رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

چقد من ساده و زود باورم:sigh:

چقدر راس میگه دوستم که بیش از اندازه سادم...:sigh:

چقدر آدما دو رو هستن:sigh:

چقدر نامردن..چقدر از سادگی دیگرون سو استفاده میکنن:sigh:

الهی مُردم برات دل ساده‌ی خودم:sigh:

حتما که نباید شعر باشه دلم خواس اینارو بگم:sigh:

  • Like 5
لینک به دیدگاه

چیزی ویرانگرتر از این نیست که دریابیم

فریب همان کسانی را خورده ایم که باورشان داشته ایم....

  • Like 5
لینک به دیدگاه

کشته خنجر عشق است دل زنده ما

غرق جمعیت او وقت پراکنده ما

 

بخیه بر وصله پیوند کسان کم زده اییم

دست تجرید بود بخیه کش ژنده ما

  • Like 3
لینک به دیدگاه

غرور نبود

 

خودخواهی نبود

 

تکبر نبود

 

آنچه از چشمانت جاری در آخرین دیدارمان !

 

هیچ یک از اینها نبود .... می دانم !

 

همه اش تلخ ،

 

سیل صبر کردنهای بیهوده ی خودم بود !

 

 

 

 

از : م . محمدی مهر

  • Like 4
لینک به دیدگاه

ای باغ خزان شو که بهاران همه رفتن

خوش باش به زاغان که هزاران همه رفتن

گلها که به ابرم همه را چین خزان بود

دیدند که برف آمد و باران همه رفتند

استاد شهریار

  • Like 7
لینک به دیدگاه

سایه جان رفتنی استیم بمانیم که چه

 

زنده باشیم و همه روضه بخوانیم که چه

 

 

درس این زندگی از بهر ندانستن ماست

 

این همه درس بخوانیم و ندانیم که چه

 

 

خود رسیدیم به جان نعش عزیزی هر روز

 

دوش گیریم و به خاکش برسانیم که چه

 

 

آری این زهر هلاهل به تشخص هر روز

 

بچشیم و به عزیزان بچشانیم که چه

 

 

دور سر هلهله و هاله شاهین اجل

 

ما به سرگیجه کبوتر بپرانیم که چه

 

 

کشتی ای را که پی غرق شدن ساخته اند

 

هی به جان کندن از این ورطه برانیم که چه

 

 

بدتر از خواستن این لطمه نتوانستن

 

هی بخواهیم و رسیدن نتوانیم که چه

 

 

ما طلسمی که قضا بسته ندانیم شکست

 

کاسه و کوزه سر هم بشکانیم که چه

 

 

گر رهایی است برای همه خواهید از غرق

 

ورنه تنها خودی از لجه رهانیم که چه

 

 

ما که در خانه ایمان خدا ننشستیم

 

کفر ابلیس به کرسی بنشانیم که چه

 

 

مرگ یک بار مثل دیدم و شیون یک بار

 

این قدر پای تعلل بکشانیم که چه

 

 

شهریارا دگران فاتحه از ما خوانند

 

ما همه از دگران فاتحه خوانیم که چه

  • Like 7
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

کدام صیغه؟ نه جمعم، نه مفردم ،بانو!

 

 خودت بگو چه کنم؟ من مرددم، بانو!

 

خودت بگو چه کنم؟ من به جبر مطلق تو

 

بدون آنکه بخواهم٬مقیدم، بانو!

 

 نگیر خرده اگر خلوت تو را دیدم

 

تو ملتفت نشدی..؟؟ من که در زدم بانو !!!

 

 

.........................

 

 

دگر نگو که نه جمعی، نه مفردی، آقا!

 

 تو در نهایتِ یک بی نهایتی،  آقا!

 

 تو اختیاردار تاروپودِ روح منی

 

 اگرچه طعنه زدی که مقیدی، آقا!

 

 تو صاحبِ همه یِ خلوت دلم هستی

 

 برای آمدنت در چرا زدی؟ آقا!

  • Like 6
لینک به دیدگاه

گلایل را دوست دارم

 

به خاطر قلبش

 

که از پس برگ های لطیفش پیداست .

 

دل آدمی پیدا نیست

 

و سرانگشتانت را سیاه می کند چون گردو

 

اگر بگشایی

 

و ببینی .

 

از : شمس لنگرودی

  • Like 4
لینک به دیدگاه

همین چند روز پیش

فکر میکردم

میتوانم عاشق

کسی شبیه تو شوم

از همین چند روز پیش

هیـــــــــــــچ کس، شبیه تو نیست.....:w16:

  • Like 5
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

کاش دلتنگی نیز نام ِ کوچکی می داشت

تا به جان اش می خواندی:

 

نام ِ کوچکی

تا به مهر آوازش می دادی ،

همچون مرگ

که نام ِ کوچک ِ زندگی ست.

 

از : احمد شـــاملو

  • Like 3
لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

می گویند عشق آنست که به او نرسی

و من می دانم چرا …!

زیرا در روزگار من،

کسی نیست که زنانه عاشق شود

و مردانه بایستد…

  • Like 7
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...