رفتن به مطلب

گلایه های بغض آلـود ...


ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود .

عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود ...

بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند .

تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند.

تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود و معنای خداحافـظ، تا فردا بود...!

  • Like 8
  • پاسخ 1.6k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ارسال شده در

یــــــــــــك فــــــنــــــجان بــــــــــــــــاران ؛ با طـــــــــعـــــــم خـــــــــــــاطــــــــــره . . لــــطفاً . . . .

  • Like 8
ارسال شده در

فرشته کوچک ،راه گم کرده ای مگر ؟

اینجــــا زمیـن است

قلمرو انسانهای بی بال و پَر ِ حریـــــــص

 

گم شدن در بینشان

 

تاوان سنگیـــــــنی دارد ......!

  • Like 6
ارسال شده در

دری که صدایِ باز شدنش

 

خبرِ آمدنِ تو بود...

 

سالهاست بی ترانه سر می کند،

 

درست مثلِ من.

  • Like 8
ارسال شده در

دلم

پُر است

پُر پُر پُر

 

آنقدر که گاهی

اضافه اش از چشمانم میچکد !

  • Like 6
ارسال شده در

لمسِ تن تو شهوت است و گناه حتی اگر خدا عقدمان را ببندد

داغیِ لبت، جهنم من است حتی اگر فرشتگان سرود نیکبختی بخوانند

هم آغوشی با تو، هم خوابگیِ چرک آلودی‌ست حتی اگر خانه‌ی خدا خوابگاهمان باشد

فرزندمان، حرام نطفه‌ترین کودک زمین است حتی اگر تو مریم باشی و من روح‌القدس خاتون من!

 

حتی اگر هزار سال عاشق تو باشم، یک بوسه ـ‌یک نگاه حتی‌ـ حرامم باد ! اگر تو عاشق من نباشی

 

احــــمد شـــامــلو

  • Like 7
ارسال شده در

به سلامتی‌ مترسک که با لبخندی به پهنای وجودش و دستهایی باز به فراخی آرزویش در حسرت یک آغوش گرم جان داد . . .

  • Like 7
ارسال شده در

هر شب به چمدانی که

 

از خانه ‌ات آورده‌ ام فکر می ‌کنم

 

و اینکه چند سال زندگی

 

چطور یک شبه

 

توی این چمدان جـا شد ...!

  • Like 7
ارسال شده در

هر آهنگی که گوش میدهم

به هر زبانی که باشد

بغضم را میشکند...

نمی دانم...

بغضم به چند زبان زنده دنیا مسلط است...!!!

  • Like 4
ارسال شده در

آســمان نيــستم

کــه هــر پـــرنده

سـهمی از مــن

باشد

مــن

آن پــرنده ام

که ســهم آسمانش را

از چــشمان "تــو "

ميخواهد

  • Like 3
ارسال شده در

حرفهای زیادی برای گفتن دارم،

 

چشمهایم را ورق بزن . . . . . .

 

حرفهای ناگفته ام را خودت بخوان .

  • Like 6
ارسال شده در

وقتی که تمام شیرها پاکتی اند !

وقتی همه ی پلنگ ها صورتی اند !

وقتی که دوپینگ پهلوان می سازد !

ایراد مگیر عشق ها ساعتی اند !!

  • Like 7
ارسال شده در

اینجا صدای ِ پـا زیاد می شنوم ...،

 

امّا هیچکدام تو نیستی..

 

"دلم" ...،

 

خوش کرده خودش را به این فکر ، که شاید........

 

"پابرهنه" بیایی !!

  • Like 7
ارسال شده در

گاهی یک حرف .. یک زمستان آدم را گرم نگه میدارد!! چرا ساکتی؟؟؟؟؟؟

  • Like 6
ارسال شده در

حالا مدتی ست

ذهنم را خالی کرده ام

از خیال

و دلم را از امید

 

نشسته ام لب ایوانِ روزمرگی

و نگاه می کنم

به این روزها

که برای خودشان می روند

 

رسیده ام به بی حسی

به بی تفاوتی....

 

رسیده ام به حس برگی که می داند

باد از هر طرف که بیاید

سرانجامش

افتادن است...

  • Like 5
ارسال شده در

این روزها دلم برای عشقی دلتنگ است

 

که همه روزهایم را بر باد داد

 

این ساعتها چقدر کند می گذرد

 

پس چرا زمان با تو بودن آنقدر زود گذشت ...

  • Like 6
ارسال شده در

گاهی باید بی رحم باشی با خود خودت ... باید دست دلت را بگیری ٬ کنج خلوتی را پیدا کنی خیره شوی در چشمان دلت و بدون هیچ مقدمه و حاشیه ای برایش بازگو کنی تمام آنچه را که خوب می داند اما نمی خواهد و یا شاید نمی تواند باور کند .......

 

 

باید باید باید گاهی یقه خود خودت و دلت را بگیری

  • Like 5
ارسال شده در

دلم تنگ می شـود گاهـی !

 

برای ...

 

یك « دوستت دارم » ِ سـاده !

 

دو « فنجـان قهــوه ی داغ »

 

سه « روز » تعـطیلی در زمسـتان !

 

چـهار « خنـده ی بلنــد »

 

و پنــج « انگشـت » دوست داشتـنی !

  • Like 5
ارسال شده در

دیگر نه آدم ... آن آدم است و نه حوا ... آن حوا

من و تو زاده ی کدامین دو نخستینیم

که نه بوی آدمیّت داریم

و نه هوایِ حوا ...!

  • Like 6
ارسال شده در

همیشه هستی و هیچ وقت نیستی...

 

نمی دانم محو بودنت شوم یا دلتنگ نبودنت!

  • Like 7

×
×
  • اضافه کردن...