رفتن به مطلب

گلایه های بغض آلـود ...


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 1.6k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

فرشته کوچک ،راه گم کرده ای مگر ؟

اینجــــا زمیـن است

قلمرو انسانهای بی بال و پَر ِ حریـــــــص

 

گم شدن در بینشان

 

تاوان سنگیـــــــنی دارد ......!

  • Like 7
لینک به دیدگاه

خیلی سخته ...

 

اون لحظه ای که

 

یکی به اشتباه بزرگی که در قبال تو کرده

 

اعتراف می کنه !

 

اشتباهی به بزرگی تباه شدن زندگیت ... !

 

و تو فقط بغض می کنی ....

 

و این سوال رو لبات یخ می زنه :

 

چرا ؟؟؟

  • Like 7
لینک به دیدگاه

آســـمان بارانيست

 

همگـــي مــي گــــذرنـــد

 

چتر دارند به دســــت تا نبارد

 

بـــاران بـــر ســــر و صــــورتشان

 

اما .....

 

مــــن تنها و رها

 

زيــــر ايـــــن سقف سياه

 

گام بــــر مـــي دارم بــي چتــــر

 

و به تــــــو مي انــــــديشــــم

 

چترهارا باید بست

 

زیرباران باید رفت...

  • Like 5
لینک به دیدگاه

بغض ها را گذاشته ام برای زمانی که دلم قُرص شدو طاقتش را داشت!

 

دلم در این زمان ها بند است به پِخی!

 

که جاری شود از سیل اشک...

 

  • Like 5
لینک به دیدگاه

این شعر را همین حالا بخوان

 

وگرنه بعدها باورت نمی شود

هنگام سرودنش چگونه دیوانه وار عاشقت بودم

همین حالا بخوان

 

این شعر را که ساختار محکمی ندارد

و مثل شانه های تو هربار گریه می کنم می لرزد

  • Like 3
لینک به دیدگاه

با تـو رفتم ، بی‌تو باز آمدم

از سرکوی او ، دل دیوانه

پنهان‌کردم ، درخاکسترغم

 

آن همـه آرزو ، دل دیوانه

 

چه بگویم ای‌دل با من چه‌ها کردی

تومرا با عشق او آشناکردی

پس از این زاری مکن

هوس یاری مکن

توای ناکام

دل دیوانه

به مزار سینه‌ام

با غم دیرینه‌ام

بخواب آرام

دل‌دیوانه

  • Like 7
لینک به دیدگاه

[h=1].

کاش میشد هیچکس تنها نبود

کاش میشد دیدنت رویا نبود

گفته بودی باتو میمانم ولی

رفتی و گفتی که اینجا جا نبود

سالیان سال تنها مانده ام

شاید این رفتن سزای من نبود

من دعا کردم برای بازگشت

دستهای تو ولی بالا نبود

باز هم گفتی که فردا میرسی

کاش روز دیدنت فردا نبود …[/h]

  • Like 8
لینک به دیدگاه

در خیابان های یک طرفه دنبال تو می گردم

در بوق هر ماشینی که زیر پایم می ایستد

با راننده ها از تو حرف می زنم

با راننده ها که تو را نمی شناسند

و برایشان فرقی نمی کند

چشم های تو چه رنگی ست

زیر همه مبل ها را نگاه می کنم

به دیوارها عکست را نشان می دهم

به فرش ها جای پایت را

دلم خوش است

به لباس های چرکی که روی هم تلنبار می شود

تا با ماشین لباسشویی بروم دنبال عطر پیراهنت

چرا تو نباید در کشوی کمد باشی

در چین های خسته پرده

و میزی که هر صبح خودم برای صبحانه ات می چینم

خودم که در آیینه ها تمام قد می ایستم

خودم که در آیینه ها تمام قد گریه می کنم

فرقی نمی کند چطور آرایش کنم

شالم چه رنگی باشد لاکم چه رنگی

وقتی نیستی لعنتی

نیستی.....

 

نیلوفر اعتمادی

  • Like 6
لینک به دیدگاه

در خیـــالــم پشت ســـرت آب ریختـم نـه بـرای اینکـه بــرگردی

 

تــا پـــاک شود

 

هـــر چه رد پـــای تــوست از زندگی...!

  • Like 6
لینک به دیدگاه

این روزها دلم برای عشقی دلتنگ است

 

که همه روزهایم را بر باد داد

 

این ساعتها چقدر کند می گذرد

 

پس چرا زمان با تو بودن آنقدر زود گذشت ...

  • Like 4
لینک به دیدگاه

ببار باران

 

کمی آرام....که پاییز هم صدایم شد

که دلتنگی و تنهایی رفیق با وفایم شد

 

ببار باران

بزن بر شیشه قلبم....بکوب این شیشه را بشکن

که درد کمتری دارد اگر با دست تو باشد

 

ببار باران

که تا اوج نخفتن ها مدام باریدم از یادش

 

ببار باران

درخت و برگ خوابیدن

اقاقی....یاس وحشی....کوچه ها روزهاست خشکیدن

 

ببار باران

جماعت عشق را کشتن

کلاغا بوته ی سبز وفا را بی صدا خوردن

ولی باران ، تو با من بی وفایی

توهم تا خانه ی همسایه می باری

و تا من

میشوی یک ابر تو خالی

  • Like 6
لینک به دیدگاه

دل من دیر زمانیست که می پندارد

 

دوستی نیز گلیست

 

مثل نیلوفر و ناز...

 

ساقه ی ترد و ظریفی

 

دارد

 

بی گمان سنگ دل است آن که روا می دارد...

 

جان این ساقه ی نازک را...

 

دانسته بیازارد !

 

«فریدون مشیری»

 

506141_IJm4UUBO.jpg

  • Like 4
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...