kadous 132 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۰ زمان و مكان تولد اَشوزرتشت ومركز تبليغ دين او سه موضوع بنياديندر تاريخ مزديسناست كه مورد اختلاف گسترده پژوهشگران ميباشد.روايات و فرضيه هايي كه تاكنون در اين باره ارايه شده، منابع ما را كلاً بهدو گروه پژوهشهاي جديد و منابع كهن ايراني تقسيم ميكند. در منابع كهنكه شامل اسناد زرتشتي مانند بندهش، زات سپرم و دين كرت و آثاردانشمنداني چون بيروني و مسعودي ميباشد، آمده است كه زرتشت درآذربايجان متولد شده(بيروني 1363 / ص 299 / مسعودي 1378 / ص 224)، در سده ششم پيش از ميلاد زندگي كرده(پورداوود2536ج1/ص 107)،مركز تبليغ دين او آذربايجان بوده است(دياكونوف 1357 /ص 9-348)ونيز محل تولد او را عدهاي مغان، اطراف سبلان (جكسن 1369 / ص 69وعدهاي ديگر شيز و پيرامون درياچه اورميه دانستهاند(اوشيدري 1371 /ص 31 / دياكونوف / ص 593 ). در اين گروه از منابع اختلاف نظر چندانيوجود ندارد. اما گروه ديگر از منابع كه همانا پژوهشهاي جديد ميباشد ودقيقا از سالهاي 71-1755 به وسيله انكتيل دوپرون آغاز گرديده، بهلحاظ اختلاف گستردهاي كه با هم دارند به طور كلي به سه شاخه تقسيمميشوند(كريستنسن2537 / ص 17). شاخه اول اساساً موافق منابع كهنايراني ست(آشتياني1367 /ص 80-78 ). شاخه دوميعني افرادي چونبارتولومه، جكسن، هرتسفلد، هرمت، دارمستتر قايل به اين هستند كهزرتشت در آذربايجان متولد شده ولي در آغاز ابلاغ رسالت خود ناگزيرشده به شرق ايران مهاجرت كند(آشتياني / ص 2-51 / پيرنيا1362 /ص75 ) و بالاخره شاخه سوم،كساني چون لومل، هنينگ، آلتهيم، هومباخ،كلا منكر ارتباط اشوزرتشت با غرب و شمال غرب ايران ميباشند و محلتولد او را خوارزم و خيوه معرفي ميكنند(رضي 1376 / ص 1748 ).همچنين در دو شاخه اخير اختلاف نظر زيادي در مورد زمان زندگي آنپيام آور بزرگ ايراني وجود دارد. متون اصلي اوستا يعني يشتها و يسنا،هيچ اشاره روشني به موارد مذكور نميكند اما در متون زرتشتي ساسانيمانند بند هشن، زرتشت نامه و زات سپرم ضمن اشاره به اين كه زرتشتدر آذربايجان ودر سده ششم پيش از ميلاد متولد شده است، با ارايهاطلاعات كمكي بسيار مهمي مانند موقعيت جغرايايي ايرانويچ و رودخانهدائيتي، وزنه استدلال را به نفع فرضية آذربايجاني بودن زرتشت سنگينترميكند. 1 لینک به دیدگاه
kadous 132 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۰ در متون اصلي اوستا نيز نشانيهايي وجود دارد كه از اهميت شايانذكري درترسيم جغرافياي زادگاه و محل ابلاغ رسالت زرتشت برخورداراست. از آن جملهاند نام درياي فراخ كرتَ (كاسپين)(پورداوود2536 الف،ج 1/ ص34-133)، سرزمين وَرنَ (گيلان)(پورداوودالف،ج 1 / ص335) ،كوه هَربرزئيتي (البرز)(پورداوود الف ،ج 1 / ص 131)و درياچه كوي سويَ ويا فرزدانو(بهزادي 1368 / ص 106) كه آورنده يشتها و يسنا و خصوصاًگاثاها از ان جاها چنان به ياد كرده كه نشان ميدهد آنجاها را از نزديكميديده در كنارشان ميزيست و شاهد وقوع حوادثي بوده كه در همانجادر جريان ابلاغ و پيشبرد رسالتش رخ ميداده. مراتع سبز گسترده كه پراز هياهوي گلهها و رمهها و شبانان چادرنشين بوده، رودها ي فراوان،كوههاي بزرگ و كوچك و در ياچههاي زلال و شيريني كه محيط طبيعياوستا را تشكيل ميدهد، بي كاست و فزون همان محيطي ست كه هنوز درجنوب غربي در ياي كاسپين، حوزه البرز غربي، دشت مغان، جلگه گيلان ودامنههاي كوه سترك سبلان (به تالشي = سَوَلون، يعني كوهي كه قلهاشآشيانه برف است) به چشم ميخورد. 1 لینک به دیدگاه
kadous 132 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۰ شاهد بسيار مهم ديگري كه باز د رتأييد آذربايجاني و يا به عبارتدقيقتر، مغ و مغاني بودن اشو زرتشت وجود دارد، زبان گاثاها، كهنترينبخش اوستاست. اگرچه اين موضوع بيشتر تابع فرضيه غربي - شرقي ويااساساً شرقي بودن زرتشت بوده اما بيشتر محققان، ازجمله اشپيگل،تدسكو، بارتولومه و دارمستترنتوانستهاند باز بستگيهاي آن به سرزمينماد كوچك يعني شمال غرب ايران را نفي كنند(كريستنسن / ص 20 /پيرنيا/ص 75 )، با اين كه اختلافات نسبتاً كمتري كه د راين مورد ديدهميشود و منشاء مادي داشتن زبان مذكور بيشترين طرفداران رادارد(اوشيدري 1371 /ص 37)، هنوز مسائلي در ميان ميباشد كه موردبررسي كافي قرار نگرفته است. درگذشته اغلب سعي شده كه برايتشخيص منشاء مكاني زبان اوستا آن را با نمونههاي مشابه پارسي،سغدي و سكايي و مادي مقايسه نمايند. در حاليكه منبع زباني ماد هنوزبسيار محدود است(اورانسكي 1358 / ص 58)و چند واژهاي هم كه از آنزبان به صورت پراكنده باقي مانده معلوم نيست متعلق به كدام يك ازلهجههاي متعدد رايج در سرزمين ماد ميباشد. از اين رو حاصل آنمقايسهها كمتر به نفع شمال غربي بودن زبان اوستا تمام شده است درحاليكه اگر همان مقايسهها با گويشهاي مشخصي از گروه زبان مادي كههنوز پايدار ماندهاند، صورت بگيرد نتايج حيرت انگيزي خواهد داشت.نگارنده در اين مورد توجه دانشمندان متخصص را به زبان تالشي جلبميكند. 2 لینک به دیدگاه
kadous 132 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۰ دريك مقايسه ساده كه شماري از واژههاي گاثايي با معادلهاي تالشيآنها آمده، نشان داده شده است كه اين دو زبان تقريباً يكي هستند وامروزه هيچ نمونه زباني ديگري وجود ندارد كه تا اين اندازه به اوستايينزديك باشد(عبدلي 1378 / ص 192): شايد در رد اين شباهت شگفت زباني گفته شود كه متن كنوني اوستا بهوسيله مغان غربي در آذربايجان نوشته شده و لذا با زبان اصلي اوستا يكينيست. اگرچه بعيد است كه چنين ادعايي بشود ولي به هر حال همينشاهد زباني وقتي در كنار شواهد زنده ذيل كه ردو يا تعبير چندگانه آنغيرممكن است قرارگيرد، همان اندازه كه نظريه ي مادي و مغاني بودناشوزرتشت و زبان او را به واقعيت نزديكتر ميكند. نظر آن عده ازمحققان را كه سعي دارند به نحوي اورا به نواحي شرق دور ايران قديممرتبط نمايند، در ابهام فرو ميبرد. نگارنده پيشتر دركتاب «تاريخ كادوسها» با ذكر دلايلي احتمال تالشبودن زرتشت را مطرح كرد.اكنون با دلايل و شواهد تازهاي كه در اينبارهبه دست آورده است ذيلا به تكميل نظر خود ميپردازد: 2 لینک به دیدگاه
kadous 132 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۰ 1-منابع زرتشتي گوياي آنندكه زرتشت در سرچشمههاي رودخانهدراژَ = دراجَ به دنيا آمده است(بهزادي / ص 104) . امروزه در خاك تالششمالي، شهرستان لريك واقع در جنوب كشور جمهوري آذربايجان، دردامنه كوه بلند «كوموركوي» كه رو در روي سبلان قد افراشته و درسرچشمههاي روخانه خروشان «آلشاچاي» روستايي وجود دارد به نام«دراجَ» = درج و طايفهاي هم كه در ان ناحيه از ديرباز ساكن بوده درجناميده ميشود.بخش بزرگي از طايفهدرج در زمان جنگهاي روسيه عليهايران و تجزيه تالش، همراه ميرحسن خان تالش به اين سوي مرز كوچيدهودر منتطقه ي لَوَندَويل آستارا ساكن شده و هنوزدرج خوانده ميشوند.توضيح اين كه كوموركوي يك نام جديد است كه تركي زبانها بر كوه يادشده گذاشتهاند. 2- اگر كسي از روستاي درج به طرف قله كوموركوي برود در سمتشمال ،ادامه خاك تالش و سرزمين مغان را خواهيد ديد. درسمت جنوباو دنباله شمالي البرز غربي و استان گيلان = ورنَ ي اوستا قرار ميگيرد.درياي نيلگون كاسپين يا همان «فراخ كرتَ» اوستا در سمت شرقي ودشت اردبيل وكوه سبلان در سمت غربي اش ديده خواهد شد. 2 لینک به دیدگاه
kadous 132 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۰ 3- در منابع ما آمده است كه دوغدويه مادر اشوزرتشت از اهالي«رگَ» بوده(اوشيدري /ص 296). اوستا پژوهان رگَ را همان «ري» كنونيپنداشتهاند. اما اين پرسش هنوز بيجواب مانده كه پدر زرتشت كه فردياز قشر متوسط جامعه بوده، اعم از اين كه آذربايجان و يا اهل خوارزم بودهباشد، در آن روزگار دوردست تاريخ چگونه توانسته با دختري در ريازدواج كند و او را به دراژَ در ولايت خود ببرد. با نظري به نقشهاي كهنگارنده آن را ترسيم مينمايد، خواهيم ديد كه آبادي رگَ هنوز به هميننام در فاصله نسبتاً نزديكي به دراژَ، در منطقه كرگان رود = كهن رودتالش وجود دارد. رگ امروزه به عنوان يك منطقه مهم تاريخي شناختهشده و در آنجا آثاري متعلق به سدههاي پيش از ميلاد به دست آمدهاست. 4- پرثوَ يا همان بردعهَ دوره اسلامي(رضا 1380 / ص151 )، شهرياست كه در شمال درج و مغان و در كنار رودخانه ترتر، نزديك رودخانهكورا در خاك اران واقع شده است. با توجه به اين كه هيچ شهر ديگري بهنام پرثَو با مشخصاتي كه آمددر جايي ديگر شناخته نشده است، شهرمذكور را ميتوان همان پاي تخت كوي ويشتاسب، حامي اشوزرتشتپنداشت (كريستنسن 1336 / ص 8). حال اگر كسي از دراج به سوي پرثوبرود، بايد ابتدا از ديار مغان و سپس از رودخانه شكوهمند و پرخرفستركورا عبور بكند. توضيح اين كه تا سدههاي گذشته تمام مردماني كه در آنمسير زندگي ميكردند به يك زبان سخن ميگفتند. در بندهشن، بخش 25،بند 70 و بخش 18، بند 52 آمده است كهايرانويچ و رودخانه پر از خرفستر داييتي كه در كنار آن از سوي اهورامزدابه اشوزرتشت وحي نازل شد، درايرانويچ بوده و ايرانويچ درآذربايجان و يادر مجاورت آذربايجان واقع بوده است(بهزادي / ص 114 / پورداوود،ج 1/ص 49 ). آنهايي كه جيهون را دائيتي پنداشتهاند نيك ميدانندكه آن رودنه خرفستر دارد،نه به درياي فراخ كرت ميريزد و نه مردمان پيرامون آنبه زبان اوستايي سخن ميگفتهاند. 2 لینک به دیدگاه
kadous 132 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۰ 5- «خشتاوي» طايفه بزرگي كه به كوي ويشتاسب درجنگ عليه تورهاوديگر مخالفان مزديسنا ياري ميرسانده(پورداوود،2536 ب / ص 394 )،هنوز به همين نام درتالش وجود دارد و يكي از روستاهاي كهن تالشجنوبي به نام آن طايفه «خشتاون» ناميده ميشود. همچنين علاوه بر ايننام، شمار ديگري از طايفههاي تالش مانند: رش، سيندي، ارده، سا و غيرونيز معني و مفهوم مزديسنايي دارند. 6- هوتئوسا همسر كوي ويشتاسپ از خاندان نئوتره بوده(كريستنسن،الف / ص 31) و برادران هوتئوسابراي رفت و آمد به پايتخت ويشتاسپدر ولايت شمالي = باكتريش، اپاختر، باكتريا، كه به سهو آن را گاه شرق وگاه بلخ پنداشتهاند، ميبايست از رودخانه دائيتي عبور كند اكنون در جنوبرودخانه كورا و در فاصله نسبتا نزديكي به روستاي درج، نام نئوتره بهصورت «نئور» بر روي درياچهاي بسيار دلانگيز، با آب شيرين وزلالباقي مانده است. نئور = نئوتره بايد همان درياچهاي باشد كه طبق نوشتهيشت پنجم، بندهاي 98 و 99،برادران هوتئوسا و خاندان هوُوَ در كنار آنبراي «اَردوي» قرباني ميدادند. 2 لینک به دیدگاه
kadous 132 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۰ 7- در اوستا بارها از سرزمين «وَرنَ» ياد شده است. اغلباوستاپژوهان آن را با گيلان كنوني يكي دانستهاند(اوشيدري /ص 469). آننام هنوز به صورت «رنَ» بر روي يكي از آباديهاي تاريخي تالش باقيمانده. آبادي مذكور تا چند دهه پيش مركز ييلاقي حكومت تالشدولابوده. 8- نقطه ديگر يكه در نقشه ما بايد به جستجوي آن پرداخت درياچه«فرزدانَو» است. درياچه زيبا و پاكي كه در متون اوستايي از آن سخن بهميان آمده است و كوي ويشتاسپ در كنار آن قربانيها داده، بنا به نوشتهبندهشن، فرزدان در سگستان واقع ميباشدو بن آن به درياي فراخ كرتميرسد(بهزادي /ص 106)(. سگستان را هم مي توان سيستان خواند و همسيسيان. اگر سيستان خوانده شود، در جستجوي فرزدان به درياچه هامونميرسيم كه آبگيري ست كدر، در نيمي از سال بويناك و پر از حشراتموذي كه در دشتي بي آب و علف در جنوب شرق ايران واقع است(پورداوود الف 7ج 1 / ص 291). آن آبگير نه تنها هيچ شباهتي با آنچه كهاز فرزدان وصف شده نداردبلكه در جايي واقع است كه نميتوانسته با بلخو خوارزم ارتباطي عادي داشته باشد همچنين اين موضوع با هيچ منطقيسازگاري ندارد كه بگوييم چند هزار سال پيش پادشاهي و پيامبري هزارانكيلومتر راه را با گلهاي از احشام قرباني از بلخ و مرزهاي چين طيميكردند و براي قرباني دادن به كنار چنان آبگيري ميرفتند. ولي اگر«سيسيان» خواند ه شود كه البته به علت وجود ارتباط بين فرزدان ودرياي فراخ كرت، منطقيتر هم ميباشد، آن را در محلي مييابيم واقع درفاصله نزديكي به پرثَو، پايتخت كوي ويشتاسپ و مغان و دراج و كورا. درآنجا به درياچه نيلگون بسار دل انگيزي ميرسيم كه هنوز به نام اصلي وديرين خود «فرزدان» خوانده ميشود. آن درياچه به واسطه ارس و كورابه درياي فراخ كرت = كاسپين ميپيوندد. 2 لینک به دیدگاه
kadous 132 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۰ 9- با وجود كاوشهاي گسترده ا ي كه در خوارزم و بلخ صورت گرفتههيچ اثر قابل توجهي از مدنيت مزديسنا مربوط به پيش از ميلاد خصوصاًآتشكده به دست نيامده است. ولي در محلي به نام مريان تالش علاوه براشياء و آثار چند هزار ساله و بزرگترين گورستان تاريخي ايران كه در آنكشف شده(فهيمي 1381 / ص 70 )، هنوز آثار يكي از بزرگترينآتشكدههاي باستاني ايران به نام آتشكده كبود مهر،هنوز برجا مانده است.مريان در نزديكي رگَ و در فاصله نه چندان دوري از درج = دراژَ و مغاندر يكي از زيباترين نقاط طبيعي ايران واقع شده است. ناگفته نماند درنواحي پيرامون مريان، در كوهستاهاي منطقه قومي تالش نمونههايديگري از آتشكده كبود مهر وجود داشته كه اكنون فقط نامي از آنها درمحل باقي مانده است. 10- اگر از اين نشانههاي جغرافيايي گذري به تاريخ هم داشته باشيم،دلايل و مستندات فراواني براي اثبات نظر خود خواهيم داشت كه عجالتاًاز پرداختن به آن صرفنظر ميشود ولي لازم است بر اين نكته تأكيد شودكه اپاختر و باكتريا كه به معني شمال ميباشد(معين 1364،ج1/ص 434)،به سهو و يا به مصلحت بلخ - بخل پنداشته شده، نامي بوده برايشماليترين ايالت ايران. آن ايالت از شمال با كشور سكاها و قفقاز و بهطور اخص با طايفه بزرگ سكايي تور = توران در تماس بود. در عهدزندگي اشوزرتشت ،كوي ويشتاسپ حاكم پرثَو = پارت، شماليترين ايالتايران يا همان ايالت اپاختر و باكتريا بوه(پيرنياالف ،ج1/ ص537) و به لحاظپذيرش دين مزديسنا، درگير جنگ هايي با همسايگان شمالي خود يعنيتورها ميشود چنانكه شرح برخي از وقايع آن جنگها در اوستا آمدهاست. اگر كوي ويشتاسپ، حامي زرتشت پادشاه بلخ بوده باشد چگونهميتوانسته با تورهاي سكايي در قفقاز مجاور و مخاصم باشد؟ 2 لینک به دیدگاه
kadous 132 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۰ 11- دراژَاي بودن زرتشت مغايرتي با مغ و مغاني و آذربايجاني ومادي بودن او پيدا نمي كند. زيرا اولا تالش شمالي كه روستاي درج = دراژَدر آنواقع است، در قلمرو ماد كوچك قرار داشته، ثانياً روستاي درج درجايي قرار داردكه ميتوانسته شهرت مغاني هم پيدا كند، يعني جزو حوزهفرهنگي مغان به شمار آيد. ثالثاً تالش شمالي دست كم از اواخر دورههخامنشيان تحت الشعاع نام آتروپاتكان و بعدها اغلب تحت نفوذحكومت آن ايالت بوده. بنابراين امري بديهي ست كه اهل روستاي درجمغاني و يا آذربايجاني هم خوانده شود. شايان ذكر است كه اگر همه اينشواهد جغرافيايي، تاريخي و فرهنگي مرتبط به هم مانند: درج، رگَ، مغان،سبلان، آذربايجان، رود كورا، سيسيان زرنگ، فرزدان پرثَو، تور، دريايكاسپين = فراخ كرت، ورنَ، نئور، رنَ و غيرو در يك منطقه مشخص نسبتاًمحدود و در كنار هم با يك ترتيب منطقي وجود نميداشتند، اظهار نظرقطعي در مورد زادگاه اشوزرتشت بار ديگر در اين نوشته هم توأم با ابهامميگرديد. 12 – نام مادر اشو زرتشت " دوغدويه " يا دوغدو بوده. تالشان تنها قومي هستند كه هنوز اين نام را به صورت " دو دو " در تالش شمالي و" ده ده " در تالش جنوبي پاس داشته اند و از به عنوان نام عام احترام آميز و مادر مقدس ، به جاي نام متعارف " نه نه " استفاده مي كنند . 13- در پايان به جاي نتيجهگيري از آنچه كه آمده ميخواهم بگويم:ممكن است بتوان ادعا كرد همه آن شواهدو دلايل واهي ست ولي قطعاغيرممكن است كه امتي بزرگ و برخوردار از تمدن و فرهنگي كهن ودرخشان ، ناگهان زادگاه و محل ظهور پيامبر خود را فراموش كند و آن رااز اين گوشه يك قاره پهناور به گوشه ديگري بكشاند. بنابراين نگارنده باروايات زرتشتي، متون كهن ايراني و دهها دانشمند برجسته جهان در اينمورد كه اشوزرتشت در حدود آذربايجان متولد شد و در همانجا به نشردين خود پرداخته است در كليات موافق است. 2 لینک به دیدگاه
kadous 132 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۰ نمايه 1 - آشتياني مهندس جلال الدين، زرتشت مزديسنا حكومت، دنياي كتاب،تهران، 1367 . 2 - اُرانسكي يوسف ميخائيلوويچ، مقدمه فقه الغه ايراني، ترجمه كريمكشاورز، پيام، تهران، 1358 . 3 - اوشيدري دكتر جهانگير، دانشنامه مزديسنا، نشر مركز، تهران، 1371 . 4 - بارتولد ولاديمير، تذكره جغرافياي تاريخي ايران، ترجمه حمزهسردادور، توس، تهران 1358 . 5 - بهزادي رقيه، بندهشن هندي، مؤسسه مطالعات وتحقيقات فرهنگي،تهران، 1368 . بيروني ابوريحان، آثارالباقيه، ترجمه اكبر دانا سرشت، امير كبير، تهران1363. 7 - پورداوود ابراهيم، يسنا، دانشگاه تهران، تهران، 2536 . 8 - ـــــــ الف يشتها، دانشگاه تهران، تهران 2536 . 9 - ـــــــ ب يادداشتهاي گاثاها، دانشگاه تهران، تهران، 2536. 10 - پيرنيا حسن، ايران باستاني، دنياي كتاب، تهران، 1362. 11 - ــــــ، ايران باستان، دنياي كتاب، تهران 1370. 12 - جكسن ابراهم و. ويليامز، سفرنامه جكسن، ترجمه منوچهر اميري -فريدون بدرهاي، خوارزمي، تهران 1369 . 13 - دياكونوف ايگور ميخائيلوويچ، تاريخ ماد، ترجمه كريم كشاورز، پيام،تهران 1357 . 14 - رضا دكتر عنايت الله، اران از دورالن باستان تاعهد مغول، مركز اسنادوتاريخ ديپلماسي، تهران، 131380. رضي هاشم، ونديداد، فكر روز، تهران، 1376. 16 - عبدلي علي، تاريخ كادوسها، فكر روز، تهران 1378. 17 - فهيمي سيد حميد، فرهنگ عصر آهن در كنارههاي جنوبي دريايخزر، سميرا، تهران، 1381. 18 - كريستنسن آرتور، مزدا پرستي در ايران قديم، ترجمه ذبيح الله صفا،شركت مؤلفان و مترجمان، تهران 2537. 19 - كريستنسن آرتور، كيانيان، ترجمه دكترذبيح الله صفا، بنگاه ترجمه ونشر، تهران، 1336. 20 - مسعودي ابوالحسن، مروج اذهب، ترجمه ابوالقاسم پاينده، علميفرهنگ، تهران، 1378. 21 - معين دكتر محمد، فرهنگ فارسي، امير كبير، تهران 1364. 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اردیبهشت، ۱۳۹۰ جالب بود ممنون خانم /اقای دکتر من جایی این تز رو ندیده بودم ولی این نظریه میتونه همه تزهای قبلی رو دچارچالش کنه اگر صرفا به زبانشناسی اکتفا بشه ولی باید بیشتر مطالعه کنم تا بتونم بهترارزیابی کنم موفق باشید 1 لینک به دیدگاه
kadous 132 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اردیبهشت، ۱۳۹۰ جالب بود ممنون خانم /اقای دکترمن جایی این تز رو ندیده بودم ولی این نظریه میتونه همه تزهای قبلی رو دچارچالش کنه اگر صرفا به زبانشناسی اکتفا بشه ولی باید بیشتر مطالعه کنم تا بتونم بهترارزیابی کنم موفق باشید سلام مهندس روژنای هستم دختر آب رشته بنده بی ارتباط با این موضوع نیست و فکر میکنم با یکی دو مورد اشتباه که نیاز به تصحیح داره ادعاهای به حقی رو مطرح میکنه 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده