رفتن به مطلب

خرافات خوره زندگي


peyman sadeghian

ارسال های توصیه شده

100843672269.jpg

شما چه فكري مي‌كنيد؟ كلاغ سياه بدشانسي مي‌آورد؟ جغد شوم است؟ اگر دختري بين چارچوب در بنشيند بختش بسته مي‌شود؟ اگر به تخته بزنيم چشم نمي‌خوريم؟ نعل اسب خوش‌شانسي مي‌آورد؟ شكستن آيينه باعث بدبختي مي‌شود، اما اگر تكه‌هاي آن زير نور ماه در خاك مدفون شود، نحسي‌اش مي‌پرد؟ خواب بد را نبايد براي كسي تعريف كرد؟ يا به جاي عدد سيزده بايد بنويسيم 1+12؟

مطمئنم هر ‌قدر هم كه درهاي ذهنتان را روي خرافات بسته نگه داشته باشيد، بالاخره به يكي از انواع آن دچاريد. مثلا در خانه، سنگ‌هاي آبي مخصوص چشم زخم داريد يا هرازگاهي اسفند دود مي‌كنيد و بعضي وقت‌ها پشت سر مسافرتان آب مي‌ريزيد. به خرافات مي‌گويند موهومات؛ يعني چيزي كه با وهم و خيال مخلوط است، يعني باوري كه اساس درست و حسابي ندارد و چيزي است كه عقل قبولش نمي‌كند، اما خيلي نيرومند است درست مثل يك تكيه‌گاه محكم. مثل جادويي باطل نشدني و طلسمي كه قدرتي جاودانه دارد. مردم به آدم‌هاي خرافاتي مي‌خندند چون فكر مي‌كنند آنها به هيچ چنگ مي‌زنند، اما همان‌ها كه به ديگران مي‌خندند، خودشان اسير خرافاتند. البته شدت و ضعف اعتقاد به خرافات در آدم‌هاي مختلف فرق دارد يعني آدم‌ها هر چقدر قوي‌تر و محكم‌تر باشند و فكرشان ورزيده‌تر، كمتر به سمت چيزهاي غيرواقعي كه كسي نمي‌تواند درستي‌شان را ثابت كند، كشيده مي‌شوند.

اما چه بخواهيم و چه نخواهيم، آدم‌هاي خرافاتي همه جاي دنيا هستند؛ در قاره همسايه‌مان، در مرز دو شهر، در محله‌اي كه زندگي مي‌كنيم و حتي درست كنار صندلي‌مان زير درختان يك پارك.

خرافه يعني خوره، يعني وسواس

اگر قرار باشد دائم از وقوع يك پديده بترسيم، اگر بنا داشته باشيم كه مرتب حوادث مختلف را كنار هم بچينيم و به زور آنها را به هم ربط دهيم يا يك تصور را به عمق لايه‌هاي دروني ذهنمان ببريم و آنقدر به درستي‌اش ايمان داشته باشيم كه همه چيزمان شود، فكر مي‌كنيد زندگي دلچسبي خواهيم داشت؟ به نظر اينطور نمي‌آيد مخصوصا اگر مثل آدم‌هاي خرافاتي به موهومات دل بسته باشيم.

كسي كه شخصيتي خرافاتي دارد، زندگي‌اش ملغمه‌اي از روح، سحر، جن و پري است با ولوله‌اي از آدم‌هايي كه بدخواهند و چشم‌هايي خطرناك براي چشم زخم زدن دارند و حوادثي كه سلسله‌وار اتفاق مي‌افتند تا تاييديه‌اي بر افكار خرافي باشند. تعريف علمي‌اش، اما كمي پيچيده‌تر از اين است يعني آنچه ‌ روانشناسان و روانپزشكان مي‌گويند. آنها معتقدند در جوامع مترقي امروز نيز درست مثل روزگار باستان تصميم‌هاي عقلاني و تكيه بر قدرت عقل و بصيرت شخصي جاي خود را به ترس ناشي از باور يك خرافه داده است؛ حالتي كه مي‌تواند آدم‌هاي خرافاتي و اطرافيانشان را دچار هراس و آشفتگي روحي كند. بياييد حرف متخصصان را يك جور ديگر تعريف كنيم. آنها نام خرافه پرستي را اختلال وسواس اجبار گذاشته‌اند يعني همان ocd. كسي كه دچار اين اختلال رفتاري مي‌شود، به انجام برخي اعمال خاص در زندگي‌اش عادت مي‌كند و گمان مي‌كند اگر از يكي از اين عادات دست بردارد حتما اتفاقي ناگوار برايش مي‌افتد درست مثل كسي كه اعتقاد دارد اگر در صندلي ثابتي در يك رستوران ننشيند و مجبور شود جايش را عوض كند، حتما به دردسر مي‌افتد.

اما اين وسواس حالت شديدتري هم دارد يعني مبتلايان به آن فكر مي‌كنند اگر در مورد وقوع يك اتفاق بد، نگران نباشند حتما آن اتفاق روي مي‌دهد براي همين هميشه ترجيح مي‌دهند ناراحت و نگران باشند تا بلكه بتوانند جلوي پيشامدهاي بد را بگيرند.

البته در ميان اين تعابير منفي از خرافات، دانشمنداني هم هستند كه كمي به خرافاتي‌ها حق مي‌دهند درست مثل اسپينوزا. او مي‌گويد اگر آدم‌ها قواعد مشخصي براي اداره امور زندگي خود داشتند يا بخت هميشه با آنها يار بود، هرگز به خرافات روي نمي‌آوردند ولي چون بيشتر وقت‌ها به مشكل برمي‌خورند و قواعد موجود پاسخگويشان نيست، بين ترس و اميد سرگردان شده و سخت زودباور مي‌شوند.

از خرافاتي بودن آدم‌ها تعابير ديگري هم مي‌توان داشت يعني برداشت‌هايي كه ملايم‌تر است و بيشتر از تعابير ديگر به دل مي‌نشيند. گفته مي‌شود وقتي امكان كنترل محيط براي انسان كمتر مي‌شود گرايشش به خرافات بيشتر مي‌شود يعني وقتي او احساس مي‌كند نمي‌تواند براي تغيير زندگي و رسيدن به رضايت، كاري انجام دهد آن‌وقت به افكار خرافي متوسل مي‌شود. البته تحقيقات انجام شده حرف‌هاي ديگري هم دارند كه نشان مي‌دهد انواع رفتارهاي خرافي در طبقه پايين جامعه و‌ بين افراد با سطح هوشي و تحصيلاتي پايين و آنهايي كه والدين مستبد و خشن دارند، بيشتر است. اگر كمي به آدم‌هاي خرافاتي اطرافمان با دقت بيشتري نگاه كنيم، حتما درستي اين تحقيقات را تاييد خواهيم كرد.

بفرماييد خرافات!

تاريخ دقيقش به درستي معلوم نيست اما مي‌شود حدس زد از وقتي آدم‌ها خودشان را شناخته‌اند و فهميده‌اند كه گاهي وقت‌ها حوادث آزاردهنده‌اي برايشان اتفاق مي‌افتد كه تحت كنترلشان نيست، ترجيح داده‌اند آسمان و ريسمان به هم ببافند و افكار خرافي را شكل دهند. مي‌گويند در زمان جاهليت، اعراب هنگامي كه مي‌خواستند به سفر بروند شاخه‌اي از گل رتم را گره مي‌زدند و وقتي از سفر برمي‌گشتند به سراغ آن گل مي‌رفتند و اگر مي‌ديدند گره آن باز نشده مطمئن مي‌شدند همسرشان در غياب آنها خيانت نكرده است. يا اين‌كه هرگاه خشكسالي مي‌شد، قسمي از چوب درختان سلع و عشر را كه خاصيت آتش‌زايي داشت، به دم گاو مي‌بستند و او را به بالاي كوه مي‌بردند و آتش مي‌زدند تا بلكه باران ببارد. آنها هنگام شيوع وبا هم كارهاي خرافي خاصي داشتند به طوري كه وقتي به شهر يا روستايي وبا زده وارد مي‌شدند، پس از ورود به اين مكان‌ها صدايي شبيه چارپايان از خود درمي‌آوردند و استخوان خرگوش به گردنشان آويزان مي‌كردند تا از شر وبا و جنيان در امان بمانند.

البته شايد عرب‌هاي جاهلي در خرافه‌‌پرستي سرآمد همه اقوام باشند ولي از آنها كه بگذريم، ساير ملل دنيا نيز در طول قرن‌هاي متمادي به شكل‌هاي مختلف به عقايد خرافي پايبند مانده‌اند. در همين ايران خودمان در عصر قاجار وقتي ناصرالدين شاه به قتل رسيد و حكومت به پسرش مظفرالدين شاه رسيد، او ترجيح داد تاجگذاري در سال 1313 را به 1314 موكول كند تا از شر نحسي عدد 13 خلاص شود. كمي بالاتر از مرزهاي ايران در كشور همسايه‌مان روسيه هم عقايد خرافي رواج زيادي دارد. گفته مي‌شود هم اكنون نيز در برخي روزنامه‌هاي اين كشور آگهي‌هاي زيادي درباره فالگيري يا آدم‌هايي كه شيطان را از‌آدم‌‌ دور مي‌كنند، وجود دارد و برخي از روس‌‌ها به تصاوير مقدس در ماشينشان بيشتر از كمربند ايمني اعتقاد دارند. آنها همچنين معتقدند اگر دختري مجرد زنجيري را كه تمام روز در گردنش بوده موقع خواب زير بالش خود بگذارد، شوهر آينده‌اش را حتما در خواب خواهد ديد.

رد پاي خرافات را حتي در بين مردم كشورهاي پيشرفته دنيا هم مي‌توان ديد. مي‌گويند در ژاپن اگر كسي در مسيرش با يك مار سفيد برخورد كند، نشانه خوشبختي است يعني مار سفيد خوش‌يمن است و با خودش خوشبختي مي‌آورد. اين در حالي است كه تلفظ واژه مربوط به رنگ قرمز در زبان ژاپني درست مثل تلفظ واژه شانس است براي همين آنها در آغاز سال جديد همه چيز را قرمز مي‌كنند تا سال خوب و خوش‌يمني داشته باشند.

اما در اين ميان، هندي‌ها افكار خرافي پر آب و‌تابي دارند. از نظر عامه مردم اين كشور، روزهاي سه‌شنبه مبارك نيست. همچنين بهترين راه براي دور كردن ارواح و نيروهاي منفي از خانه و محل كار به نخ كشيدن چند ليموترش يا فلفل قرمز و آويزان كردن آن در محل است. از نظر هندي‌ها قارقار كردن كلاغ يعني خوش‌شانسي و خبر آمدن مهمان، ديدن فيل در سفر يعني داشتن سفري خوب و بي‌خطر، شنيدن صداي طاووس هنگام شب يعني شنيدن خبر بد و افتادن مارمولك روي سر يعني ترس از مرگ تا آخر عمر.

جادوي اعداد

آدم‌هاي خرافاتي روي اعداد هم وزن گذاشته‌اند يعني هر كدام از عددها را به يك اتفاق خوب يا بد ربط داده‌اند. در بيشتر فرهنگ‌ها عدد 13 نحس است حتي در كشور خود ما، ولي در ژاپن و كره عدد 4 نحوست دارد. اين در حالي است كه چيني‌ها به خوش‌يمن بودن عدد 8 ايمان دارند و حتي المپيك سال 2008 را هم در ساعت 8 و 8 دقيقه افتتاح كردند. چيني‌ها البته بجز عدد 8 به اعداد 6، 7 و 9 هم علاقه دارند درست همان‌طور كه از اعداد 1، 3 و 4 دوري مي‌كنند. حالا تقصير اعداد در روي دادن اتفاقات بد چيست؟ اين موضوعي است كه شايد مردم اين كشورها هم نتوانند آن را به درستي توضيح دهند.

خوره خودتان نشويد

زندگي با آدم خرافاتي دست كمي از نوشيدن زهر ندارد، آن هم وقتي به كشنده بودن زهر اعتقاد داري، اما چاره‌اي جز سر كشيدنش نداري. آدم خرافاتي هميشه حرف خودش را مي‌زند چون يك باور قلبي به او مي‌گويد كسي كه درست مي‌گويد و پيش‌بيني مي‌كند كسي غير از او نيست. او هميشه از آينده نگران است و دنبال نشانه مي‌گردد فقط كافي است كلاغي قارقار كند يا عنكبوتي از سقف خودش را پرت كند و روي شانه‌اش بيفتد يا مارمولكي سر و كله‌اش در خانه پيدا شود، آن وقت معلوم است كه چه مي‌شود، اصلا در خانه حكومت نظامي مي‌شود و چشم‌ها و گوش‌ها گوش به زنگ آمدن خبرهاي خوب يا بد

مي‌شود.

البته انگار خرافاتي كه تاكيد دارند خبرهاي خوشي در راه است، بهتر از خرافه‌هايي است كه آمدن اتفاقات بد را نويد مي‌دهند، چون به هر حال حتي فكر كردن به چيزهاي مثبت حتي اگر واهي باشند، به آدم‌ها انرژي مثبت مي‌دهند، اما مشكل اينجاست كه بيشتر خرافه‌ها انرژي منفي دارند.

حالا تصور كنيد كسي كه سخت پايبند افكار خرافي آن هم از نوع افكار منفي و دلهره‌آور است شريك زندگي يا از اعضاي خانواده است. به نظر شما زندگي با چنين آدمي چه طعمي دارد؟ حتما وقتي حس خرافه‌پرستي اين آدم‌ها اوج مي‌گيرد زندگي با آنها دشوار مي‌شود مخصوصا اگر ديگران با او هم عقيده نباشند و حرف‌ها و افكار او را بافته ذهن بيمار خودش بدانند. به نظر شما زندگي با فردي كه سخت روي اين عقيده پافشاري مي‌كند، چه حسي دارد؟ اگر شمع، خودش خاموش شود يا در حالي كه كسي آن را در دست دارد و راه مي‌رود، خاموش شود نشانه بداقبالي است و از مرگ يا پايان غيرمنتظره يك ارتباط خبر مي‌دهد، اما اگر كسي تصادفا شمعي را خاموش كند بزودي به مراسم ازدواجي دعوت مي‌شود .

فكر مي‌كنيد تحمل آدمي كه اين گونه فكر مي‌كند چه حسي مي‌تواند داشته باشد؟ اگر از دوستي بخواهيد با حلقه نامزدي‌تان آرزويي كند خوش‌يمن است، اما هرگز نبايد حلقه نامزدي را به دوستي بدهيم كه مي‌خواهد آن را در انگشتش كند، پيش از نامزدي خوش‌يمن نيست حلقه دستمان كنيم يا اگر يك قطعه الماس برش‌خورده روي حلقه نامزدي‌مان باشد، نشانه تك بودن ما در زندگي طرف مقابلمان است.

مسلما هيچ شمع روشن يا خاموشي خبر از اتفاقات خوب يا بد نمي‌دهد، حتي الماس هم نمي‌تواند وفاداري يك انسان را تضمين كند يا اگر عروس در لباس عروسي‌اش هنگامي كه كيك را برش مي‌دهد آرزويي را بر زبان بياورد تاثيري در برآورده شدن خواسته‌اش ندارد. بايد باور كرد كه زندگي ما آدم‌ها چيزي فراتر از اين حرف‌ها و باورهاست. بايد باور كرد خوشبختي ما به عملكرد خودمان بستگي دارد و اتفاقات بد ناشي از كارهاي نادرست ما يا اطرافيان‌مان است حالا چه چند روز قبل از وقوع آن، اتفاق كلاغي آواز خوانده باشد و چه سر و كله‌اش در اين حوالي پيدا نشده اشد.

شايد قبول كردن اين حرف‌ها براي طرفداران خرافات كمي سخت باشد اما واقعيت اين است كه بين اشيا و اتفاقاتي كه در زندگي رخ مي‌دهد، نمي‌تواند ارتباط منطقي برقرار باشد چون هر كدام از اشيا و موجودات اطراف ما كاربردي دارند و هيچ كدام ذاتا بد يا نحس نيستند؛ هرچند كه ما آدم‌هاي مضطرب اصرار داريم چنين ارتباطي را برقرار كنيم. پس مشكل اصلي ما آدم‌هاي خرافاتي چيزي نهفته در درون‌مان است، شايد همان اضطراب يا ترس از آينده و اين‌كه مي‌بينيم هيچ نيروي از بيرون نمي‌تواند به ما اطمينان خاطر بدهد، اما بايد باور كرد هيچ كدام از پديده‌هاي اطراف ما تاثير بدي در سرنوشت ما ندارند مگر اين‌كه ما اصرار داشته باشيم چنين نقشي را به آنها تحميل كنيم.

حميد بروغني

 

جام جم آنلاین

شماره خبر: 100843676358

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...