.sOuDeH. 16059 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 تیر، ۱۳۹۴ چقد من ساده و زود باورم چقدر راس میگه دوستم که بیش از اندازه سادم... چقدر آدما دو رو هستن چقدر نامردن..چقدر از سادگی دیگرون سو استفاده میکنن الهی مُردم برات دل سادهی خودم حتما که نباید شعر باشه دلم خواس اینارو بگم 5 لینک به دیدگاه
Mahnaazz 13133 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 تیر، ۱۳۹۴ چیزی ویرانگرتر از این نیست که دریابیم فریب همان کسانی را خورده ایم که باورشان داشته ایم.... 5 لینک به دیدگاه
sun-shine 7672 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 تیر، ۱۳۹۴ گاهی آنقدر دلتنگ عزیزی میشی که اگه خودش بدونه از نبودنش خجالت میکشه(البته اگه غرورش اجازه بده) 5 لینک به دیدگاه
roozbeh ameri 8439 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مرداد، ۱۳۹۴ دلم برای دوستام تنگ شده یهو پاشیدیم از هم 5 لینک به دیدگاه
Dreamy Girl 6672 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مرداد، ۱۳۹۴ حالا که رفته ای پرنده ای آمده است در حوالی همین باغ روبرو هیچ نمی خواهد ، فقط می گوید : کو کو …. 4 لینک به دیدگاه
Mahnaazz 13133 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مرداد، ۱۳۹۴ کشته خنجر عشق است دل زنده ما غرق جمعیت او وقت پراکنده ما بخیه بر وصله پیوند کسان کم زده اییم دست تجرید بود بخیه کش ژنده ما 3 لینک به دیدگاه
Dreamy Girl 6672 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 مرداد، ۱۳۹۴ غرور نبود خودخواهی نبود تکبر نبود آنچه از چشمانت جاری در آخرین دیدارمان ! هیچ یک از اینها نبود .... می دانم ! همه اش تلخ ، سیل صبر کردنهای بیهوده ی خودم بود ! از : م . محمدی مهر 4 لینک به دیدگاه
roozbeh ameri 8439 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۹۴ :sigh::sigh::sigh::sigh::sigh::sigh: 6 لینک به دیدگاه
مهدی ابراهیمی س 24 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۴ ای باغ خزان شو که بهاران همه رفتن خوش باش به زاغان که هزاران همه رفتن گلها که به ابرم همه را چین خزان بود دیدند که برف آمد و باران همه رفتند استاد شهریار 7 لینک به دیدگاه
مهدی ابراهیمی س 24 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۴ سایه جان رفتنی استیم بمانیم که چه زنده باشیم و همه روضه بخوانیم که چه درس این زندگی از بهر ندانستن ماست این همه درس بخوانیم و ندانیم که چه خود رسیدیم به جان نعش عزیزی هر روز دوش گیریم و به خاکش برسانیم که چه آری این زهر هلاهل به تشخص هر روز بچشیم و به عزیزان بچشانیم که چه دور سر هلهله و هاله شاهین اجل ما به سرگیجه کبوتر بپرانیم که چه کشتی ای را که پی غرق شدن ساخته اند هی به جان کندن از این ورطه برانیم که چه بدتر از خواستن این لطمه نتوانستن هی بخواهیم و رسیدن نتوانیم که چه ما طلسمی که قضا بسته ندانیم شکست کاسه و کوزه سر هم بشکانیم که چه گر رهایی است برای همه خواهید از غرق ورنه تنها خودی از لجه رهانیم که چه ما که در خانه ایمان خدا ننشستیم کفر ابلیس به کرسی بنشانیم که چه مرگ یک بار مثل دیدم و شیون یک بار این قدر پای تعلل بکشانیم که چه شهریارا دگران فاتحه از ما خوانند ما همه از دگران فاتحه خوانیم که چه 7 لینک به دیدگاه
.sOuDeH. 16059 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 مرداد، ۱۳۹۴ کدام صیغه؟ نه جمعم، نه مفردم ،بانو! خودت بگو چه کنم؟ من مرددم، بانو! خودت بگو چه کنم؟ من به جبر مطلق تو بدون آنکه بخواهم٬مقیدم، بانو! نگیر خرده اگر خلوت تو را دیدم تو ملتفت نشدی..؟؟ من که در زدم بانو !!! ......................... دگر نگو که نه جمعی، نه مفردی، آقا! تو در نهایتِ یک بی نهایتی، آقا! تو اختیاردار تاروپودِ روح منی اگرچه طعنه زدی که مقیدی، آقا! تو صاحبِ همه یِ خلوت دلم هستی برای آمدنت در چرا زدی؟ آقا! 6 لینک به دیدگاه
Dreamy Girl 6672 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 مرداد، ۱۳۹۴ گلایل را دوست دارم به خاطر قلبش که از پس برگ های لطیفش پیداست . دل آدمی پیدا نیست و سرانگشتانت را سیاه می کند چون گردو اگر بگشایی و ببینی . از : شمس لنگرودی 4 لینک به دیدگاه
roozbeh ameri 8439 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 مرداد، ۱۳۹۴ دلتنگم همانند پیله ای برای پروانه اش 4 لینک به دیدگاه
.sOuDeH. 16059 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 مرداد، ۱۳۹۴ همین چند روز پیش فکر میکردم میتوانم عاشق کسی شبیه تو شوم از همین چند روز پیش هیـــــــــــــچ کس، شبیه تو نیست..... 5 لینک به دیدگاه
Dreamy Girl 6672 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۴ کاش دلتنگی نیز نام ِ کوچکی می داشت تا به جان اش می خواندی: نام ِ کوچکی تا به مهر آوازش می دادی ، همچون مرگ که نام ِ کوچک ِ زندگی ست. از : احمد شـــاملو 3 لینک به دیدگاه
roozbeh ameri 8439 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 شهریور، ۱۳۹۴ دلتنگیم را با تو قسمت میکنم سهم کمی نیست ... 1 لینک به دیدگاه
ایناز 981 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 شهریور، ۱۳۹۴ دلم برای خیلیییی چیزا تنگ شده.......... 3 لینک به دیدگاه
roozbeh ameri 8439 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مهر، ۱۳۹۴ دلم براتون تنگ شده :gnugghender: 3 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مهر، ۱۳۹۴ می گویند عشق آنست که به او نرسی و من می دانم چرا …! زیرا در روزگار من، کسی نیست که زنانه عاشق شود و مردانه بایستد… 7 لینک به دیدگاه
Samira Naderi 386 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مهر، ۱۳۹۴ دلتنگی خوشه انگوری سیاه است ... لگدکوبش کن!!! بگذار ساعتی سربسته بماند! مستت میکند؛ اندوه؛... 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده