arvin69 36 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 خرداد، ۱۳۹۴ دردهای من جامه نیستند تا ز تن در آورم چامه و چکامه نیستند تا به رشته ی سخن درآورم نعره نیستند تا ز نای جان بر آورم دردهای من نگفتنی دردهای من نهفتنی است :icon_gol: 1 لینک به دیدگاه
arvin69 36 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 خرداد، ۱۳۹۴ وقتی که من عاشق شدم …. شیطان به نامم سجده کرد ….. ادم زمینی تر شد و عالم به ادم سجده کرد …………… من بودم و چشمان تو …. نه آتشی و نه گلی ….. چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاشقی :icon_gol: 1 لینک به دیدگاه
arvin69 36 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 خرداد، ۱۳۹۴ وقتی که من عاشق شدم …. شیطان به نامم سجده کرد ….. ادم زمینی تر شد و عالم به ادم سجده کرد …………… من بودم و چشمان تو …. نه آتشی و نه گلی ….. چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاشقی :icon_gol: 2 لینک به دیدگاه
roozbeh ameri 8439 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 خرداد، ۱۳۹۴ سقوط کرده ام مانند سنگی به اعماق دره های تاریک و همچنان به اشتباه بودن قانون نیوتن امیدوارم:smiley (18): 2 لینک به دیدگاه
roozbeh ameri 8439 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 خرداد، ۱۳۹۴ :ws36::ws36::ws36::ws36:باید به این پست تعظیم کرد 1 لینک به دیدگاه
Dreamy Girl 6672 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 خرداد، ۱۳۹۴ معشوقه ی خواجه ای بوده ام شاید روزگاری در بلخ یا قونیه و یا تمام دلخوشی تاجری در ونیز ... سوز صدای خنیاگر پیری بوده ام شاید در بزم پادشاهان جوان و یا تمام رویای یک سرباز رومی در چکاچک شمشیرها ی جنگ به گمانم بازرگانی از همه ی بندر ها و خلیج ها و بار اندازها عبورم داده در سینه اش زمانی به گمانم چوپانی برای همه ی بره های معصومش در دره های دور یادم را نی زده روزی ... شک دارم که مرا تنها تو زاده باشی مادر معشوق مرا روزی راهزنان به غارت برده اند معشوق مرا روزی، دریایی در خود غرق کرده است معشوق مرا روزی چکاچک شمشیر ها ... با آخرین مکتوب عاشقانه ی من در جیبش ... بی گمان یک بار سر زا رفته ام بی گمان یک بار گرگی مرا دریده است بی گمان یکبار به رودخانه پرتاب شده ام بی گمان یکباردر زمین لرزه ای ... با اولین نطفه ی یک انسان در تنم یقین که اینهمه دلتنگی نمی تواند فقط مال همین عصر باشد از : رویا شاه حسین زاده 8 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 خرداد، ۱۳۹۴ فکر کردی فقط الکل مستی میاره خاطراتت خودشان ساقی اند! 6 لینک به دیدگاه
helma.b 3345 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 خرداد، ۱۳۹۴ سیب هنوز هم شیرین است.. هنوز هم آدم بهشت را به لبخند حوا می فروشد ، شیطان بهانه بود..... 6 لینک به دیدگاه
roozbeh ameri 8439 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 خرداد، ۱۳۹۴ سیب هنوز هم شیرین است.. هنوز هم آدم بهشت را به لبخند حوا می فروشد ، شیطان بهانه بود..... این پست تعظیم داره. ببخشید نقل قول کردم مدیر :ws36::ws36::ws36::ws36::ws36: 6 لینک به دیدگاه
nastaran1r 263 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 خرداد، ۱۳۹۴ خودم را دوست دارم از روزی که دریافته ام جز خودم کسی را ندارم که دلداریم بدهد برایم آواز بخواند و با همۀ بدیهایم ترکم نکند.. . از وقتی خودم را دوست دارم دیگر تنها نیستم ! 9 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 خرداد، ۱۳۹۴ خسته امــــــــــــ از زمیــــــن و از زمــــــــــان؛ دلمـــــ نگـــــــاه می خـــــــواهد نگاهـــــی از ســـــر شــــــوق کــــــه از آن طـــــــــرف چـــــــــــــهــا راه آمــــدنـــــم را بنگــــــــرد... 6 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۴ عاشق هوس های عاشقانه باتوام، دستهایت رابه من بده.به جهنم که مرا به جهنم میبرند بخاطر عشق بازی باتو. ...تو خود بهشتی. 2 لینک به دیدگاه
?., 1265 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 خرداد، ۱۳۹۴ تمام روزهایم را با یاد عاشقانه هایی که داشتیم سپری میکنم زمان میگذرد ولی من درگذشته مانده ام 2 لینک به دیدگاه
roozbeh ameri 8439 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 خرداد، ۱۳۹۴ دارم عادت میکنم به نخواستن خواسته هایم .... " به گمانم این اغاز بی تفاوتیست .. و من میترسم از چنین روزی ... میگویم ...زمستان معجزه ای ندارد .. ؟" مثلا یک روز صبح با صدای باران بیدار شوم و نشسته باشم کنار خدا .. " حوالی آسمــــــ ـآن ها " دیگر هیچ هراسم نباشد ... ازاین عادت های زمینی ... ! " 5 لینک به دیدگاه
?., 1265 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 خرداد، ۱۳۹۴ هر روز ساعت 1 چشمانم را میبندم مرور میکنم خاطراتت را،ساعاتی که کنارت به اندازه ثانیه میگذشت. چه رویای تلخیست نبودنت من بودنت را باور کرده بودم 3 لینک به دیدگاه
Dreamy Girl 6672 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 تیر، ۱۳۹۴ باید باور کنیم تنهایی تلخترین بلای بودن نیست، چیزهای بدتری هم هست، روزهای خستهای که در خلوت خانه پیر میشوی... و سالهایی که ثانیه به ثانیه از سر گذشته است. تازه تازه پی میبریم که تنهایی تلخترین بلای بودن نیست، چیزهای بدتری هم هست: دیر آمدن! دیر آمدن! چارلز بوکفسکی 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده