Lean 56968 ارسال شده در 25 دی، 2012 بنــواز پیرمرد، شاید آن آهنِ پشتِ سرت از شرمِ صدای سازت آب شود ...! 9
ترانه18 8013 ارسال شده در 25 دی، 2012 عـــــ ــــادت ...! چه طعمــ ـــ ِ تلخی دارد وقتی آن را با عشق اشــ ـتباه بگیری .....! 9
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 27 دی، 2012 فرشته کوچک ،راه گم کرده ای مگر ؟ اینجــــا زمیـن است قلمرو انسانهای بی بال و پَر ِ حریـــــــص گم شدن در بینشان تاوان سنگیـــــــنی دارد ......! 7
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 27 دی، 2012 آســمان نيــستم کــه هــر پـــرنده سـهمی از مــن باشد مــن آن پــرنده ام که ســهم آسمانش را از چــشمان "تــو " ميخواهد 8
ghazal1991 1818 ارسال شده در 28 دی، 2012 خیلی سخته ... اون لحظه ای که یکی به اشتباه بزرگی که در قبال تو کرده اعتراف می کنه ! اشتباهی به بزرگی تباه شدن زندگیت ... ! و تو فقط بغض می کنی .... و این سوال رو لبات یخ می زنه : چرا ؟؟؟ 7
laden 4758 ارسال شده در 28 دی، 2012 دری که صدایِ باز شدنش خبرِ آمدنِ تو بود... سالهاست بی ترانه سر می کند، درست مثلِ من. 5
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 28 دی، 2012 آســـمان بارانيست همگـــي مــي گــــذرنـــد چتر دارند به دســــت تا نبارد بـــاران بـــر ســــر و صــــورتشان اما ..... مــــن تنها و رها زيــــر ايـــــن سقف سياه گام بــــر مـــي دارم بــي چتــــر و به تــــــو مي انــــــديشــــم چترهارا باید بست زیرباران باید رفت... 5
laden 4758 ارسال شده در 28 دی، 2012 چیزی شبیه به “معجزه” است. وقتی هر شب بی تو به خیر می گذرد بی آنکه تو بگویی “شب به خیر”..... 3
sam arch 55879 ارسال شده در 28 دی، 2012 بغض ها را گذاشته ام برای زمانی که دلم قُرص شدو طاقتش را داشت! دلم در این زمان ها بند است به پِخی! که جاری شود از سیل اشک... 5
laden 4758 ارسال شده در 28 دی، 2012 این شعر را همین حالا بخوان وگرنه بعدها باورت نمی شود هنگام سرودنش چگونه دیوانه وار عاشقت بودم همین حالا بخوان این شعر را که ساختار محکمی ندارد و مثل شانه های تو هربار گریه می کنم می لرزد 3
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 29 دی، 2012 با تـو رفتم ، بیتو باز آمدم از سرکوی او ، دل دیوانه پنهانکردم ، درخاکسترغم آن همـه آرزو ، دل دیوانه چه بگویم ایدل با من چهها کردی تومرا با عشق او آشناکردی پس از این زاری مکن هوس یاری مکن توای ناکام دل دیوانه به مزار سینهام با غم دیرینهام بخواب آرام دلدیوانه 7
Mr.101 27037 ارسال شده در 29 دی، 2012 [h=1]. کاش میشد هیچکس تنها نبود کاش میشد دیدنت رویا نبود گفته بودی باتو میمانم ولی رفتی و گفتی که اینجا جا نبود سالیان سال تنها مانده ام شاید این رفتن سزای من نبود من دعا کردم برای بازگشت دستهای تو ولی بالا نبود باز هم گفتی که فردا میرسی کاش روز دیدنت فردا نبود …[/h] 8
پاییزان 3604 ارسال شده در 29 دی، 2012 در خیابان های یک طرفه دنبال تو می گردم در بوق هر ماشینی که زیر پایم می ایستد با راننده ها از تو حرف می زنم با راننده ها که تو را نمی شناسند و برایشان فرقی نمی کند چشم های تو چه رنگی ست زیر همه مبل ها را نگاه می کنم به دیوارها عکست را نشان می دهم به فرش ها جای پایت را دلم خوش است به لباس های چرکی که روی هم تلنبار می شود تا با ماشین لباسشویی بروم دنبال عطر پیراهنت چرا تو نباید در کشوی کمد باشی در چین های خسته پرده و میزی که هر صبح خودم برای صبحانه ات می چینم خودم که در آیینه ها تمام قد می ایستم خودم که در آیینه ها تمام قد گریه می کنم فرقی نمی کند چطور آرایش کنم شالم چه رنگی باشد لاکم چه رنگی وقتی نیستی لعنتی نیستی..... نیلوفر اعتمادی 6
laden 4758 ارسال شده در 29 دی، 2012 در خیـــالــم پشت ســـرت آب ریختـم نـه بـرای اینکـه بــرگردی تــا پـــاک شود هـــر چه رد پـــای تــوست از زندگی...! 6
laden 4758 ارسال شده در 30 دی، 2012 این روزها دلم برای عشقی دلتنگ است که همه روزهایم را بر باد داد این ساعتها چقدر کند می گذرد پس چرا زمان با تو بودن آنقدر زود گذشت ... 4
S a d e n a 11333 ارسال شده در 30 دی، 2012 ببار باران کمی آرام....که پاییز هم صدایم شد که دلتنگی و تنهایی رفیق با وفایم شد ببار باران بزن بر شیشه قلبم....بکوب این شیشه را بشکن که درد کمتری دارد اگر با دست تو باشد ببار باران که تا اوج نخفتن ها مدام باریدم از یادش ببار باران درخت و برگ خوابیدن اقاقی....یاس وحشی....کوچه ها روزهاست خشکیدن ببار باران جماعت عشق را کشتن کلاغا بوته ی سبز وفا را بی صدا خوردن ولی باران ، تو با من بی وفایی توهم تا خانه ی همسایه می باری و تا من میشوی یک ابر تو خالی 6
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 30 دی، 2012 دل من دیر زمانیست که می پندارد دوستی نیز گلیست مثل نیلوفر و ناز... ساقه ی ترد و ظریفی دارد بی گمان سنگ دل است آن که روا می دارد... جان این ساقه ی نازک را... دانسته بیازارد ! «فریدون مشیری» 4
پاییزان 3604 ارسال شده در 30 دی، 2012 من برای تنها نبودنم آدم های زیادی دور و برم دارم آن چیزی که ندارم کسی برای با هم بودن است 4
ارسال های توصیه شده