Saman_88 8062 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اردیبهشت، ۱۳۹۰ آيا ميدانيد عادت چيست؟ عادت تكرار ميآورد و به دنبال تكرار، كسالت و روزمرگي! چگونه ميتوانيم هميشه تازه و نو و همسري نمونه باشيم. زن ميگويد: صبح كه همسرم ميخواهد سر كار برود، همراه او بلند ميشوم و يه صبحانه كامل با هم ميخوريم، اين امر باعث ميشود كه مرد احساس تنهايي نكند، بنابراين همانطور كه اون زود از خواب بلند ميشود و به خاطر آسايش و رفاه خانه از خوابش ميگذرد، من هم با او همراهي ميكنم تا احساس نكنه همه بار زندگي رودوش اونه، اگر من صبحها بيدار نشوم و او را بدرقه نكنم، زندگي براش يكنواخت ميشود و كمكم عادت ميكند كه زن خود را نبيند و احساس يكي بودن و همراه بودن رو از دست بدهد. اگر محيط كارش طوري باشد كه بتوانم به اون زنگ بزنم، وقت ناهار باهاش تماس ميگيرم كه ببينم غذا شو خورده يا نه؟ اما اگر مدام به او زنگ بزنم، تمركز كاري خود را از دست ميدهد و حس ميكند كه درمحيط كار هم آزادي فكري نداره و هم زمان بايد دو مسئوليت متفاوت را به دوش بكشد و گاهي هم حس ميكند كه نگاهي اونو زيرذرهبين گذاشته و كنترل ميكنه و بايد براي هر ساعت خودش جوابي بدهد! اين امر باعث ميشود كه كمكم به صداي زنگ تلفن حساسيت پيدا كند و دچار اضطراب شود. وقتي به خونه بر ميگرده، به استقبالش ميروم و بعد از سلام واحوالپرسي ساده و كوتاه وسايلشو از دستش ميگيرم و بعد در محيطي آرام و پر از سكوت يه چايي داغ با هم ميخوريم، تا بتواند از محيط و مشغلههاي كارياش جدا و خودشو با محيط خانه هماهنگ كند، زيرا ما زنها ميتوانيم درعين حال كه به كارهاي شخصي و حتي اداري خود ميرسيم به چيزهاي ديگر هم فكر كنيم و تصميم بگيريم. به تاريخ به ادبيات به مسائل بچهها وحتي ميتوانيم در ذهن خودمان اسباب خانه رو جابجا كنيم و دكوراسيون را تغيير دهيم!تا وقتي كه احساس نكنم به آرامش وهماهنگي لازم رسيده، حرفي نميزنم. تا اينكه با پرسيدن (چه خبر)؟ اعلام حضور و آمادگي براي شنيدن مسائل روز را بكند، اول موضوعات شاديآور را براش تعريف ميكنم و مشكلات و مسائل قابل بررسي را براي ساعتهاي بعدي ميگذارم تا بتواند همراهيام كند و تصميمهاي بهتري را با هم بگيريم. وقتي كه همسرم ميخواهد از مسائل بيرون برايم حرف بزند بدون هيچ عجلهاي كنارش مينشينم و به چشماش نگاه ميكنم تا علاقه و دقت مرا متوجه شود حتي اگر به نظرم بيايد كه از اون حرفها سر در نميآورم و يا برايم جالب نيست به دغدغههايش احترام ميگذارم و به او گوش ميكنم، چرا كه اگر براي من كه همراه و همسر او هستم حرف نزنه، احساس ميكنه كه برام اهميتي نداره و كمكم از من دور ميشه و چون آدمها در هر موقعيت اجتماعي و شغلي كه باشند، نياز به يك همدم و مونس دارند، اگر اين نيازشان برطرف نشود، كمكم در خودشان فرو ميروند و تمام حرفهاشونو در درون خودشان زنداني ميكنند و وقتي روزي لبريز شد ممكن است كه دوست يا همدم ديگري را براي خودشان در نظر بگيرند... زن جوان ميگويد: من هيچوقت خودمو با همسرم مقايسه نميكنم چرا كه دنياي ما با هم متفاوت است، مردان درعمل و سكوت محبتشونو ابراز ميكنند و زنان در كلام و بيان! اينگونه عاشق همسرتان شويد چه چيزي باعث ميشود تا به فردي علاقمند شويد؟ ظاهر ميتواند يكي از فاكتورهاي علاقهمندي باشد، كارشناسان بر اين باورند كه گاهي ذهن ناخودآگاه دنبال خصوصياتي ميگردد كه شايد ما از آن بياطلاع باشيم. اصولا مردان به طور ناخودآگاه دنبال زناني هستندكه چهره متناسبي دارند و زنها دنبال مرداني هستند كه توانايي حمايت و تامين امرار معاش را داشته باشند. گاهي اوقات نيز افراد دنبال آدمهاي شبيه والدين خود ميگردند. يك دختر، مردي با خصوصيات و رفتارهاي پدر را به عنوان شوهر دوست دارد و يك پسر نيز همسر خود را در قالب مادرش تصور ميكند. محققين بر اين باورند كه برخي از خصوصيات ژنتيكي است و حتي تداوم ازدواجها نيز گاهي ژنتيكي است. حال ببينيم كه: چرا ما عاشق يك نفر ميشويم و او با بقيه چه فرقي دارد؟ انسانها در ضمير ناخودآگاه خود دنبال فردي ميگردند، تا توسط او تجربيات خود را كامل كنند. گاهي اوقات با فردي كه كاملا شبيه خود ماست ميتوانيم تجربيات را كامل كنيم و گاهي نيز دنبال كسي ميگرديم كه بتوانيم از او چيزهايي ياد بگيريم و روحيات و خلقياتش كاملا با ما تفاوت داشته باشد. آيا زوجين خواستههاي يكساني دارند؟ معمولا داشتن عقايد و خواستههاي يكسان نخستين عامل ايجاد جذابيت است. به همين دليل است كه برخي افراد، كسي را درست مثل خود انتخاب ميكنند و هر چه يك رابطه فراتر ميرود اين امكان براي طرفين فراهم ميشود تا متوجه شوند كه آيا با هم همدرد هستند؟ احساسات يكساني دارند؟ در انتخاب موزيك توافق دارند؟ هر دو با هم با شنيدن يك لطيفه ميخندند؟ و... وقتي ما با همسر خود در مورد آرزوها و آرمانهاي خود صحبت ميكنيم يعني اينكه خواسته قلبي خود را بر زبان ميآوريم، اگر تاييدي شنيديم يا خواستههاي ما با خواستههاي او تطابق داشت، رابطه، شيريني خاصي پيدا ميكند، هدفها مشخص و ميسر و معين ميشود. البته بايد بدانيد كه هر چه سن انسان بالاتر ميرود، عاقلتر ميشود و اعتماد به نفس بيشتري پيدا ميكند، بنابراين آرزوها و خواستههايش نيز تغيير ميكند. گاهي اوقات اين تغييرات باعث ميشود تا احساس كنيم نقاط مشترك كمتري با طرف مقابل خود داريم و آنطور كه تاكنون فكر ميكرديم او را نشناختهايم اما اين دليل نميشود تا نتوانيد آينده بهتري در كنار او داشته باشيد. چيزي كه در اين ميان بايد به آن توجه داشت صحبت كردن در مورد آمال و آرزوها و عقايد شخصي با طرف مقابل است، زيرا وقتي زوجين در مورد نيازها و علاقههايشان با هم صحبت ميكنند، متوجه ميشوند كه هر كدام از زندگي چه ميخواهند؟ 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده