ نمیشه.میدونی چرا؟منم مثل شما فکر میکردم.اما اینقدر دیدم اینقدر دیدم ببخشید گفتم مرد نیستم اگه عین اینا یا بد تر از اینا نباشم.خیلی سعی کردم ولی هیچی به اندازه تملق از زیر کار در رفتن زیر اب زدن و.... تو پیشرفت موثر نیست. وتنها راه موفقیت جامعه ایرانی اینه که تو هنگام کارشون بینشون یه دیوار باشه نتونن همو ببینن ونفهمن کنار دستیشون چقدر ککار میکنه والا همینی که هست. اگه کمسی قبول ندارهخ امتحان بکنه. ارزش امتحان نداره یادت باشه فقط 1بار حق زندگی کردن داری اینجوری فقط نمیتونی زیبایی های زندگی رو ببینی همه عمرت صرف تملق از زیر کار در رفتن و زیر اب زدنو..... میشه:icon_pf (34): 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده