رفتن به مطلب

چرا بعضی ایرانی ها اینقدر بدبخت هستند؟؟


danielo

ارسال های توصیه شده

یک چیز جالب .انسانها کلا اینطوری هستند.حالا بالا پایین داره.

مثلا همین الان یا چند دقیقه دیگه سردار سپاه که دوست صمیمی یکی از اشناهای پولدار ما هست قرار هست بیاد خونه ما .اول قرار بود ما بریم پیشش .ولی مثل اینکه بابلسر بازدید داشت .وقتی بهش زنگ زد رفیق بابام .گفتش که تا 20 دقیقه دیگه میام خونه شما.

هدف از این قرار هم این هست که کاری کنه که بیوفتم شهرم برای یگان.

فکر کنید من از دوست بابام پرسیدم که برم به جای تی شرت پیرهن بپوشم یا شلوار پارچه ای بابام را بپوشم.

میخواستم بگم ما ادم ها یکی هستیم.

ولی دزش متفاوت هست.

مثلا یکی بهه خاطر یک روز خارج شدن به پادگان تن به پاچه خواری و رنگ عوض کردن بده.

یکی مثل من هم برای افتادن تو شهرم تن به هر کاری بدم. و خودم را عوض کنم

  • Like 6
لینک به دیدگاه

فکر کنید من از دوست بابام پرسیدم که برم به جای تی شرت پیرهن بپوشم یا شلوار پارچه ای بابام را بپوشم.

میخواستم بگم ما ادم ها یکی هستیم.

ولی دزش متفاوت هست.

مثلا یکی بهه خاطر یک روز خارج شدن به پادگان تن به پاچه خواری و رنگ عوض کردن بده.

یکی مثل من هم برای افتادن تو شهرم تن به هر کاری بدم. و خودم را عوض کنم

 

به جای پیراهن و شلوار،اول دکمه یقه لباستو ببند،بعدا یک تسبیح بگیر دستت....

 

پیشانیت را هم یک کم کثیف کن و فرو افتاده شو. :ws37:

  • Like 4
لینک به دیدگاه
اگر اونا به اعتقادات خودشون اینجور پایبند بودن من یه دید دیگه نسبت بهشون پیدا میکنم!

 

به هر حال برای فرار از دست روباه مکار،باید خدعه کرد.

 

 

مکر الحاجی و مکر الدانیلو ، ان الدانیلو خیر الماکرین......

  • Like 1
لینک به دیدگاه
به جای پیراهن و شلوار،اول دکمه یقه لباستو ببند،بعدا یک تسبیح بگیر دستت....

 

پیشانیت را هم یک کم کثیف کن و فرو افتاده شو. :ws37:

 

 

:ws28:

ولی اخرش با تیپ خودم بودم.البته داخل خونه نیومد و سر کوچه باهاش صحبت کردیم.

البته سردار نبود.سرهنگ تمام بود.

ولی خیلی کلفت بود.یعنی اگر این اقا برایم نتونه کاری درست کنه.کس دیگه ای نمیتونه.

خوشبختانه طوری جواب داد که خیلی امیدوار شدم .به قدری که امید دارم تو شهر خودم بیوفتم

.ولی باور کن به خاطر امدن تو شهرم حاظر بودم خودم را به هر شکلی در بیارم

:banel_smiley_52:

حاظر بودم قاشق داغ کنم و پیشونیم را باهاش بسوزونم :banel_smiley_52:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

 

.ولی باور کن به خاطر امدن تو شهرم ، حاظر بودم خودم را به هر شکلی در بیارم

 

حاظر بودم قاشق داغ کنم و پیشونیم را باهاش بسوزونم :banel_smiley_52:

 

من بتونم بهت یاد بدم بنویسی حاضر نه حاظر هنر کردم...... :w00:

 

مگه شیخ ندارین تو پادگان که بهتون تعلیم بده،بگو من از رفقای حاج اسی هستم،نمره معارف را 20 بهت میده.... :ws37:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...