رفتن به مطلب

زن در اندیشه­ی متفکران روزگار مغول و تیموری


ارسال های توصیه شده

پیشاپش از کلیه ی دختران و بانوان ایرانی به سبب بیان برخی اشعار و شماری از دیدگاه ها پوزش می خواهم ، هرچند این بزرگواران و فرزانگان خود بهتر می دانند که هدف تنها هویدا نمودن بخشی از تاریخ ایران است و نه چیز دیگر .

 

امروزه کند وکاوهای تاریخی ثابت کرده که بیشتر جوامع متمدن روزگارهای پیشین از ساختار قدرتی مردسالارانه و پدرشاهی برخوردار بوده­اند . آنچه روشن است ، جامعه­ی ایران سده های هفتم ، هشتم و نهم هجری که مقارن قدرتمداری بیگانگان مغول و ترکان تیموری بود نیز با وجود حضور زنان نامدار و یا پرقدرتی چون سورقوقتیتی­بیکی ، مادر منکوقاآن ، گوهرشاد ، همسر شاهرخ تیموری ، ملکت­آغا ، یکی دیگر از همسران شاهرخ تیموری ، ملکه­کبری ، همسر امیرتیمور ، ترکان­خاتون ، همسر اتابک­سعد از اتابکان فارس ، کردوجین ، همسر سیورغتمش قراختائی ، ملکه­آغا ، همسر عمرشیخ تیموری ، خاتون ، همسر شاه یحیی مظفری ، شیخ خواتین ، همسر امین­الدین میکائیل و از مریدان خاص مولانا ، سلطان­بیگم ، همسر سلطان حسین بایقرا و دهها زن نامدار دیگر ، چندان از ساختار مردسالارانه به دور نبوده است . نیاز به یادآوری است ، ایده­ها و عقاید مردسالارانه تنها بسان باوری عمومی در میان مردمان عادی دیده نمی شد ­بلکه در میان اندیشمندان و فرهیختگان نیز افراد بسیاری بودند که اعتقادی تام بدین باور داشتند ، با این وجود ، شایسته­ی یادکرد است اندیشمندان این عهد و زمان در این باره با یکدیگر واجد اشتراک اندیشه نبودند و دراین باب آرای متضادی به سر داشتند و البته شماری از این دانشمندان حتی گفتمان های متناقضی را در مورد زنان بیان داشته اند . بی­گمان ، مطالبی که درپی خواهد آمد بر درستی گفتار فوق مهر تایید خواهد نهاد .

از جمله اندیشمندانی که در آثار خویش به زنان به کرات اشاره داشته گوینده­ی ناموری چون ، سعدی شیرازی ، است . از بسیاری از اشعار به یادگار مانده از سعدی چنین برمی­آید که ملکه­ی ذهن او ظاهرا از ایده­های مردسالارانه تشکیل یافته بود . نماد برجسته و بارز وجود چنین طرز تفکری در ذهن وی را می­توان در ابیاتی چون ابیات ذیل که وی در وصف زنان سروده است جستجو کرد :

در خرمی بر سرایی ببند ***** که بانگ زن از وی برآید بلند

 

چـو زن راه بـازار گیـرد بـزن ***** و گرنه تو در خانه بنشین چو زن

 

اگر زن ندارد سوی مرد گوش ***** سراویل کحلیش در مرد پوش

 

زنی را که جهلست و ناراستی ***** بلا بر سر خود نه زن خواستی

 

 

 

 

 

 

ز بیگانگان چشم زن کور باد ***** چو بیرون شد از خانه در گور باد

 

چو بینی که زن پابرجای نیست ***** ثبات از خردمندی و رای نیست

 

 

 

 

 

 

چه نغز آمد این یک سخن زان دو تن ***** که بودند سرگشته از دست زن

 

یکی گفت کس را زن بد مباد ***** دگر گفت زن در جهان خود مباد

 

زن نو کن ای دوست هر نوبهار ***** که تقویم پاری نیاید به کار

هرکس که نگاهی به این ابیات افکند بلاشک بر رسوخ اندیشه­های مردسالارانه در ذهن سعدی پی می­برد ، اما با این وجود ، شایان توجه است ، همین سعدی که چنین بی­پروا بر زنان تاخته است شمار زیادی از زنان را در مجموعه اشعار خویش ستوده و از آنان به نیکی فراوان یاد کرده است . آنچه واضح و آشکار است او علاوه بر زنان زیبارو و دارای چهره­ی شاداب و بشاش ، بانوان خوش سخن ، مستور ، پوشیده ، پارسا و همواره فرمانبردار مرد را مورد ستایش و تفقد قرار داده است . درحقیقت ، سعدی داشتن ویژگی­ها و خصایلی این چنین را برای زن واجب­تر و بایسته­تر از خوش­سیمایی و خوب­رویی برشمرده است .

زن خوب فرمانبر پارسا ***** کند مرد درویش را پادشا

 

برو پنج نوبت بزن بر درت ***** چو یاری موافق بود در برت

 

همه روزه اگر غم خوری غم مدار ***** چو شب غمگسارت بود در کنار

 

کرا خانه آباد و همخوابه دوست ***** خدا را برحمت نظر سوی اوست

 

چو مستور باشد زن و خوبروی ***** بدیدار او در بهشت است شوی

 

کسی برگرفت از جهان کام دل ***** که یکدل بود با وی آرام دل

 

اگر پارسا باشد و خوش سخن ***** نگه در نکویی و زشتی مکن

 

 

 

 

 

 

دلارام باشد زن نیکخواه ***** و لیکن زن بد خدایا پناه

 

چو طوطی کلاغش بود همنفس ***** غنیمت شمارد خلاص از قفس

نگارنده­ی نامدار بهارستان ، نورالدین عبدالرحمن جامی ، نیز در این مورد هم­اندیش و همگام با سعدی بوده است . وی با وجود آنکه در برخی از اشعارش و از جمله بیت ذیل زنان را ستوده است ،

زن مگویش که در کشاکش مرد ***** یک سر موی او به از صد مرد

در بسیاری از موارد در امر بدبینی نسبت به زنان دوچندان افراط کرده و شوربختانه بانوان را کوته­مغز و ناقص­العقل خوانده و اعتماد به آنان را ناشایست و ناروا برشمرده است .

عقل زن ناقصست و دینش نیز ***** هرگزش کامل اعتقـاد مکـن

 

گـر بدست از وی اعتـبـار مگیـر ***** ور نکو بر وی اعتماد مکن

مشابه چنین اعتقاداتی را می توان در اندیشه­های ، اوحدی اصفهانی ، شاعر ، عارف و حکیم نام­آور سده­های میانی تاریخ ایران بعد از اسلام ، نیز دید . او از جمله مخالفان سرسخت سوادآموزی بانوان و دختران بود و آموزش یافتن آنان را امری ناپسند و نادرست می­پنداشت .

زن بـد را قلـم بـدسـت مده ***** دست خـود را قلم کنی زان بـه

 

زانکــه شوهـر شود سیه جامه ***** بـه که خاتـون کند سیـه نـامـه

 

چـرخ زن را خـدای کرد بحـل ***** قلـم و لـوح ، گـو بـمـرد بهــل

 

بـخت باشـد ، زن عطـارد روی ***** چون قلم سر نهاده بر خط شوی

 

زن چو خطاط شـد بگیرد هـم ***** هــمچـو بلقیس عرش را بقلـم

 

کاغـذ او کـفـن ، دواتش گـور ***** بـس بــود گــر کند بدانش زور

 

آنکـه بی نـامه نامهــا بـد کرد ***** نامه خوانی کنـد چه خـواهد کرد

 

دور دار از قـلــم لـجـاجـت او ***** تـو قلـم می زنی چه حاجت او

با این وجود ، بایسته است یاد شود اوحدی نیز بسان سعدی در آثار خویش زن پوشیده و پارسا را ستوده و بر زنان ناپارسا تاخته و از آنان به عنوان آفت زمانه یاد کرده است .

زن مسـتـوره شمـع خـانـه بـود ***** زن شـــوخ آفــت زمــانــه بـــود

 

زن ناپـارسا شـکنـج دل اسـت ***** زود دفعش بکن که رنج دل است

 

 

 

 

زن پرهیزگار طاعت دوســت ***** با تو چون مغز بـاشـد اندر پوسـت

 

زن چو بیرون رود بزن سختش ***** خود نـمایی کنـد بـکن رخـتـش

 

ور کند سرکشی هلاکش کن ***** آب رخ مـی بـرد به خـاکش کـن

 

زن چو خامی کند بجوشانش ***** رخ نپــوشـد کـفـن بـپـوشانش

خواجه نصیرالدین طوسی ، کسی که می­توان او را از نوابغ تمامی روزگاران برشمرد و فردی که می­شود او را احیاگر فرهنگ ایران در دوران بعد از هجوم مغول برشمرد هم درباره­ی زنان چنین بیان داشته است :

« آنچـه مؤافق و لایق ایشان بود استعمال بایـد کرد و ایشان را در ملازمت

خانه و حجاب و وقـــار و عفت و حیـــا و دیگـر تربیـت فرمــود و از خوانــدن و

نوشتن منع کرد و هنرهایی که از زنان محمود بود بیاموخت .»

جلال­الدین دوانی ، از دانشمندان بزرگ دوران تیموریان ، نیز ایده­ای مشابه خواجه نصیرالدین داشته و ضمن اصرار موکد بر آموزندان برخی موارد به دختران، بر عدم اجازه به آنان جهت تحصیل سواد تاکید کرده است :

« در تربیت دختران آنچـه لایق ایشان باشد از ملازمت خانـه و مبالغت در

حجاب و عفت و حیــا و خصال ترغیـب بایـد نمـود و پنـدهای لایـق آموخت

و از خواندن و نوشتن به کلی منع باید کرد . »

آنچه از جملاتی چنین برمی­آید آنست که بسیاری از بزرگان عرصه­ی علم آن روزگار با وجود آنکه حتی زنان توانگر و نامور به ساختن مدارسی چون مدرسه­ی گوهرشاد در هرات ، مدرسه­ی سلطان­بیگم در هرات ، مدرسه­ی گوهرشاد در مشهد ، مدرسه­ی ملکت­آغا در بلخ ، مدرسه­ی ملکه­کبری در سمرقند ، مدرسه­ی کردوجین در شیراز ، مدرسه­ی خاتونیه­ی یزد ، روی می­آوردند چندان با سوادآموزی بانوان و دختران موافق نبودند .

با تمام این اوصاف ، این نکته را نیز نباید از خاطر دور داشت که شماری از اندیشمندان و دست کم بیشتر عارفان با آموزش یافتن زنان مخالفتی نداشتند ، چنانکه بسیاری از زنان را بر اساس تاریخ نوشته­ها می­توان دید که در خانقاه­ها مریدی پیشه کرده­اند .

محمد عوفی ، نویسنده­ی نامدار کتاب جوامع­الحکایت و لوامع­الروایات ، هم در آثار خویش درباره­ی زنان به­تقریب آرایی بدبینانه را ابراز داشته است :

بی وفایی و مکر و کید و غرور ***** این همه از خصال زن باشد

 

مرد اگر چه پلنگ ، بند کند ***** عاقبت در جوال زن باشد

اما در میان مشاهیر علم و ادب آن روزگار دست کم یک نامور وجود دارد که ایده­هایش را دراین باره در مقام مقایسه با ایده­های دیگر نامداران تفاوت از زمین تا آسمان است و او کسی نیست جز بزرگمرد وادی عرفان و ادب ، مولانا جلال­الدین محمد بلخی ، که بیش از هر شخصیت دیگر چه در زمان حیات و چه پس از مرگ بر عرفان ایرانی اثر نهاده است . مولانا حامی و پشتیبان زنان بود ، آنان را صاحب حق می­دانست و جور و ستم بر آنان را ناروا می­پنداشت .

مادر فرزند را بس حق‌هاست ***** او نه در خور جور و جفاست

آنچه روشن است ، در طریقت و مرام مولانا اهمیت و احترام زن همراه با دیگر اندیشه­های آزادمنشانه­ی وی دیده می شود . درحقیقت ، همانگونه که دکتر شیرین بیانی ، تاریخ پژوه و تاریخ­نگار مشهور معاصر ، اذعان داشته است ، در تاریخ ایران زمین و به ویژه در روزگار مورد بحث کمتر اندیشمند و خردورزی را می­توان یافت که بسان مولانا درجه­ی اعتبار زن را دریافته باشد . به قول گولپینارلی ، مولوی­شناس نامی ، مولانا زندگی سالم خانوادگی را ارج می­نهاد و پایبند شهوت و هوای نفس نبود . او در درازنای زندگی خویش همواره بر این روش بود . هیچگاه با دو همسر نزیست و تنها پس از مرگ همسر دگربار ازدواج کرد . شایان توجه و ستایش است که او هیچگاه کنیز نیز نداشت .

مولانا بر خلاف سعدی ، اوحدی ، دوانی و دیگر مشاهیر آن عهد ، عقیده به اختفا و باور به گوشه­نشینی و کنج عزلت اختیار کردن زنان نداشت . در حقیقت ، همانگونه که نویسنده­ی کتاب ، دین و دولت در ایران عهد مغول ، نگاشته است باور مولانا که زن را جلوه­ی جمال الهی می­دانست آن بود که « اگر زن نخواهد کار ناشایست کند اگر منع کنی و نکنی نخواهد کرد و اگر برعکس بخواهد منع جز افزودن میل او ثمر دیگری ندارد . »

درواقع ، پیرو چنین طرز تفکر و پیآمد چنین اندیشه ای بود که او با زنانی از غنی و فقیر معاشرت و مجالست می­نمود . مولوی بدان باور بود که زن مخلوق نیست بلکه خالق است :

مهر و رقت وصف انسانی بود ***** خشم و شهوت وصف حیوانی بود

 

پرتو حق است آن معشوق نیست ***** خالق است آن گوییا مخلوق نیست

آنچه از منابع تاریخی ، ادبی و برخی از تذکره­ها برمی­آید زنان بسیاری بودند که مرید مولانا بودند . برپایه­ی­ همین گزارش­ها روایت­های تاریخی وقتی مولانا در مجالس حاضر می­شد زنان گلبارانش می­کردند و آنان که ثروتمند و دارای مکنت بودند جواهر نثار راهش می­کردند . همسر امین الدین میکائیل ، نواب خاص سلطان سلجوقی روم ، از مریدان خاص و مورد احترام فراوان مولانا بود که چون مولانا در او نور معرفتی یافته بود ، شیخ خواتین ، لقبش داد . بایسته­ی یادکرد است ، دکتر سهیلا صلاحی مقدم ، مولوی پژوه معاصر ، را اعتقاد بر آن است که مولانا دارای دو دیدگاه مثبت و منفی نسبت به زن بود اما دیدگاه منفی او را نیز باید دیدگاهی منطقی نسبت به زن برشمرد . مولانا به زن به عنوان یک موجود آرمانی نگاه نمی­کرد بلکه نگاه و تفکر وی نسبت به زن سنجیده و متعالی بود . با این اوصاف می­توان بر درستی گفتار افلاکی ، نویسنده­ی کتاب مناقب­العارفین ، گواه داد که شیوه و طریقت مولوی « در هیچ عهدی و در هیچ ولی دیده نشد .»

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...