رفتن به مطلب

فرق بین دیوانه و احمق


M!Zare

ارسال های توصیه شده

مردی در هنگام رانندگی، درست جلوی حياط يک تيمارستان ماشینش پنچر شد و مجبورشد همانجا به تعويض لاستيک بپردازد.

 

هنگامی که سرگرم اين کار بود، ماشين ديگری به سرعت از روی مهره های چرخ که در کنار ماشين بودند گذشت و آنها را به درون جوی آب انداخت و آب مهره ها را برد.

...

مرد حيران مانده بود که چکار کند.

 

تصميم گرفت که ماشينش را همانجارها کند و برای خريد مهره چرخ برود.

 

در اين حين، يکی از ديوانه ها که از پشت نرده های حياط تيمارستان نظاره گر اين ماجرا بود، او را صدا زد و گفت:

 

از ٣ چرخ ديگر ماشين، از هر کدام يک مهره بازکن و اين لاستيک را با ٣ مهره ببند و برو تا به تعميرگاه برسی.

 

آن مرد اول توجهی به اين حرف نکرد ولی بعد که با خودش فکر کرد ديد راست می گويد و بهتر است همين کار را بکند.

 

پس به راهنمايی او عمل کرد و لاستيک زاپاس را بست.

 

هنگامی که خواست حرکت کند رو به آن ديوانه کرد و گفت: «خيلی فکر جالب و هوشمندانه ای داشتی.

 

پس چرا توی تيمارستان انداختنت؟

 

ديوانه لبخندی زد و گفت: من اينجام چون ديوانه ام. ولی احمق که نيستم!

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...