spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اردیبهشت، ۱۳۹۰ التماس ميکنم مارال ، التماس ميکنم ! خودت را برپا نگه دار ! بدون تزلزل بدون انکه کمرت قدری دوتا شده باشد و بدون آنکه خم به ابرو ،غم به چهره و نَم به ديدگان بياوری ... به عصا ،به ديوار و حتی به دست های ديگران ــ که تکيه گاهِ تمام عمر من و تو بود هم ــ تکيه مکن ! من و تو قصّه خوبی بوديم مارال ، قصّه خوبی بودم اما حال اين واقعيت را بپذير که هر قصّه ، سرانجام ، ناگزير ، در نقطه ای به پايان ميرسد ؛ و اين واقعيت را هم که اگر قصّه ای تمام نشود ، قصّه تازه ای آغاز نمی شود . ومن وتو درتمام عمر دراندیشه قصه های نو بودیم واغازهای نو... مارال! تمام شدن، مسئله ما نیست چگونه تمام شدن، مسئله ماست 9 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اردیبهشت، ۱۳۹۰ جنگیدن با نظام های بد , انگار سرنوشت مردم مشرق زمین است. در غرب , مردم , به ندرت با نظام های بد می جنگند , چرا که خود را با جمیع بدی هایشان , جزیی از نظام می دانند. دموکراسی غربی یعنی همین : حمایت آزادانه ی بدها از بدها . جنایتکاران با جنایتکاران دست می دهند و لبخند می زنند. دزدان دزدان را به مجلس شورا , مجلس عوام و مجلس لردها می فرستند و به ریاست جمهوری انتخاب می کنند. نه حکومت ها از مردم سرند , نه مردم از حکومت ها. اما در شرق ما , ابدا این طور نیست . در شرق مردم غالبا خوبند و حکومت ها غالبا بد. به همبن دلیل هم , وقتی دیده می شود که مردم ساکت و سربه زیرند , معنی اش نهایتا این است که تظاهر می کنند به این که تسلیم شده اند و دست از جنگیدن برداشته اند , حال آن که نشده اند و دست از جنگیدن برنداشته اند و همه هم این را می دانند.مردم ما هرگز از جنگیدن با حکومت های فاسد خسته نمی شوند. اصولا خستگی یک خصلت روشنفکری است .ما مردم هرگز خسته نمی شویم. نه از کار , نه از مبارزه , نه از امید , نه از داشتن ایمان و اعتقاد.... آتش بدون دود نوشته ی نادر ابراهیمی- جلد هفتم - قسمتی ازسخنرانی دکتر آلنی آق اویلر در آلمان 7 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اردیبهشت، ۱۳۹۰ ای قلب اشفته ارام ، ارام، ارام این،تنها قفس سینه نیست که برای تو تنگ است تو در سراسر جهانی چنین ستمگر وبی ایمان، احساس فشردگی ،کوبیدگی،دردمندی،نفس تنگی و خفگی خواهی کرد. در سراسر جهانی چنین ستمگر،چنین بی ایمان. اما،این قفس،اگر تنگ است و تاریک ،درد افرین و درد بخش... لااقل خانه ی توست لا اقل ملک توست لااقل اشنای تو ،رفیق تو، همسایه ی تو،هم صدا،همسفر،هم سخن،هم پیاله ،هم درد و هم ارزوی توست. اینجا بمان ،بنال ، بسوز و بمیر... اما هرگز نگو: شاید انجا اسوده تر باشم ،ارام تر،ازاد تر،بی دغدغه تر،خوشبخت تر،راضی تر.... تو اینجا ،در نزدیکترین فاصله با اسودگی،ارامی ، ازادی، خوشبختی و شادمانی جای داری ،در نزدیکترین فاصله... ای قلب انچه را دیگران تجربه کرده اند تجربه مکن مگر انکه خالی خالی خالی باشی... اتش بدون دود/ کتاب ششم/ نادر ابراهیمی 7 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اردیبهشت، ۱۳۹۰ قصه ی زمین آن طور که خیال می کنند به پایان نمیرسد ! باید باز دوباره انسان از نو زاده شود . این بار نه از خاک ، از خون باید تولد یابد. و تا انسان دیگر زاده نشود که خاک را به خون کشد قصه ی زمین به پایان نخواهد رسید !! 7 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 خرداد، ۱۳۹۰ من می ترسم تمام یخ های قطب آب شود من می ترسم تمام درختان زمین تاب شود. بدست بشر..... چه واژه ترسناکیست این واژه بشر من می ترسم باران اسیدی آید و تخت جمشیدم برد . من می ترسم آب ، آرامگاه کورشم را ناآرام کند. من می ترسم برف به تاریخ بپیوندد من می ترسم فرو پاشی هسته ی اتم ...... .......زندگی زمین را هم از هم بپاشد. وای بر ما ..... ماشین ها می لولند در کوچه ها ، هنوز آسمان آبی ست جای شکر است. جوی آب سیاه است و ته سیگار چون قایقان بر روی آن اقیانوس ها سیاه گشته است و لاشه های کشتی های نفت کش روی آن بوی سوختنی به مشامم می رسد بوی سوختنی به مشامم می رسد . درختان سوخته اند .... دفترها سوخته اند .....کتاب ها سوخته اند.... فیلم های چاپلین سوخته اند..... بوی سوختنی می آید...... جنگل نابود شده است و حاکمش در بند است . انسانیت نابود شده است ....فکر نابود شده است ....علم نابود شده است.... سهرابی نیست .....فروغی نیست.....نیمای نیست .....پس گلی نیست .....که از گل بگوید. پایان بشر نزدیک است....... اما قبل از آن ...... اما قبل از آن موجی بزرگ خواهد بود و کشتی نوحی پایان بشر نزدیک است ..... بوی سوختنی می آید ..... و من می ترسم . 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده