Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اردیبهشت، ۱۳۹۰ پیشاپش از کلیه ی دختران و بانوان ایرانی به سبب بیان برخی اشعار و شماری از دیدگاه ها پوزش می خواهم ، هرچند این بزرگواران و فرزانگان خود بهتر می دانند که هدف تنها هویدا نمودن بخشی از تاریخ ایران است و نه چیز دیگر . امروزه کند وکاوهای تاریخی ثابت کرده که بیشتر جوامع متمدن روزگارهای پیشین از ساختار قدرتی مردسالارانه و پدرشاهی برخوردار بودهاند . آنچه روشن است ، جامعهی ایران سده های هفتم ، هشتم و نهم هجری که مقارن قدرتمداری بیگانگان مغول و ترکان تیموری بود نیز با وجود حضور زنان نامدار و یا پرقدرتی چون سورقوقتیتیبیکی ، مادر منکوقاآن ، گوهرشاد ، همسر شاهرخ تیموری ، ملکتآغا ، یکی دیگر از همسران شاهرخ تیموری ، ملکهکبری ، همسر امیرتیمور ، ترکانخاتون ، همسر اتابکسعد از اتابکان فارس ، کردوجین ، همسر سیورغتمش قراختائی ، ملکهآغا ، همسر عمرشیخ تیموری ، خاتون ، همسر شاه یحیی مظفری ، شیخ خواتین ، همسر امینالدین میکائیل و از مریدان خاص مولانا ، سلطانبیگم ، همسر سلطان حسین بایقرا و دهها زن نامدار دیگر ، چندان از ساختار مردسالارانه به دور نبوده است . نیاز به یادآوری است ، ایدهها و عقاید مردسالارانه تنها بسان باوری عمومی در میان مردمان عادی دیده نمی شد بلکه در میان اندیشمندان و فرهیختگان نیز افراد بسیاری بودند که اعتقادی تام بدین باور داشتند ، با این وجود ، شایستهی یادکرد است اندیشمندان این عهد و زمان در این باره با یکدیگر واجد اشتراک اندیشه نبودند و دراین باب آرای متضادی به سر داشتند و البته شماری از این دانشمندان حتی گفتمان های متناقضی را در مورد زنان بیان داشته اند . بیگمان ، مطالبی که درپی خواهد آمد بر درستی گفتار فوق مهر تایید خواهد نهاد . از جمله اندیشمندانی که در آثار خویش به زنان به کرات اشاره داشته گویندهی ناموری چون ، سعدی شیرازی ، است . از بسیاری از اشعار به یادگار مانده از سعدی چنین برمیآید که ملکهی ذهن او ظاهرا از ایدههای مردسالارانه تشکیل یافته بود . نماد برجسته و بارز وجود چنین طرز تفکری در ذهن وی را میتوان در ابیاتی چون ابیات ذیل که وی در وصف زنان سروده است جستجو کرد : در خرمی بر سرایی ببند ***** که بانگ زن از وی برآید بلند چـو زن راه بـازار گیـرد بـزن ***** و گرنه تو در خانه بنشین چو زن اگر زن ندارد سوی مرد گوش ***** سراویل کحلیش در مرد پوش زنی را که جهلست و ناراستی ***** بلا بر سر خود نه زن خواستی ز بیگانگان چشم زن کور باد ***** چو بیرون شد از خانه در گور باد چو بینی که زن پابرجای نیست ***** ثبات از خردمندی و رای نیست چه نغز آمد این یک سخن زان دو تن ***** که بودند سرگشته از دست زن یکی گفت کس را زن بد مباد ***** دگر گفت زن در جهان خود مباد زن نو کن ای دوست هر نوبهار ***** که تقویم پاری نیاید به کار هرکس که نگاهی به این ابیات افکند بلاشک بر رسوخ اندیشههای مردسالارانه در ذهن سعدی پی میبرد ، اما با این وجود ، شایان توجه است ، همین سعدی که چنین بیپروا بر زنان تاخته است شمار زیادی از زنان را در مجموعه اشعار خویش ستوده و از آنان به نیکی فراوان یاد کرده است . آنچه واضح و آشکار است او علاوه بر زنان زیبارو و دارای چهرهی شاداب و بشاش ، بانوان خوش سخن ، مستور ، پوشیده ، پارسا و همواره فرمانبردار مرد را مورد ستایش و تفقد قرار داده است . درحقیقت ، سعدی داشتن ویژگیها و خصایلی این چنین را برای زن واجبتر و بایستهتر از خوشسیمایی و خوبرویی برشمرده است . زن خوب فرمانبر پارسا ***** کند مرد درویش را پادشا برو پنج نوبت بزن بر درت ***** چو یاری موافق بود در برت همه روزه اگر غم خوری غم مدار ***** چو شب غمگسارت بود در کنار کرا خانه آباد و همخوابه دوست ***** خدا را برحمت نظر سوی اوست چو مستور باشد زن و خوبروی ***** بدیدار او در بهشت است شوی کسی برگرفت از جهان کام دل ***** که یکدل بود با وی آرام دل اگر پارسا باشد و خوش سخن ***** نگه در نکویی و زشتی مکن دلارام باشد زن نیکخواه ***** و لیکن زن بد خدایا پناه چو طوطی کلاغش بود همنفس ***** غنیمت شمارد خلاص از قفس نگارندهی نامدار بهارستان ، نورالدین عبدالرحمن جامی ، نیز در این مورد هماندیش و همگام با سعدی بوده است . وی با وجود آنکه در برخی از اشعارش و از جمله بیت ذیل زنان را ستوده است ، زن مگویش که در کشاکش مرد ***** یک سر موی او به از صد مرد در بسیاری از موارد در امر بدبینی نسبت به زنان دوچندان افراط کرده و شوربختانه بانوان را کوتهمغز و ناقصالعقل خوانده و اعتماد به آنان را ناشایست و ناروا برشمرده است . عقل زن ناقصست و دینش نیز ***** هرگزش کامل اعتقـاد مکـن گـر بدست از وی اعتـبـار مگیـر ***** ور نکو بر وی اعتماد مکن مشابه چنین اعتقاداتی را می توان در اندیشههای ، اوحدی اصفهانی ، شاعر ، عارف و حکیم نامآور سدههای میانی تاریخ ایران بعد از اسلام ، نیز دید . او از جمله مخالفان سرسخت سوادآموزی بانوان و دختران بود و آموزش یافتن آنان را امری ناپسند و نادرست میپنداشت . زن بـد را قلـم بـدسـت مده ***** دست خـود را قلم کنی زان بـه زانکــه شوهـر شود سیه جامه ***** بـه که خاتـون کند سیـه نـامـه چـرخ زن را خـدای کرد بحـل ***** قلـم و لـوح ، گـو بـمـرد بهــل بـخت باشـد ، زن عطـارد روی ***** چون قلم سر نهاده بر خط شوی زن چو خطاط شـد بگیرد هـم ***** هــمچـو بلقیس عرش را بقلـم کاغـذ او کـفـن ، دواتش گـور ***** بـس بــود گــر کند بدانش زور آنکـه بی نـامه نامهــا بـد کرد ***** نامه خوانی کنـد چه خـواهد کرد دور دار از قـلــم لـجـاجـت او ***** تـو قلـم می زنی چه حاجت او با این وجود ، بایسته است یاد شود اوحدی نیز بسان سعدی در آثار خویش زن پوشیده و پارسا را ستوده و بر زنان ناپارسا تاخته و از آنان به عنوان آفت زمانه یاد کرده است . زن مسـتـوره شمـع خـانـه بـود ***** زن شـــوخ آفــت زمــانــه بـــود زن ناپـارسا شـکنـج دل اسـت ***** زود دفعش بکن که رنج دل است زن پرهیزگار طاعت دوســت ***** با تو چون مغز بـاشـد اندر پوسـت زن چو بیرون رود بزن سختش ***** خود نـمایی کنـد بـکن رخـتـش ور کند سرکشی هلاکش کن ***** آب رخ مـی بـرد به خـاکش کـن زن چو خامی کند بجوشانش ***** رخ نپــوشـد کـفـن بـپـوشانش خواجه نصیرالدین طوسی ، کسی که میتوان او را از نوابغ تمامی روزگاران برشمرد و فردی که میشود او را احیاگر فرهنگ ایران در دوران بعد از هجوم مغول برشمرد هم دربارهی زنان چنین بیان داشته است : « آنچـه مؤافق و لایق ایشان بود استعمال بایـد کرد و ایشان را در ملازمت خانه و حجاب و وقـــار و عفت و حیـــا و دیگـر تربیـت فرمــود و از خوانــدن و نوشتن منع کرد و هنرهایی که از زنان محمود بود بیاموخت .» جلالالدین دوانی ، از دانشمندان بزرگ دوران تیموریان ، نیز ایدهای مشابه خواجه نصیرالدین داشته و ضمن اصرار موکد بر آموزندان برخی موارد به دختران، بر عدم اجازه به آنان جهت تحصیل سواد تاکید کرده است : « در تربیت دختران آنچـه لایق ایشان باشد از ملازمت خانـه و مبالغت در حجاب و عفت و حیــا و خصال ترغیـب بایـد نمـود و پنـدهای لایـق آموخت و از خواندن و نوشتن به کلی منع باید کرد . » آنچه از جملاتی چنین برمیآید آنست که بسیاری از بزرگان عرصهی علم آن روزگار با وجود آنکه حتی زنان توانگر و نامور به ساختن مدارسی چون مدرسهی گوهرشاد در هرات ، مدرسهی سلطانبیگم در هرات ، مدرسهی گوهرشاد در مشهد ، مدرسهی ملکتآغا در بلخ ، مدرسهی ملکهکبری در سمرقند ، مدرسهی کردوجین در شیراز ، مدرسهی خاتونیهی یزد ، روی میآوردند چندان با سوادآموزی بانوان و دختران موافق نبودند . با تمام این اوصاف ، این نکته را نیز نباید از خاطر دور داشت که شماری از اندیشمندان و دست کم بیشتر عارفان با آموزش یافتن زنان مخالفتی نداشتند ، چنانکه بسیاری از زنان را بر اساس تاریخ نوشتهها میتوان دید که در خانقاهها مریدی پیشه کردهاند . محمد عوفی ، نویسندهی نامدار کتاب جوامعالحکایت و لوامعالروایات ، هم در آثار خویش دربارهی زنان بهتقریب آرایی بدبینانه را ابراز داشته است : بی وفایی و مکر و کید و غرور ***** این همه از خصال زن باشد مرد اگر چه پلنگ ، بند کند ***** عاقبت در جوال زن باشد اما در میان مشاهیر علم و ادب آن روزگار دست کم یک نامور وجود دارد که ایدههایش را دراین باره در مقام مقایسه با ایدههای دیگر نامداران تفاوت از زمین تا آسمان است و او کسی نیست جز بزرگمرد وادی عرفان و ادب ، مولانا جلالالدین محمد بلخی ، که بیش از هر شخصیت دیگر چه در زمان حیات و چه پس از مرگ بر عرفان ایرانی اثر نهاده است . مولانا حامی و پشتیبان زنان بود ، آنان را صاحب حق میدانست و جور و ستم بر آنان را ناروا میپنداشت . مادر فرزند را بس حقهاست ***** او نه در خور جور و جفاست آنچه روشن است ، در طریقت و مرام مولانا اهمیت و احترام زن همراه با دیگر اندیشههای آزادمنشانهی وی دیده می شود . درحقیقت ، همانگونه که دکتر شیرین بیانی ، تاریخ پژوه و تاریخنگار مشهور معاصر ، اذعان داشته است ، در تاریخ ایران زمین و به ویژه در روزگار مورد بحث کمتر اندیشمند و خردورزی را میتوان یافت که بسان مولانا درجهی اعتبار زن را دریافته باشد . به قول گولپینارلی ، مولویشناس نامی ، مولانا زندگی سالم خانوادگی را ارج مینهاد و پایبند شهوت و هوای نفس نبود . او در درازنای زندگی خویش همواره بر این روش بود . هیچگاه با دو همسر نزیست و تنها پس از مرگ همسر دگربار ازدواج کرد . شایان توجه و ستایش است که او هیچگاه کنیز نیز نداشت . مولانا بر خلاف سعدی ، اوحدی ، دوانی و دیگر مشاهیر آن عهد ، عقیده به اختفا و باور به گوشهنشینی و کنج عزلت اختیار کردن زنان نداشت . در حقیقت ، همانگونه که نویسندهی کتاب ، دین و دولت در ایران عهد مغول ، نگاشته است باور مولانا که زن را جلوهی جمال الهی میدانست آن بود که « اگر زن نخواهد کار ناشایست کند اگر منع کنی و نکنی نخواهد کرد و اگر برعکس بخواهد منع جز افزودن میل او ثمر دیگری ندارد . » درواقع ، پیرو چنین طرز تفکر و پیآمد چنین اندیشه ای بود که او با زنانی از غنی و فقیر معاشرت و مجالست مینمود . مولوی بدان باور بود که زن مخلوق نیست بلکه خالق است : مهر و رقت وصف انسانی بود ***** خشم و شهوت وصف حیوانی بود پرتو حق است آن معشوق نیست ***** خالق است آن گوییا مخلوق نیست آنچه از منابع تاریخی ، ادبی و برخی از تذکرهها برمیآید زنان بسیاری بودند که مرید مولانا بودند . برپایهی همین گزارشها روایتهای تاریخی وقتی مولانا در مجالس حاضر میشد زنان گلبارانش میکردند و آنان که ثروتمند و دارای مکنت بودند جواهر نثار راهش میکردند . همسر امین الدین میکائیل ، نواب خاص سلطان سلجوقی روم ، از مریدان خاص و مورد احترام فراوان مولانا بود که چون مولانا در او نور معرفتی یافته بود ، شیخ خواتین ، لقبش داد . بایستهی یادکرد است ، دکتر سهیلا صلاحی مقدم ، مولوی پژوه معاصر ، را اعتقاد بر آن است که مولانا دارای دو دیدگاه مثبت و منفی نسبت به زن بود اما دیدگاه منفی او را نیز باید دیدگاهی منطقی نسبت به زن برشمرد . مولانا به زن به عنوان یک موجود آرمانی نگاه نمیکرد بلکه نگاه و تفکر وی نسبت به زن سنجیده و متعالی بود . با این اوصاف میتوان بر درستی گفتار افلاکی ، نویسندهی کتاب مناقبالعارفین ، گواه داد که شیوه و طریقت مولوی « در هیچ عهدی و در هیچ ولی دیده نشد .» برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده