رفتن به مطلب

ظهور يونانيان‌ در تاريخ


Mohammad Aref

ارسال های توصیه شده

تصويري‌ از سپيده‌ دم‌ تاريخ‌

در سپيده‌ دم‌ تاريخ‌ (مثلاً 1500 پ‌.م‌.) يونانيان‌ همچون‌ مردمي‌ نيمه‌ بيابان‌نشين‌ آريايي‌ جلوه‌گر مي‌شوند كه‌ خردخرد به‌ سوي‌ چراگاههاي‌ جنوب‌ به‌ بالكان‌ روانند و با تمدن‌ كهن‌ اژه‌ كه‌ كنوسوس‌ جلوه‌گاه‌ آن‌ بود برخورد مي‌كنند و با آن‌ مي‌جنگند و در مي‌آميزند.

در شعرهاي‌ هومر ، اين‌ قبيله‌هاي‌ يوناني‌ به‌ يك‌ زبان‌ مشترك‌ سخن‌ مي‌گويند و يك‌ سنت‌ مشترك‌ كه‌ در شعرهاي‌ حماسي‌ آمده‌ است‌ ايشان‌ را يك‌ پارچه‌ نگاه‌ مي‌دارد. در عين‌ اينكه‌ يگانگي‌ آنان‌ چندان‌ استوار نيست‌، همه‌ قبيله‌هاي‌ مختلف‌ خويش‌ را به‌ نام‌ هلنس‌ (Hellenes) مي‌خوانند. شايد در گروههاي‌ متعدد به‌ يونان‌ آمده‌ باشند. مثلاً ايونيان‌ و اِ اوليان‌ و دوريان‌ (Ionians, Eolians, Dorians) لهجه‌هاي‌ بسيار فراوان‌ داشتند. ايونيان‌ گويا پيش‌ از ديگران‌ آمده‌ و با مردم‌ متمدني‌ كه‌ بر آنان‌ چيره‌ گشته‌ بودند سخت‌ درآميختند. مردم‌ شهرهايي‌ مانند آتن‌ و ملطيه‌ شايد از نظر نژادي‌ كمتر ريشه‌ي‌ نزديك‌ داشته‌ باشند تا مديترانه‌اي‌. دوريان‌ گويا بازپسين‌ و نيرومندترين‌ و كم‌ تمدن‌ترين‌ اين‌ نو رسيدگان‌ باشند. اين‌ قبيله‌هاي‌ هلني‌ تمدن‌ اژه‌اي‌ را كه‌ پيش‌ از آمدن‌ ايشان‌ در سرزمينهاي‌ شمال‌ شرقي‌ مديترانه‌ گسترش‌ يافته‌ بود درهم‌ شكسته‌ و برانداختند و بر فراز خاكستر آن‌ تمدني‌ از خويشتن‌ بنياد افكندند. ايشان‌ به‌ دريانوردي‌ پرداختند و از راه‌ دريا و جزيره‌ها به‌ آسياي‌ صغير راه‌ جستند و از تنگه‌هاي‌ داردانل‌ و بسفور گذشته‌ و در كرانه‌هاي‌ شمال‌ درياي‌ سياه‌ جاي‌ گرفتند. همچنين‌ از سوي‌ مغرب‌ به‌ جنوب‌ ايتاليا راه‌ جستند كه‌ سرانجام‌ Magna- Craecia يا يونان‌ بزرگ‌ نام‌ گرفت‌ و نيز در كرانه‌هاي‌ شمال‌ مديترانه‌ پراكنده‌ شدند. شهر مارسي‌ را در جايگاه‌ يك‌ آبادي‌ فينيقي‌ بر پا داشتند در سيسيل‌ به‌ هم‌ چشمي‌ فينيقيان‌ در 735 پ‌ .م‌. ساكن‌ شدند.

 

بعد از هلنيها

به‌ دنبال‌ يونانيان‌ اصلي‌ قبيله‌هاي‌ خويشاوند آنان‌ مانند مقدونيان‌ و تراكيان‌ آمدند و در سوي‌ چپ‌ تراكيان‌ فريگيان‌ از بسفور گذشتند و به‌ آسياي‌ صغير راه‌ يافتند. همه‌ي‌ اين‌ گستردگي‌ يونانيان‌ پيش‌ از آغاز تاريخ‌ و خط‌ و كتابت‌ روي‌ داد. در سده‌ي‌ هفتم‌ پ‌.م‌. (يعني‌ به‌ هنگام‌ اسارت‌ يهود در بابل‌) آثار جهان‌ كهن‌ پيش‌ از تمدن‌ يوناني‌ در اروپا برافتاد و ناپديد شد. صيدا و كنوسوس‌ ديگر اهميت‌ خود را از دست‌ داده‌ و از ميسن‌ و تروا تنها افسانه‌اي‌ مانده‌ و شهرهاي‌ بزرگ‌ جهان‌ نوبنياد يونان‌ همانا آتن‌ و اسپارت‌ (پايتخت‌ لاكدمون‌) و كرنت‌ و طب‌ و ملطيه‌ اند. اين‌ جهاني‌ كه‌ پدران‌ ما آن‌ را « يونان‌ كهن‌ » ناميدند برفراز ويرانه‌هاي‌ فراموش‌ شده‌ي‌ آباديهايي‌ برپا شد كه‌ در هنر و تمدن‌ دست‌ كمي‌ از تمدن‌ يونان‌ كهن‌ نداشتند و امروزه‌ تازه‌ بر اثر كوشش‌ كاوشگران‌ از آن‌ آگاهي‌ مي‌يابيم‌.

 

جلوه‌هاي‌ يونان‌ كهن‌

جلوه‌هاي‌ يونان‌ كهن‌ كه‌ از آن‌ سخن‌ خواهيم‌ گفت‌ هنوز در خيال‌ و در سازمانهاي‌ اجتماعي‌ آدميان‌ زنده‌ مانده‌ است‌. زيرا كه‌ زبان‌ آن‌ زمان‌ آريايي‌ دلنشين‌ و زيبا و بسيار رسا بود كه‌ با زبانهاي‌ ما بسيار همانند است‌ و از آن‌ رو كه‌ الفباي‌ مديترانه‌اي‌ را گرفته‌ و با افزودن‌ حروف‌ با صدا تكميل‌ كردند هنر خواندن‌ و نوشتن‌ را آسان‌ ساختند و بسياري‌ توانستند آن‌ را فراگيرند و سرمايه‌اي‌ براي‌ اعصار بعد بر جاي‌ گذاشتند.

  • Like 2
لینک به دیدگاه

جلوه‌هاي‌ تمدن‌ هلني‌ چيست‌؟

اينك‌ اين‌ تمدن‌ يوناني‌ كه‌ در جنوب‌ ايتاليا و يونان‌ و آسياي‌ صغير در سده‌ي‌ هفتم‌ پ‌.م‌. رو به‌ پيشرفت‌ گذاشت‌ تمدني‌ است‌ كه‌ از بسياري‌ جهات‌ مهم‌ از دو تمدن‌ دره‌ي‌ نيل‌ و دو رود بين‌النهرين‌ فرق‌ داشت‌. اين‌ تمدنها در قرون‌ بسيار پيشرفت‌ كرد و آهسته‌ و كند برفراز زندگي‌ وابسته‌ به‌ پرستشگاه‌ و كشاورزي‌ بدوي‌ و كاهن‌ شاهان‌ و خداشاهان‌ كشور شهرهاي‌ نخستين‌ به‌ امپراطوري‌ مبدل‌ شد. اما يونانيان‌ گله‌دار وحشي‌ و مهاجم‌ به‌ سوي‌ جنوب‌ به‌ جهاني‌ روي‌ آوردند كه‌ تمدن‌ آن‌ در آن‌ هنگام‌، كهن‌ گشته‌ بود. كشتي‌راني‌ و كشاورزي‌ و شهرهاي‌ بارودار و خط‌ پيدا آمده‌ بود. يونانيان‌ تمدني‌ از آن‌ خويشتن‌ پديد نياوردند. تمدني‌ را تباه‌ ساختند و از ويرانه‌هاي‌ آن‌ تمدني‌ ديگر سر هم‌ كردند.

 

يونان‌ بدون‌ كاهن‌ - پادشاه‌

بايد بيفزاييم‌ كه‌ در تاريخ‌ يونان‌ اثري‌ از تنها تفاوت‌ واقعي‌ ميان‌ «اليگارشي‌» و دموكراسي‌ يوناني‌ آن‌ بود كه‌ در اليگارشي‌ مردم‌ تنگدست‌ و نا مهم‌ حق‌ رأي‌ نداشتند و در دموكراسي‌ همه‌ي‌ شهريان‌ حق‌ رأي‌ داشتند. ارسطو در كتاب‌ سياست‌، نتايج‌ عملي‌ اين‌ تفاوت‌ را بسيار آشكار بيان‌ مي‌كند. در اليگارشي‌ ميزان‌ ماليات‌ بر شانه‌ي‌ توانگران‌ سنگيني‌ نمي‌كرد. اما در دموكراسيها ماليات‌ توانگران‌ سنگين‌ بود و به‌ تهيدستان‌ بيشتر كمك‌ خرج‌ مي‌دادند.

مرحله‌ي‌ كشور - پرستشگاهي‌ و كاهن‌ - شاهي‌ نيست‌. يونانيان‌ بلافاصله‌ به‌ سازمان‌ شهري‌ كه‌ در مشرق‌ زمين‌ به‌ گرد پرستشگاه‌ پديدار شد، رسيدند. آنچه‌ بيشتر در ايشان‌ از ظواهر شهري‌ اثر گذاشت‌ ديوارهاي‌ پيرامون‌ آن‌ بود. در اين‌ امر ترديد داريم‌ كه‌ آنان‌ بي‌درنگ‌ به‌ زندگي‌ شهري‌ خوكرده‌ باشند. نخست‌ در روستاهاي‌ بي‌حصار بيرون‌ شهرها كه‌ به‌ دست‌ ايشان‌ ويران‌ شده‌ بود زيستند و آن‌ شهرها همچون‌ سرمشقي‌ در برابر چشم‌ آنان‌ قرار داشت‌. نخست‌ شهر را جاي‌ امني‌ در هنگام‌ زد و خورد پنداشتند. پرستشگاه‌ را هم‌ براي‌ شهر طبيعي‌ يافتند. آنان‌ اين‌ ميراث‌ را از تمدن‌ گذشته‌ يافتند و هنوز هم‌ انديشه‌ها و سنت‌ سرزمينهاي‌ پر جنگل‌ در فكر ايشان‌ ريشه‌اي‌ ژرف‌ داشت‌. نظام‌ پهلواني‌ جامعه‌ي‌ ايلياد اين‌ سرزمين‌ را فرا گرفت‌ و با وضع‌ جديد سازگار شد. هر چه‌ زمان‌ مي‌گذرد يونانيان‌ به‌ دين‌ و خرافات‌ گرايش‌ بيشتري‌ مي‌يابند. پنداري‌ ايمان‌ و اعتقادات‌ قوم‌ شكست‌ خورده‌ از پايين‌ به‌ ايشان‌ رسوخ‌ مي‌كند.

 

ساختمان‌ اجتماعي‌ - يونانيان‌

ساختمان‌ اجتماعي‌ آرياييان‌ نخستين‌ بر نظامي‌ دو طبقه‌اي‌ مبتني‌ بود از اشراف‌ و مردم‌ عادي‌ كه‌ چندان‌ مرز مشخصي‌ ميان‌ آنان‌ نبود و به‌ هنگام‌ جنگها پادشاهي‌ كه‌ تنها رئيس‌ يك‌ خانواده‌ي‌ اشرافي‌ بود با عنوان‌: primus inter pares يعني‌ رهبر در ميان‌ همگنان‌ و برابران‌ ، مردم‌ را فرمانروا مي‌شد. پس‌ از شكست‌ دادن‌ مردم‌ بومي‌ و ساختمان‌ شهرها، دو طبقه‌ي‌ ديگر از كارگران‌ كشاورز و كارگران‌ ماهر و غير ماهر در پايين‌ دو طبقه‌ي‌ برشمرده‌ شده‌ افزوده‌ مي‌شد. اينان‌ بيشتر بنده‌ بودند. اما در همه‌ي‌ اجتماعات‌ يوناني‌ از اين‌گونه‌ مردم‌ «پيروزمند» اشرافي‌ و عادي‌ نبودند. بعضي‌ شهرها از «پناهندگان‌» تشكيل‌ مي‌شد كه‌ همانا مردم‌ شكست‌ يافته‌ و گريخته‌ در آنها گرد آمده‌ بودند و در آنها ديگر دو طبقه‌ي‌ بومي‌ ياد شده‌ نبودند.

در بسياري‌ از اجتماعات‌ نخستين‌، بازماندگان‌ نفوس‌ قديم‌، طبقه‌ي‌ فرمانبر را تشكيل‌ مي‌دادند كه‌ بندگان‌ كشور بودند مانند هلوتها در اسپارت‌. اشراف‌ و مردم‌ عادي‌ ملاك‌ و كشاورزان‌ ارباب‌ شدند. اينان‌ بودند كه‌ كشتي‌سازي‌ را سرپرستي‌ مي‌كردند و سفارش‌ مي‌دادند و دست‌ به‌ كار بازرگاني‌ مي‌زدند. اما بعضي‌ از شهريان‌ آزاده‌ي‌ تنگدست‌ در پي‌ كارهاي‌ دستي‌ رفتند يا حتي‌ به‌ پاروزني‌ در كشتيها برخاستند. كاهناني‌ كه‌ در يونان‌ بودند يا متولي‌ زيارتگاهها و يا پرستشگاهها بودند يا تشريفات‌ قرباني‌ گذراندن‌ با آنها بود. ارسطو در كتاب‌ سياست‌، اينان‌ را طبقه‌اي‌ فرعي‌ از طبقه‌ي‌ رسمي‌ خودشان‌ مي‌داند. شهريان‌ در جواني‌ به‌ سپاهيگري‌ مي‌پرداختند و به‌ هنگام‌ رسيدگي‌ و خردمندي‌ فرمانروايي‌ مي‌كردند و به‌ پيري‌ كاهن‌ مي‌شدند. طبقه‌ي‌ كاهنان‌ در مقام‌ مقايسه‌ با طبقه‌ي‌ همانند در مصر و بابل‌ كوچك‌ و ناچيز بود. خدايان‌ خاص‌ يونانيان‌ يعني‌ خدايان‌ يونانيان‌ دوران‌ پهلواني‌ چنان‌ كه‌ گفتيم‌ آدمياني‌ بودند سرافرازي‌ يافته‌ و با آنان‌ بي‌هراس‌ و بيم‌ فراوان‌ رفتار مي‌شد. فرو دست‌ اين‌ خدايان‌ مردم‌ آزاده‌ي‌ پيروزمند، خدايان‌ ديگري‌ از آن‌ مردم‌ شكست‌ يافته‌ مي‌خزيدند كه‌ پيرواني‌ از ميان‌ مردم‌ زير دست‌ از ميان‌ بندگان‌ و زنان‌ مي‌يافتند. از خدايان‌ اصلي‌ آرياييان‌ انتظار معجزه‌ و تسلط‌ بر زندگي‌ مردم‌ نمي‌رفت‌. اما مردم‌ يونان‌ مانند مردم‌ بيشتر كشورهاي‌ شرقي‌ هزاره‌ي‌ اول‌ پ‌. م‌. بسيار پابند پيشگويي‌ وفال‌گيري‌ بودند. پيش‌ گوي‌ پرستشگاه‌ دلفي‌ به‌ ويژه‌ پرآوازه‌ بود. گيلبرت‌ موري‌ گويد «چون‌ پيرترين‌ مردان‌ قبيله‌ از راهنمايي‌ باز مي‌ماند دست‌ به‌ دامن‌ مردگان‌ بركشيده‌ و برجسته‌ ميزدند. همه‌ي‌ پيش‌ گوها بر مزار پهلوانان‌ جاي‌ داشتند، آنان‌ از «تميس‌» راهي‌ كه‌ بايد در پيش‌ گرفت‌ يا به‌ همان‌ شيوه‌اي‌ كه‌ امروزه‌ روحانيون‌ مي‌كنند و مي‌گويند اراده‌ي‌ خدا چيست‌ سخن‌ مي‌گفتند». كاهنان‌ و كاهن‌ بانوان‌ پرستشگاهها در يك‌ طبقه‌ يكي‌ نشده‌ بودند و نيروي‌ طبقه‌ي‌ اجتماعي‌ نداشتند. طبقه‌ي‌ اشراف‌ و طبقه‌ي‌ مردم‌ عادي‌ گاهي‌ با هم‌ يكي‌ مي‌شدند و حكومت‌ را اداره‌ مي‌كردند. در بسياري‌ از كشور شهرها شمار بندگان‌ و بيگانگان‌ آزاد از شهريان‌ يعني‌ اشراف‌ و مردم‌ عادي‌ بسيار بيشتر بود. اما حكومت‌ تنها در دست‌ همان‌ دو طبقه‌ بود. حكومت‌ اين‌ دو طبقه‌ چه‌ به‌ بندگان‌ و بيگانگان‌ وقعي‌ مي‌گذاشت‌ و چه‌ نمي‌گذاشت‌ امور كشور را در دست‌ داشت‌ و حكومت‌ مطلق‌ مي‌كرد.

ساختمان‌ اجتماعي‌ يوناني‌ با ساختمان‌ اجتماعي‌ پادشاهيهاي‌ شرقي‌ تفاوت‌ فراوان‌ داشت‌. اهميت‌ خاص‌ شهريان‌ يوناني‌، كمابيش‌ نگرنده‌ را به‌ ياد اهميت‌ بني‌اسرائيل‌ به‌ روزگار اخير كشور يهود مي‌اندازد. اما از لحاظ‌ انبياء و كاهنان‌ يونان‌ با يهود و نيز حكومت‌ عامي‌ يهود هيچ‌ قابل‌ قياس‌ نيست‌.

  • Like 2
لینک به دیدگاه

تفاوت‌ بزرگ‌ يونانيان‌ و ديگر جوامع‌

تفاوت‌ بزرگ‌ ديگر ميان‌ حكومتهاي‌ يوناني‌ با هر يك‌ از اجتماعات‌ بشري‌ همانا جداسري‌ درمان‌ناپذير آنان‌ بود. به‌ اين‌ معني‌ كه‌ در تمدنهاي‌ مصر و سومر و چين‌ و بي‌گمان‌ هند شمالي‌ حكومت در سده‌ي‌ پنجم‌ پ‌. م‌. آتن‌ همبستگيهايي‌ با چند پوليس‌ ديگر به‌ هم‌ رسانيد كه‌ مورخان‌ از آن‌ همواره‌ همچون‌ امپراطوري‌ آتن‌ ياد مي‌كنند. اما ديگر كشور شهرها همه‌ حكومت‌ خويش‌ را نگاه‌ داشتند. كار مهمي‌ كه‌ اين‌ امپراطوري‌ انجام‌ داد همانا نابودي‌ كامل‌ دزدان‌ دريايي‌ و ديگر برقراري‌ گونه‌اي‌ قانون‌ بين‌المللي‌ بود.

در چند كشور - شهر مستقل‌ شروع‌ شد كه‌ هر شهري‌ هم‌ حومه‌اي‌ تا شعاع‌ چند ميل‌ از روستاهاي‌ مسكن‌ كشاورزان‌ و كشتزار داشت‌. سپس‌ اين‌ كشور شهرها با هم‌ يكي‌ شدند و پادشاهي‌ و امپراطوري‌ پديد آوردند. اما در يونان‌ تا آخر كشور شهرها استقلال‌ خود را نگاه‌ داشتند و با هم‌ هرگز يكي‌ نشدند. غالباً اين‌ را ناشي‌ از وضع‌ جغرافيايي‌ يونان‌ مي‌دانند. يونان‌ كشوري‌ است‌ كوهستاني‌ با پيش‌ آمدگيهاي‌ تند دريا در خشكي‌ و دره‌هاي‌ ژرف‌ كه‌ راه‌ رفت‌ و آمد و پيوند را سخت‌ دشوار مي‌كند، چنان‌ كه‌ كمتر شهري‌ توانسته‌ است‌ سرزمينهاي‌ ديگري‌ را تا مدتي‌ زير فرمان‌ نگاه‌ دارد. از اينها گذشته‌ بسياري‌ از شهرهاي‌ يونان‌ در جزيره‌هاي‌ پراكنده‌ در امتداد كرانه‌ها ساخته‌ شده‌ بودند. تا پايان‌ تاريخ‌ كهن‌ بزرگ‌ترين‌ كشور شهرهاي‌ يونان‌ از بسياري‌ از دهستانهاي‌ انگليسي‌ كوچك‌تر ماندند و بعضي‌ از آنها تنها چند ميل‌ بيشتر مساحت‌ نداشتند. آتن‌ كه‌ يكي‌ از بزرگ‌ترين‌ شهرهاي‌ يونان‌ بود در اوج‌ قدرت‌ جمعيتي‌ برابر سيصد هزار تن‌ داشت‌. چند شهر جمعيتي‌ بيش‌ از 50000 تن‌ داشتند، از اين‌ شمار نيمي‌ يا بيش‌ از نيمي‌ بنده‌ و بيگانه‌ و دو سوم‌ آزادان‌ نيز زن‌ و بچه‌ بودند.

 

ظهور خاندانهاي‌ توانگر نوخاسته‌

حكومت‌ اين‌ كشور شهرها در اساس‌ تفاوتهاي‌ كلي‌ داشتند. يونانيان‌ پس‌ از چيرگي‌ بر سرزمين‌ يونان‌ تا اندك‌ زماني‌ فرمان‌ پادشاهان‌ خويش‌ را گردن‌ نهادند، ولي‌ به‌ زودي‌ نيروي‌ اشراف‌ رو به‌ افزايش‌ نهاد. در اسپارت‌ (لاكدمون‌) پادشاهان‌ تا سده‌ي‌ ششم‌ پ‌. م‌. بر اورنگ‌ خويش‌ بودند. مردم‌ اين‌ كشور نظامي‌ شگفت‌، دو پادشاه‌ از دو خاندان‌ مختلف‌ داشتند كه‌ با هم‌ فرمانروايي‌ مي‌كردند. اما بيشتر كشور شهرهاي‌ يونان‌ سالها پيش‌ از سده‌ي‌ ششم‌ حكومت‌ اشرافي‌ داشتند. خانواده‌هايي‌ كه‌ بر حسب‌ حقوقي‌ ارثي‌ پشتاپشت‌ بر اورنگ‌ شاهي‌ مي‌نشينند پس‌ از زماني‌ به‌ سستي‌ و تن‌ آساني‌ و كم‌ كوششي‌ مي‌رسند. چون‌ يونانيان‌ به‌ دريانوردي‌ پرداختند و مستعمره‌ پديد آوردند و بازرگاني‌ آنان‌ گسترش‌ يافت‌، خاندانهاي‌ توانگر نوخاسته‌اي‌ پيدا شدند كه‌ پايگاه‌ فرمانروايان‌ گذشته‌ را سست‌ كردند و خود جاي‌ ايشان‌ را گرفتند. اين‌ نوخاستگان‌، اعضاي‌ يك‌ طبقه‌ي‌ بزرگ‌ فرمانروا گشتند و حكومتي‌ بر پا كردند كه‌ اليگارشي‌ نامند و آن‌ حكومت‌ متنفذان‌ يا گروهي‌ اندك‌ باشد. گو اينكه‌ اين‌ اصطلاح‌ مي‌تواند گاهي‌ براي‌ حكومت‌ ارثي‌ اشراف‌ هم‌ صادق‌ باشد.

 

جباران‌ كه‌ بودند؟

در بسياري‌ از شهرها كساني‌ كه‌ توان‌ كوشش‌ فوق‌العاده‌ داشتند از بعضي‌ برخوردهاي‌ اجتماعي‌ يا اختلافات‌ طبقاتي‌ بهره‌ مي‌گرفتند و در كشور قدرتي‌ كمابيش‌ فراوان‌ به‌ هم‌ مي‌رسانيدند. اين‌ چنين‌ فرصت‌طلبي‌ كسان‌ در ايالات‌ متحده‌ آمريكا نيز ديده‌ شده‌ است‌.

در يونان‌ اين‌ گونه‌ كسان‌ را جبار (Tyrants) مي‌ناميدند. جبار همانند فرمانروايي‌ بود كه‌ ادعاي‌ قدرت‌ پادشاه‌ را هم‌ مي‌كرد. با اين‌ همه‌ جبار با فرمانروا اين‌ تفاوت‌ را داشت‌ كه‌ به‌ سبب‌ حق‌ خانوادگي‌ خود فرمانروايي‌ را حق‌ خويش‌ مي‌دانست‌. جباران‌ را طبقات‌ تنگدست‌ ستم‌ كشيده‌ پشتيباني‌ مي‌كردند. مثلاً پيزيسترات‌ جبار آتن‌ جز دوبار كه‌ در فاصله‌ي‌ سالهاي‌ 560 و 527 تبعيد شد در پشتيباني‌ كوهستانيان‌ تهيدست‌ آتني‌ بود. گاهي‌ چنان‌ كه‌ در سيسيل‌ ديده‌ شده‌ است‌ جبار جانب‌ توانگران‌ را در برابر تنگدستان‌ مي‌گرفت‌. بعدها هنگامي‌ كه‌ پارسيان‌ دست‌ به‌ فرمانبردار ساختن‌ شهرهاي‌ يوناني‌ آسياي‌ صغير زدند گروهي‌ فرمانرواي‌ هواخواه‌ خود را بر مردم‌ گماردند.

 

فرق‌ جباران‌ و پادشاهان‌

ارسطو فيلسوف‌ و معلم‌ بزرگ‌ كه‌ در قلمرو پادشاهي‌ ارثي‌ مقدوني‌ به‌ جهان‌ آمد و تا چند سال‌ آموزگار خاص‌ پسر شاه‌ بود در كتاب‌ سياست‌، ميان‌ پادشاهان‌ (كه‌ به‌ موجب‌ يك‌ حق‌ پذيرفته‌ شده‌ و مسلّم‌ مانند پادشاه‌ مقدوني‌ فرمانروايي‌ مي‌كردند) و جباران‌ كه‌ بي‌خرسندي‌ و رضاي‌ زيردستان‌ فرمانروايي‌ مي‌كردند تفاوت‌ قائل‌ است‌. اما دشوار است‌ كه‌ بپذيريم‌ جباري‌ بي‌رضايت‌ بسياري‌ از مردم‌ و همكاري‌ گروه‌ بزرگي‌ از فرودستان‌ خويش‌ و بي‌آنكه‌ مردم‌ از «پادشاهان‌ راستين‌» خود نهايت‌ تنفر را داشته‌ باشند توانسته‌ باشد فرمانروايي‌ كند. ارسطو همچنين‌ بر آن‌ بود كه‌ پادشاهان‌، نيكي‌ مردم‌ را مي‌خواهند و جباران‌ تنها خود را. ارسطو بر پايه‌ي‌ اين‌ انديشه‌ و همچنين‌ پذيرفتن‌ اينكه‌ بندگي‌ امري‌ است‌ طبيعي‌ و زنان‌ شايستگي‌ آزادي‌ و داشتن‌ حقوق‌ سياسي‌ ندارند با جريان‌ امور پيرامون‌ خويش‌ سازگاري‌ داشت‌.

  • Like 2
لینک به دیدگاه

دموكراسي‌ يوناني‌ چه‌ بود؟ فرقش‌ با دموكراسي‌ امروزين‌ چيست‌؟

نظام‌ حكومتي‌ ديگر كه‌ در سده‌ي‌ ششم‌ و پنجم‌ و چهارم‌ پ‌. م‌. در يونان‌ رو به‌ پيشرفت‌ گذاشت‌ همانا دموكراسي‌ بود. همچنان‌ كه‌ در جهان‌ امروزي‌ همواره‌ از دموكراسي‌ سخن‌ مي‌رود و از آنجا كه‌ انديشه‌ي‌ امروزي‌ در زمينه‌ي‌ دموكراسي‌ با دموكراسي‌ كشور شهرهاي‌ يونان‌ تفاوت‌ فراوان‌ دارد، بهتر آن‌ بعضي‌ از دموكراسيها (مانند آتن‌ و ملطيه‌) رسمي‌ داشتند به‌ نام‌ استراسيسم‌ و آن‌ عبارت‌ بود از آنكه‌ به‌ روزگار فرارسيدن‌ بحران‌، هر رأي‌ دهنده‌اي‌ نامي‌ را بر تكه‌اي‌ كاشي‌ يا صدف‌ مي‌نوشت‌ و نام‌ هر كس‌ كه‌ اكثريت‌ داشت‌ او را براي‌ مدت‌ ده‌ سال‌ تبعيد مي‌كردند. خواننده‌ چه‌ بسا چنين‌ انگارد كه‌ اين‌ رسم‌ بسيار بد بود. اما اين‌ خاصيت‌ اصلي‌ اين‌ رسم‌ نبود. گيلبرت‌ موري‌ گويد كه‌ اين‌ راهي‌ بود براي‌ رسيدن‌ به‌ تصميمي‌ به‌ هنگامي‌ كه‌ افكار سياسي‌ چنان‌ پراكنده‌ و متشتت‌ بود كه‌ امكان‌ رسيدن‌ به‌ بن‌بست‌ در ميانه‌ باشد.

است‌ كه‌ مفهوم‌ دموكراسي‌ يونان‌ را بررسي‌ كنيم‌. در آن‌ هنگام‌ دموكراسي‌ عبارت‌ بود از حكومت‌ به‌ دست‌ عموم‌ يا Demos كه‌ همانا به‌ معني‌ جمهور و همه‌ي‌ مردم‌ شهر باشد. يعني‌ حكومت‌ اكثريت‌. سنتها بايد براي‌ خواننده‌ عبارت‌ «مردم‌ شهري‌» را توضيح‌ داد. بندگان‌ و بندگان‌ آزاد شده‌ و بيگانگان‌ و حتي‌ يونانيان‌ زاده‌ شده‌ در آن‌ شهر كه‌ پدرشان‌ از شهري‌ از هشت‌ يا ده‌ ميلي‌آن‌ سوتر آمده‌ باشند به‌ حساب‌ نمي‌آمدند.

بيشتر دموكراسيهاي‌ كهن‌، از شهريان‌، شايستگي‌ مالي‌ مي‌خواستند. شايستگي‌ مالي‌ عبارت‌ بود از مالكيت‌ زمين‌. از اين‌ شرح‌ خواننده‌ مي‌تواند دريابد كه‌ دموكراسي‌ يونان‌ با مفهوم‌ دموكراسي‌ امروز بسيار متفاوت‌ بود. البته‌ در آخر سده‌ي‌ پنجم‌ پ‌ .م‌. شايستگي‌ مالي‌ در آتن‌ ملغي‌ شد. اما پريكلس‌ كه‌ از سياستمداران‌ بزرگ‌ آتن‌ بود (و درباره‌ي‌ او سخن‌ خواهيم‌ گرفت‌) در 451 پ‌. م‌. قانوني‌ وضع‌ كرده‌ بود كه‌ شهريان‌ را محدود كرده‌ بود به‌ كساني‌ كه‌ از هر دو سو يعني‌ از پدر و مادر آتني‌ باشند. پس‌ چنان‌ كه‌ گفته‌ شد در دموكراسيهاي‌ يونان‌ و همچنين‌ در حكومتهاي‌ اليگارشي‌ (يا گروهي‌ متنفذان‌) شهريان‌ دست‌ به‌ هم‌ داده‌ و فرمانروايي‌ مي‌كردند و گاهي‌ مانند آتن‌ بر گروهي‌ انبوه‌ از بندگان‌ و بيگانگان‌ حكومت‌ مي‌راندند.

تنها تفاوت‌ واقعي‌ ميان‌ «اليگارشي‌» و دموكراسي‌ يوناني‌ آن‌ بود كه‌ در اليگارشي‌ مردم‌ تنگدست‌ و نا مهم‌ حق‌ رأي‌ نداشتند و در دموكراسي‌ همه‌ي‌ شهريان‌ حق‌ رأي‌ داشتند. ارسطو در كتاب‌ سياست‌، نتايج‌ عملي‌ اين‌ تفاوت‌ را بسيار آشكار بيان‌ مي‌كند. در اليگارشي‌ ميزان‌ ماليات‌ بر شانه‌ي‌ توانگران‌ سنگيني‌ نمي‌كرد. اما در دموكراسيها ماليات‌ توانگران‌ سنگين‌ بود و به‌ تهيدستان‌ بيشتر كمك‌ خرج‌ مي‌دادند. در آتن‌ به‌ شهريان‌ وجوهي‌ حتي‌ براي‌ شركت‌ در مجامع‌ عمومي‌ هم‌ پرداخته‌ مي‌شد. غير شهريان‌ بيشتر كار مي‌كردند و فرمانبردار بودند و اگر دادخواهي‌ داشتند و نياز به‌ پشتيباني‌ از قانون‌، ناچار دست‌ به‌ سوي‌ يكي‌ از شهريان‌ دراز مي‌كردند و از او مي‌خواستند تا ايشان‌ را حمايت‌ كند. زيرا كه‌ تنها شهريان‌ مي‌توانستند به‌ دادگاهها مراجعه‌ كنند. انديشه‌ي‌ امروزي‌ كه‌ هر كس‌ كه‌ در شهري‌ مسكن‌ دارد، شهري‌ شمرده‌ مي‌شود به‌ نظر دموكراتهاي‌ آتن‌ شگفت‌ و ناپسند مي‌نمود.

 

تضادها و همسوييهاي‌ پوليس‌ (كشور - شهر)هاي‌ يونان‌

يك‌ نتيجه‌ي‌ آشكار انحصار حق‌ رأي‌ به‌ طبقه‌ي‌ شهريان‌ آن‌ بود كه‌ ميهن‌پرستي‌ ايشان‌ بسيار شديد و تعصب‌آميز مي‌شد. كشور - شهرها با يكديگر اتحاديه‌ تشكيل‌ مي‌دادند، ولي‌ هرگز با هم‌ مؤتلف‌ نمي‌شدند. همين‌ امر بسيار دشواريها در زندگي‌ مردم‌ آتن‌ پديد مي‌آورد. حدود ناچيز جغرافياي‌ اين‌ كشورهاي‌ يونان‌ نيز اين‌ شور ميهن‌پرستي‌ را شديدتر مي‌كرد؛ زيرا كسي‌ كه‌ كشور - شهر خويش‌ را مي‌پرستيد نسبت‌ به‌ دين‌ و خانه‌ي‌ خود كه‌ همه‌ي‌ اينها به‌ هم‌ پيوندي‌ استوار داشتند تعصبي‌ سخت‌ پيدا مي‌كرد. البته‌ بندگان‌ چنين‌ احساساتي‌ نداشتند و در كشورهاي‌ اليگارشي‌، چه‌ بسا طبقه‌هاي‌ محروم‌ كه‌ در سياست‌ كشور دستي‌ نداشتند و به‌ سبب‌ دشمني‌ كه‌ نسبت‌ به‌ طبقه‌ي‌ فرمانروا داشتند به‌ بيگانگان‌ گرايش‌ هم‌ مي‌يافتند. ولي‌ اصلاً ميهن‌پرستي‌ يونانيان‌ شوري‌ بود شخصي‌ و بسيار فراوان‌ كه‌ گاهي‌ خطرناك‌ مي‌نمود و همچون‌ عشق‌ سرخورده‌ چه‌ بسا كه‌ به‌ تنفر مي‌انجاميد. تبعيديان‌ يوناني‌ همانند مهاجران‌ فرانسوي‌ و روسي‌ گريخته‌ از دست‌ حكومت‌ انقلابي‌ بودند! براي‌ رهايي‌ ميهن‌ از دست‌ ابليس‌ صفتاني‌ كه‌ آنان‌ را تبعيد كرده‌ بودند آماده‌ بودند دست‌ به‌ هر كاري‌ بزنند.

در سده‌ي‌ پنجم‌ پ‌. م‌. آتن‌ همبستگيهايي‌ با چند پوليس‌ ديگر به‌ هم‌ رسانيد كه‌ مورخان‌ از آن‌ همواره‌ همچون‌ امپراطوري‌ آتن‌ ياد مي‌كنند. اما ديگر كشور شهرها همه‌ حكومت‌ خويش‌ را نگاه‌ داشتند. كار مهمي‌ كه‌ اين‌ امپراطوري‌ انجام‌ داد همانا نابودي‌ كامل‌ دزدان‌ دريايي‌ و ديگر برقراري‌ گونه‌اي‌ قانون‌ بين‌المللي‌ بود. قانون‌ آتن‌ در كشور شهرهاي‌ وابسته‌ به‌ اين‌ اتحاديه‌ اجرا مي‌شد. امپراطوري‌ آتن‌ در واقع‌ از پيمان‌ دفاعي‌ چند پوليس‌ در برابر حمله‌ي‌ ايرانيان‌ سرگرفت‌. پايتخت‌ اين‌ اتحاديه‌ در جزيره‌ي‌ دلوس‌ بود.

اعضاي‌ اتحاديه‌ در دلوس‌ خزانه‌اي‌ داشتند كه‌ بعدها به‌ آتن‌ برده‌ شد زيرا كه‌ بيم‌ آن‌ مي‌رفت‌ تا ايرانيان‌ به‌ آنجا حمله‌ور شوند. سپس‌ شهرها به‌ جاي‌ دادن‌ سپاهي‌ پيشنهاد كمك‌ پولي‌ كردند. چنان‌ كه‌ سرانجام‌ آتن‌ همه‌ كاره‌ شد و همه‌ي‌ وجود هم‌ به‌ خزانه‌ي‌ آتن‌ مي‌ريخت‌. يكي‌ يا دو جزيره‌ي‌ بزرگ‌ هم‌ به‌ آتن‌ ياري‌ مي‌كردند. بدين‌ گونه‌ اين‌ «اتحاديه‌» مبدل‌ به‌ «امپراطوري‌» شد. اما شهريان‌ كشور شهرهاي‌ اتحاديه‌ جز در آنجاها كه‌ پيمان‌ اجازه‌ي‌ ازدواج‌ شهريان‌ با يكديگر و چيزهايي‌ مانند آن‌ داشتند، كاملاً نسبت‌ به‌ يكديگر بيگانه‌ بودند. شهريان‌ تنگدست‌ آتن‌ بودند كه‌ بارگران‌ اين‌ امپراطوري‌ را با كار و كوشش‌ و خدمت‌ فراوان‌ و پيوسته‌ي‌ خويش‌ مي‌كشيدند. هر يك‌ از شهريان‌ آتني‌ از هيجده‌ تا شصت‌ سالگي‌ چه‌ در ميهن‌ و چه‌ در بيرون‌ آن‌ مشمول‌ خدمت‌ نظام‌ بود كه‌ گاهي‌ تنها در آتن‌ به‌ كار مي‌پرداخت‌ و گاهي‌ هم‌ به‌ دفاع‌ از شهرهاي‌ اتحاديه‌ كه‌ پولي‌ به‌ آتن‌ مي‌پرداختند گمارده‌ بعدها در سده‌هاي‌ ششم‌ و پنجم‌ چنان‌ كه‌ ارسطو آورده‌ است‌ بي‌آنكه‌ علت‌ آن‌ را به‌ دست‌ دهد، در نتيجه‌ي‌ كاهش‌ توالد و تقليل‌ افراد خانواده‌ به‌ دو يا سه‌ تن‌ تيره‌هاي‌ اشرافي‌ ناپديد گشتند و جنگهاي‌ آينده‌ بيشتر نتيجه‌ي‌ اختلافات‌ در دادوستدها و منازعات‌ شخصي‌ بود تا اختلافات‌ خاندانها.

مي‌شد. هيچ‌ مرد بيست‌ و پنج‌ ساله‌اي‌ در مجلس‌ آتن‌ نبود كه‌ در چند جنگ‌ در مديترانه‌ يا درياي‌ سياه‌ شركت‌ نكرده‌ و انتظار شركت‌ در جنگهاي‌ آينده‌ را نداشته‌ باشد. امپرياليسم‌ امروزي‌ ناپسند شمرده‌ مي‌شود از آن‌ رو كه‌ توانگران‌ و ملتهاي‌ توانگرند كه‌ از ديگران‌ بهره‌كشي‌ مي‌كنند. اما امپرياليسم‌ آتن‌ بهره‌كشي‌ طبقات‌ نسبتاً تهيدست‌ آتني‌ بود از ديگر جهانيان‌.

 

باز هم‌ از تفاوت‌ دموكراسي‌ يونانيان‌ و دموكراسي‌ امروزين‌ بگوييم‌

تفاوت‌ ديگر يونان‌ آن‌ زمان‌ با اوضاع‌ كنوني‌ كه‌ از خردي‌ كشور شهرهاي‌ يونان‌ ناشي‌ شده‌ اين‌ بود كه‌ در دموكراسيهاي‌ يونان‌ هر يك‌ از شهريان‌ حق‌ حضور و سخنراني‌ و رأي‌ دادن‌ در مجمع‌ عمومي‌ را داشت‌. زيرا كه‌ در بيشتر اين‌ شهرها در مجمع‌ عمومي‌ تنها چند صد تن‌ فراهم‌ مي‌آمدند. بزرگ‌ترين‌ آنها بيش‌ از چند هزار تن‌ جمعيت‌ نداشتند. اين‌ چنين‌ چيزي‌ در دموكراسيهاي‌ امروزي‌ كه‌ چندين‌ ميليون‌ تن‌ رأي‌ دهنده‌ دارند امكان‌ ندارد. دخالت‌ مردم‌ دموكراسيهاي‌ امروزه‌ در امور كشور تنها محدود است‌ به‌ حق‌ رأي‌ كه‌ به‌ يكي‌ از چند حزبي‌ كه‌ نام‌ آنها در برابرشان‌ گذاشته‌ شده‌، رأي‌ دهند و آن‌گاه‌ بايد هر چند آن‌ حكومت‌ بر سر كار آمده‌ بخواهد تحمل‌ كنند. ارسطو كه‌ روش‌ رأي‌گيري‌ دموكراسيهاي‌ امروزي‌ را بسيار مي‌پسنديد گويد كه‌ طبقه‌ي‌ شهري‌ را مي‌توان‌ با دعوت‌كردن‌ مجمع‌ به‌ دفعات‌ بسيار و نزديك‌ به‌ هم‌ از ميدان‌ به‌ در كرد. در دموكراسيهاي‌ اخير (سده‌ي‌ پنجم‌ پ‌. م‌.) حتي‌ انتصاب‌ مأموران‌ رسمي‌ جز در مورد مأموراني‌ كه‌ بايد علم‌ و اطلاعات‌ مخصوص‌ براي‌ كار خويش‌ داشته‌ باشند با رأي‌ عمومي‌ بود. اين‌ كار براي‌ آن‌ بود كه‌ شهريان‌ را از نفوذ توانگران‌ و متنفذان‌ و نيرومندان‌ مصون‌ دارند.

  • Like 2
لینک به دیدگاه

رسم‌ استراسيسم‌!

بعضي‌ از دموكراسيها (مانند آتن‌ و ملطيه‌) رسمي‌ داشتند به‌ نام‌ استراسيسم‌ و آن‌ عبارت‌ بود از آنكه‌ به‌ روزگار فرارسيدن‌ بحران‌، هر رأي‌ دهنده‌اي‌ نامي‌ را بر تكه‌اي‌ كاشي‌ يا صدف‌ مي‌نوشت‌ و نام‌ هر كس‌ كه‌ اكثريت‌ داشت‌ او را براي‌ مدت‌ ده‌ سال‌ تبعيد مي‌كردند. خواننده‌ چه‌ بسا چنين‌ انگارد كه‌ اين‌ رسم‌ بسيار بد بود. اما اين‌ خاصيت‌ اصلي‌ اين‌ رسم‌ نبود. گيلبرت‌ موري‌ گويد كه‌ اين‌ راهي‌ بود براي‌ رسيدن‌ به‌ تصميمي‌ به‌ هنگامي‌ كه‌ افكار سياسي‌ چنان‌ پراكنده‌ و متشتت‌ بود كه‌ امكان‌ رسيدن‌ به‌ بن‌بست‌ در ميانه‌ باشد. در دموكراسيهاي‌ يونان‌ احزاب‌ و رهبران‌ حزبي‌ هم‌ وجود داشت‌ اما دولت‌ منظمي‌ زمام‌ امور را در دست‌ نداشت‌ و جبهه‌ي‌ مخالفي‌ هم‌ در ميان‌ نبود. هرگاه‌ رهبر نيرومندي‌ يا گروهي‌ نيرومند در برابر اجراي‌ كاري‌ كه‌ مورد توجه‌ همگان‌ باشد ايستادگي‌ مي‌كرد آن‌ كار ممكن‌ نبود به‌ ثمر برسد، اما با اين‌ شيوه‌ كه‌ گفتيم‌ مي‌شد آن‌ رهبر را از سر راه‌ اجراي‌ كار برداشت‌ بي‌آنكه‌ آبروي‌ او رفته‌ باشد يا مايملكي‌ از او مصادره‌ شده‌ باشد.

اين‌ رسم‌ موجب‌ شده‌ است‌ كه‌ نام‌ يكي‌ از مردم‌ گمنام‌ و كم‌ سواد آتن‌ جاوداني‌ شود. كسي‌ به‌ نام‌ آريستيد در دادگاهها به‌ سبب‌ عدالتي‌ كه‌ در كارها داشت‌ نامي‌ بلند يافته‌ بود. اين‌ مرد با تميستوكل‌ بر سر يك‌ مسئله‌ي‌ مربوط‌ به‌ سپاه‌ اختلافي‌ به‌ هم‌ رسانيد. آريستيد هواخواه‌ تقويت‌ نيروي‌ زميني‌ و تميستوكل‌ خواهان‌ نيروي‌ دريايي‌ بود. كار به‌ بن‌ بست‌ رسيده‌ بود كه‌ دست‌ به‌ سوي‌ استراسيسم‌ بردند و درمان‌ از آن‌ جستند. پلوتارك‌ گويد كه‌ آريستيد به‌ هنگام‌ رأي‌گيري‌ در خيابانها راه‌ مي‌رفت‌ كه‌ به‌ مردمي‌ از شهريان‌ كشاورز كه‌ سواد نداشت‌ برخورد. آن‌ مرد از آريستيد خواست‌ تا نام‌ او را بر مهره‌ي‌ كاشي‌ بنويسد. آريستيد پرسيد «مگر آريستيد تو را رنجانده‌ است‌؟» نه‌ هرگز او را نديده‌ام‌ «اما ازبس‌ نام‌ آريستيد عادل‌ را شنيده‌ام‌ خسته‌ شدم‌».

آن‌گاه‌ پلوتارك‌ گويد: آريستيد بي‌آنكه‌ چيزي‌ بگويد نام‌ خويش‌ را بر مهره‌ نوشت‌... چون‌ كسي‌ مفهوم‌ اين‌ دستگاههاي‌ حكومتي‌ يونان‌ را به‌ درستي‌ دريابد و به‌ ويژه‌ چون‌ از انحصار قدرتها در يك‌ طبقه‌ي‌ ممتاز چه‌ در حكومتهاي‌ دموكراسي‌ و چه‌ در اليگارشي‌ آگاه‌ شود در مي‌يابد كه‌ برقراري‌ يك‌ اتحاد ميان‌ صدها شهر يونان‌ كه‌ در مديترانه‌ پراكنده‌ بودند چقدر ناممكن‌ مي‌نمود و حتي‌ تصور پديد آمدن‌ همكاري‌ مؤثر را براي‌ رسيدن‌ به‌ يك‌ هدف‌ مشترك‌ نيز امكان‌پذير نمي‌نمود.

 

چه‌ چيزي‌ پوليسهاي‌ يونان‌ را به‌ هم‌ پيوند مي‌داد؟

هر شهري‌ به‌ دست‌ چند كس‌ يا چند صد كس‌ بود كه‌ كروفر آنان‌ وابستگي‌ به‌ استقلال‌ و جدايي‌ اين‌ شهر داشت‌. تنها حمله‌ي‌ «بيگانه‌» مي‌توانست‌ آنها را يكي‌ كند. چون‌ سرانجام‌ اين‌ شهرها شكست‌ يافتند و مسخر شدند اهميت‌ خود را از دست‌ دادند و در واقع‌ فرمانبردار گشتند. با اين‌ همه‌ همواره‌ يك‌ سنت‌ مشترك‌ پيوستگي‌ ميان‌ همه‌ي‌ يونانيان‌ وجود داشت‌ كه‌ بر پايه‌ي‌ زبان‌ توتمس‌ سوم‌ فرعون‌ مصر در حدود (سده‌ي‌ پانزدهم‌ پ‌.م‌.) در آن‌ سوي‌ فرات‌ گله‌اي‌ از 120 فيل‌ شكار كرد. بر روي‌ دشنه‌اي‌ اژه‌اي‌ كه‌ در ميسن‌ يافته‌ شده‌ و تاريخ‌ آن‌ به‌ 2000 سال‌ پ‌.م‌. مي‌رسد صحنه‌اي‌ از شكار شير نقش‌ شده‌ است‌. شكارگران‌ سپرهاي‌ بزرگ‌ و زوبينهايي‌ دارند و به‌ صف‌ در پس‌ يكديگر ايستاده‌اند. نخستين‌ مرد از ايشان‌ با زوبين‌ بر شير زخمي‌ زده‌ است‌ و چون‌ جانور زخمي‌ به‌ سوي‌ او مي‌جهد به‌ پشت‌ سپرش‌ پناه‌ مي‌جويد. و دومي‌ زخمي‌ به‌ سرش‌ مي‌زند تا آنكه‌ شير از پاي‌ درآيد.

مشترك‌ و خط‌ يكسان‌ و حماسه‌هاي‌ پهلواني‌ رايج‌ ميان‌ عموم‌ مردم‌ و ارتباط‌ دريايي‌ آنها استوار بود. گذشته‌ از اينها پيوندهاي‌ ديني‌ نيز در ميان‌ بود. بعضي‌ زيارتگاهها مثلاً پرستشگاه‌ آپولون‌ در جزيره‌ي‌ دلوس‌ و پرستشگاه‌ دلفي‌ براي‌ بسياري‌ از كشورها مقدس‌ بود و اتحاديه‌اي‌ براي‌ نگهداري‌ آنها و حفاظت‌ زائران‌ بر پا كردند. آيين‌ مهم‌ ديگري‌ كه‌ موجب‌ پيوستگي‌ كشور شهرها مي‌شد همانا مسابقات‌ المپيك‌ بود كه‌ هر چهار سال‌ برگزار مي‌شد و در آن‌ دو و مشت‌زني‌ و كشتي‌ و زوبين‌اندازي‌ و وزنه‌پراني‌ و جهش‌ و گردونه‌ راني‌ و اسب‌ دواني‌ از مسابقه‌هاي‌ عمده‌ به‌ شمار مي‌رفت‌ و ركورد اول‌ و نام‌ برجستگاني‌ را كه‌ به‌ آن‌ مسابقات‌ آمده‌ بودند ثبت‌ مي‌كردند. از 776 پ‌. م‌. اين‌ مسابقات‌ تا هزار سال‌ مرتباً برگزار مي‌شد. اين‌ مسابقات‌ در حفظ‌ زندگي‌ مشترك‌ يونانيان‌ ( پان‌ هلنيسم‌ ) و دور داشتن‌ تعصب‌ شهري‌ گري‌ و ميهن‌پرستي‌ جاهلانه‌ بسيار مؤثر بود.

  • Like 2
لینک به دیدگاه

تضاد پوليسها بيشتر بود تا همسويي‌ آنها!

سال‌ 776 پ‌. م‌. كه‌ سال‌ برگزاري‌ نخستين‌ المپيك‌ باشد درگاه‌ شماري‌ يونان‌ اهميتي‌ فراوان‌ دارد. اين‌ چنين‌ شورها و همكاريها در برابر گرايش‌ «جداسري‌» شديد سازمانهاي‌ سياسي‌ يونان‌ ناچيز بود. از تاريخ‌ هرودوت‌ درمي‌يابيم‌ كه‌ پيوسته‌ ميان‌ كشورهاي‌ يوناني‌ جنگ‌ و خونريزي‌ بي‌امان‌ برقرار بوده‌ است‌. به‌ روزگار كهن‌ (مثلاً سده‌ي‌ ششم‌ پ‌. م‌.) بسياري‌ از خاندانهاي‌ بزرگ‌ در يونان‌ برپا بودند و همچنان‌ اندكي‌ از نظام‌ خانوادگي‌ آريايي‌ را نگاه‌ مي‌داشتند و بسيار پابند احساسات‌ سخت‌ و شديد و ادامه‌ي‌ هميشگي‌ خونريزي‌ و جنگ‌ بودند. تاريخ‌ آتن‌ تا سالها پر بود از جنگهاي‌ خانگي‌ ميان‌ دو خاندان‌ الكمنيد و پيزيستراتيد . خاندان‌ اخير نيز از اشراف‌ بودند، ولي‌ طبقات‌ تنگدست‌ از ايشان‌ براي‌ احقاق‌ حق‌ خويش‌ پشتيباني‌ مي‌كردند.

بعدها در سده‌هاي‌ ششم‌ و پنجم‌ چنان‌ كه‌ ارسطو آورده‌ است‌ بي‌آنكه‌ علت‌ آن‌ را به‌ دست‌ دهد، در نتيجه‌ي‌ كاهش‌ توالد و تقليل‌ افراد خانواده‌ به‌ دو يا سه‌ تن‌ تيره‌هاي‌ اشرافي‌ ناپديد گشتند و جنگهاي‌ آينده‌ بيشتر نتيجه‌ي‌ اختلافات‌ در دادوستدها و منازعات‌ شخصي‌ بود تا اختلافات‌ خاندانها.

پس‌ به‌ آساني‌ مي‌توان‌ با در نظر گرفتن‌ اين‌ روح‌ جداسري‌ يونانيان‌ دريافت‌ كه‌ چرا يونانيان‌ آسيايي‌ و جزيره‌هاي‌ كوچك‌ به‌ سرعت‌ به‌ فرمان‌ پادشاهي‌ لودي‌ ياليدي‌ درآمدند و سپس‌ بار ديگر تسليم‌ كوروش‌ پادشاه‌ ايران‌ كه‌ كرزوس‌ پادشاه‌ ليدي‌ را فرمانبردار ساخته‌ بود گشتند.

 

دگرگوني‌ اقليمي‌ آن‌ دوران‌ در اروپا و آسيا

بسياري‌ مطالب‌ نادانسته‌ درباره‌ي‌ دگرگونيهاي‌ اقليمي‌ اروپا و آسيا در ده‌ هزار سال‌ اخير در ميان‌ هست‌. يخهاي‌ آخرين‌ يخبندان‌ خرد خرد پس‌ رفتند و دوراني‌ دراز از دست‌ و آب‌ و هواي‌ دشتي‌ در استپهاي‌ اروپا پديدار شد. در حدود 12000 يا 10000 سال‌ پيش‌ جنگلها جاي‌ دشتها را گرفتند. بر اثر اين‌ دگرگونيها شكارگران‌ اسبهاي‌ پست‌ قد، جاي‌ به‌ ماهيگيران‌ و شكارگران‌ آهوان‌ جنگل‌ ماگدالني‌ دادند و اينان‌ نيز جاي‌ به‌ گله‌داران‌ و كشاورزان‌ نوسنگي‌ پرداختند. تا چند هزار سالي‌ هواي‌ اروپا گويا گرمتر از امروز بوده‌ است‌. دريايي‌ پهناور از بالكان‌ تا آسياي‌ ميانه‌ و تا روسيه‌ي‌ ميانه‌ را در برگرفته‌ بود و بر اثر پس‌ روي‌ آب‌ اين‌ دريا هواي‌ جنوب‌ روسيه‌ و آسياي‌ ميانه‌ رو به‌ شدت‌ رفت‌ و در همين‌ هنگام‌ نيز تمدنهاي‌ دره‌هاي‌ رودها پديد آمد. بسياري‌ شواهد در دست‌ است‌ كه‌ نشان‌ مي‌دهد هواي‌ اروپا و آسياي‌ غربي‌ گواراتر و ملايم‌تر بود و نيز گياهان‌ سرسبز اين‌ سرزمينها در 4000 تا 3000 سال‌ پيش‌ بسيار بيشتر از امروزه‌ بوده‌ است‌. در آن‌ روزگار در جنوب‌ روسيه‌ و تركستان‌ غربي‌ جنگلهايي‌ بود كه‌ امروز جاي‌ آن‌ را استپ‌ و بيابان‌ گرفته‌ است‌. از سويي‌ در ميان‌ 1500 و 2000 سال‌ پيش‌ سرزمين‌ ميان‌ آرال‌ و خزر خشك‌تر و اين‌ درياچه‌ها خردتر از امروز بوده‌.

در اينجا بايد يادآور شويم‌ كه‌ توتمس‌ سوم‌ فرعون‌ مصر در حدود (سده‌ي‌ پانزدهم‌ پ‌.م‌.) در آن‌ سوي‌ فرات‌ گله‌اي‌ از 120 فيل‌ شكار كرد. بر روي‌ دشنه‌اي‌ اژه‌اي‌ كه‌ در ميسن‌ يافته‌ شده‌ و تاريخ‌ آن‌ به‌ 2000 سال‌ پ‌.م‌. مي‌رسد صحنه‌اي‌ از شكار شير نقش‌ شده‌ است‌. شكارگران‌ سپرهاي‌ بزرگ‌ و زوبينهايي‌ دارند و به‌ صف‌ در پس‌ يكديگر ايستاده‌اند. نخستين‌ مرد از ايشان‌ با زوبين‌ بر شير زخمي‌ زده‌ است‌ و چون‌ جانور زخمي‌ به‌ سوي‌ او مي‌جهد به‌ پشت‌ سپرش‌ پناه‌ مي‌جويد. و دومي‌ زخمي‌ به‌ سرش‌ مي‌زند تا آنكه‌ شير از پاي‌ درآيد. اين‌ چنين‌ روش‌ را مازائيان‌ امروز دارند و خاص‌ مردمي‌ است‌ كه‌ در سرزمين‌ ايشان‌ شير فراوان‌ باشد. فراواني‌ شير هم‌ نشانه‌ي‌ فراواني‌ شكار و شكار هم‌ از بسياري‌ گياه‌ داستان‌ مي‌زند. در حدود 2000 سال‌ پ‌.م‌. سخت‌ شدن‌ اقليم‌ در سرزمينهاي‌ ميانه‌ي‌ جهان‌ كهن‌ كه‌ از آن‌ در گذشته‌ سخن‌ گفتيم‌ موجب‌ شد كه‌ آرياييان‌ به‌ سوي‌ جنگلها و دشتهاي‌ جنوب‌ كه‌ جايگاه‌ مردم‌ متمدن‌تر و آبادي‌ نشين‌ بود روان‌ گشتند.

شيرگويا تا سده‌ي‌ چهارم‌ پ‌.م‌. در بالكان‌ پيدا مي‌شد. فيلها شايد تا سده‌ي‌ هشتم‌ پ‌.م‌. از آسياي‌ غربي‌ برافتاده‌ بودند. شير كه‌ بسيار بزرگ‌تر از شيرهاي‌ امروزي‌ بود، تا دوران‌ نوسنگي‌ در جنوب‌ آلمان‌ پيدا مي‌شد. يوزپلنگ‌ در يونان‌ و جنوب‌ ايتاليا و جنوب‌ اسپانيا تا آغاز دوران‌ تاريخي‌ (در حدود 1000 پ‌.م‌.) وجود داشت‌.

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...